شرح حدیث معراج - 1394/10/23

این مسیر رفتنی است

فضای مجازی ۲۳ دی ۱۳۹۴ ۰
  • درس اخلاق
  • ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
  • کرج – مصلای امام خمینی (ره)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

“و اعرفه و ما یحاسب به الاغنیاء و الفقراء و الجهال و العلماء”

درس اخلاق“و اعرفه و ما یحاسب به الاغنیاء و الفقراء و الجهال و العلماء”. این فراز دیگری است از کلمات عرشی و نورانی خدای تعالی که در تعلیم رسول مکرم در شب معراج انشاء فرمود. فرمود به اینکه اگر کسی طبق رضای الهی عمل کند و خدا از او راضی شود محبت الهی در دل او بیفتد و خدا او را دوست بدارد و این دوست داشتن دوطرفه باشد این رضایت و این محبت آثاری دارد بر شخصی که در این درجه و جایگاه قرارگرفته است.

این مسیر رفتنی است

کار درعین‌حال که سخت است آسان هم هست؛ یعنی این‌طور نیست که این مسیر رفتنی نباشد. بگوییم که این‌ها یک مقاماتی است و یک درجاتی است برای یک عده خاص. این کمالاتی که خدای تعالی در قرآن کریم و اهل‌بیت عصمت و طهارت در روایات بیان کردند و همچنین در ادعیه طلب می‌کنیم و از خدای تعالی می‌خواهیم این‌ها برای یک عده خاص است. برای یک افراد خاصی این‌ها آمده است. ما کجا و آن بزرگان! بدانید که این کلام شیطان است. والا این مسیر را قرار نمی‌دادند. مسیر سعادت مسیر کمال و رسیدن به انسانیت و به جایگاه آدم شدن برای همه باز است.

بحث ما بحث کلامی نیست، نکات اخلاقی را عرض می‌کنیم. والا در بحث عصمت در آنجا باید کامل بحث کنیم. ما حتی قائل به عصمت ذاتی به این ‌معنایی که بعضاً گفته می‌شود در کلمات و بزرگان نقل می‌کنند نیستیم. عصمت را یک ملکه علمی می‌دانیم که همه آحاد بشر از اهل ایمان می‌توانند به آن جایگاه برسند و معصوم شوند. البته در مقام عمل به خاطر حجاب دنیا و ارتباط با دنیا برای همه مقدور نیست که به آن عصمتی که عترت طاهره سلام‌الله علیهم اجمعین دارند برسند. چون آن‌ها از عالم ذر شروع کردند. در عالم ذر قسمت زیادی از این مسیر طی شده و در دنیا ادامه مسیر است. غیر از آن‌ها، مثل ما در دنیا تازه می‌خواهیم شروع کنیم کشیک نفس را بکشیم و مواظبت بر اعمال داشته باشیم و عمل به واجب کنیم و ترک محرمات کنیم، آرام‌آرام در وادی انسانیت قرار بگیریم تا بتوانیم به آن کمالات برسیم.

 اما این‌طور نیست که انسان نرسد. راه برای رسیدن باز است این‌یک تذکری است برای سؤالاتی که بعضاً می‌پرسند این‌طور نیست که بگوییم این حرف‌ها حرف‌های خوبی است ولی نمی‌شود. نه این‌طور نیست، می‌شود. همین‌الان در این فضای آلوده‌ای که وجود دارد اولیای خدا زندگی می‌کنند. اگر نبودند آن‌کسانی‌ که ولی خدا هستند و در درجات عالیه الهی و انسانی زندگی می‌کنند و دعاگو هستند که اوضاع به هم می‌خورد. گذشته از ولی‌عصر ارواحنا فداه که دائماً وجود او باعث لنگر زمین و سکنای زمین است و آرامش زمین است که اگر نبود” لساخت الارض باهلها” بود، اولیای خدا کسانی که تربیت‌شده مکتب وحی و الهی هستند آن‌ها با دعای شان و با زندگی‌شان و حیاتشان و ذکرشان آثار و برکات وجودی دارند. این مسیر رفتنی است و خواستن می‌خواهد؛ یعنی اراده می‌خواهد.

