سلسله جلسات بیان ویژگی‌های قرآن؛ آیه ۲۳ سوره زمر

ذکر خدا اول دل را به تپش می‌اندازد و سپس طمأنینه می‌بخشد

کارشناس روابط عمومی ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله جلسات بیان ویژگی‌های قرآن

جلسه بیستم

ترس و آرامش

«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّه…» آیه ۲۳ سوره زمر. خداوند بهترین گفتار را که منظور قرآن است، فرستاد. این کتابی که همه آیاتش باهم مشابه و منعطف و هماهنگ است. از تلاوت آن لرزه بر اندام مؤمنان، آن‌هم مؤمنان خداترس می‌افتد. سپس اندام و دل‌های آن‌ها برای خدا نرم می‌شود. اولش ترس است بعد آرامش است. این یکی دیگر از ویژگی‌های آیات کریمه قرآن است.

بحث ما صفات و خواص قرآن کریم بود که بحث در این زمینه گسترده است. من هر جلسه نکته‌ای را انتخاب می‌کنم و خدمت شما می‌گویم و الا مطالب زیادی به ذهن می‌رسد که بیان شود. یکی‌یکی بعضاً به مناسبت انتخاب می‌کنم.

قرآن، خودشْ خودش را شرح می‌کند

آیات این کتاب همه مشابه هم است؛ مثانی است. این مثانی بودن را یک توضیحی قبلاً داده بودم که همه آیات قرآن کریم مثل هم هستند و منثنی هستند؛ یعنی متمایل به هم هستند. عرض کردیم که معنای انثنا یعنی انعطاف، یعنی تمایل. این کتاب که همه آیاتش به هم چنین اتصالی را دارند، قطعاً خودش خودش را شرح می‌کند. قطعاً خودش مبین خودش است. خودش خودش را توضیح می‌دهد؛ یعنی اگر کسی یک آیه از قرآن را بخواهد معنایش را خوب بفهمد، در آیات دیگر قرآن می‌تواند معنایش را به دست بیاورد.

همین‌که تفسیر قرآن به قرآن گفته می‌شود، یک‌بخشی از آن همین است؛ یعنی آیات قرآن کریم، خودشْ خودش را توضیح می‌دهد. در تفسیر قرآن به قرآن، اجزاء قرآن همدیگر را شرح می‌کنند. در قرآن هر جا که ناسخ آمده است، منسوخ هم هست. هر جا که متشابه آمده، محکم هم هست. هر جا مطلق آمده، مقیدش هم هست. هر جا مجمل آمده، مبینش هم هست. هر جا عام آمده، خاصش هم هست. آیات قرآن را اگر کسی با این دید نگاه کند همه‌چیز را می‌یابد.

همه قرآن نسبت به هم انعطاف دارد؛ لذا اینجا هم همین را فرمود: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِیَ» خدا بهترین گفتار (قرآن) را بر شما نازل کرد. اینجا متشابه در مقابل محکم نیست. «مُتَشَابِهًا مَثَانِیَ» یعنی آیات شبیه هم است. به هم دیگر تمایل دارند و انعطاف دارند.

تلاوت قرآن، دل را خاشع می‌کند

حالا این قرآن چه‌کار می‌کند؟ وقتی کسی آیاتش را می‌خواند و خدمت این آیات قرار می‌گیرد، «تقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» بدنش به رعشه می‌افتد. وقتی آیات را می‌خواند حالت خشیت به او دست می‌دهد.

خشیت و خضوع دو حالت است که در ما وجود دارد. یک‌وقت یک حالت سرافکندگی و استکانت در بیرون از ماست که آن حالت درونی را می‌گویند خشیت؛ که یک ترس و خوفی در درون است؛ و آن حالت انکسار و افتادگی و حالت سرشکستگی را در بیرون می‌گویند خضوع. خضوع مربوط به اعضا و جوارح است. خشوع مربوط به قلب است. انسان در درون خودش حالت انکسار داشته باشد می‌گویند خشیت. خشیت حالتی است که در دل به وجود می‌آید. انسان وقتی در برابر یک جایگاه عظیمی و یک مقام عظیمی مثل خدا قرار می‌گیرد، در خودش احساس ضعف می‌کند. وقتی احساس ضعف کرد نمی‌تواند بر بدنش مسلط شود. در چنین حالی بدن به رعشه و لرزه می‌افتد.

آرامش پس از طوفان

بعدازاین حالت ترس و خشوع، مدتی که شخصْ نزدیک آمد و انس گرفت و ارتباط گرفت، آرامش بر دل شخص مستولی می‌شود و قلب و اندام انسان به یاد خدا آرامش می‌گیرد. پس اول وقتی آیات الهی و کلمات خدای تعالی را می‌خواند یک حالت اضطرابی در او به وجود می‌آید، یک حالت خشیتی در او ایجاد می‌شود به خاطر آن عظمتی که از خدا درک می‌کند؛ بعد که جلو آمد، آرام می‌شود.

«تقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» کسی که ترس خدا به جانش افتاد، بدنش شروع می‌کند به لرزیدن؛ «ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّه» اما بعد از یک مدتی که با آیات قرآن انس گرفت و آیات رحمت را خواند «تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ» لرزش بدنش می‌افتد و قلبش آرام می‌شود؛ چون یاد و نام خدا را بر زبان می‌آورد. «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» قلب آرامش پیدا می‌کند.

حالات اهل‌بیت به‌وقت نماز

این حالات را شما ببینید در ائمه بوده، در پیغمبر ما بوده؛ پیغمبر اکرم هنگامی‌که قرآن می‌خواند این‌طور بود که حالت لرزه و رعشه داشت. خودش را مرعوب جلال خدای تعالی می‌دید. حس می‌کرد که در سیطره جلال خداست. اهل‌بیت همه همین‌طور بودند. امام صادق، امام سجاد، امیرالمؤمنین، صدیقه طاهره، از وضو گرفتن بدنشان شروع می‌کرد به لرزیدن. می‌گفتند می‌خواهیم برویم در مقابل یک بزرگی بایستیم.

حالا بعضی‌ها که سر نماز حرف می‌زنند و به این‌طرف آن‌طرف اشاره می‌کنند و کارهایشان را راه می‌اندازند. موقع تکبیره الاحرام گفتن در بدن آن‌ها رعشه می‌افتاد که اگر خدای متعال لبیک نگفت چه؟ اگر جوابم را نداد؟ با این رعشه شروع می‌شد و آرام‌آرام به سجده که می‌رسیدند آرام می‌شدند. اهل‌بیت همه در سجده آرام‌آرام بودند.

ترس از خدا عقلانی است

ریشه این ترس هم عقل است. این را بدانید؛ این ترس نه برای این است که از خدا به ما آسیبی می‌رسد؛ یعنی وقتی شخص این هراس را درک می‌کند و در بدنش این خشیت به‌صورت لرزه درمی‌آید که عقلش درست کار کند و بفهمد کجاست.

تجلی خدا، علت مدهوش شدن پیغمبر

ترس پیامبر برای این نبود که مثلاً از طرف خدای تعالی به او گزندی برسد؛ این‌طور که نبود که آسیبی از طرف خدا به او برسد؛ او از تجلی خدای تعالی در قرآن حریم می‌گرفت. قرآن تجلی خداست. امیرالمؤمنین فرمود: خدا در این قرآن تجلی کرده است. اگر کسی می‌خواهد خدا را ببیند در قرآن می‌تواند ببیند.

همین آیات قرآن در قلب مؤمن آرامش ایجاد می‌کند و الا خود قرآن می‌گوید که اگر به کوه نازل می‌شد کوه را متلاشی می‌کرد. از تجلی آیات، پیغمبر اکرم را خوف می‌گرفت و این حالت خشیت در او به وجود می‌آمد. چون خدای تعالی در قرآن بدون واسطه بر پیغمبر تجلی کرده است.

وقتی قرآن نازل می‌شد «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى‌ قَلْبِکَ» بر قلب پیغمبر نازل می‌شد. آن‌وقت دارد که وقتی آیات بر پیغمبر نازل می‌شد -چون بخشی را هم مستقیم از خود خدا می‌گرفت- مدهوش می‌شد. به رسول خدا حالت غش دست می‌داد. همه می‌فهمیدند که دارد بر پیغمبر آیه نازل می‌شود.

