سلسله جلسات سخنرانی دهه اول محرم ۱۴۰۱، شب دوم

مقاومت یک ارزش است؛ باید آن را با تربیت در خودمان محقق کنیم

کارشناس روابط عمومی ۰۹ مرداد ۱۴۰۱ ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله جلسات سخنرانی دهه اول محرم ۱۴۴۴

با موضوع مقاومت

جلسه دوم – ۱۴۰۱/۰۵/۰۸

مقاومت از منظر قرآن کریم یک فرهنگ است

می‌خواهم اصل مقاومت را از قرآن و روایات در رابطه با قیام عاشورا مطرح کنم. بحث را هم به‌روز مطالعه می‌کنم و از محفوظات نیست.

مقاومت بحث گسترده‌ای است و شقوق فراوانی را دربر می‌گیرد. اولاً که کلمه مقاومت بااینکه عربی است و از ریشه قَوَمَ است؛ اما در قرآن این کلمه به کار نرفته است. مقاومت ازنظر قرآن کریم و روایات یک کلمه نیست، یک فرهنگ است؛ فرهنگ مقاومت.

معانی لغوی مقاومت

اگر بخواهیم راجع به آن بحث کنیم، باید از کلمات دیگری که از همین ماده گرفته‌شده استفاده کنیم. مثلاً استقامت که در قرآن به‌صورت فعل یا به‌صورت اسم فعل آمده.

کلمه مقاومت ازنظر لغوی به معنای اعتدال است، به معنای ثبات است، به معنای استمرار است، به معنای پایداری است، به معنای ایستادگی است. این‌ها را در کتب لغت قدیم این‌طور گفته‌اند. در کتب جدید مثل لاروس معنای دیگری آورده است؛ مقاومت را به معنای ضدیت و رودررویی و در مقابل هم بودن آورده است.

خب چه رابطه‌ای دارد این دو تعریف که کتب قدیم گفته‌اند اعتدال و جدیدها می‌گویند ضدیت و رویارویی؟ ارتباط این دو تعریف باهم چه طور است؟ برای حفظ اعتدال باید با عاملی که برهم زننده آن اعتدال است ضدیت داشت. در مقابل آن باید ایستاد؛ و فرقی ندارد که این برهم زننده تعادل، عامل درونی باشد در شخص یا عامل بیرونی باشد که دشمن است.

آن چیزی که در مقاومت مهم است استمرار و ادامه آن است، ادامه حالت مقاومت است. یک‌لحظه شما مقاومت کنید بعد به هم بخورد، به درد نمی‌خورد. در مقاومت باید استمرار وجود داشته باشد؛ یعنی تا وقتی عامل برهم زننده اعتدال وجود دارد باید مقاومت‌کننده مقاومت کند تا اعتدال حفظ شود. این معنای لغوی مقاومت بود.

معانی اصطلاحی مقاومت

مقاومت در علوم مختلف با معانی مختلف به‌کاررفته است. مثلاً در علم اخلاق کلمه مقاومت آمده است که به معنای صبر است؛ صبوری کردن و صبر داشتن. ابن مسکویه که از علمای اخلاق است کتابی دارد به نام تطهیر الاعراق؛ کتاب اخلاقی است. البته اسامی مختلفی برای این کتاب گفته‌اند. در آنجا ایشان مقاومت را این‌طور معنا می‌کند: «صبر همان ایستادگی نفس در برابر خواهش‌هاست تا گرفتار لذت‌های زشت نشود. کسی که در مقابل نفسش می‌ایستد تا این نفس به دنبال لذات بد نرود، این مقاومت است».

که در بحث‌های اخلاقی ما به این مقاومت و ایستادگی صبوری می‌گوییم. در بحث مقاومت هم که مطرح می‌شود، استقامت کردن به معنای صبوری داشتن و صبوری کردن است. «الصبر فهو مقاومه النفس الهوی» ابن مسکویه این‌طور معنا می‌کند؛ یعنی در مقابل لذت‌ها ایستادگی کردن.

در سیاست وقتی می‌گویند مقاومت؛ یعنی ایستادن و مخالفت کردن و واکنش نشان دادن برای دفع کردن یک جریان. می‌گویند فلانی اهل مقاومت است.