حاج آقا امشب در باره چشم گفتند. شما مواظبت بر چشمت کن ببین چقدر لذت می‌بری. مواظبت بر زبانت کن ببین می‌شود؟ می‌شود. زبان را، چشم را، کنترل کنید ببینید می‌شود! و بعد اثرش را هم ببینید. در همین زمان. اتفاقاً خوبی آن این است که انسان مقابل داشته باشد؛ یعنی عواملی مدام نگذارد مبارزه داشته باشد. غلبه کردن شیرین است و لذت‌بخش است. کسی که چشمانش کور است بگوید من گناه نکردم آن که فضیلت نیست. عصمت ملکه علمی است. انسان با علم به اینکه فلان مطلب خراب است، سم است، گناه است، انجام نمی‌دهد. علم پیدا کرده. این علم و آگاهی او باعث می‌شود که در مقام عمل خودش را حفظ کند. لذا سعی کنیم حرف‌هایی را که می‌شنویم در مقام عمل بیاوریم عمل کنیم بعد که عمل کردیم آرام‌آرام اثرش را می‌بینیم و خیلی لذت‌بخش است.

تلقین کمالات

نمی‌دانم زمانی این را اینجا عرض کردم خدمت دوستان گفتم ما چگونه یاد بگیریم که زبانمان باز باشد؟ به نظرم وقتی اینجا گفتم. امام رضوان‌الله علیه در آن حدیث که فکر می‌کنم در کتاب جنود عقل و جهل است این را یاد می‌دهند. می‌گوید مثل اینکه شما می‌خواهید به بچه، حرف زدن یاد بدهید وقتی می‌خواهید به بچه حرف زدن یاد بدهید آرام‌آرام به او یاد می‌دهی. یک کلمه یک کلمه برایش تکرار می‌کنی. آن قدر تکرار می‌کنی تا زبانش باز شود. آن قدر بابا و مادر را تکرار می‌کنید تا نطقش باز می‌شود. انسان هم در مسیر کمالش باید به خودش تلقین کند. این معارف را به جان خودتان بنشانید. با خودتان درباره این مسئله دائماً حدیث نفس کنید، تکرار کنید، آرام‌آرام تا این جان زبانش باز شود، از گنگی و لالی بیرون بیاید، صدای درون خودتان را بشنوید، از حقیقت وجودی خودتان مطلع شوید.

به درون برگردید

شیخنا الاستاذ علامه جوادی آملی حفظه‌الله یک وقتی در بحثی می‌فرمود: استا شان آیت‌الله قمشه‌ای خدا رحمت کند مرحوم آقای قمشه‌ای خیلی لطیف بود شعرهایی هم دارد. شعرهای عرفانی قشنگی دارد. مرحوم علامه طباطبایی هم شعرهای قشنگی دارد. اینهایی که اهل فلسفه هستند و روحیه حکمی دارند قوه عقل آن‌ها زیاد است. شعر برای قوه خیال است. آن کسی که قوه عاقله اش در اوج است بخواهد در خیال شعر بگوید سخت است که عقلش را پایین بیاورد ببرد در عالم خیال بعد شعر بگوید. یک کمی کار سخت است. ولی این‌ها به خاطر لطافت روحی که دارند در آن قوه خیال شعرهای قشنگی می‌گویند. از مرحوم علامه طباطبایی رضوان‌الله تعالی علیه است: رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد، از سمک تا به سهایش کشش لیلا برد. آقای قمشه‌ای هم رضوان‌الله علیه شعرهای قشنگی دارد.

 مسئله‌ای که می‌خواستم بگویم این بود که استاد فرمودند به این که: آقای قمشه‌ای یک پیرمردی را دید که سمعک به گوشش زده از او پرسید که آن چیست به گوش تو؟ گفت سمعک است. گفت چه کار می‌کند؟ گفت تقویت صدا می‌کند که صدا را بشنوم. اهل دل و اهل معرفت از هر چیزی برای اعتبار استفاده می‌کنند برای عبرت استفاده می‌کنند زود از آن درس می‌گیرند و زود از آن به دیگران درس می‌دهند. فرمود به این که رسیده به جایگاهی که دیگر صدای درون خودش را می‌شنود. دیگر صدای بیرون را نمی‌شنود.