از امام صادق سلام‌الله‌علیه سؤال شد که حالت مدهوشی که به رسول خدا دست می‌داد برای چه بود؟ حضرت فرمودند: «ذَلِکَ إِذَا لَمْ یَکُنْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ أَحَدٌ ذَاکَ إِذَا تَجَلَّى اللَّهُ لَهُ» این تجلی خدا بود بر پیغمبر. در این هنگام بین خدا و بین پیغمبر خدا هیچ‌کسی واسطه نبود.

وقتی دستان شما می‌لرزد

شما خدمت یک بزرگی که می‌خواهید برسید، اگر بزرگی او را درک کرده باشید، شخصیت معنوی او را درک کرده باشید و توجه به آن داشته باشید، خودبه‌خود بر بدن شما رعشه می‌افتد و دستتان می‌لرزد.

وقتی پیغمبر اکرم داشت راه می‌رفت در کوچه‌ها، کسی که پیغمبر را دید، شروع کرد به لرزیدن. پیغمبر او را بغل گرفت و فرمود نترس. من هم مثل تو هستم. من هم بشر هستم؛ البته به من وحی می‌شود. مهم‌ترین مسئله هم همان وحی بود. حضرت این‌طور دلداری دادند.

بعضی وقت‌ها انسان خدمت بزرگانی از دین که می‌رسد، آن‌هایی که ارتباطشان با خدای تبارک‌وتعالی نزدیک است، به خاطر جذبه و نورانیتی که دارند، چنین حالتی در انسان به وجود می‌آید. این‌ها یک‌بخشی در انسان طبیعی است.

ما تجلی خدا را درک نمی‌کنیم

حالا ما چون قرآن را اصلاً نمی‌فهمیم و آیاتش را زیاد درک نمی‌کنیم، آن تجلی را هم درک نمی‌کنیم. حالا می‌خواهم این تشبیه را بکنم که ذهن ما نزدیک شود و الا این تشبیه، تشبیه درستی نیست. مثل این است که یک ماری جلوی آدم هست؛ آدم نفهمد که این مار است و زهرآگین است و سمی است. به هوای اینکه چیز نرم و خوبی است به آن نزدیک می‌شود و دست می‌زند؛ ولی اگر آدم بفهمد که این مار زهرش جوری است که شما فرصت آخ گفتن هم ندارید، چنان از او حریم می‌گیرید و فاصله می‌گیرید و خوفی به دل شما می‌افتد که نزدیک او نمی‌شوید که نکند به شما آسیب بزند.

خدای تعالی در قرآن تجلی کرده است ولی ما نمی‌بینیم؛ چون نمی‌بینیم به‌راحتی می‌خوانیم و توجه نداریم. آن‌هایی که واکنشی نسبت به قرآن ندارند برای این است که وحی به دل آن‌ها ننشسته است و الا مؤمن در برابر تلاوت قرآن ایمانش زیاد می‌شود. «إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا» یعنی هر آیه‌ای که می‌خوانیم باید ایمانمان بیشتر از قبل بشود.

در سوره مبارکه انفال آیه دوم، دو مطلب را می‌گوید. یک اینکه هنگامی‌که یاد خدا می‌کنند دلشان می‌تپد. دیده‌اید بعضی وقت‌ها اتفاقاتی می‌افتد که قلب انسان به تپش می‌افتد، می‌گوید اسم خدا که می‌آید این‌ها دلشان می‌تپد.

محبت حضرت ابراهیم نسبت به خدای تعالی

حضرت ابراهیم علیه‌السلام داشت گوسفندانش را می‌چراند. همین بحث در عالم ملکوت شده بود. خدای تعالی به آن ملعون گفت که جبرئیل الآن می‌رود؛ ببین که این بنده ما نسبت به ما حالت وجلت دارد و دلش می‌تپد. جبرئیل آمد پشت کوهی که حضرت ابراهیم او را نمی‌دید، شروع کرد به گفتن اینکه «سبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ المَلاَئِکَهِ وَالرُّوحِ» یک‌دفعه حضرت ابراهیم تا نام محبوب را شنید دلش به تپش افتاد. گفت چه کسی بود که نام محبوبم را برد؟ اگر یک‌مرتبه دیگر بگوید نصف گوسفندانم را به او می‌دهم.