در فقه، مقاومت ذیل بحث جهاد و دفاع مطرح می‌شود. ما یک جهاد ابتدایی داریم و یک جهاد دفاعی داریم. جهاد دفاعی همان مقاومت است؛ یعنی در مقابل دشمنی که به شما حمله کرده، بایستید و دفاع کنید تا کشورتان و زندگی‌تان را از دست ندهید. پس در فقه مقاومت یعنی جهاد دفاعی. دفاع هم چند جور است. یک‌وقت از اصل اسلام است که انسان آنجا باید از جان و مال و عرض خودش هم بگذرد تا اسلام حفظ شود و یک‌وقت هم هست که جهاد با نفس است.

بیان رهبر معظم انقلاب درباره معنای مقاومت

یک معنای خیلی خوبی هم خود حضرت آقا کرده است. حضرت آقا راجع به مقاومت زیاد مطلب گفتند. کتابی هم الان چاپ‌شده که نمی‌دانم دیده‌اید یا نه. کتاب قطوری هم هست؛ کتاب اندیشه مقاومت. در آنجا ایشان می‌فرماید: «معنای مقاومت این است که انسان یک راهی را انتخاب کند که آن را راه حق می‌داند، راه درست می‌داند و در این راه شروع به حرکت کند و موانع نتواند او را از حرکت در این راه منصرف کند و او را متوقف کند؛ این معنای مقاومت است».

این سخنرانی ۱۴ خرداد سال ۹۸ است در مرقد حضرت امام؛ که وقتی درباره امام می‌خواستند صحبت کنند که ایشان شخصیت مقاومی است و اهل مقاومت بوده، این بیان را آنجا دارند. هم در آن معنای استمرار است، هم ضدیت است، هم آن اعتدال است، هم خیلی معنای دقیقی است. همه آن تعریف‌هایی که در لغت بود در این تعریف هست.

بعد مطالبی را بیان می‌کنند و می‌فرمایند که امام این‌طور بود. راهی را انتخاب کرده بود و در این راه حرکت می‌کرد. این راه چه بود؟ حرف امام چه بود که بر آن ایستادگی و پافشاری می‌کرد؟ حرف امام حاکمیت دین خدا بود و بر آن استقامت داشت. اینجا را نقل به معنا عرض می‌کنم. بعدازاینکه انقلاب شد و پیروزی به دست آمد، امام اعلام کرد که ما بعد از پیروزی، نه زیر بار ظلم می‌رویم و نه به کسی ظلم می‌کنیم؛ از مظلوم هم دفاع می‌کنیم. این هم باز مسیری است که باید با مقاومت در آن حرکت کرد.

مفاهیم مقاومت در قرآن

مطالبی که بیان شد، مختصری راجع به معنای مقاومت بود. البته عرض می‌کنم که ما از قرآن بحث مقاومت را بیان می‌کنیم؛ و گفتم که کلمه مقاومت در قرآن نیامده؛ استقامت آمده که ۴۷ مرتبه در قرآن فعل استقامت با موارد مختلفی که دارد به‌کاررفته است.

در قرآن، مقاومت به معنای صبر است. یکی هم به معنای ثبات قدم است. قرآن مقاومت را در مواردی به‌عنوان ثبات قدم آورده است. «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ»[۱] یعنی ما را در مقابل دشمن نیرو بده و پایدارمان کن تا بتوانیم مقاومت کنیم.

یا در سوره انفال آیه ۴۵ فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَهً فَاثْبُتُوا وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» ای کسانی که ایمان آورده‌اید، با دشمن مواجه شدید، ثبات قدم داشته باشید. ثبات قدم یعنی مقاومت کردن.

سراسر زندگی امام حسین، پر است از مقاومت

آن‌وقت شما این ثبات قدم را در تمام حرکت امام حسین علیه‌السلام، دوران قبل از این قیام سر جایش که بحث‌های خیلی مفصلی دارد، در دوران کودکی، در زمان امیرالمؤمنین، بعد در زمان امام حسن مجتبی سلام‌الله‌علیه، مواردی از ثبات قدم و مقاومت را می‌بینید و بعد می‌رسد به زمانی که خود ایشان می‌آید وارد عرصه امامت می‌شود و می‌خواهد این قصه را پیش ببرد که به صحرای کربلا ختم می‌شود.

نه‌تنها خودش، بلکه یاران و اطرافیانش هم ثبات قدم داشتند و اهل مقاومت بودند. کلماتی که از آن‌ها صادر و بیان‌شده، شب عاشورا کلمات ابوالفضل قمر بنی‌هاشم را ببینید. کلمات حبیب را ببینید. کلمات مسلم را ببینید. نه‌فقط همان شب که در طول سفر دائم می‌گفت.

