حدیث بندگی/

شرح موعظه پیامبر (ص) به ابن مسعود (جلسه سی و سوم)

روابط عمومی (۲) ۳۰ خرداد ۱۳۹۸ ۰
  • حدیث بندگی
  • موضوع: شرح موعظه پیامبر (ص) به ابن مسعود
  • ۱۳۹۸/۰۳/۲۹– جلسه سی و سوم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

«یَا ابْنَ‏ مَسْعُودٍ دَعْ عَنْکَ مَا لَا یُغْنِیکَ وَ عَلَیْکَ بِمَا یُغْنِیکَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ‏ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ‏ ‏».

در اینجا بحث به سمت معاد و قیامت کشیده شده است. می‌فرمایند ای پسر مسعود آن چیزی را که فایده ندارد رها کن و آنچه را که برای تو فایده دارد به آن بپرداز. این پیام برای همه ماست. ما قسمت زیادی از زمان را هزینه می‌کنیم برای چیزهایی که فایده ندارد. فایده ندارد یعنی چه؟ یعنی نفع عقلایی ندارد. برای ما در دنیا و آخرت شرعاً منفعت ندارد. منفعت شرعی دنیایی، آخرتی و عقلایی. بعضی وقت‌ها نفع عقلایی دارد و عقلا می‌گویند که کار خوبی بود. منفعت آخرتی دارد اما منفعت مادی ندارد و سودی نبرده است. بعضی وقت‌ها هم منفعت مادی است که شرع اجازه می‌دهد. بعضی چیزها هم اصلاً به درد نمی‌خورد. تلف کردن است.

یک‌وقت برای شما از قول یکی از علمای اخلاق عرض کردم که ایشان می‌فرمود: فرض کنید ۲۴ ساعت ما ۲۴ جعبه است. این‌ها را به ما دادند و گفته‌اند که در طول ۲۴ ساعت این‌ها را پرکنید. ۲۴ ضرب‌در ۳۶۵ ضربدر پنجاه شصت سال عمر بکنید. روز قیامت تمام این جعبه‌ها را می‌آورند. یک سری از این جعبه‌ها را باز می‌کنند در آن خواب است. یک سری خوردوخوراک است. باید ببینیم که در این جعبه‌ها چیست. بزرگ دیگری تعبیر می‌کرد چون وقت انسان قیمتی است فرض کنید ۲۴ ساعت شما یعنی ۲۴ عدد ۱۰ هزارتومانی دارید. این ۱۰ هزار تومان‌ها را که سرمایه شماست چطور هزینه می‌کنید؟ قسمت زیادی از آن را افراد پاره می‌کنند و دور می‌ریزند. می‌سوزانند. تلف کردن وقت سوزاندن وقت است و از بین بردن سرمایه است. این تلف کردن بعضی وقت‌ها در فضای مجازی گشت زدن است. بعضی وقت‌ها چیزهای دیگر است.

عرض کردم رسول خدا هر بخشی را که می‌فرماید استناد به یک آیه هم می‌کند. اینجا به آیه ۳۷ سوره مبارکه عبس استناد می‌کند. «فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ‏ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ‏» در آن روز هرکسی کار مخصوص به خودش را دارد. او را سرگرم می‌کند و به یاد دیگری هم نیست. این آیه خیلی تکان‌دهنده است. در آن روز هرکسی مشغول کار خودش است. اصل این آیات از قبل از آن شروع می‌شود از آیه ۳۳ عبس بخوانید «فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّهُ ﴿۳۳﴾ یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ﴿۳۴﴾ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ ﴿۳۵﴾ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ ﴿۳۶﴾ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ» ‌ وقت معاد که می‌شود آن روز روزی است که هیچ فریادرسی برای انسان نیست. همه از هم فرار می‌کنند. شخص از برادرش فرار می‌کند و از مادر و پدرش. همه‌کسانی را که او به آن‌ها علاقه داشت و آن‌ها به او علاقه داشتند، از همراه و رفیقش، از فرزندش فرار می‌کند.

