سلسله جلسات بیان ویژگی‌های قرآن؛ آیه ۲۸ سوره زمر

قرآن برای همه بشر است؛ پس چرا عربی است؟

کارشناس روابط عمومی ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۱ ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله جلسات بیان ویژگی‌های قرآن

جلسه هفدهم

«قرآنا عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» آیه ۲۸ سوره مبارکه زمر. قرآنی است فصیح و خالی از هرگونه کژی و نادرستی شاید آنان پرهیزکاری پیشه کنند.

مطلب جدید امروز در ویژگی‌های قرآن، راجع به عربی بودن قرآن است؛ اما قبل از آن اگر یادتان باشد جلسه قبل راجع به نزول قرآن بحث کردیم که نزول قرآن دفعی است یا تدریجی که عرض کردیم قرآن دو نزول دارد؛ یک نزول دفعی دارد و یک نزول تنزیلی یا تدریجی دارد.

تفسیر تطبیقی سوره قدر

حدیثی را وعده داده بودم بخوانم که این جلسه اول آن حدیث را می‌خوانم بعد ان‌شاءالله بحث را ادامه می‌دهیم. در روایت فرات کوفی در تفسیر خودش ذیل سوره مبارکه «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ» از امام صادق سلام‌الله‌علیه روایتی را نقل کرده است که منظور از این آیات چیست؟

فرمود: منظور از «لَیْلَهِ» فاطمه سلام الله علیها است و منظور از قدر، خداست. پس هرکس فاطمه را چنان‌که شایسته است و درخور اوست بشناسد، به‌یقین که شب قدر را دریافته است. حضرت زهرای اطهر یکی از اسامی ایشان فاطمه است؛ یعنی خلق از شناخت او بریده‌شده‌اند. نمی‌توانند او را بشناسند. «وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ» یعنی شناخت شب قدر مقدور نیست؛ یعنی تو چه می‌دانی که زهرای اطهر کیست!

«لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» شب قدر بهتر از هزار ماه است؛ یعنی حضرت فاطمه بهتر از هزار مؤمن است. حضرت زهرا مادر مؤمنان است.

«تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ» در آن شب فرشتگان و روح فرود می‌آیند. فرشتگان مؤمنانی هستند که علم پیغمبر و آل پیغمبر را در اختیار دارند و روح هم فاطمه زهرا سلام الله علیها است.

«سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ» به‌فرمان خدای تعالی برای تقدیر هر کاری در آن شب سلامت است تا طلوع سپیده؛ یعنی تا خروج حضرت حجت سلام‌الله‌علیه. این یک تفسیر تطبیقی است. تطبیق لطیف و شیرینی هم است.

آیاتی که عربی بودن قرآن را بیان کرده‌اند

بحث ما در عربی بودن قرآن است که قرآن عربی است، فصیح است و خالی است از هر کژی. شبیه این آیه درجاهای دیگر هم آمده است؛ مثلاً در سوره مبارکه یوسف فرمود: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ».

و در سوره مبارکه طاها آیه ۱۱۳ فرمود: «وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا …».

در سوره مبارکه شعرا آیه ۱۹۵ «بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ».

آیه ۳ سوره مبارکه فصلت «کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ».

آیه ۷ سوره مبارکه شورا «وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَی…».

آیه ۳ سوره زخرف «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ».

قرآن برای همه بشر است؛ پس چرا عربی است؟

خوب دقت کنید می‌خواهم چه عرض کنم. مکرر این را در جلساتی که این ماه داشتیم خدمت شما عرض کردم که این کتاب برای هدایت بشر نازل‌شده است و جهان‌شمول هم هست؛ یعنی برای یک گروه خاص و برای یک تعداد افراد و مجموعه نازل نشده است. برای کل بشر نازل‌شده است. در این بشر رومی داریم، اسپانیایی داریم، ترک داریم، انگلیسی داریم، فرانسوی داریم و … با زبان‌های مختلفی که در عالم وجود دارد که تعداد آن هم زیاد است.