همراه با روزشمار کربلا، وقایع آن روز را مطالعه کنید

امشب شب دوم محرم است؛ یعنی فردا کاروان حسین علیه‌السلام وارد صحرای تف می‌شوند. روز دوم محرم قضایایی اتفاق افتاد در صحرای کربلا و امام هنگام ورود به کربلا مطالبی را مطرح می‌کنند. نامه‌ای را به اهل کوفه می‌نویسند که مفصل است. افرادی را نام می‌برند؛ مثل سلیمان بن صرد. آنجا هم باز اتمام‌حجت می‌کنند که شما دعوت کردید! کاری که شما با پدرم کردید را من فراموش نمی‌کنم و امکان هم دارد که شما دست بکشید و من را تنها بگذارید… حضرت این پیش‌بینی را هم می‌کند. خیلی نامه خواندنی است.

به نظرم یکی از کارهایی که می‌کنید این باشد که روزشمار کربلا را هرروز یک مطالعه کنید. روز دوم چه اتفاقاتی افتاد! روز سوم چه اتفاقاتی افتاد! این‌ها را خوب است که مرور کنید. تاریخ را بخوانید.

مقاومت یاران حسین علیه‌السلام

در روز دوم زهیر کلماتی دارد، بریر کلماتی دارد. بریر از اصحاب امیرالمؤمنین بود. شخصیت جلیل‌القدری بود. از زمان حضرت امیر تا آن زمان زنده بود و اهل زهد بود عابد بود. بریر که از اصحاب امیرالمؤمنین است در همین روز دوم این جملات را می‌گوید: یا بن رسول‌الله! خدا به‌وسیله تو بر ما منت نهاد که ما در رکاب تو جهاد کنیم و بدن ما در راه تو قطعه‌قطعه شود و جد بزرگوارت رسول خدا در روز قیامت شفیع ما باشد.

این یعنی استقامت و مقاومت و پایداری.

یا زهیر در همین روز دوم این‌گونه بیان می‌کند به امام حسین که: ای پسر رسول خدا! گفتار تو را شنیدیم (نامه‌نگاری‌ها و صحبت‌هایی که شده بود) اگر دنیای ما همیشگی بود و ما در آن جاودان بودیم، ما قیام با تو و کشته شدن در کنار تو را بر ماندن در دنیا مقدم می‌داشتیم.

این یعنی عشق و محبت از یک سمت و مقاومت و پایداری. این‌که می‌گوید من کشته هم بشوم پای تو هستم، این یعنی مقاومت. در سراسر این مسیر که امام حسین علیه‌السلام می‌رود، مسئله مقاومت موج میزند.

مقاومت یک ارزش است؛ باید آن را با تربیت در خودمان محقق کنیم

مقاومت یک ارزش است. باید با تربیت در خودمان آن را محقق کنیم. این‌طور نیست که همه، اهل مقاومت باشند.

چرا انقدر توصیه شده به صبر؟ که «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[۲]، «وَبَشِّرِ الصَّابرِینَ»[۳] بشارت‌هایی که به اهل مقاومت و اهل صبر داده‌شده معلوم می‌شود که این صفت خوب اخلاقی را ما باید در خودمان محقق کنیم. باید خودمان را تربیت کنیم در این مسیر. باید بدانیم که بدون تحمل سختی‌ها و بدون تحمل مشقت‌ها در مسیر رشد و اعتلا، انسان به مقصد نمی‌رسد. باید حتماً اهل مقاومت باشیم.

داستان طالوت و جلوت، بیانگر فرهنگ مقاومت است

یکی از داستان‌هایی که قرآن کریم در آن ما را تشویق می‌کند به مقاومت و اصلاً قصه، قصه مقاومت است که ان‌شاءالله خود دوستان مفصلش را دنبال می‌کنند و دو صفحه از قرآن کریم هم به این قصه اختصاص دارد، جریان طالوت و جالوت است.

من می‌خواهم این قصه را کامل برای شما تعریف کنم. در قرآن مفصل بیان‌شده و پر از نکته است. تعدادی از نکته‌های این قصه نورانی را من برای شما بیان می‌کنم. در قرآن فرهنگ مقاومت در داستان طالوت و جالوت خلاصه‌شده؛ یعنی اگر بخواهیم بگوییم که قرآن به بحث مقاومت و فرهنگ مقاومت در کجا پرداخته، قصه طالوت و جالوت است.

البته عرض کردم که مواردش فراوان است که می‌توانیم استفاده کنیم؛ اما اینجا به‌طور جامع بیان‌شده و پر از محتوا است.

