حدیث بندگی/

شرح موعظه پیامبر (ص) به ابن مسعود (جلسه بیست و سوم)

کارشناس روابط عمومی ۲۲ اسفند ۱۳۹۷ ۰
  • حدیث بندگی
  • موضوع: شرح موعظه پیامبر (ص) به ابن مسعود
  • ۱۳۹۷/۱۲/۲۲– جلسه بیست و سوم

بسم‌الله الرحمن الرحیم

یکی دو نکته از جلسه قبل مانده است که آن را توضیح می‌دهم. یکی درباره لعن است که در شرحی که در زیارت عاشورا داشتیم مقداری درباره لعن صحبت کردیم؛ که جایگاهش در فرهنگ دینی ما کجاست و چه زمانی و به چه کسی می‌شود لعن کرد.

خدای تعالی در قرآن کریم مواردی از لعن را گفته است که دعاست. لعن به معنای طرد است. به معنای دور ساختن است. لعنت از صفات فعل خداست. صفات فعل خدا را انسان‌ها می‌توانند داشته باشند. مثلاً یکی از صفات فعل خدا رازقیت است. انسانها هم می‌توانند رازق باشند؛ اما خدای تعالی خیر الرازقین است. دیگران هم می‌توانند جواد باشند؛ اما خدای تعالی اجود است. دیگران هم می‌توانند کریم باشند؛ اما خدای تعالی اکرم است. دیگران هم می‌توانند خالق باشند؛ اما خدای تعالی احسن الخالقین است.

کرامت و جود و خلقت و همه اینها را هم از خدای تعالی گرفته‌اند. خدای تعالی اذن داده است که افراد چنین حالتی را داشته باشند. لعنت هم از صفات فعل خداست؛ یعنی دیگران هم می‌توانند لعنت کنند. همان طور که خدای تعالی لعنت می‌کند.

«وَاللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا» ما وقتی از مادر متولد شدیم هیچ چیزی بلد نیستیم. آرام آرام یک قسمتی را غریزی یاد میگیریم. پدر و مادر چیزهایی را یاد می‌دهند. بعد در مدرسه عالم می شویم؛ یعنی علمی هست که ظرف وجود ما می‌خواهد آن علم را به دست بیاورد. یک زمانی بود که ما بودیم اما عالم نبودیم. بعد عالم شدیم؛ یعنی این صفت علم در ما ثبوت ندارد؛ یعنی ذاتی نیست.

اما می‌گوییم خدا عالم است. خدا قادر است. صفت علم و قدرت خدا ذاتی است. این طور نیست که این ذات وقتی بوده باشد و این صفت را نداشته باشد. برای اینکه تقریب به ذهن شود مثالی میزنم. نمی‌شود بگوییم یک زمانی آب بود ولی تر نبود. از این به بعد حالا آب تر شد. تری جزو ذات آب است. آبی که تر نباشد نداریم. دنبه و چربی آن هم همینطور. چربی جزو ذات دنبه است. دنبه ای را تصور کنیم که چرب نباشد اصلا دنبه نیست.

لعن یکی از صفات فعل خداست. مصادیق مختلفی دارد. یکی از آن به معنای دور بودن از رحمت خاص الهی است؛ یعنی خدا هر جا کسی را لعنت می‌کند؛ یعنی آن شخص و آن موجود از رحمت خاص خدای تعالی دور است. دیگر مورد رحمت قرار نمی‌گیرد.

«فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَهً» آیه ۱۳ مائده. کسانی که نقض عهد و میثاق می‌کنند خدا آن‌ها را لعن می‌کند و قلبهایشان را هم بر می‌گرداند. یعنی از رحمت خدا دور هستند. وقتی خدا نظر رحمت به همه موجودات می‌کند دیگر به او نظر رحمت ندارد. لذا مصاحبت و مجالست و مراودت و موانست با افرادی که مورد رحمت الهی نیستند و مورد لعن خدا هستند جایز نیست. چون آرام‌آرام همین مجالست موجب دور شدن از رحمت خداست. کسی را که خدای تعالی او را طرد کرده است اگر شما با او رفاقت کنید آرام آرام در دایره ظلمت قرار میگیرید.