قرآن را برای همه بشر نازل کرده است، آن هم عربی نازل کرده! پس چطور می‌شود؟ این کتابی که برای همه بشر است و برای همه انسان‌هاست، آن‌وقت به زبان عربی آمده و می‌گوید آشکار است و همه هم می‌فهمند؟ خب آن شخص فرانسوی چطور بفهمد؟

زبان مشترک دنیا، زبان فطرت است

این قرآن جهان‌شمول برای همه انسان‌هاست و همه مکان‌ها تا قیامت. برای یک دوره خاصی هم نیست؛ بنابراین باید چگونه بیان‌شده باشد که همه بفهمند و هیچ فرهنگ و تمدنی مانع درک آیات قرآن نباشد؟ قرآن باید با یک‌زبانی نازل‌شده باشد که همه فرهنگ‌ها و همه ملت‌ها و همه نحله‌ها آن را بفهمند که بعد نگویند و ادعا نکنند که چون یک بیانی داشت و بیانش برای ما مفهوم نبود ما نفهمیدیم و ایمان نیاورده‌ایم. نباید کسی بتواند ادعا کند که زبان این کتاب نارسا بود و من نفهمیدم و مسیر سعادت را بر خودش ببندد.

این کتاب، کتاب سعادت بشر است. زبانی که مخصوص همه بشر است و همه بشریت آن زبان را درک می‌کنند و می‌فهمند و از آن استفاده می‌کنند. این قرآن به‌اتفاق در هرجایی از دنیا که باشد، در هر منطقه‌ای از مناطق عالم باشد، هرکس که به آن رسید، زبان آن را می‌فهمد و آن زبان، زبان فطرت است. خوب دقت کنید که چه عرض می‌کنم.

زبان فطرت زبان خدا آشناست که خداوند خالق جهان، این را در بشر قرار داده است و ثبات و حفظ و نگهداری آن را هم تأمین کرده است. گفته است که این زبان هرگز تغییر نمی‌کند. در آیه ۳۰ سوره مبارکه روم فرمود: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ».

خدای تعالی این زبان را که در بشر قرارداد، از آن صیانت کرده است. حفظ و نگهداری کرده است. هیچ تبدیل و تبدلی در این زبان وجود ندارد. این زبان هم در همه انسان‌ها هست؛ «فَطَرَ النَّاسَ».

نگاهی به اطرافیان رسول خدا بیندازید. وقتی به کسانی که دوروبر او بودند نگاه کنید، می‌بینید که پیغمبر با همان زبان فطرت با همه صحبت کرده است و همه را دور خودش جمع کرده است. چون قرآن با فطرت بشر سروکار دارد و این فرهنگ و زبانی که در بشر وجود دارد، در همه یکسان است.

عدالت و راستی را همه می‌فهمند

برای اینکه ذهن شما آشنا شود یک مثال می‌زنم؛ مثلاً در بحث دروغ، چه طرف مسیحی باشد، چه مسلمان باشد، چه کافر باشد، چه بی‌دین باشد، چه بودائی باشد، چه سیاه‌پوست باشد یا قرمز باشد، در هرجایی عالم که باشد همه از دروغ بدشان می‌آید. مثلاً عدالت یک‌چیز خوبی است و ربطی به اسلام هم ندارد. حتی آن‌کسی که دارد ظلم می‌کند از عدالت خوشش می‌آید. دارد ظلم می‌کند اما همان ظالم هم می‌داند که عدالت چیز خوبی است. پس عدالت مربوط به همان زبان فطرت است.

می‌خواهم بگویم آن چیزی که در انسان‌ها وجود دارد، ربطی به زبان ندارد. این‌طور نیست که طرف انگلیسی باشد یک‌جور بفهمد، آلمانی باشد جور دیگر بفهمد، فطرت بشر عدالت و راستی و صداقت و همه این‌ها را می‌فهمد.

من پیغمبر همه هستم؛ سیاه‌وسفید و قرمز

اطرافیان رسول خدا را که نگاه می‌کنیم می‌بینیم یکی بلال حبشی است، یکی سلمان فارسی است، یکی صهیب رومی است، یکی اویس قرن است، یکی هم عمار عربی است. هرکدام از این‌ها برای یک جایی بودند. صهیب رومی بود. بلال حبشی بود. سلمان فارسی بود. همه این‌ها دور پیغمبر جمع شدند و همه هم حرف پیغمبر را می‌فهمیدند و همه هم گوش می‌دادند و همه هم عمل می‌کردند.

شعار رسول خدا هم همین بود «اُرسِلتُ إلَى الأبیَضِ و الأسوَدِ و الأحمَرِ» من پیغمبر همه هستم؛ سیاه و سفید و قرمز فرقی نمی‌کند؛ یعنی رنگ و لهجه و نشاط زوال‌پذیر است. قابل‌تغییر است. اصالت ندارد. آن چیزی که اصالت دارد و تبدیل و تغییر ندارد فطرت است.