درخواست بنی‌اسرائیل از سموئیل

بعد از مدتی که از وفات حضرت موسی علیه‌السلام گذشت، گروهی از بنی‌اسرائیل آمدند خدمت یکی از پیغمبرانشان؛ یعنی پیغمبر زمان خودشان که اسمش سموئیل بود؛ و گفتند که تو پادشاهی را برای ما تعیین کن تا ما به همراه او برویم با دشمنان بجنگیم.

آیات ۲۴۶ به بعد سوره بقره است که به این داستان اشاره دارد. «أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّه»[۴]. بعدازاینکه حضرت موسی از دنیا رفت، گروهی آمدند و گفتند که ما می‌خواهیم برویم با دشمنمان بجنگیم.

سموئیل به آن‌ها گفت که احتمال نمی‌دهید که اگر جهاد بر شما واجب شود شما بگویید که ما نمی‌رویم؟ این ماجرا را من بر اساس آیات دارم جلو می‌آیم. دیگر آیات را نمی‌خوانم.

گفتند چطور به جهاد نرویم؟ ما دیگر چیزی برایمان نمانده است. حمله کردند، زندگی ما را از بین بردند، ما را از شهر بیرون کردند، بچه‌های ما را کشتند و آبادی‌های ما را گرفته‌اند. ما چاره‌ای جز جنگ نداریم.

بنی‌اسرائیل، هم با خودشان درگیری داشتند، هم با همسایه‌هایشان

سه بخش از تورات فعلی هم مربوط به قصه حضرت داوود است و همین جریان داوود و طالوت و جالوت را بیان می‌کند. می‌دانید که بنی‌اسرائیل ۱۲ گروه بودند. همان ۱۲ فرزند اسرائیل. این‌ها از مصر خارج شدند و آمدند در بلاد شام پراکنده شدند.

خودشان طایفه‌های دوازده‌گانه باهم اختلاف داشتند. باهم جنگ می‌کردند. اقوام دیگری هم که بودند و مجاور آن‌ها بودند با آن‌ها هم جنگ داشتند. هم با خودشان جنگ داشتند هم با اقوام مجاورشان جنگ داشتند.

به‌خصوص اقوام مجاور بنی‌اسرائیل که در همان منطقه ساکن بودند ازنظر تمدنی هم قوی‌تر بودند. تمدن خوبی داشتند، وحدت داشتند، سلطنتی داشتند، حکومتی داشتند، حاکمانی داشتند. بنی‌اسرائیل هیچ‌کدام از این‌ها را نداشتند.

هرکدام از طوایف بنی‌اسرائیل یک قاضی داشتند که آن قاضی فصل خصومت می‌کرد. وقتی این‌ها دعوایشان می‌شد پیش آن قاضی می‌رفتند و کار را پیش می‌بردند. این قاضی هم معمولاً یا پیغمبر بود یا وصی پیغمبر بود. چون فاصله بین حضرت موسی تا حضرت عیسی، تعداد زیادی از انبیاء تشریعی آمدند. آن دوران را می‌گویند دوران قضات یا دوران داوران. آن مقطع تاریخی را می‌گویند دوران قضات که این انبیای الهی یا وصی پیغمبر در آن زمان داور و قاضی بودند. آن‌ها که دعوایشان می‌شد می‌آمدند پیش این‌ها و فصل خصومت می‌کردند.

البته این سلسله قضات و داوران یعنی آن دوره با همین پیغمبر سموئیل کلاً از بین رفت و بعدازآن حضرت داوود و سلیمان آمدند که دوران ملوک به آن دوران گفته می‌شود. از حضرت داوود شروع شد و با سلیمان ادامه پیدا کرد.

به‌هرتقدیر بنی‌اسرائیل هم با خودشان درگیری داشتند هم با همسایه‌هایشان. کما اینکه الان هم همین‌طورند. الان هم، هم با خودشان درگیرند، هم یک فرقه سیاسی که روی کار آمده و صهیونیستی شدند، صهیونیست‌ها با کل عالم درگیر هستند.

ریزش یک گروه با حکم جهاد

بنی‌اسرائیل در زمان سموئیل با یکی از قبایل مجاور درگیر شدند؛ آن‌ها هم ریختند و این‌ها را قتل‌عام کردند و کشتند و از سرزمینشان بیرون کردند. این‌ها هم آمدند پیش پیغمبرشان و گفتند که برای ما یک حاکم انتخاب کن.