می‌دانید که در آن روز همه جمع هستند. طبق آیات ۴۹ و ۵۰ سوره واقعه «إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ لَمَجْمُوعُونَ إِلى‌ مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ» از حضرت آدم تا نفخ صور همه جمع هستند. این‌طور نیست که گروه‌گروه باشند. همه در صحرای محشر جمع هستند اما همه فرد، جمع هستند. هرکسی به فکر کار خودش است. از دیگری منقطع است. ارتباط ندارد. همه ارتباطات در آنجا به هم می‌خورد. هرکسی مشغول کار خودش است. شبیه حج می‌ماند. روز عرفه، روز رمی جمره، همه باهم هستند. در یک کاروان هستند اما همه حواسشان به کار خودشان است. هیچ‌کس حواسش به دیگری نیست. همه می‌خواهند عمل خودشان را درست انجام دهد که کفاره به گردنشان نیاید. حجشان خراب نشود. عملشان باطل نشود. از کار خودشان که فارغ شدند آن‌وقت به دیگران کمک می‌کنند ولی در لحظه اعمال کسی به فکر دیگری نیست. یک لنگ روی دوش، یک لنگ روی کمر دارند و از متعلقات دنیا هیچ‌چیزی همراه آن‌ها نیست و همه حواسش به این است که کارش را درست انجام دهد، درست مثل قیامت. آیات قرآن را که نگاه می‌کنیم می‌بینیم که می‌گوید روز قیامت همه که وارد صحرای محشر می‌شوند همه هستند اما کسی باکسی کاری ندارد. مثل روزی که به دنیا می‌آیند و چیزی ندارند. روز قیامت هم هیچ‌کسی چیزی ندارد.

حالا این‌طور نشود که ما به خاطر دل‌بستگی‌ها و وابستگی‌هایمان دوستی‌ها و رفاقت‌هایمان خودمان را به گناه آلوده کنیم و فکر کنیم که درست می‌شود. نه در روز قیامت این دوستی‌ها هیچ مشکلی از مشکلات ما را حل نمی‌کند. پدر و مادر هم نمی‌تواند حل کند. فرزندان هم نمی‌توانند حل کنند مگر اینکه برای خدا بوده باشد. مسیر، مسیر الهی باشد. شما اگر به دوستت علاقه داری که دوستت است، اگر امام حسین -علیه‌السلام- را هم دوست داری که دوستت است، همه این‌ها باید محورش خدا باشد. اگر محورش غیر خدا باشد دوستی امام حسین هم به دردت نمی‌خورد. این را بدان دوستی امام حسین وقتی به درد می‌خورد که برای خدا باشد. بعضی‌ها سینه‌زنی و روضه‌خوانی را دوست دارند. خود این کار را دوست دارند. این چیزها باید انسان را به‌جایی برساند. باید صِیر کند. صیرورت است. شدن است. در کنار امام حسین -علیه‌السلام- انسان باید بشود. چه بشود؟ انسان بشود. به مقامات عالیه برسد. کمالاتی در خودش کسب کند؛ و الا همین‌طور در روضه بماند و سینه بزند این به درد نمی‌خورد. سینه‌زنی باید انسان را به‌جایی برساند. درس خلاق باید انسان را به‌جایی برساند. نماز باید انسان را به‌جایی برساند و الا به درد نمی‌خورد. دوستی ما با افراد هم باید برای ما رشد بیاورد و الا این دوستی به درد نمی‌خورد. روز قیامت یکی از شکایت‌هایی که داریم از دوستانی است که داریم. مکرر این را عرض کردم تا مچ دودست خودمان را داخل دهن می‌کنیم و گاز می‌گیریم که ای‌کاش با فلانی دوست نبودیم. چرا با فلانی دوست شدیم. در دنیا بندانگشت ندامت داریم، اَنمُلِه مُتِنَدِّم. انسان یک اشتباه که می‌کند بندانگشت سبابه‌اش را گاز می‌گیرد و می‌گوید عجب اشتباهی کردم. خدای تعالی می‌گوید در روز قیامت آن‌قدر پشیمان است که به‌جای یک‌بند انگشت دودستش را تا مچ پا می‌کند دردهانش و گاز می‌گیرد که چرا با فلانی رفیق شدم. از آن‌طرف هم بعضی‌ها که به کمالات عالی و معنوی رسیدند خاطر رفاقت‌هایشان بوده است.