یکی از بارزترین مصادیق لعن الهی مسخ است که بعضی از یهودی ها مسخ شدند. درباره اصحاب سبت است که در روز شنبه صید ماهی بر آن‌ها حرام شده بود اینها مقدمات صید را فراهم می‌کردند و به لعن خدا گرفتار شدند. آیه ۴۷ سوره مبارکه نساء به همین مطلب اشاره دارد.

قومی از بنی اسرائیل بودند که نزدیک دریا زندگی می‌کردند. خدای تعالی به آنها گفته بود که روز شنبه صید نکنند. داریم مواردی را که خدای تعالی می‌خواهد بنده هایش را تربیت کند. مثلاً وقتی انسان محرم است می‌گوید صید نکن. صید در حال احرام حرام است. به آهوان و حیوانات وحشی گفت جوری بیایید که بتوانند شما را با دست بگیرند. در ایام حج آنها از کوه پایین می آیند. می‌شود آنها را گرفت. از آن طرف هم محرم حق ندارد بگیرد وسوسه می‌شوند برای گرفتن. می‌خواهد تربیت کند.

نهی الهی برای تربیت است. در این جریان هم همین‌طور بود. روز شنبه نهی شده بودند از اینکه ماهی بگیرند. این ماهی‌ها هم روز شنبه می‌آمدند روی آب. روزهای دیگر زیر آب بودند. آنها هم دیدند که وضعیتشان سخت شده در ساحل گودال‌های را میکندند. آب که بالا می آمد روز شنبه ماهی ها در گودال می‌افتادند. آنها هم در گودال را می‌بستند. روز یکشنبه ماهی‌ها را می‌گرفتند. کلاه شرعی می‌گذاشتند.

از همین کلاه شرعی ها هم که در معاملات بانکی و ربا مبتلا می‌شوند. خدای تعالی خیلی به ما رحم کرده که ما را مسخ نکرده است. ریشه این مسخ که قیافه ها به‌صورت حیوان در می‌آید همین کلاه شرعی بود. صلحای آنها و ابرار آنها از این کار نهی می‌کردند؛ اما کو گوش شنوا. صلحا از آن منطقه خارج شدند و مردم آنجا را ترک کردند. خدای تعالی این‌ها را مورد لعن خودش قرار داد. به صورت بوزینه و خوک در آمدند.

انسانی که مسخ می‌شود سه روز بیشتر زنده نیست. بعد از سه روز می‌میرد و می‌فهمد و برایش عذاب است. متن صریح آیه است. در سفینه البحار روایتی را نقل می‌کند که ۱۳ شکل از مُسوخ وجود دارند. در بعضی از روایات دارد که رسول خدا فرمودند ۷۰۰ امت را خدای تعالی به خاطر سرپیچی از اوصیا یعنی جانشینان انبیا آنها را مسخ کرده است.

مسوخ طبق روایت ۱۳ قسم هستند: سگ ماهی، تمساح، فیل، خرس، خرگوش، عقرب، عنکبوت، بوزینه، خوک، کرم سیاهی که داخل آب هست، پرستو، نوعی از ستاره دریایی، نوعی از ماهی، قورباغه، سگ، طاووس، زنبور و خفاش و مار و خارپشت. در روایت سفینه البحار ۱۳ قسم شمرده شده ما بقی را از روایات دیگر آوردم.

این را هم توجه دارید که امت هایی که مسخ می‌شدند به‌صورت این حیوانات درمی‌آمدند. نه این که مثلا فیل ببینید بگویید انسان بوده است. چون سه روز بیشتر زنده نیستند و تولید مثل ندارند. به شکل این حیوانات مسخ می شدند. البته این فقط مربوط به دنیا نیست. در مورد قیامت هم همین طور است. در قیامت هم عده‌ای از انسان‌ها به صورت حیوان محشور می‌شوند؛ یعنی حقیقت وجودی آنها در عالم واقع و ملکوت عالم به صورت حقیقی بروز می‌کند.

همان‌طور که در دنیا هم به همان صورت هستند ولی حجاب دنیا نمیگذارد. کسانی که چشمشان باز است آنها را به قیافه واقعی میبینند؛ اما حجاب دنیا مانع از این است که چهره اش به شکل دیگری دیده شود. لذا در صحنه قیامت و برزخ که پرده می‌افتد حقیقت آن شخص خودش را نشان می‌دهد.