خلاصه خدا جهاد را بر این‌ها واجب کرد. به‌محض اینکه جهاد واجب شد از این ملأ، جمعیتی که آمده بودند پیش سموئیل که برای ما یک سلطانی انتخاب کن، نصف آن‌ها رفتند. همان پیش‌بینی که پیغمبر خدا کرده بود اتفاق افتاد.

رها کردند و گفتند که ما اهل جنگ نیستیم. ما گفتیم می‌آییم ولی منظورمان این بود که خدا یک‌جور دیگر مسئله را حل کند. قبول نکردند. عده کمی حاضر شدند به جهاد. روحیه راحت‌طلبی و مال دوستی و ثروت‌اندوزی کار دستشان داد.

گروهی که ادعا می‌کردند پادشاه می‌خواهند، دنبال مقام بودند

سموئیل گفت خدای تعالی به من وحی کرده که طالوت بشود رهبر شما و سلطان طالوت باشد. به‌محض اینکه اسم طالوت آمد، بهانه‌گیری شروع شد. تازه عده کمی که راضی شده بودند بجنگند، شروع کردند به إن قُلت آوردن؛ «قَالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ»[۵] چطور طالوت فرمانده ما شد؟ چرا ما باید زیر بار او برویم؟ ما چه چیزی از او کم داریم؟

معلوم می‌شود که این‌ها که می‌آمدند و می‌گفتند که برای ما سلطان انتخاب کن، خودشان طمع داشتند؛ یعنی انتظارشان این بود که پیغمبر یکی از این سران قوم را سلطان کند و آن‌ها پادشاه شوند؛ یعنی طمع پادشاهی برای خودشان داشتند. گروهی که ادعا می‌کردند که پادشاه می‌خواهند، دنبال مقام بودند.

معیار ارزش‌گذاری بنی‌اسرائیل برای افراد و جوامع، پول است

طالوت گمنام بود. موقعیت اجتماعی نداشت. وضعیت سیاسی معروفی نداشت. یک شخصیت عادی بود. بهانه‌جویی کردند. بهانه‌جویی آن‌ها هم جالب است. گفتند طالوت پول ندارد؛ یعنی ملاک یهود پول است. همین الان هم پول است. حالا در آینده عرض خواهم کرد مطالبی را که از این آیه فهمیده می‌شود. معیار ارزش‌گذاری‌شان برای افراد و جوامع پول است. گفتند این‌که آدم پولداری نیست که پادشاه ما شود.

نشانه‌های برتری طالوت

سموئیل گفت: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ»[۶] این مصطفای خداست. خدا او را انتخاب کرده. به من ربطی ندارد. شما به من گفتید که به خدا بگو یک سلطانی برای ما انتخاب کند. خدا هم او را برای شما انتخاب کرد.

خدا روی مصلحت انتخاب کرد. البته دو ویژگی در این شخص بود که خدا او را انتخاب کرد. خدا او را بی عقبه انتخاب نکرده؛ دو ویژگی داشته ایشان که انتخاب‌شده. «وَزَادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ»[۷] هم عالم بود، هم بدن سالمی داشت. به درد فرماندهی می‌خورد. یک آدم سالم قوی بود که یک عالم و دانشمند هم بود. «وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»[۸] خدا ملکش را به هر که بخواهد می‌دهد.

اتمام‌حجت خدا با صندوقی که ملائکه حامل آن بودند

چون آن‌ها به‌سادگی اهل قبول کردن نبودند، این نشانه‌های برتری طالوت را هم گفت. باز آن‌ها زیر بار نرفتند. گفتند بالاخره در ما هم عالم بوده. خدایا یک نشانه هم آورد. گفتند برای اینکه ما یقین کنیم که این حتماً فرستاده خداست، یک نشانه به ما بده. نشانه‌اش هم این بود که یک صندوقی داشتند بنی‌اسرائیل که از انبیای گذشته در آن صندوق اشیایی را جمع‌آوری کرده بودند. عتیقه بود. برایشان هم خیلی مهم و مقدس بود. نگهداری آن برایشان مهم بود؛ اما این صندوق بعد از مدتی گم شده بود. هرچه می‌گشتند پیدایش نمی‌کردند.

در آیه می‌گوید که آن صندوق را کردند نشانه اینکه طالوت فرستاده خداست. فرمود: این صندوق می‌آید جلوی شما حرکت می‌کند؛ یعنی ملائکه آن را حرکت می‌دهند؛ یعنی این صندوق روی هوا راه می‌رود و جلوی لشکر شما حرکت می‌کند.