 تمام کار ابی‌عبدالله علیه‌السلام این بود که ای انسان‌ها از بیرون به درون بیایید. به خودتان بر گردید. ان جوهره درونی خودتان را بشنوید. صدا را از جان خودتان بشنوید. عده زیادی از ما اینطور هستیم که “صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لا یعقلون” زبانمان گویاست، حرف‌هم می‌زنیم، چشمانمان هم خوب می‌بیند و گوشمان هم خوب می‌شنود اما قرآن می‌گوید، صمٌ بکمٌ؛ یعنی درونش ساکت است. درون جوشش ندارد. لال است. گنگ است. کر است. او باید باز شود. چشم بیرون باز شود، گناه آلود خواهد شد. گوش بیرن باز شود با گناه آلوده خواهد شد. باید سعی کنیم گوش درون باز شود. زبان درون باز شود. از صمٌ بکمٌ عمیٌ خارج شویم. بیاییم به درون. انسان باید به یک مرحله‌ای برسد که صدای درون برایش گویا شود و شنوا شود و حرکتش به سمت درونش باشد.

تا میتوانید شاد باشید

بحث به مسیر دیگری کشیده شد. نکته دیگری را می‌خواستم به شما بگویم. انسانی که خودش را مخلوق خدا می‌داند، مدیر و مدبر عالم را خدا می‌داند و می‌فهمد که به سمت ملکوت عالم در حرکت است و همه چیز در ید قدرت خدای تعالی است برنامه زندگی‌اش را بر اساس دستور خدا و دستور قرآن و دستور عترت تنظیم می‌کند. چه مسائل فردی و چه مسائل اجتماعی که ضرر نکند؛ یعنی اگر کسی در درون خودش توجه کند، عظمت خدا را پی خواهد برد. به ضعف خودش پی خواهد برد؛ و راه را پیدا می‌کند.

لذا رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در یک بیان نورانی فرمودند ” تفرغوا من هموم الدنیا ما استطعتم ” خیلی عبارت قشنگی است. تا می‌توانید خوشحال زندگی کنید. از هم و غم دنیا خودتان را رها کنید؛ یعنی شاد باشید. تا جایی که قوه دارید تا جایی که توان دارید از هموم و غموم دنیا خودتان را رها کنید. شاد زندگی کنید. چه خوب است که انسان غمگین نباشد. چه خوب است که انسان شاد و بشاش باشد. معلوم می‌شود که دستور دین غم نیست؛ که بعضی‌ها وصله می‌چسبانند که این‌ها دینشان دین گریه است. این‌ها دینشان دین حزن و اندوه است. این نیست. همه چیز سر جایش است.

اتفاقاً از ویژگی‌های اسلام این است که همه چیز آن به مقدار است. همه چیز آن در حالت اعتدال و اندازه است. پیغمبر ما می فرمود به اینکه ” اهل شادی باشید غم نداشته باشید ” ما نمی‌دانیم چطور غم نداشته باشیم و چطور شاد باشیم. گرفتاری ما دنیا است. دنیا ما را به غم می‌اندازد و شادی را از ما می‌گیرد. می‌دانید که همان طور که قران، بعضه یفسر بعض، روایات هم همین طور است. بعضی از روایات بعض دیگر را تفسیر می‌کنند. این‌طور نیست که نتوانیم از بعضی از روایات معانی روایات دیگر را بفهمیم. نه بعضی‌هایش این کار را انجام می‌دهد.

راه رهایی از هموم دنیا

خدمت امام صادق علیه‌السلام می‌رسیم. امام صادق علیه‌السلام فرمود که چگونه عمل کنید که خوشحال زندگی کنید. رسول خدا قاعده کلی را فرمود که تا می‌توانید” تفرغوا من هموم الدنیا ” از هم و غم دنیا خودتان را رها کنید. چطور این کار را بکنیم. امام صادق علیه‌السلام فرمود ” من اصبح و امسی ” کسی که صبح را شب کند ” و الاخره اکبر همه ” آخرت همّ او باشد، ناراحتی او برای آخرت خودش باشد ” جعل الله الغنا فی قلبه ” غنا یعنی بی نیازی.

جاعل هم خداست خدا غنا را در دل او می‌اندازد، در قلب او بی‌نیازی قرار می‌دهد ” و جمع له امره ” تمام گرفتاری‌های دنیا را هم برایش جمع می‌کند. جمع‌وجور می‌کند. گرفتاری‌های ما این است که امر ما متشتت است. این طرف را می‌گیریم از آن طرف در می‌رود. آن طرف را میگیریم از این طرف در می‌رود. خدای تعالی می‌آید ” جمع امره”. ” و لم یخرج من الدنیا ” از دنیا خارج نمی‌شود ” حتی یستکمل رزقه ” تا دانه آخر رزقش را استفاده نکند از این دنیا خارج نمی‌شود.