جبرئیل یک‌بار دیگر گفت: «سبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ المَلاَئِکَهِ وَالرُّوحِ». حضرت ابراهیم گفت: اگر یک‌مرتبه دیگر بگوید تمام گوسفندانم را می‌دهم. دوباره جبرئیل نام خدا را برد. حضرت گفت: اگر یک‌بار دیگر بگوید خودم هم غلامش می‌شوم.

فقط برای اسمش! جبرئیل ظاهر شد و گفت: من مأمور بودم که این را به کسی نشان بدهیم که تو چقدر نسبت به خدا علاقه داری. «إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» اینکه دلشان به تپش می‌افتد، برای نام خداست.

یاد خدا به دل ما راه پیدا نکرده است

«وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا» ما وقتی قرآن می‌خوانیم ایمانمان زیاد نمی‌شود. مشکل از قرآن است؟ مشکل از ماست. باید ایمان را تقویت کرد. اگر با ذکر نام خدا در ما اتفاقی نمی‌افتد و دلمان نمی‌تپد، برای این است که به دلمان راه پیدا نکرده است.

بله ذکر لفظی هست؛ الله‌اکبر و سبحان‌الله می‌گوییم؛ اما ذکر قلبی نشده است. ذکر لفظی تا به ذکر قلبی تبدیل نشود اتفاق ویژه‌ای در ما نمی‌افتد. ما ذکر می‌گوییم، ذکر ثواب هم دارد؛ اما باید از لفظ به قلب برسد. باید تبدیل به ذکر قلبی شود.

خاصیت ذکر این است که اول در دل تپش ایجاد می‌کند و بعد طمأنینه

خاصیت ذکر این است که اول در دل تپش ایجاد می‌کند و بعدش طمأنینه ایجاد می‌کند. «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» هرچه ظرفیت قلب بیشتر باشد، هرچه انس با قرآن بیشتر باشد، تحمل قلب و آرامش قلب بیشتر خواهد شد. ما باید ظرفیتمان را زیاد کنیم.

همین آیات قرآن اگر بر کوه نازل شود کوه را متلاشی می‌کند ولی بر قلب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل می‌شد و آن حضرت آرام بود. قلب او از هر کوهی متصلب تر بود. آن حالت غشیه هم که به حضرت دست می‌داد بعدش آرامش بود.

ترس از خرابی دنیا و آخرت

ریشه این ترس کجاست؟ عرض کردم که قسمتی از آن عقل است. انسان می‌داند که کار به دست رب‌العالمین است. همه عالم دست خداست. همه کارها دست خداست.

از طرف دیگر انسان به خودش مطمئن نیست. حالا نوبت من است. من اینجا چه دارم؟ نماز است، روزه است، کار خیر است. می‌ترسد که خلافی کرده باشد که خداوند در دنیا و آخرت یا در هر دو نشئه گرفتار کند او را. می‌گوید کار دست خداست، نکند من کاری کردم که آن کار، دنیایم را خراب کند، نکند آخرت مرا خراب کند یا دنیا و آخرت را باهم خراب کند؟! کار که دست خداست؛ اگر نخواهد جبران کند من چه‌کار کنم؟ شروع می‌کند به ترسیدن. یک‌بخشی از ترس اینجاست. می‌ترسد که این خلافی را که مرتکب شده است؛ یا او را به بهشت راه ندهند یا به جهنم ببرند. این ترس می‌آورد.

چه کسانی نمی‌ترسند؟

افرادی که بدون خوف هستند، کسانی هستند که می‌گویند اصلاً خدا وجود ندارد. میگویند که چه کسی رفته آن دنیا خبر داده؟ دیدید بعضی‌ها این‌طور می‌گویند! اصلاً قائل به خدا در عالم نیست؛ یا هست و می‌گوید جهان را خلق کرده و رها کرده و کاری دیگر با عالم ندارد؛ یا اگر هست و کار دارد کار دست خودش نیست و به کسان دیگری داده است.