در قیامت هیچ‌کس برای هیچ‌کس مفید نیست. اعضای خانواده برای ما مفید نیستند. آیه سوم از سوره مبارکه ممتحنه «لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحَامُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ» ارحام شما روز قیامت برای شما هیچ نفعی ندارند؛ یعنی مادر، خواهر، فرزندان. بعضی‌ها در دنیا آن‌قدر حواسشان به اولادشان هست که به این خاطر جهنمی می‌شوند. اولادشان آن‌ها را جهنمی می‌کند. بچه‌اش بتش می‌شود. بچه را باید انسان‌ دوست داشته باشد. پیغمبر اکرم فرمود «أولادُنا أکبادُنا» اگر مشکلی برایش به وجود بیاید قلب آدم می‌گیرد، گریه‌اش می‌گیرد، ناراحت می‌شود، شفقت و مهربانی دارد؛ اما این‌ها همه وسیله کمال ماست، نه وسیله ضربه و زمین خوردن. اگر خود آن را موضوع بدانیم ضرر کردیم. این‌ها وسیله است. پدر و مادر هم وسیله کمال ما هستند. مکرر عرض شد خدمت شما که پیغمبر اکرم وارد مسجد شدند و گفتند بینی‌اش به خاک مالیده باد، بینی‌اش به خاک مالیده باد؛ یعنی این شخص ملعون است. گفتند یا رسول‌الله چرا این‌طور می‌گویید؟ فرمودند کسی که پدر و مادری در منزل داشته باشد و به کمالات نرسد؛ یعنی این‌ها وسیله رشد ما هستند. پدر و مادر هر چه ایرادگیرتر بهتر. آدم کار خوب می‌کند ولی آن‌ها می‌گویند این چه‌کاری بود و ایراد می‌گیرند. شما دستشان را ببوسید و قربان صدقه بروید. رشد آدم زیاد می‌شود.

روز قیامت اعضای خانواده مفید نیستند. چرا در آنجا افراد از هم فرار می‌کنند؟ چون نمی‌خواهند مورد استمداد واقع شوند. «یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها» گاهی وقت‌ها به خاطر شرمندگی است که فرار می‌کنند چون آن روز را می‌گویند یوم الفرار. روزی است که همه فرار می‌کنند. به خاطر این است که نمی‌خواهد به دیگری کمک کند. از شرمندگی فرار می‌کند. آن دوستی که گفتم اینجا دشمن اوست از این دشمن‌ها فرار می‌کند. بااینکه قیامت یوم القرار است. انسان در آن روز دنبال فرار گاه می‌گردد. دنبال جایی می‌گردد که خودش را نجات دهد. قیامت روز فرار از اطرافیان است. آیات ششم تا سیزدهم سوره مبارکه قیامت را ببینید «یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ ﴿۶﴾ فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ ﴿۷﴾ وَخَسَفَ الْقَمَرُ ﴿۸﴾ وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ﴿۹﴾ یَقُولُ الْإِنْسَانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ ﴿۱۰﴾ کَلَّا لَا وَزَرَ ﴿۱۱﴾ إِلَى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ﴿۱۲﴾ یُنَبَّأُ الْإِنْسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ» در آن روزی که ماه و ستاره از کار می‌افتند و خورشید و ماه جمع می‌شوند و نظام عالم به هم می‌خورد انسان در آن روز می‌گوید که حالا من چه‌کار کنم و به کجا فرار کنم؟ باید بروی سمت خدا. محل استقرار خداست. انسان باید پیش پیش استقرار پیدا کند. از دوران جوانی باید برای روز استقرارش کار کند. اواخر عمر دیگر فرصت زیادی نیست از همان جوانی باید برنامه‌ریزی کند. روش زندگی انسان یک روش مستقیم متعادل در مسیر خدای تعالی باشد. خیلی منظم واجباتش را انجام بدهد. محرماتش را ترک کند. دستورات اسلامی را انجام بدهد. اخلاقیات را رعایت کند. عمداً و متعمداً اهل گناه و دروغ و غیبت و حرام و منکرات الهی نباشد و چون راه مستقیم است خود راه مستقیم دائم به او سرعت می‌دهد و فضاهای دیگری برایش باز می‌شود. دائم آدم خوبی می‌شود.