 در مقابل اگر” من اصبح و امسی و الدنیا اکبر همه جعل الله الفقر بین عینیه ” کسی که صبح و شبش دنیاست. دنیای هر کسی آن چیزی است که به آن وابسته است. یکی پستش است، یکی مقامش است، یکی مالش است، یکی زنش است، یکی فرزندش است، یکی ماشینش است. هر چیزی که تو را از خدا می‌اندازد و از آخرت می‌اندازد. خدا فقر را در مقابل چشمش قرار می‌دهد ” و شتت علیه امره “امر او را متشتت می‌کند ” ولم ینل من الدنیا الا ما قسم له ” هرچه که تلاش می‌کند اندازه همان کفی که نمیرد به او می‌دهند. کف کار در اختیارش قرار می‌گیرد. لذا باید حواسمان باشد. فقر و غنا ظاهری است. اگر برگشتش به خدا نباشد وبال برای انسان است.

رزق بر عهده خداست

ما باید آن را بفهمیم که هیچ جنبنده ای در عالم نیست که مگر اینکه خدای تعالی رزق او را داده است. آن حشره کوچک که وقتی کتاب می‌خوانید بعضاً در روی کتاب راه می‌رود با یک نهنگ درون دریا و یک فیل در خشکی رازق این‌ها خداست. ” ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها ” علی الله یعنی بر خدا واجب است، این بحث کلامی دارد که بر خدا واجب است معنی آن این نیست که مجبور است. مثل این است که می‌گویید برای من لازم است و بر من واجب است که به شما احترام کنم. نه اینکه واقعاً واجب است. این یعنی از نظر اخلاقی اینجا هم بر خدا واجب است که رزق دابه اش را بدهد.

اما انسان چون ادعای استقلال دارد فکر می‌کند خودش رزق خودش را تهیه می‌کند. دائما میدود ولی به نتیجه نمی‌رسد خدا هم می‌گوید خودت تلاش کن ببینم می‌رسی! خدا رزق حیوانات دریایی و هوایی و صحرایی همه این‌ها را دارد می‌دهد. ولی انسان چون استقلال‌طلب است می‌گوید من بودم که این‌طور کار کردم. فکر من بود که آن را به دست آوردم. فکر من، بازوی من، مال من، خودش را بدبخت می‌کند. البته نباید کوتاهی کنیم باید تلاش کنیم در مقابل از خدا هم بخواهیم خدای تعالی گفته که در اختیارتان میگذاریم.

آگاهی از حسابرسی قیامت

نکته دیگری که از این عبارت برای شما بگویم این است که خدای تعالی در شب معراج گفت، اهل محبت را من به آن‌ها آگاهی‌هایی می‌دهم. اثر محبت است. یکی از آن آگاهی ها این است که او را از آنچه که با آن ثروتمندان، تهیدستان، نادانان، دانشمندان، این‌ها را با آن حسابرسی می‌کنم او را آگاه می‌کنم. این خیلی خوب است؛ یعنی سؤال‌های امتحانی را از قبل به او می‌دهم. میگوید “اعرفه” من او را آگاه می‌کنم. به چه چیزی؟ “ما احاسب به الاغنیا “چطور از اغنیا حساب و کتاب می‌کشم. او را آگاه می‌کنم که چطور از آن‌ها حساب می‌کشم؛ که بداند که مسیر را باید چطور برود. چون درباره آن موضوع خاص می‌خواهم از آن‌ها سؤال بپرسم. مثل این می‌ماند که سؤال امتحانی را قبلاً بدهند. این خیلی چیز خوبی است.” والفقرا” از فقرا چطور حساب می‌کشم. “و الجهال و العلما” از هر کدام از این‌ها من یک حسابی می‌کشم.

 یک اصل مسلم

اصل حساب کشی و حسابرسی در قیامت یک اصل مسلم است. در قرآن کریم در آیات متعدد به این نکته اشاره شده ” اقترب للناس حسابهم و هم فی غفله معرضون ” آیه ۱ سوره مبارکه انبیا. حساب مردم نزدیک شد اما بندگان خدا بی‌توجه و روی‌گردان هستند؛ یعنی حواستان به کارهایی که می‌کنید باشد. حساب و کتاب هست.