در ذیل آیه «فَتَأْتُونَ أَفْواجاً» ۱۳ گروه را نام می‌برد. کسانی که فصل مقوم وجودیشان این گونه بود. مثلاً کسی که در دنیا حریص جمع کردن بوده است در قیامت به صورت مورچه محشور می‌شود. کسی که حرص دارد به صورت خرس محشور می‌شود.

صفاتی که انسان در دنیا دارد و فصل مقوم او شده است حقیقت این شخص در قیامت به همان شکل بروز می‌کند و تجسم پیدا می‌کند؛ و کسانی که چند صفت بد دارند در عالم برزخ و اشکال وحشتناکی بروز می‌کنند. کسانی که حقیقت اشیاء را میبینند «اللّهُمَّ أرِنِی الأشیاء کَما هِی» میبینند که بعضی از آدم‌ها دارند آتش میخورند و شکم‌های آنها پر از آتش است. البته خودش در قیامت میفهمد. در برزخ می فهمد.

این طور نیست که اینجا کباب بخورد آنجا آتش شود. همین جا دارد آتش میخورد. کسی که مال یتیم می‌خورد همین الان آتش میخورد. کسی که ربا می‌خورد همین الان دارد با خدا می‌جنگد. ولی نمیفهمد. به هر تقدیر مسخ یکی از مصادیق لعن است.

در اینجا فرمود «یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ» میثاق یعنی پیمان. مفهوم قوت و شدت و محکم کردن در آن قرار داده شده. پیمان محکم اطمینان‌بخش را میثاق میگویند. اینها نقض میثاق کردند. هر نقض عهدی قبیح است. پیمانی که انسان با خدا ببندد و آن را نقض کند مستوجب لعن خدا است.

بعد میفرماید «وَ قَالَ تَعَالَى‏ مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً» می‌دانید این ها مثل چه کسانی می‌مانند؟ سوره جمعه‌ آیه ۵٫ مثل کسانی که تورات را گرفتند ولی به آن عمل نمی‌کنند مثل الاغی است که کتاب بر دوش دارد. الاغی که کتاب حمل می‌کند متوجه نیست که چه چیزی را دارد حمل می‌کند.

مثل را آن چیزی که شبیه و نظیر چیز دیگری باشد می‌گویند. البته بحث دقیقی دارد که در یک فرصت دیگر ان‌شاءالله فرق مثل و تشبیه را می‌گویم. بالاخره اینجا خدای تعالی دارد وعید می‌دهد. می‌گوید کسانی که چنین وضعیتی دارند آینده آنها چگونه است.

«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ» دارد به یهودی‌ها می‌گوید. ولی فقط مربوط به اهل یهود نیست. تمثیل است. تعیین نیست. این وعید مخصوص کسانی است که کتاب الهی را ترک می‌کنند. فرقی نمی‌کند که انجیل یا تورات یا قرآن باشد. یهود باشد یا مسلمان باشد یا نصرانی باشد. کسی که معارف کتاب الهی را ترک کند چنین کسی مثل الاغ است. دراز گوش به دنبال یادگیری و چیزی که دارد حمل می‌کند نیست. کار ندارد چه چیزی بار کرده است.

بین حَمل و حِمل هم فرق هست. حِمل روی دوش است. حَمل درون شکم و درون است. حامل می‌تواند حیوان باشد، جماد باشد، انسان باشد، فرشته باشد. شیء قابل حَمل و حِمل می‌تواند مادی یا معنوی باشد. برداشتن آن شیء در پشت باشد، در شکم باشد یا بر گردن باشد. همه این موارد در قرآن هست. طبق همین ایه قرآن عامل به تورات را حامل تورات میداند. رسول خدا هم فرمود عامل به قرآن حامل قرآن است.

«أشرافُ اُمَّتی حَمَلَهُ القُرآنِ» کسی که قرآن را حفظ می‌کند و به آن عمل می‌کند احکام قرآن را توجه دارد حامل قرآن است. قرآن کریم همین که عمل به قرآن را منشأ برکات مادی و معنوی می‌داند سرپیچی از دستورات را منشأ محرومیت می‌داند. منشأ سقوط انسان از درجات عالیه اش می‌داند.

