بسم الله الرحمن الرحیم
سلسله جلسات کرسی تلاوت قرآن
جلسه بیست و سوم – ۱۴۰۳/۰۱/۱۹
خدا جان را میگیرد یا ملائکه؟!
«وَجَاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ» سطر بیست و ششم آیه ۱۹ سوره مبارکه قاف را وارد شدیم که راجع به مرگ است که همه ما تامه مرگ را درک میکنیم و سکرات و بیهوشی مرگ همه را میگیرد که جلسه قبل اشاره کردیم.
درباره گرفتن جان یک وقت هست میگوییم خدا جان را میگیرد «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا» پس اول خدا جان میگیرد. بعد میگوید ملکالموت جانها را میگیرد؛ آیه ۱۱ سجده «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ» در یک بخش دیگر میگوید فرشتهها جان شما را میگیرند که قسمتی از آیه ۶۱ سوره انعام است؛ «…حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا» نسبت انجام کار به فاعلی که فاعلهای دیگر هم عنوان وسیله و واسط دارند، همهاش درست است. همه را خدا گرفته؛ وقتی بهوسیله ملائکه تحت اختیار عملی انجام شده در حقیقت فاعل اصلی آن را انجام داده است.
تفاوت گرفته شدن جان مؤمنین و کفار
نوع جان گرفتن البته فرق میکند؛ عدهای را خدای تعالی جانشان را با احترام میگیرد؛ عدهای را با غلاظ و شداد میگیرد. مثلاً اهل ایمان را «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ» با سلاموصلوات و درود میگیرند.
آیه ۵۰ سوره مبارکه انفال شیوه جان گرفتن کفار را میگوید؛ «وَلَوْ تَرَى إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُواْ الْمَلَئِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَرَهُمْ وَذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِیقِ» اگر ببینى آن هنگام که فرشتگان، جان کافران را مىگیرند، بر چهرهها و پشتهاى آنان ضربه میزنند؛ بچشید عذاب سوزان را.
که بعضی از مفسرین میگویند ملائکه دنیا وقتی میخواهند به آنطرف اینها را منتقل کنند با لگد آنها را بدرقه میکنند به آنطرف و آنها که میخواهند اینها را تحویل بگیرند با سیلی تحویل میگیرند.
در برزخ هم همینطور است؛ یک عده در برزخ خواب هستند، یک عده در بهشت برزخی و یک عده در جهنم برزخی هستند. بین مؤمنین و کافرانی که خدای تعالی آنطور جانشان را گرفت و در آیه آمد، کفار و مؤمنین در درجات مختلف هستند چون ایمان و کفر درجاتی دارد نوع جان دادن اینها هم فرق میکند.
توفی و گرفتن جان را خدای تعالی موقع خواب هم این کار را میکند. خداوند کسی است که هر شب روح شما را میگیرد؛ صبح خدای تعالی اراده کرد این روح را برمیگرداند نخواست برنمیگرداند. «وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ» برای آمادگی ما برای ورود به عالم برزخ که یکمرتبه به عالم به آن نشئه وارد نشویم هر شب روح ما را میگیرد. به هر جهت ما هر شب مهمان خدا هستیم؛ لذا باید آمادگیاش برای همیشه باشد.
انکار معاد فقط یک گمان بیدلیل است
قرآن کریم همیشه به منکرین میگفته برای انکار خودتان دلیل بیاورید؛ «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ». در مورد منکرین معاد آیاتی داریم در آیه ۲۴ جاثیه «وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ» آنها گفتند چیزی جز همین زندگی دنیای ما در کار نیست؛ گروهی از ما میمیرند و گروهی جای آنها را میگیرند؛ و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمیکند! آنان به این سخن که میگویند علمی ندارند، بلکه تنها حدس میزنند. انکار معاد را خدای تعالی میفرماید که فقط یک گمان بیدلیل است.
فصل بهار که میشود زیاد یاد مرگ کنید
و بعد شروع میکند با دلایل عقلی ضرورت معاد را در قرآن بیان میکند. یک دسته از آیات اصل مرگ و یک دسته از آیات کیفیت مردن را میگوید و یک بخشی از آیات استدلال این است که چرا باید معاد باشد و چرا هست؛ و بعد با دلایل عقلی که ضرورت را ثابت میکند از پدیدههای عالم که افراد میبینند و جلوی چشم است مثالهای دمدستی و ملموس میآورد.
میگوید نمونهاش بهار که مرده است و زنده میشود. آیه ۵۰ روم «فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» به آثار رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را بعد از مردنش زنده میکند؛ چنین کسی زنده کننده مردگان است؛ و او بر همهچیز تواناست!
لذا فرمود فصل بهار که میشود زیاد یاد مرگ کنید؛ زنده شدن شما هم مثل زنده شدن همین درختهاست.