رنگ و لهجه و صوت زوال‌پذیر است

پس تا اینجا این شد که این قرآن به زبان عربی نازل‌شده. قرآن برای هدایت بشر است و این قرآن که برای هدایت بشر است باید به زبان بشر سخن بگوید. رنگ و لهجه و صوت و اصوات، زبان بشر نیست. آن‌ها عوارضی است که زوال‌پذیر است. لذا یک بچه مثلاً آلمانی در ایران وقتی به دنیا بیاید، با او فارسی صحبت کنید می‌بینید که فارسی صحبت می‌کند و با لهجه هم‌ صحبت نخواهد کرد. آلمانی کلاً از یاد او می‌رود. یک فارس برود در یک منطقه دیگر باید فارسی را به او یاد بدهند. عوارض قابل‌زوال است و اصالت ندارد.

اما همه آدم‌ها زبانی دارند که اصالت دارد و قابل‌تبدیل و تغییر هم نیست و همه هم آن را می‌فهمند و همه آن را درک می‌کنند و آن فطرت است؛ بنابراین زبان فطرت، فرهنگ فطری در انسان‌ها یک زبان است که در همه موجود است و خدای تعالی با همان زبان سخن می‌گوید.

جان گرگان و سگان هر یک جداست *** متحد جان‌های شیران خداست

علوم رایج دنیا همه‌فهم نیستند

در دنیا هم شما نگاه کنید ما علوم مختلفی داریم؛ مثلاً شیمی، فیزیک، زیست و رشته‌های مختلف، مباحث عقلی، بحث‌های سنگین فلسفی و حکمی، مباحث نقلی و تفسیر و حدیث‌شناسی، همه مردم این زبان را نمی‌فهمند. شیمی را درک نمی‌کنند. زیست‌شناسی را درک نمی‌کنند. آن چیزهایی که مربوط به آن رشته است و تخصصی است، کسانی که دارند در آن رشته کار می‌کنند که افراد محدودی هستند و مطالعه می‌کنند و زبان آن علوم و اصطلاحات آن را و کلمات آن رشته را بلد هستند، آن‌ها می‌فهمند ولی بقیه مردم نمی‌فهمند.

طرف انگلیسی‌زبان است، آن فیزیکی را هم که دارد می‌خواند، انگلیسی می‌خواند؛ اما نمی‌فهمد؛ چون بحث تخصصی است و رشته خاص است. تفسیر را هم اگر ما بخواهیم اصطلاحی صحبت کنیم کسی متوجه نمی‌شود. متخصصین همان بحث از آن بهره می‌برند و استفاده می‌کنند. قابل‌استفاده برای همه‌کس نیست.

آب را همه می‌فهمند و همه به آن نیازمندند

این علوم مثل میوه می‌ماند. بعضی از میوه‌ها را دیده‌اید، فقط مثلاً در آفریقاست. در کشورهای دیگر نمی‌آید. بیاید خراب می‌شود یا مضر است یا مزه دیگری می‌دهد. برای همان منطقه خوب است. برای همان ذائقه خوب است. همان‌ها هم درکش می‌کنند.

مثل غذا می‌ماند. مثلاً هندی‌ها غذای تندوتیز می‌خورند که امکان دارد این‌طرف اصلاً نتوانند لب بزنند به آن غذا. این تفرقه‌ها وجود دارد؛ اما آب این‌طور نیست. آب را همه می‌فهمند و همه هم به آب نیاز دارند. چه آن‌کس که ذائقه‌اش تندوتیز است و چه آن‌کسی که این‌طور نیست.

آب چیزی است که تمام عالم به آن نیاز دارد. این‌طور نیست که یک گروهی آب را نیاز داشته باشند و گروه دیگر آب را نیاز نداشته باشند. درباره میوه ممکن است این‌طور باشد که گروهی یک میوه را بخورند و گروه دیگر از آن میوه خوششان نیاید؛ مثلاً الآن در بین شما یکی شلغم دوست دارد، یکی پرتقال دوست دارد، یکی دوست ندارد؛ ولی امکان ندارد شما کسی را پیدا کنید که آب نخواهد. همه آب را هم خوب درکش می‌کنند، هم می‌شناسند، هم همه به آب نیاز دارند.

قرآن مثل آب است

این علوم هم مثل همین میوه‌هاست. متخصصین آن می‌فهمند؛ اما قرآن اینجا چگونه است؟ قرآن کتابی است که برای بشریت است. همه به آن نیاز دارند. دو خصوصیت باید داشته باشد قرآن که این دو خصوصیت در آن هست؛ اولاً قابل‌فهم برای همه است و ثانیاً برای همه سودمند است و همه مثل آب به قرآن نیاز دارند؛ چون هدایت دارد و هادی است.