البته حمل هر چیزی متناسب با وضعیت همان چیز است. مثلاً می‌گویند حمله عرش. ملائک عرش الهی را حمل می‌کنند. حامل عرش یعنی مجری اراده الهی. گوش به فرمان خدای تعالی هستند. خدایی که فرمانروای جهان هستی است. عرش به معنای مقام فرمانروایی است. حاملان عرش به معنای حاملان امر الهی هستند. حاملان فرمان الهی هستند؛ یعنی کسانی که دستورات خدا و فرامین الهی را عمل می‌کنند. امانات الهی را حمل کردن یعنی حفظ کردن و رساندن به اهلش.

انسان هر چه ساده‌ اندیش تر باشد احتیاجش به مثل بیشتر است. مثلاً خدای تعالی انبیای الهی را که فرستاده است انبیا برای علما که صحبت کردند همه ایمان آوردند. هیچ کدام از علما معجزه نخواستند. عوام الناس و انسان‌های ساده و کسانی که حسی هستند و تا چیزی را نبیند باور نمی‌کنند معجزه خواستند.

خدای تعالی هم در قرآن کریم مثال می‌زند. استاد هندسه وقتی می‌خواهد در کلاس برای شاگردش هندسه را خوب یاد بدهد از مَثَل کمک می‌گیرد. قرآن کریم معارف گوناگون خودش را با مثال‌های مختلف به بشر آموزش داده است. در آیه ۴۳ سوره مبارکه عنکبوت می‌گوید این مثل‌ها ساده هستند ولی فهم آنها به علم احتیاج دارد.

گاهی مثل می‌آورند در حد تشبیه عرفی. قصد گوینده این است که تقریب به ذهن کند. مثلاً می‌خواهد تانک را توضیح دهد، میگوید مار را دیده اید چطور راه می رود؟ شنی تانک شبیه راه رفتن مار است. تشبیه عرفی میکند تا ذهن نزدیک شود و مطلب را بفهمد.

گاهی برای وصف و بیان یک حقیقت است و مثالی می‌زند. مثل همین آیه «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً» می‌خواهد حقیقتی را به ما برساند. اتفاقاً همین مطلب را یک عده این جور معنا کردند. گفتند یعنی مربوط به کسانی است که از کتاب‌های الهی چیزی نمی‌فهمند. مثل الاغ که محتوای کتاب‌هایی که پشتش است را درک نمی‌کند. بعضی‌ها هم هستند که از قران چیزی نمی‌فهمند.

ولی معنای آیه از این دقیق‌تر است که یک عده‌ای دیگر می‌گویند و آن این است که دارد مثل بیان می‌کند و این مثل بیان‌کننده واقعیت درون کسانی است که عمدا مجاری تعقل در معارف الهی و فهم اوامر خدای تعالی را بر خودشان بسته‌اند. لذا خدای تعالی منکران قرآن و آیات الهی را می‌گوید کور هستند. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ» آیه ۱۷۱ سوره مبارکه بقره.

کسانی که آیات قرآن را درک نمی‌کنند و توجه ندارند عمدا و متعمدا به ایات دقت نمی‌کنند گنگ هستند. تعقل ندارند. با اینکه کافران و منافقان از لحاظ حواس ظاهری همه در حد اعلا هستند. ولی واقعیت درونشان گنگ است. واقعیت درونشان کر و کور است.

شاهدش آیه ۴۶ سوره مبارکه حج است «لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ» این طور نیست که چشم آن‌ها نبیند. چشم دلشان کور است. در ایه ۱۲۵ سوره مبارکه طه می‌گویند «قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنْتُ بَصِیرًا» خدایا چرا ما را کور محشور کردی ما که بینا بودیم؟ در آیه بعد می‌گوید شما ایات ما را فراموش کردید. فراموشی آیات نتیجه‌اش کوری در اینجاست.

«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً» یعنی حقیقتاً نسبت به آیات الهی عمدا عمل نکردند. مثل درازگوشی می‌ماند که نمی‌فهمد. امیدوارم ان‌شاءالله هیچ کدام از ما مشمول این لعن الهی نشویم.

در انتشار این خبر سهیم باشید:

پاسخی بگذارید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر وبسایت امام جمعه کرج در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.