بالاخره حجت بر این‌ها تمام شد و چاره‌ای نداشتند جز اینکه به این مسئله تن بدهند؛ و فرماندهی طالوت را پذیرفتند.

ریزش عده‌ای دیگر، کنار نهر آب

طالوت لشکر خودش را فراهم کرد، سروسامان داد و به‌طرف قوم ظالم حرکت کردند. موقع حرکت لشکر گفت که سر راه به نهر آبی می‌رسیم. گفت به نهر آب که رسیدیم، اگر واقعاً منِ طالوت را پذیرفتید که فرستاده خدا هستم و خدا من را به‌عنوان رهبر شما انتخاب کرده، باید خودتان را نشان بدهید. من امر می‌کنم از آن نهر آب حتی اگر تشنه بودید، آب نخورید. اگر خیلی به شما فشار آورد تشنگی، اندازه یک‌کف‌دست بیشتر نخورید.

«فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلا قَلِیلا مِنْهُمْ»[۹] از آن ملأ و ۱۲ گروه، تعداد کمی گفتند ما اهل جهاد هستیم. اسم جهاد که آمد، همه رفتند و یک تعدادی ماندند که گفتند ما رهبری طالوت را قبول نمی‌کنیم. بعد که رهبری را قبول کردند، این تعداد کم، ‌آمدند رسیدند به نهر آب. همه از این آب خوردند الا یک تعداد کمی. ببینید چقدر ریزش صورت گرفت! این آیات در این بخش از سوره بقره، آیات مقاومت است. این تعداد کم هم آرام‌آرام ریزش کردند.

کسانی که اهل ایستادگی هستند، پیروزند

حالا رسیدند به میدان جنگ و باید بجنگند. این گروه کمی که اهل ایمان بودند و یک‌کف‌دست بیشتر آب نخورده بودند، آمدند صحنه جنگ را دیدند. دیدند جالوت با آن عظمت و لشکر است و این‌ها هم با چنین تعداد کمی. گفتند «لا طَاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ»[۱۰] ما تحمل جنگیدن با جالوت را نداریم.

آن‌وقت این تعداد کمی که ایمان به خدا داشتند، اعتقاد به قیامت داشتند، پیغمبری پیغمبر را قبول داشتند، این‌ها ایستادگی کردند و پیروز شدند. «قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُو اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ»[۱۱] این گروه کم، چون اهل مقاومت بودند، اهل ایستادگی بودند، خدای تعالی آن‌ها را که اهل ایستادگی و صبر بودند، غلبه داد.

این‌ها یک ویژگی داشتند؛ اهل دعا بودند. وقتی در مقابل جالوت قرار گرفتند گفتند: «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ»[۱۲] دست به دعا برداشتند و صبر و مقاومت خواستند و میدان را خالی نکردند.

اگر بخواهی خدا به تو کمک کند، باید همه‌چیز را بیاوری به میدان

توجه هم داشته باشید که اولش نگفتند که خدایا ما را پیروز کن و دشمنان ما را نابود کن. گفتند خدایا به ما صبر بده. سنت الهی این است که اگر بخواهی خدا به تو کمک کند باید همه‌چیز را بیاوری به میدان. حسین علیه‌السلام همه‌چیزش را آورد به میدان.

آن لشکر کم بر آن لشکر عظیم پیروز شدند؛ همان‌طور که لشکر کم حسین علیه‌السلام بر لشکر چند هزارنفری دشمن غلبه کرد؛ و این نام تا قیامت مشعشع و نورانی است و هر انسانی در طول حیاتش تا قیامت بندگی خدا را بکند به‌واسطه اباعبدالله است.

یکی از معانی اباعبدالله همین است که پدر بندگی خداست؛ یعنی هر انسانی بعد از حسین علیه‌السلام تا قیامت خدا را بندگی کند، به‌واسطه وجود حسین علیه‌السلام و به خاطر این قیام است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱]. بقره / ۲۵۰

[۲]. فصلت / ۳۰

[۳]. بقره / ۱۵۵

[۴]. بقره / ۲۴۶

[۵]. بقره / ۲۴۷

[۶]. بقره / ۲۴۷

[۷]. بقره / ۲۴۷

[۸]. بقره / ۲۴۷

[۹]. بقره / ۲۴۹

[۱۰]. بقره / ۲۴۹

[۱۱]. بقره / ۲۴۹

[۱۲]. بقره / ۲۵۰

در انتشار این خبر سهیم باشید:

پاسخی بگذارید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر وبسایت امام جمعه کرج در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.