 ” فاما من اوتی کتابه بیمینه ” کسی را که کتابش را به دست راستش دادیم “فسوف یحاسب حساب یسیرا” محاسبه می‌کنیم چون اهل راستی و درستی بود برایش به آن معنا مو را از ماست نمی‌کشیم. حساب یسیری از او میکشیم. ولی خدا نکند که کارهایی کرده باشی که صاحب کار به تو شک داشته باشد. آنجا گرفتاری دارد.

 بعضی وقت‌ها هم خدا برای اینکه آبروی ما را ببرد، یعنی در حقیقت به خاطر این که ما را شرمنده کند، می‌گوید این کتابت، بنشین خودت حساب کن. هرچه که گفتی من قبول دارم. این خیلی دردناک است ” و کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا “. بگیر این کتاب خودت، این کارهای خودت است خودت حساب کن. بگو که من چه نمره‌ای به تو بدهم. هرچه که گفتی من همان را می‌دهم. آدم هی ورق می‌زند هی خجالت می‌کشد؛ که چه نمره ای به خودم بدهم.” و کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا “خودت حساب خودت را برس. این هم بعد رحمتی خداست هم آن بعدی است که می‌خواهد ما را شرمنده کند یعنی من دارم با تو این‌طور حساب و کتاب می‌کند چرا خرابش می‌کنی ” و ینقلب الی اهله مسرورا ” کسی که کتابش را به دست راستش دادند ما هم با او حساب و کتاب را راحت می‌گیریم. این برمی‌گردد به اهلش، در حالی که شادمان است.

 ” و اما من اوتی کتابه وراء ظهره ” کسی که کتابش را از پشت سرش به او می‌دهد می‌گویند رویت را برنگردان دستت را بگیر کتابت را به تو بدهیم ” فسوف یدعو ثبورا و یصلی سعیرا انه کان فی اهله مسرورا انه ظن ان لن یحور بلی ان ربه کان به بصیرا “

ناقد بصیر

عملمان را خالص کنیم. نقاد و ناقد در عرب به صراف می‌گویند. صراف را دیده‌اید پولی را که به دستش می‌دهی می‌گوید که این پول تقلبی است. دیگر لازم نیست مادون بنفش به آن بزنید. یک نور بنفش می‌زنند. خط‌هایش معلوم می‌شود صراف‌ها این را لازم ندارند. به پول که دست می‌زنند می‌گویند تقلبی است. عرب به این نقاد می‌گوید. امام صادق فرمود ” اخلص عملک فان الناقد بصیر ” عملت را خالص کن آن کسی که عمل‌ها را دست می‌زند که ببیند تقلبی است یا نیست بصیر است. بسیار بینا است. تا دست می‌زند جنس کار را می‌فهمند. می‌گوید این کار را که برای حرف مردم کردی. این کار را که می‌خواستی فلانی خوشش بیاید. این کار را کردی که به تو رأی بدهند. جمع کن برو عمل نداری. ” بلی ان ربه کان به بصیرا “.

به هر جهت درباره حساب و کتاب در قیامت جوری خدای تعالی عمل می‌کند طبق این بیان که به رسول مکرمش فرموده این انسانی که مورد محبت خدا قرارگرفته و خدا به او حب پیدا کرد این شخص می‌فهمد که باید چطور عمل کند که در روزی که محاسبه می‌شود سربلند بیرون بیاید.

حسابرسی فقیر و غنی

این روایت روایت زیبایی است از امام صادق علیه‌السلام ” اذا کان یوم القیامه وقف عبدان مومنان للحساب کلاهما من اهل الجنه ” وقتی روز قیامت شد دو نفر از بندگان مؤمن هر دو را برای حساب حاضر می‌کنند. هر دو هم اهل بهشت هستند هر دو پای میز محاسبه می ایستند. ” فقیر فی الدنیا و غنی فی الدنیا “یکی از آن‌ها فقر داشته یکی از آن‌ها غنا داشته ” فیقول الفقیر ” فقیر تهیدست می‌گوید خدایا من چرا بایستم من که در دنیا گرفتار بودم چیزی هم نداشتم برای چه چیزی حساب و کتاب پس بدهم؟

به عزت خودت می‌دانی که نه من را ولایت دادی که در عدل یا ستم حکومت کنم، حاکم جایی نبودم مسئول جایی نبودم رئیس نبودم که حق کسی را خورده باشم یا به کسی ظلم کرده باشم یا به عدالت رفتار نکرده باشم. نه مالی دادی که حقی را که باید ادا می‌کردم ادا نکرده باشم یا حقی را منع کرده باشم. نه رزق بیش از حد کفاف به من دادی. کاری نکردم که مرا برای حساب نگه داشته ای. خدای تعالی می‌فرماید بنده من راست گفت ” صدق عبدی ” راه را برایش باز کنید تا وارد بهشت شود.