خواب اصحاب کهف که مرده بودند و ۳۰۰ سال بعد دوباره زنده شدند. یا جریان زنده شدن آن چهار پرنده در داستان حضرت ابراهیم علیهالسلام که شبهاتی را هم جواب میدهد که الان مثلاً یک بدنی اجزایش متلاشی شود چطور از جاهای مختلف جمع میشود؟ یا میگویند شخصی که مرده وقتی دفن میشود به خاک تبدیل میشود و بعد آن خاک تبدیل به گیاه میشود و گیاهی را یک حیوان میخورد چگونه اینها در قیامت جمع میشود و … شبهه آکل و مأکول است که یک موقع خیلی هم قوی بود.
یا ماجرای عزیر پیغمبر که گفت چطور میشود انسانها دوباره زنده میشوند که خدای تعالی جانش را گرفت؛ و بعد از صدسال که زنده شد از او پرسیدند چقدر خواب بودی؟ گفت نصف روز. گفت حالا به غذا و الاغت نگاه کن. دید الاغ استخوان شده اما آب و میوهاش سالم است.
دوران پنجگانه زندگی دنیا اعتباری و خیال است
روز بیست و ششم راجع به اصل مرگ بود و روز بیست و هفتم آیه ۲۰ سوره مبارکه حدید است که خیلی آیه قشنگی است «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَهٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ» راجع به حقیقت زندگی دنیا بحث میکند؛ پنج مرحله را بیان میکند؛ یعنی اگر حقیقت زندگی دنیا روشن شود رغبت هر کسی و میل هر کسی معلوم میشود که دنیاگراست یا آخرتگرا.
دنیا برای اهل کفر و باطل زیبا جلوه داده شده در آیه ۲۱۲ بقره فرمود: «زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا» منظور از حیات دنیا حیات مذموم است؛ ماه و خورشید و ستاره و نعمتهای دنیا را نمیگوید. دنیا جاهطلبیهاست و وابستگیها و اسیر شدنها و دروغها و تکبرهاست؛ اعتباریات است. امروز به او زنگ میزنند میگویند شدی مدیرکل حالش با روز قبل فرق میکند دیگر جواب سلام هم نمیدهد؛ و برای اینکه در اینجا بماند چقدر دستوپا میزند.
«زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» حیات دنیا برای آنها زینت داده شده چون بر اعتباریات اثر بار میکند. آن چیزی حقیقت دارد که در تمام عوالم باشد مثلاً دو بعلاوه دو میشود ۴؛ در دنیا ۴ است؛ در برزخ ۴ است؛ در قیامت هم چهار است. این حقیقت است. زوجیت اعتبار است که فلانی همسر فلانی است؛ قرارداد است؛ حقیقت نیست چون چند وقت دیگر از بین میرود و به کس دیگری داده میشود. حقیقت آن چیزی است که ثابت و ماندگار است.
آفریدههای خدا همه نعمت خداست و دنیا نیست. خدای تعالی در آیه ۲۰ سوره مبارکه حدید حقیقت زندگی دنیا را میگوید که پنج مرحله است که این مرحله ۵ مرحله زندگی را همه دارند؛ بازیچه و سرگرمی و زینت و فخرفروشی و زیادهخواهی. از کودکی تا پیر شدن گرفتار این ۵ مرحله زندگی هستیم؛ که همهاش هم اعتباری و خیال است.
دوران کودکی به بازی میگذرد؛ پسرها تفنگ و ماشین پلاستیکی دارند و دخترها عروسک پلاستیکی دارند. به دوران نوجوانی که میرسیم به لهو و سرگرمی میپردازیم. دنیای نوجوان سرگرمیهایش است. انسان به دوران جوانی که میرسد گرفتار زیبایی و زینت میشود. دنیای جوان خوراک و پوشاک و آرایش و تجملات است. میرسیم به دنیای میانسالی فقط اسباببازیها از کودکی فرق میکند؛ در میانسالی فخرفروشی و وابستگی و پست و مقام و تکبر میشود دنیای او. همین عناوین اعتباری است؛ امامجمعه شدیم؛ رئیس فلان جا شدیم؛ و به اعتباراتش افتخار میکند.
به دوران کهن سالگی که میرسد نمیتواند کارهای جوانی و نوجوانی را بکند همهچیزش را ازدستداده در سن پیری به تکثر میافتد؛ مثل ما میگویند چقدر کتاب و شاگرد داریم! آنیکی میگوید من ۸ تا نوه دارم چهارتا داماد دارم. یکی دیگر میگوید ۵ تا ماشین دارم چهارتا ویلا دارم؛ و تکثر جوری میشود که وقتی دیگر چیزی ندارد بگوید میگوید ما ۶۰ تا قبر داریم یکی میگوید ما ۵۰ تا قبر داریم.
لذا خیلی زیبا خدا این دوران پنجگانه را میگوید؛ و بعضیها ممکن است در یک دوره چند مرحله از این را باهم داشته باشند. خدای تعالی در قرآن کریم فرموده هر کس در دام یکی از این مراحل و عناوین اعتباری بیفتد در حقیقت در خیال افتاده؛ لذا چنین کسی مختال است؛ خیال زده است. بعد انسانهای خیال زده بدبختیشان این است که دچار فخرفروشی میشوند؛ لذا خدای تعالی میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ».