شرح دعای ۴۹ صحیفه سجادیه؛ جلسه نوزدهم

خدای تعالی بر خلاف وعده عمل نمی‌کند؛ چون قادر است

کارشناس روابط عمومی ۰۴ خرداد ۱۴۰۲ ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

شرح دعای ۴۹ صحیفه سجادیه

جلسه نوزدهم – ۱۴۰۲/۰۲/۲۷

حمد و سپاس نسبت به نیرومندی که مغلوب نمی‌شود

«وَ لَقَدْ سُئِلْتَ فَأَعْطَیْتَ، وَ لَمْ تُسْأَلْ فَابْتَدَأْتَ، وَ اسْتُمِیحَ فَضْلُکَ فَمَا أَکْدَیْتَ، أَبَیْتَ -یَا مَوْلَایَ- إِلَّا إِحْسَاناً وَ امْتِنَاناً وَ تَطَوُّلًا وَ إِنْعَاماً، وَ أَبَیْتُ إِلَّا تَقَحُّماً لِحُرُمَاتِکَ، وَ تَعَدِّیاً لِحُدُودِکَ، وَ غَفْلَهً عَنْ وَعِیدِکَ، فَلَکَ الْحَمْدُ -إِلَهِی- مِنْ مُقْتَدِرٍ لَا یُغْلَبُ، وَ ذِی أَنَاهٍ لَا یَعْجَلُ»

از تو خواسته شد و تو اعطا کردی؛ و درخواست هم نکرده بودم باز تو ابتداءً به من بخشیدی و در این احسان و درخواست من، تو بخل نکردی و در اختیار من گذاشتی. تو برای من نخواستی مگر مهربانی را. تو برای من نخواستی مگر رحمت را. تو برای من نخواستی مگر نعمت و محبت را. من هم نخواستم مگر افتادن در حرام تو را و تجاوز از حدود تو را. تو برای من خیر خواستی؛ اهل صفا بودی، من اهل جفا بودم. تو در آیات و کلمات که توسط انبیا و اولیائت به من رساندی من را تهدید کردی و عواقب کارم و نتیجه اعمالم را گفتی ولی من نخواستم و از حدود تو تجاوز کردم و از تهدیدهای تو غفلت کردم. حمد مخصوص توست خدایا. حمد و سپاس نسبت به نیرومندی که مغلوب نمی‌شود.

همه این‌ها را گفت که برسد به اینجا که خدای تعالی غالب است و مهلت دهنده‌ای که در عذاب شتاب نمی‌کند. ما این‌طور هستیم که وقتی کسی به ما بدی می‌کند می‌خواهیم بلافاصله انتقام بگیریم و عقاب کنیم ولی خدای تعالی مهلت می‌دهد و در این مهلت دادنش عجله ندارد.

تا زمانی که کل جامعه صلاح و فلاح دارد خدا نعمت می‌رساند

یادمان باشد خدا نعمتی را که می‌دهد هرگز نمی‌گیرد و کم نمی‌کند. مگر ما جوری رفتار کنیم که رفتار ما باعث شود آن نعمت از ما گرفته شود؛ حتی در جامعه هم همین‌طور است. در جوامع اگر کسی اهل خطا باشد خدای تعالی این‌طور نیست که به خاطر آن یک نفر جامعه را از نعمت محروم کند. تا زمانی که کل جامعه صلاح و فلاح را دارد خدا نعمت را می‌رساند اما اگر بیشتر افراد جامعه به راه غفلت رفتند آن موقع مطلب چیز دیگری خواهد شد.