دیگری یعنی آن بنده مال دار، گفتیم که هر دو اهل بهشت هستند. او می‌ماند و می‌ماند تا آن قدر عرق از سر او سرازیر می‌شود که اگر ۴۰ شتر آن را بنوشند سیر می‌شوند. دقت کنید که بنده اهل بهشت را می‌گوید نه جهنمی را. آنگاه وارد بهشت می‌شود. بنده تهیدست به او می‌گوید: ما هر دو با هم در صف بهشت بودیم من زود آمدم برای تو چرا طول کشید و وارد بهشت به سرعت نشدی، چه چیزی مانع تو بود؟ مال دار می‌گوید: طولانی شدن حساب به خاطر این بود که پیوسته در مورد چیزی از من سؤال می‌شد و من جواب می‌دادم و بخشیده می‌شدم باز چیز دیگری را می‌گفتند من جواب می‌دادم تا بخشیده می‌شدم تا مشمول رحمت خدا قرار گرفتم و بعد به شما ملحق شدم. حالا تو چه کسی هستی؟ فقیر می‌گوید من همان تهیدستی هستم که باهم دیگر در صف کنار هم بودیم.

امتحان سلمان و ابوذر

پیغمبر می‌خواست این را یاد بدهد، یکی یک درهم داد به سلمان و ابوذر گفت: این برای شما است بروید بعدازظهر بیایید من از شما سؤال کنم. وقتی آمدند خدمت پیغمبر، پیغمبر مقدار آتشی را درست کرده بود یا یک سنگی را داغ کرده بود، بروید بایستید توضیح بدهید که این‌یک درهم را چطور خرج کرده‌اید! سلمان روی سنگ ایستاد و گفت صدقه دادم و آمد پایین. ابوذر گفت از آن جا که رفتم یک مقدار گوشت خریدم، گوشت را بردم به فقیری ‌دادم، بعد یک مقدارش را نان خریدم و و و شروع کرد توضیح دادن، پایش سوخت. حلال بود و هر دو هم صدقه داده بودند؛ اما او دیگر مسئولیتش را به عهده گرفته بود. او خودش ان کار را کرده بود. گرفتاری است. در حلالش هم حساب است در حرامش عقاب است. باید مواظب باشیم.

سنت انساء

بهشت جای شادی است جای فرح است جای ناراحتی نیست. هرگز خدای تعالی در بهشت ناراحتی قرار نداد. شما اگر مسیر را بدانید که این جا دارد خدای تعالی به رسولش یاد می‌دهد و می‌گوید تو اگر اهل محبت و اهل وفا باشی من به تو چیزهایی را یاد می‌دهم که بهشتی باشی از هول قیامت و اهوال شدید قیامت نجات پیدا کنی و به سمت بهشت بروی. حالا وارد بهشت شدیم. کسی از امام صادق علیه‌السلام سؤال کرد: یابن رسول‌الله اگر خدای تعالی مؤمنان صالح بهشتی را در بهشت قرار داده و شما می‌گویید که در بهشت طبق آیه قرآن غم و غصه نیست و همه اش شادی است حضرت نوح که یک پسر دارد که طالح است و صالح نیست هر روز یاد او می‌افتد، در بهشت نشسته و زندگی خوبی دارد اما یادش می‌افتد که پسرش آن‌طرف می‌سوزد غم او را می‌گیرد، چون انسان نسبت به مسائل اولادش حساس است، ولی شما می‌گویید که در بهشت غم نیست.

خدای تعالی سنتی دارد به نام انساء؛ یعنی فراموشی، به فراموشی انداختن. حتی افرادی که مدتی در جهنم سوخت و سوز دارند بعد وارد بهشت می‌شوند یادشان نیست که قبلاً سوختند و پاک شدند و آمدند به بهشت. والا اگر یادشان بیاید که کجا بودند خودش درد دارد. حضرت فرمودند که: چرا آخرت را با دنیا مقایسه می‌کنید در بهشت هیچ مؤمنی به یاد فرزند طالح خودش نیست و هر چیزی که او را اذیت کرده. لذا هیچ رنجی نمی‌برد.