یک مردی خدمت امام صادق -علیه‌السلام- رسید شکایت کرد که یا بن رسول‌الله من طلب روزی می‌کنم، روزی هم به دست می‌آورم اما قانع نمی‌شوم. نفسم با من در این داشته‌هایم نزاع دارد. بازهم می‌خواهم و از این حال ناراحتم. به من چیزی بیاموز که از آن منتفع شوم و مشکلم حل شود. حضرت فرمودند: اگر اندازه کفایت بی‌نیازت کند کمتر چیز دنیا بی‌نیازت کند. دنیا مثل خوراک، مثل لباس، می‌گوید شما نیازهایی دارید که این نیازها با خوراک و پوشاک تأمین می‌شود. اگر این اندازه تو را کفایت کرد مشکلی نداری ولی اگر اندازه کفایت تو را بی‌نیاز نکند و بازهم بخواهی، هرچه در دنیا هست تو را بی‌نیاز نمی‌کند. حضرت یک قاعده دادند که اگر همین‌هایی را که داری تو را بی‌نیاز کرد، هرچه در دنیا هست هم تو را بی‌نیاز می‌کند؛ اما اگر چیزهایی که داری و به بیش از آن‌هم واقعاً احتیاجی نداری، بازهم بگویی می‌خواهم، تمام دنیا را هم که داشته باشی باز بی‌نیاز نمی‌شوی.

لذا در اینجا رسول خدا در یک کلمه کاربردی به عبدالله ابن مسعود توصیه کرد که «یَا ابْنَ‏ مَسْعُودٍ دَعْ عَنْکَ مَا لَا یُغْنِیکَ وَ عَلَیْکَ بِمَا یُغْنِیکَ» آن چیزی که برای تو فایده ندارد کنار بگذار و آن چیزی را که برای تو سود دارد به دنبال آن باش. دنیا به معنای خواستنی‌هایی که انسان را از آخرت می‌اندازد فایده‌ای ندارد و آن را رها کن. به‌اندازه نیاز از آن استفاده کن. بیشتر از نیاز گرفتاری درست می‌کند. این نشان می‌دهد که ما باید یک مقداری دوراندیش باشیم. لازمه این حرف رسول خدا این مسئله است که باید اهل دوراندیشی بود. انسان زیرک و مؤمن کسی است که برنامه‌ریزی داشته باشد. بی‌فایده کار نکند. اصطلاحاً به آن می‌گویند حزم.

امیرالمؤمنین فرمودند «الحَزْم کِیاسَهٌ» کسی که دوراندیش است زیرک است. بعضی‌ها همین‌الان را می‌بینند. این در کار شخصی است، در کار اجتماعی است و ضرر می‌کند. آدم‌های زیرک امروز را نمی‌بینند آینده را می‌بینند. مثلاً مسئول یک منطقه‌ای است، شهردار است، مثلاً شورای شهر است، یک‌وقت هست که امروز را می‌بیند یک خیابان برای امروز درست می‌کند. یک‌وقت هم رشد زیاد جمعیت را در نظر می‌گیرد که باید در درست کردنش تدابیر لازم اندیشیده شود. حواسشان هست ۵۰ سال آینده را می‌بینند. صدسال آینده را می‌بینند.