ما چه‌کار کردیم که خدا به ما نعمت بدهد؟ نعمت‌های خدای تعالی همه تفضل است

امشب دو نکته را می‌خواهم بگویم؛ یکی ابتدایی بودن نعمت است. نعمت‌های خدای تعالی همه به ما تفضل است. ما کار می‌کنیم و در مقابل کار انعام می‌خواهیم. به کسی خدمتی کنیم انتظار داریم از ما تعریف کند. کاری انجام بدهیم انتظار اجرت داریم. کاری انجام می‌دهیم توقع داریم برای ما هورا بکشند و صلوات بفرستند؛ اما ما چه‌کار کردیم که خدا به ما نعمت بدهد؟ چه‌کار کردیم که خدای تعالی این‌همه نعمت در اختیار ما گذاشته؟

نعمت‌های خدای تعالی همه تفضل است؛ ابتدایی است. مگر ما عملی داریم که در مقابل آن عمل استحقاق نعمت‌ها را داشته باشیم؟ این‌طور نیست. اگر توفیق این را پیدا کردیم که کاری بکنیم باز آن توفیق هم عنایت خداست. این‌طور نیست که از اول خودمان اراده کرده باشیم. قوه‌ای که بلند می‌شویم می‌ایستیم نماز بخوانیم از خداست. غذایی که خوردیم از خداست. فکری که کردیم از خداست. اراده کردیم که کار خیر انجام بدهیم از خداست. خدا لطف می‌کند. لطف الهی شامل حال ما می‌شود که ما بلند شویم کار خیر انجام بدهیم و او دوباره به ما ثواب بدهد.

حکایت این است که باغی پر از میوه ‌دارید. باغبان شما هم حقوق‌بگیر شماست. از روی محبت چند شاخه گل از باغ شما می‌چیند و به شما می‌دهد. مال خود شماست اما به خاطر کار او شما بازهم به او انعام می‌دهید. ثواب‌ها و خیراتی که برای اعمال ما وجود دارد همه از طرف خداست. در یک دعای دیگری در صحیفه سجادیه به خدا عرض می‌کند که هرچه را تو مرحمت کنی امری ابتدایی است. «یَا مَنْ یعنی مَنْ سَأَلَهُ‏ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَهً» بعضی وقت‌ها ما اصلاً نخواستیم و تو خودت دادی.

در نعمت‌های خدا تفکر کنیم و آن‌ها را شمارش کنیم

در روایات و حتی در قرآن و در دعاها موارد فراوانی داریم که به نعمت الهی اشاره شده یا خواسته از ما که در نعمت‌های خدا تفکر کنیم. آیات قرآن به‌خصوص این‌طور است که تفکر کنیم یا گفت نعمت‌های خدا را شمارش کنید. اینکه در نعمت‌های خدا تفکر کنیم یا شمارش کنیم چه خاصیتی دارد؟ البته که نعمت‌های خدا قابل‌شمارش نیست. یکی از مهم‌ترین آثار آن این است که ما را برای عبادت خداوند تبارک‌وتعالی و دوم برای شکرگزاری در مقابل آن نعمت‌ها تشویق می‌کند.

شما وقتی نعمت‌های خدا را درباره خودت می‌بینی خودبه‌خود بلند می‌شوی به عبادت می‌ایستی. شروع می‌کنی به شکرگزاری. معمولاً این آیات این‌طور است که دارد نعمت‌های خدا را می‌گوید و بعد بلافاصله می‌گوید تفکر و تعقل کنید. ریشه‌اش همین است که تفکر و تعقل در نعمت‌های خدا نتیجه‌اش این است که شما نعمت‌ها را شمارش کنید.

در آیه ۲۴ روم فرمود: «وَمِنْ آیَاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» از آیات خدا از نشانه‌های خدای تعالی این است که برق را برای شما بیم آور و امیدبخش می‌کند. هم ترس می‌آورد هم امید. از آسمان به‌تدریج آبی فرو می‌فرستد که به‌وسیله آن آب زمین پس از مرگش دوباره زنده می‌گردد. این آیاتی که برای شما گفتیم برای کسی است که اهل تعقل باشد.

دارد نعمت‌های خدا را می‌گوید؛ باران را می‌گوید، احیای زمین را می‌گوید، ویژگی‌هایی که در زمین وجود دارد را دارد می‌گوید. همین نزول باران نعمتی است که شما الان بهتر می‌فهمید در این دوره که با خشک‌سالی مواجهید. مثلاً می‌گویند بارندگی شد ۳ میلی‌متر، یا ۵ میلی‌متر باران آمد؛ خوشحال می‌شویم. در دوره‌ای هستیم که نعمت بودنش را بهتر درک می‌کنیم. یا مثلاً درباره خوراک‌های ما، در بعضی از آیات دارد که برای کسانی است که اهل تفکرند یا می‌گوید برای اولوالألباب میگوییم.

در سوره مبارکه شعرا آیه ۷۹ و ۸۰ می‌فرماید: «وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ» آن کسی که من را اطعام می‌کند و سیراب می‌کند و وقتی بیمار شوم او مرا شفا می‌دهد؛ این‌ها نعمت است که دارد شمارش می‌کند.

این دعا پر از توحید است

اینجا در دعا امام سجاد علیه‌السلام به خدای تعالی عرض می‌کند که از تو خواسته‌شده اعطا کردی و آنجایی که من درخواست نداشتم تو ابتدائا دادی. اصلاً همه نعمت‌های تو ابتدایی است. «وَ اسْتُمِیحَ فَضْلُکَ فَمَا أَکْدَیْتَ» نسبت به درخواست‌هایی که از تو دارم تو بخل نداری. احسان و تطول و انعام داری. با این وضعیت من باید تو را حمد کنم. چه کسی را؟ توی مقتدر را. این بخش تقریباً ادامه بحث گذشته بود.

بیشتر بحث من امشب راجع به این اقتدار است. خدای تعالی قادر و مقتدر است. این دعا پر از توحید است. روح توحیدی ما را زنده می‌کند که خدا را بشناسیم. شناخت ما نسبت به خدا خیلی ضعیف است. خداشناسی نداریم. چون خداشناسی نداریم معادشناسی هم نداریم. لذا کسانی که خدا را قبول ندارند به قیامت هم اعتقاد چندانی ندارند. خداباوران معاد باور هستند. معاد عود به الله است.

قدرت خدای تعالی در مسئله مرگ و معاد بیشتر شناخته می‌شود

اگر انسان بینا باشد آثار قدرت خدا را و خود قدرت را در دنیا می‌بیند؛ اما یکی از آن مسئله‌هایی که ما را با قدرت خدا آشنا می‌کند مرگ و معاد است که در آن قدرت خدای تعالی بیشتر شناخته می‌شود؛ مسئله زنده شدن پس از مرگ که بیشتر انسان‌ها انکارش می‌کردند که انسان مگر می‌شود دوباره زنده شود؟! انبیای الهی همه توضیح دادند، هدایت کردند و با هدایت انبیا مسئله روشن شد.

در آیات مبارکه سوره یاسین آیه ۷۸ به بعد درباره شخصی است که آمد پیش پیغمبر. کتف شتری را از لای دیوار درآورده بود. پیش پیغمبر آورد و پودرش کرد. گفت این استخوان پودر شده را چه کسی دوباره می‌خواهد زنده کند؟ آن موقع هم که پیغمبر آمد؛ در مکه می‌گفتند شنیدید کسی آمده که می‌گوید بعد از مرگ انسان‌ها دوباره زنده می‌شوند؟! حرف عجیبی می‌زند! چون زنده شدن را انکار می‌کردند.

این آقا هم آمد و این سؤال را کرد. خدای تعالی می‌فرماید «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِیَ خَلْقَهُ» این کسی آمده پیش شما این حرف را می‌زند و خلقت خودش را فراموش کرده. «قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ» می‌گوید چه کسی این استخوان‌ها را جان می‌دهد وقتی پودر شده است. «قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّهٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ» ای پیغمبر به او بگو آن کسی که وقتی تو اصلاً نبودی تو را بود کرد. اتفاقاً الان با پیشرفت علمی دیده‌اید از بند ناف سلول بنیادی می‌گیرند و چشم و گوش و اعضا و جوارح را درست می‌کنند.

آن‌وقت مثالی می‌زند که در آن منطقه است. در عربستان درختی هست که درخت سبزی است. شاخه‌هایش را وقتی می‌شکنی به هم می‌زنی جرقه میزند. معروف است آنجا. مثل سنگ چخماق که وقتی به هم می‌زنی جرقه میزند. خدای تعالی آن را مثال می‌زند چون اصلاً به ذهنمان نمی‌آید که درخت ‌تری که میوه و برگ سبز دارد شاخه‌اش را بکنی و به هم بزنی آتش از آن بیرون بیاید. اینجا خدای تعالی برای اینکه بهتر بفهمند می‌فرماید: «الذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ» چه کسی دوباره شما را زنده می‌کند؟ آن‌کسی که از درخت سبز آتش بیرون می‌آورد.

آیات فراوانی هم این تذکرات را داده است که خدای تعالی که یک بار شما را خلق کرده و آسمان‌های عظیم را خلق کرده، عاجز است از اینکه دوباره شما را خلق کند یا دوباره زنده کند؟ شمارا نبودید بود کرد و روح در شما دمید. لذا مثال‌های زیادی از زنده شدن بهار زمین میزند. سوره فاطر آیه ۹ «وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَلِکَ النُّشُورُ» زمینی که مرده بود دوباره زنده کرد و زنده شدن انسان‌ها هم همین‌طور است. کاملاً خشک است و بهار دوباره جوانه میزند میوه می‌دهد.

سوره ق آیه ۱۱ «وَأَحْیَیْنَا بِهِ بَلْدَهً مَیْتًا کَذَلِکَ الْخُرُوجُ» و جریان عزیر پیغمبر و جریان حضرت ابراهیم همه در همین باب است.

مفهوم قدرت و قوت خدای تعالی با کلمه عزت بیان شده است

پس اولاً و بالذات قدرت برای خداست. هیچ موجودی در عالم قادر نیست جز خدا. اصل قدرت برای خداست اختصاصی خداست. بقیه موجودات اگر قادر هستند مظهر قدرت خدا هستند.

همین مفهوم قدرت و قوت با کلمه عزت بیان شده. بعضی وقت‌ها گفته می‌شود قوت و بعضی وقت‌ها قدرت و بعضی وقت‌ها عزت. همه عزت هم برای خداست؛ «إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا» عزت به معنای غیرقابل نفوذ است. انسانی که محکم است و چیزی در او تأثیر نمی‌گذارد و مسائل مختلف روی او اثرگذاری ندارد می‌گوید عزیز است. البته ما عزیز را به معنای دوست‌داشتنی و مهربان می‌گوییم اما در اصل لغت به معنای غیرقابل نفوذ است، به معنای شکست‌ناپذیر است.

عزت هم برای خداست. خیلی شبیه قدرت معنا می‌شود. عزت و قدرت ملازمت دارد. «إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ»؛ آیه ۴۰ حج. یا در بعضی از آیات دارد که خداوند آسمان‌ها و زمین را خلق کرد؛ خداوندی که عزیز و علیم است؛ یعنی این قدرت را دارد که این‌گونه خلق کند و خدایی که این عظمت را خلق کرده قدرت مطلق است و علم مطلق است. یا در آیه دیگر دارد عزیز مقتدر. عزت با اقتدار می‌آید؛ آیه ۴۲ سوره قمر «کَذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها فَأَخَذْناهُمْ أَخْذَ عَزیزٍ مُقْتَدِرٍ».

عزت می‌خواهید؛ بندگی کنید

حالا در دنیا هم اگر کسی عزت می‌خواهد باید حواسش باشد که همه عزت برای خداست و نزد خداست. باید برای خدا بندگی کنید تا خدا عزت بدهد. «مَن کانَ یُریدُ العِزَّهَ فَلِلَّهِ العِزَّهُ جَمیعًا» عزت را باید از خدا بخواهیم چون همه‌اش برای خداست. قوه‌اش هم همین است؛ «مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ» در سوره کهف است آیه ۳۹.

چون قدرت دارد، وعده می‌دهد

وقتی معنا و مفهوم قدرت الهی برای ما روشن شد آن‌وقت خوب می‌فهمیم که «إِنَّ اللَّهَ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ» خدا خلاف وعده عمل نمی‌کند. ما چون قدرت نداریم یک‌چیزی می‌گوییم و زیرش می‌زنیم و میگوییم نشد. کسی می‌تواند بگوید «لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ» که قوت برای او باشد و عزیز باشد.

چون قدرت بر انجام کاری که اراده کرده‌ام را دارم، چون قدرت دارم انجام می‌دهم. گفته می‌بخشم می‌بخشد. گفته می‌آمرزم، می‌آمرزد. گفته اگر فلان کار را بکنی بهشت می‌برم، می‌برد. چون قادر است. جهنم می‌برم، می‌برد. می‌سوزانم، می‌سوزاند. خدا به وعده عمل می‌کند. خلف وعده ندارد؛ البته خلف وعید هست.

اگر کسی به قدرت خدا اعتقاد داشته باشد دعایش مستجاب است

اگر کسی اعتقاد به قدرت خدا داشته باشد و خدا را قادر بداند چنین کسی دعا کند دعایش مستجاب است. دعای واقعی دعایی است که از خدا خواسته شود. خدایی که خواسته ما را می‌فهمد و در دست اوست و اوست که توان بخشیدن خواسته‌های ما را دارد به وعده عمل می‌کند و خلف وعده نمی‌کند.

اینجا امام سجاد علیه‌السلام عرض می‌کند که حمد و سپاس مربوط به توست. بعدازاینکه همه نعمت‌ها را گفت در چنین فضایی می‌گوید خدایا تو مقتدری هستی که غلبه با تو است. اینجا اگر کسی فهمید خدا قادر است دعا کند دعایش مستجاب است. البته اگر این رابطه را بفهمد. این اعتقاد است؛ گفتنی نیست.

مثلاً می‌گویند هر کاری شروع می‌کنید بگویید بسم الله الرحمن الرحیم؛ یعنی خدایا با نام تو شروع می‌کنم؛ یعنی خدایا با نام تو ادامه می‌دهم و با نام تو پایان می‌دهم. حالا خودمان به کارهای خودمان در طول شبانه‌روز نگاه کنیم؛ آیا غیرازاین است که بسم الله الرحمن الرحیم لقلقه زبان ما است؟! کجا در طول همه کارها توجه داریم که باید با نام خدا ادامه بدهیم؟ همه حواسمان به خودمان است. کجا توجه داریم که آیا خدا از این کار راضی است یا نیست؟ خوشنود است یا نیست؟ بسم الله الرحمن الرحیم یعنی همین؛ یعنی من دست می‌برم به کاری که نام تو باید در آن باشد. یاد تو باید زنده شود. ما عادت به گفتن داریم.

دعا هم همین‌طور است. اگر از روی باور نباشد یعنی خدا را قادر ندانیم یعنی خدایا من این خواسته را دارم ولی از کس دیگری طلب می‌کند؛ اول خدا بعد شما می‌گوید؛ این شرک است. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ» روایت امام صادق است؛ مگر اینکه آن شخص را وسیله بداند. بگوید تو در مجرای عملیات خدا هستی. خدا می‌خواهد کارش را انجام بدهد و تو وسیله هستی. خود او را مستقل نداند. وقتی کسی را مستقل دانستند این شرک است. فلان کار را می‌کند که در چشم فلان کس بیاید. فلان حرف را می‌زند که بگویند خوب حرف زد. این‌ها شرک است.