هر سه این حرف‌ها باطل است. اولاً خدا وجود دارد و ثانیاً خدای تعالی کار به جهان دارد و مستقیماً هم دست خودش است. وقتی شما کسی را مأمور می‌کنید که برود کار شمارا انجام بدهد، درست است که او انجام می‌دهد ولی او مأمور شماست. کار شماست. این‌طور نیست که رهاشده باشد. سؤال می‌کند، جواب می‌دهد؛ رها که نیست. کسانی که نمی‌ترسند و در دلشان اتفاقی نمی‌افتد، یک بخشش برای همین است.

مؤمن، شکرگزاری که کرد، آرام می‌شود

خلاصه وقتی نام خدا برده می‌شود و آیات او خوانده می‌شود، مؤمن می‌ترسد؛ اما کم‌کم می‌بیند که خدا به او توفیق داد و مسیر را برایش روشن کرد، راه را برایش صاف کرد و موانع را از جلوی راهش برداشت. اینجا شاکر می‌شود. همین مؤمنی که اول می‌ترسید و خوف داشت، اینجا شاکر می‌شود. شروع می‌کند به شکرگزاری که به بیراهه نرفته است و خدا مسیر را برایش فراهم کرده است. همین‌که شکرگزاری کرد، قلبش آرام می‌شود. طمأنینه و آرامش برایش به وجود می‌آید.

«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِیَ» خدا این قرآن را برای شما فرستاد که آیاتش شبیه هم است و نسبت به هم انعطاف دارد. «تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» آن کاسنی که اهل خوف از خدا هستند؛ یعنی عقل دارند و می‌فهمند و آن رابطه را درک می‌کنند، حالت خشیت و لرزه بر اندام آن‌ها می‌افتد؛ اما بعد از یک مدتی که دید خدا راه را بازکرده و گسترش داده و فضاها را فراهم کرده «ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّه…» هم جلود آن‌ها، هم قلوبشان آرامش پیدا می‌کند. ذکر خدا آن آرامش را برای این‌ها به وجود می‌آورد.

قرآن را با خشوع و حزن بخوانید

از آن‌طرف هم به ما گفته‌شده است که شما خودتان هم که قرآن می‌خوانید، باحالت خشوع بخوانید. حزین بخوانید. بهترین حالت قرآن خواندن حالت خشوع است.

وقت آن نرسیده است که به خاطر خدا خداترس بشوید؟!

سوره حدید آیه ۱۶ «أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ» آیا برای کسانی که ایمان آوردند زمان آن نرسیده است که دل‌هایشان را برای خدا و آنچه از طرف خدا به‌حق نازل‌شده است، خاشع کنند؟ تذکر می‌دهد که تا کی؟ این عمر گذشت! ۴۰ سال، ۳۰ سال، ۶۰ سال، وقت آن نشده است که به خاطر خدا خداترس بشوید و دلتان نسبت به خدا نرم شود؟ برگردید به سمت خدا.

قصه‌هایی هم هست که بعضی‌ها چطور این آیه در آن‌ها تأثیر گذاشت که بعد از شنیدن آن گفتند: بله الآن وقتش شده است و تمام تخلفاتشان را کنار گذاشتند و شدند جزء اولیای خدا.

یکی از آن‌ها فضیل عیاض است. رفته بود دزدی. همین‌که از دیوار خانه رفت بالا، صاحب‌خانه داشت قرآن می‌خواند و این آیه را داشت می‌خواند که آیا وقت آن نرسیده است که شما دلتان به خاطر خدا بترسد؟ فضیل تکانی خورد و گفت: چرا! وقتش رسیده است. دزدی را کنار گذاشت و آمد خدمت امام صادق. قسمتی از ادعیه که به ما رسیده است از طرف همین فضیل به ما رسیده است. واسطه آن روایات فضیل است.

بعضی وقت‌ها اگر دل آدم ارتباط بگیرد با خدای تعالی، چنین حالتی به وجود می‌آید و قلب خشوع پیدا می‌کند؛ و بعد می‌افتد در وادی درستی که نجات پیدا می‌کند و آدم می‌شود. قرآن کتاب آدم سازی است. انسان با دل صاف که وارد شود چنان تأثیری روی او می‌گذارد که به جایگاهی که باید برسد، خواهد رسید.

در انتشار این خبر سهیم باشید:

پاسخی بگذارید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر وبسایت امام جمعه کرج در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.