مرحوم شیخ بهایی یک دستور شهرسازی داده است و یک نقشه شهری را ساخته است که متأسفانه خرابش کردند. طبق آن نقشه جمعیت این شهر ۱۰۰ میلیون نفر هم می‌شد شهرسازی آن به هم نمی‌خورد. نجف‌آباد طرح اولیه این شهر را مرحوم شیخ بهایی ریخته است. سیستم شهری و خیابان‌بندی و کوچه بندی جوری است که هرچه بزرگ شود هیچ مشکلی برای آن منطقه به وجود نمی‌آید. شیخ بهایی خیلی آدم عجیبی بود. آب زاینده‌رود سربالایی می‌رود. منارجنبان درست کرد. حمامی که با یک شمع کار می‌کرد درست کرد. خیلی هم آدم زیرکی بود. قیافه علمایی هم نداشت. در میدان نقش‌جهان می‌رفت یک کسی می‌خواست به او متلک بگوید. گفت شیخ اگر آب حوض را بخواهیم خالی کنیم با چند کاسه باید خالی کنیم؟ شیخ هم بلافاصله گفت بستگی به کاسه دارد؛ اگر اندازه خود حوض باشد یک‌بار، اگر نصفش باشد دو بار، اگر ثلثش باشد سه بار، اگر ربعش باشد چهار بار، طرف هم گفت خیلی ممنون و رفت. یک‌وقت پادشاه خواست که بار عامی بدهد گفته بود علما همه بیایند. شیخ بهایی هم آمده بود برود او را راه نداده بودند. هیبت علما را نداشت. فکر کرد که چه‌کار کند. رفت در بازار حلاج‌های اصفهان شخصی را پیدا کرد که هیکل درشت داشت. از او پرسید چقدر در هفته پول درمی‌آوری؟ گفت یک قِران. گفت من امروز به تو یک قران می‌دهم با من بیا برویم. یکدست لباس برایش گرفت و او را مهیا کرد. به او گفت باهم می‌رویم به دیدن پادشاه. هرچه که گفت بگو این‌که کاری ندارد کفشدار من هم بلد است. من کفش‌ها را می‌گیرم دستم و به دنبال تو راه می‌افتم. آمدند که داخل بروند جلوی او را گرفتند گفتند نمی‌شود بیایید. گفت نه من کفشدار این آقا هستم. آمدند داخل و سر سفره نشستند. شاه‌عباس سؤال می‌کرد و آقایان همه جواب می‌دادند. به آن‌ها که می‌رسید انتهای مجلس نشسته بودند به لحاف‌دوز که می‌رسید دستی به محاسنش می‌کشید و می‌گفت اینکه کاری ندارد کفشدار ما بلد است. شیخ بهایی هم شروع می‌کرد کامل جواب دادن. ۲، ۳ مرتبه که جواب داد شاه‌عباس فهمید که هرچه هست شیخ بهایی است نه آن لحاف‌دوز. جلسه تمام شد علما آمدند خداحافظی کنند این لحاف‌دوز هم خواست برود گفتند شما چنددقیقه‌ای تشریف داشته باشید. گفت کفشدار من هم باید باشد. گفتند نه. چند کلامی با شما می‌خواهم خصوصی صحبت کنم. شاه‌عباس هم زیرک بود. گفت یک مقداری بودجه سال ما زیاد آمده است می‌خواهیم یک خدمت به جامعه بکنیم به نظر شما این پول را هزینه چه چیزی کنیم؟ گفت بازار حلاج‌ها. وضع آن‌ها خراب است. گفت این پدرسوخته را بگیرید حلاج است. آن آقا را بیاورید ببینیم کیست. بالاخره شیخ بهایی به دربار شاه‌عباس آمد و قسمت زیادی از دین را حفظ کرد و مسئله تشیع را به نحوی شایع کرد.