اگر خودت را به قادر عزیز منتسب کردی، از قدرتش به تو می‌دهد

عزت برای خداست. قوت برای خدا است. قدرت برای خداست. اگر تو خودت را به قادر عزیز چسباندی و منتسب کردی و توجه داشتی، از قدرتش به تو می‌دهد. عطر فروش‌ها را دیده‌اید! یک دور که می‌روی در مغازه‌اش می‌زنی و برمی‌گردی بوی عطر می‌گیری. شما خودت را به خدا نزدیک کن رنگ و بوی الهی می‌گیری. ما با خدا فاصله داریم. اصلاً یاد خدا در ما هست؟

انسان فقر محض است. احتیاج محض است. وابستگی مطلق به خدا دارد. هیچ قیام و قعودی ندارد مگر به یاری خدا، مگر به کمک خدا. شما چطور در نماز می‌گویید «بحول الله و قوته اقوم و اقعد و ارکع و اسجد» اگر تو نمی‌خواستی من از رکوع بلند نمی‌شدم. جانمان را بخواهد بگیرد انقدر سریع می‌گیرد که قوه بستن چشممان را نداریم.

اینجا دعای امام سجاد علیه‌السلام برای ما بیشتر روشن می‌شود که تو عزیزی هستی، مقتدری هستی که لایُغلَب و مهلت دهنده هستی که در عذاب عجله نمی‌کنی که شاید این بشر برگردد و توبه کند و طلب مغفرت کند و خدا هم ببخشد.

ما الان خودمان را تحت تعلیم چه کسی قرار داده‌ایم؟ چگونه داریم صیر می‌کنیم؟

خدا را اگر خوب شناختی آن موقع کلام امیرالمؤمنین برای آدم خوب روشن می‌شود که چرا امیرالمؤمنین این‌گونه می‌گوید که «إِلهِی کفی بِی عِزّاً أَنْ أَکونَ لَک عَبْداً، وَکفی بِی فَخْراً أَنْ تَکونَ لِی رَبّاً، أَنْتَ کما أُحِبُّ فَاجْعَلْنِی کما تُحِبُّ» عزت برای من این است که عبد تو باشم و افتخار من این است که تو پروردگار من هستی. تو داری من را تربیت می‌کنی. تو من را پرورش می‌دهی.

ما الان خودمان را تحت تعلیم چه کسی قرار داده‌ایم؟ چگونه داریم صیر می‌کنیم؟ صیرورت یعنی شدن. در خانه هستیم، در محل کار هستیم، در مدرسه هستیم، جایی نمی‌رویم اما در حال شدن هستیم. مثل سیبی که روی درخت است. چاقاله است رشد می‌کند بزرگ می‌شود بعد آرام‌آرام می‌شود سیب. خوشمزه شیرین یا سرخ است یا سفید است یا سبز است یا هر دو. البته سیب سیر هم دارد.

دانی که چرا ز میوه‌ها سیب نکوست/ نیمش رخ عاشق است و نیمش رخ دوست/ آن زردی و سرخی که در آن می‌بینی/ زردی رخ عاشق است و سرخی رخ دوست/ آن دوست که بی‌وفاست دشمن به از اوست/ آن نقره که بی‌بهاست آهن به از اوست.

این سیب، شد؛ انسان هم می‌شود. باید ببینیم چطور داریم می‌شویم و چه داریم می‌شویم. رب ما چه کسی است؟ رب ما پروردگار ما خدای تعالی است اما به شرطی که دست ما در دست او باشد. بعد حضرت فرمودند: تو همان هستی که من دوست دارم؛ پس من را هم به‌گونه‌ای قرار بده که دوست داری باشم.

در قسمت بعدی نتیجه می‌گیرد که «هَذَا مَقَامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النِّعَمِ، وَ قَابَلَهَا بِالتَّقْصِیرِ، وَ شَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ بِالتَّضْیِیعِ» این جایگاه کسی است که به فراوانی نعمت‌ها اقرار کرده و با کوتاه آمدن از شکر نعمت‌ها با نعمت‌های تو به مقابله برخاسته. خودش را تباه کرده و بر ضد خودش اقدام کرده. خودش علیه خودش دارد گواهی می‌دهد که چگونه نعمت‌ها را از بین برده.

در انتشار این خبر سهیم باشید:

پاسخی بگذارید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر وبسایت امام جمعه کرج در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.