چون هدایت بشر به قرآن است، همه به او نیاز دارند. مثل آب می‌ماند. همان‌طور که آب را همه می‌فهمند و همه به آن نیاز دارند، قرآن را همه می‌فهمند و همه به آن نیاز دارند.

اگر قرآن صرفاً یک کتاب عربی بود، جهانی نمی‌شد

قرآن مدعی است که برای بشریت است. باشد، برای بشریت است! پس وقتی برای بشریت شد؛ یعنی زن و مرد و کودک و جوان و پیر و میان‌سال و انواع شغل‌ها و انواع رنگ‌ها و نژادها، همه باید آن را بفهمند. حالا یک مطلب! بالاخره قرآن باید به یک‌زبانی نازل بشود. برای تنزل در این عالم احتیاج به زبان خاص دارد.

جلسات گذشته عرض کردم که قرآن سه رتبه دارد: یکی لدن حکیم است، یکی متوسط است و یکی هم تنزل یافته است. در مقام لدن لفظ ندارد؛ اما وقتی تنزل پیدا کرد و بر قلب پیغمبر نازل شد، تبدیل به لفظ شد. حالا این لفظ چه باشد؟

در عالم همین فیزیک و شیمی را هم که می‌خواهند یاد بدهند، بالاخره در قالب یک‌لفظ یاد می‌دهند. این‌طور نیست که لفظ نداشته باشد. چون برای مفاهمه باید کلماتی را به کار ببریم تا مطلب القا شود. اینجا هم خدا قرآن را عربی مبین فصیح نازل کرده؛ اما اگر قرآن صرفاً یک کتاب عربی بود، باز جهانی نمی‌شد. چون قرآن بر اساس فطرت بشر است، همه آن را می‌فهمند.

حالا به زبان عربی نازل‌شده، می‌شد به زبان انگلیسی هم نازل بشود. بعد می‌گفتند چرا انگلیسی است؟! اگر می‌خواستند همه بفهمند مثلاً باید اسپانیایی می‌شد!

قوم عرب متعصب‌اند، زیر بار قرآن عجمی نمی‌رفتند

ما در مقابل عرب، عجم داریم. بعضی‌ها فکر می‌کنند اگر گفتیم عجم یعنی فارس. عجم یعنی غیر عرب. حالا این عجم می‌تواند فارس باشد، می‌تواند هر کس دیگری باشد.

«وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیًّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ…» دارد می‌فرماید که ما چرا قرآن را عربی نازل کردیم! می‌فرماید: قوم زیادی عرب بودند و غیر از آن‌ها عجم بودند. عرب‌ها مبتلا به تعصب هستند. اگر ما قرآن را به غیرعربی نازل می‌کردیم، قسمتی از این‌ها زیر بار نمی‌رفتند و بعد می‌گفتند که چرا قرآن عجمی شده است؟!

به عربی نازل کردیم قرآن را که عجمی‌ها و غیر عرب‌ها می‌پذیرند این زبان را و تحمل می‌کنند و یاد می‌گیرند و استفاده می‌کنند؛ ولی در غیر این صورت عرب‌ها یاد نمی‌گرفتند و در مقابلش می‌ایستادند. نتیجه اینکه ما زبان نزول آیات را عربی مبین قرار داده‌ایم؛ اما زبان فهم قرآن که برای بشر است، فطرت است؛ ربطی به عرب و عجم دیگر ندارد. همه فطرت را می‌فهمند؛ مثل عدالت، مثل دروغ، مثل صداقت. این‌ها ربطی به هیچ زبانی ندارد.

پذیرش قرآن فضیلت عجم است

امام صادق سلام‌الله‌علیه روایتی دارد که مفهوم آن را برای شما می‌گویم که حضرت می‌فرمایند: عرب که قرآن را می‌پذیرد هیچ؛ اما هر غیرعربی که قرآن را بپذیرد فضیلت آن غیر عرب است. این فضیلت عجم است که قرآن را پذیرفته است. بااینکه قرآن عربی است، از آن استفاده می‌کنند و بهره می‌برند.

عربی یا غیرعربی بودن لفظ، اهمیتی ندارد؛ فهم مطلب مهم است

پس عربی بودن لفظ و یا غیرعربی بودن، زیاد اهمیتی ندارد؛ چون بالاخره هر کلامی را که می‌خواهد انسان به دیگری بفهماند باید در قالب یک لفظی بگوید؛ اما مهم فهم مطلب است که فطرت است.