 امیرالمؤمنین فرمودند «الحَزْم کِیاسَهٌ» کسی که دوراندیش و مآل‌اندیش است آدم زیرکی است. اعظم زیرکی آن است که انسان برای آینده‌اش برنامه‌ریزی کند و آینده ما قیامت است. آینده اصلی ما قیامت ماست. اوج کیاست این است که انسان آخرتش را به دنیا نفروشد. اگر عاقبت‌اندیشی دارد به فکر آخرتش باشد.

امیرالمؤمنین فرمودند «مَن أخَذَ بالحَزمِ اسْتَظْهَرَ، مَن أضاعَ الحَزمَ تَهوَّرَ» کسی که دوراندیش باشد احتیاط‌کار است. این‌طور نیست که هر کاری را انجام بدهد. آدم‌های دوراندیش خیلی دقیق کارهایشان را انجام می‌دهند و کسی که دوراندیشی را رها کند تهور دارد. تهور برخلاف شجاعت است چیز خوبی نیست. لذا کسی که اهل دوراندیشی است همیشه از عاقبت کار در امان است. انسان دوراندیش هرگز پشیمان نمی‌شود. چون بررسی می‌کند مشورت می‌گیرد.

امیرالمؤمنین فرمود «اَعْقَلُ النّاسِ اَنْظَرُهُمْ فِى الْعَواقِبِ» خردمندترین انسان‌ها، عاقل‌ترین افراد عاقبت‌اندیش‌ترین آن‌هاست.

اگر کسی دوراندیشی را ترک کند گرفتار خواهد شد. امیرالمؤمنین فرمودند «مَن تَورَّطَ فی الاُمورِ بغَیرِ نَظَرٍ فی العَواقِبِ فَقد تَعرَّضَ للنَّوائبِ» هر کس بدون عاقبت‌اندیشی خودش را در کاری می‌اندازد که عواقب آن کار را در نظر نگیرد خودش را گرفتار مصیبت‌ها می‌کند. شما دارید کاری را می‌کنید، برنامه‌ای دارید، طرحی را دارید، برای زندگی، برای آینده تحصیلی، برای ازدواج، برای خانه، برای مسائل دنیا، برای مسائل آخرت، همه را بررسی کنید ببینید آخر آنچه می‌شود. البته تا آن مقداری که در اختیار ماست. برای بقیه آن‌هم توکل می‌کنیم؛ بنابراین تصمیمی که با دوراندیشی همراه نباشد امیرالمؤمنین فرمودند که خیری در آن نیست. تصمیم بگیری ولی دوراندیشی نداشته باشی خیری ندارد.

دوراندیشی یعنی چه؟ امیرالمؤمنین فرمودند «الحَزمُ النَّظَرُ فی العَواقِبِ و مُشاوَرَهُ ذَوی العُقولِ» دوراندیشی آن است که در عاقبت کار اندیشه کنی و یعنی از صاحبان عقل مشورت بگیری. کسی که این کار را می‌کند کیّس است. زیرک است. دیده‌اید الآن از ایجاد گروه‌های اندیشه‌ورز می‌گویند. هر مدیری در کنار خودش چند نفر داشته باشد که مسائل را با آن‌ها بررسی کند.

امیرالمؤمنین فرمودند «أصلُ الحَزمِ الوُقوفُ عِندَ الشُّبهَهِ» اساس دوراندیشی آن است که در شبهات صبر کنی. امام عسکری فرمود «قِف عِندَ الشُّبَهات» در شبهه‌ها بایست. این را بخورم یا نخورم؟ این تصویر را ببینم یا نبینم؟ اینجا بروم یا نروم؟ می‌گوید اصل آن زیرکی و دوراندیشی آن است که هر چیز شبهه‌ناکی را که با آن برخورد کردی کنار بگذاری و وارد آن نشوی نجات پیدا کردی.

در انتشار این خبر سهیم باشید:

پاسخی بگذارید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر وبسایت امام جمعه کرج در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.