 بعد حضرت توضیح می‌دهد چون پس از مرگ همگان دوباره از خاک زنده می‌شوند و این تولد جدیدی است لذا هیچ ارتباطی با بقیه افراد بشر دیگر ندارند. اینجاست که خدای تعالی در قرآن فرموده ” فلا انسی و بینهم ” دیگر پدر و فرزندی نیست. دیگر رابطه ابوت و بنوت و این‌ها نیست. آن رابطه از بین می‌رود آن چیزی که در قیامت به درد بنده و شما می‌خورد فکر ماست، عمل ماست، عقیده ماست، اندیشه ماست، نه فرزندان ما، نه مال و ثروت ما، نه مقام و جایگاه ما هیچ‌کدام از این‌ها به درد نمی‌خورد ” و کلهم آتیه یوم القیامه فردا ” هیچ کس در روز قیامت با نسب نمی‌آید. فرد است.

در حرکت، مثل درخت باشیم

سعی کنیم تمام تلاشی که می‌کنیم در این دنیا در یک قسمت از کار مثل درخت باشد. به تعبیر استاد درخت این‌گونه عمل می‌کند که ارتزاق می‌کند و کسب می‌کند و ریشه خودش را محکم می‌کند و می‌ایستد و وقتی که می‌ایستد بار می‌دهد، میوه می‌دهد، برگ می‌دهد. مثل ماشین نباشد که هر چه که دارد پشت سر می‌اندازد و می‌رود به مقصد که می‌رسد هیچ چیز ندارد. اگر درخت و ماشین هر دو با هم ۲۰ سال عمر داشته باشند یا مثلا ۴۰ سال عمر داشته باشند این دو دارند با هم حرکت می‌کنند. بر اساس حرکت جوهری دارند رشد می‌کنند. درخت دائماً می‌گیرد و ریشه را محکم می‌کند، میوه می‌دهد ساقه می‌دهد، شاخه می‌دهد، تنومندمی‌شود، اهل میوه هم نباشد سایه می‌دهد. یک چیزی هست اما این ماشین بعد از ۴۰ سال قراضه می‌شود. همه را ریخت و انداخت پشت سر حرکت داشت و آمد اما هنوز همان جاست.

عمر ما ۳۰ سال ۴۰ سال ۷۰ سال ۸۰ سال بگذرد، کتابی اولادی کار اقتصادی مفیدی اگر هر کدام از این‌ها باشد مثل آن درخت است روی ریشه ایستاده ایم یک کاری کرده‌ایم نزد خدا روسفید هستیم. والا اگر قراضه شدیم و کمرمان خم شد و هیچ چیزی نداشتیم پیش خدا رو سیاه هستیم. تا وقت عمل است باید عمل کرد. دوستان جوان من و عزیزان حتی سالمندان هر لحظه و هر لحظه که انسان شروع کند دیر نیست. سکاکی چهل‌سالگی شروع کرد. سیبویه چهل‌سالگی شروع کرد. ابن مسکویه اهل تار و تنبور و مطربی بود یک مرتبه به خودش آمد ۴۰ سال هم گذشته بود شروع کرد و شد یکی از اساتید درجه یک اخلاق کتابی نوشته به نام طهارت الاعراق اولین کتاب اخلاق در اسلام است. بعد از او کتاب‌ها را نوشتند به این سبکی که او نوشت.

مواظبت از جانمان بکنیم. می‌شود. مهم‌ترین گوهری که خدا در اختیار ما قرار داد روح ماست، جان ماست، نفس ماست، این را دست هر کسی نباید داد. تربیت‌شدگان مکتب اهل‌بیت یکی دو تا نیستند به دستورات گوش کردند و معصوم شدند معصوم فقط همان ۱۴ نفر نیستند شما می‌توانید بگویید حضرت زینب کبری سلام‌الله علیها نعوذبالله معصوم نیست؟! قمر بنی‌هاشم ابوالفضایل عصمت ندارد؟! در بُعد بندگی و عبودیت خدا آن قدر جلو می‌روند تا به ان کمالات برسند.

در انتشار این خبر سهیم باشید:

پاسخی بگذارید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر وبسایت امام جمعه کرج در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.