بنده الآن شروع کنم به زبان عربی مطالب غیر قرآن را برای شما بگویم، هیچ‌کس نفهمد که فضیلت نیست؛ اما جوری باید گفته شود که به قلب شما بنشیند. مثلاً آیات وقتی دارد به زبان فارسی ترجمه می‌شود، یا به زبان انگلیسی ترجمه می‌شود، با فطرت سخن گفته می‌شود؛ چون با فطرت سخن می‌گوییم، همه می‌فهمند.

اگر مثلاً مطلب عمیق فلسفی را به زبان فارسی برای شما بگوییم؛ چون به فطرت شما نیست، خب نمی‌فهمید. قرآن عربی آمده اما به فطرت بشر است. فقط در این صورت می‌تواند جهانی باشد که آیات قرآن به فطرت بشر نازل‌شده باشد. برای فطرت بشر آمده باشد.

همه فهمیدند پیغمبر چه می‌گوید

لذا وقتی فرمود: «قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا» خودتان و خانواده‌تان را از آتش نجات بدهید؛ یا وقتی مثلاً راجع به آیات اخلاقی گفت، راجع به آیات سماوی گفت، راجع به آیات آفاقی و انفسی گفت، به هر زبانی که ترجمه شد، همه آمدند. صهیب رومی آمد، بلال حبشی آمد، سلمان فارسی آمد، عمار عربی آمد، اویس قرن آمد.

همه از همه جای دنیا با زبان‌های مختلف آمدند. این‌طور نبود که بگویند ما نفهمیدیم. چرا؟ چون زبان، زبان فطرت بود. آن‌ها که بعضی‌هایشان عرب‌زبان نبودند ولی همه فهمیدند که پیغمبر چه می‌گوید.

زبان عربی قابلیت‌های فراوانی دارد

پس بالاخره برای اینکه آن مفاهیم به لفظ دربیاید، باید به یک زبانی باشد. زبان عربی هم قابلیت‌های فراوانی دارد و این‌طور نیست که زبان سستی باشد. یکی از کامل‌ترین زبان‌ها، زبان عربی است. زبان فارسی هم‌زبان کاملی است. بعضی از زبان‌های ما زبان‌های کاملی هستند؛ مثلاً کلمه عین، هفتاد معنی دارد. خود عین یعنی چشم. در کنارش کلمه جاثیه بیاید معنی آن می‌شود جاسوس. عین باکیه یعنی چشم گریان. عین جاریه یعنی چشمه.

همه آیات نورند؛ اما شدت و ضعف دارد

یکی از بحث‌های دیگری که اینجا مطرح است، راجع به نور بودن و فهم قرآن مطرح است. گفتیم قرآن خودش را نور معرفی کرده است و این نور را هم قبلاً توضیح دادیم که قرآن نور محض الهی است و هر ظلمتی و تاریکی را از خودش دور می‌کند. البته ممکن است نوری شدید باشد و نوری ضعیف باشد؛ چون ما خورشید داریم، ماه داریم، ستاره داریم. این‌ها شدت و ضعف دارند.

یک آیه مثل «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» است، یک آیه مثل «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ» است. هردوی این‌ها نور هستند. هر دو روشن هستند و این‌طور نیست که تاریکی باشند. همه قابل‌فهم قابل‌درک است؛ اما یکی نورافکن است، یکی هم نور معمولی است. نور بودن در تمام آیات هست فقط فرازوفرود دارد؛ اما این‌که نور نباشد، این‌طور نیست.

حروف مقطعه

مطلب بعدی این است که حروف مقطعه قرآن چیست؟ الم، ق، ص، ن و… ۷۸ حروف مقطعه در قرآن داریم که وقتی تکراری‌ها را کم کنیم، می‌شود ۱۴. این ۱۴ نصف حروف عربی است که حروف عربی ۲۸ است. این ۱۴ حرف در ۲۹ سوره قرآن تکرار شده است. در سوره‌های طولانی و متوسطه قرآن تکرار شده است.

بعضی از این حروف مقطعه یک‌حرفی است؛ مثل ص. بعضی دوحرفی است؛ مثل یس. بعضی سه‌حرفی است؛ مثل الم. بعضی چهارحرفی است؛ مثل المر؛ و بعضی پنج‌حرفی است؛ مثل کهیعص. مرحوم فیض کاشانی این‌ها را رمزگونه کرده است و شده: «صراطُ علیٍ حقٌ نُمسِکُه» صراط علی بن ابیطالب مسیر حقی است که ما آن را طی می‌کنیم.

اینکه معنای این حروف چیست، ان‌شاءالله نوبت بعد با قید حیات برای شما عرض می‌کنم.

در انتشار این خبر سهیم باشید:

پاسخی بگذارید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر وبسایت امام جمعه کرج در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.