درس اخلاق/ وصایای رسول خدا به ابوذر؛ جلسه نوزدهم

شیطان همه تلاشش این است که افراد، گناهان خود را کوچک ببینند

کارشناس روابط عمومی ۰۱ مهر ۱۴۰۳ ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله جلسات درس اخلاق

با موضوع وصایای رسول خدا صلوات الله علیه وآله به ابوذر

جلسه نوزدهم – ۲۸/۰۶/۱۴۰۳

ریشه همه کارهای خیری که انجام می‌دهیم، خداست

به هر کس هر خیری داده شود، خدا به او داده است و هر کس از شری محفوظ بماند، خدا او را از شر محفوظ نگه داشته است. رسول خدا به ابوذر فرمود: «ابوذر! هر خیری که به تو رسیده، خدا به تو داده است و هر شری که به تو نرسیده، خدا تو را از آن شر حفظ کرده است.» باز در اینجا روحیه توحیدی و فکر توحیدی ما تقویت می‌شود.

آنچه در عالم مؤثر است، خداست. ریشه همه کارهای خیری که انجام می‌دهیم، خداست. اگر توفیق الهی یاری کند و ما بتوانیم کاری را انجام دهیم، از آن‌طرف اگر توفیق الهی یاری نکند، نمی‌توانیم کاری را انجام دهیم. همه‌چیز به خداست. اگر توفیق الهی نبود، توفیق ترک گناه هم نداشتیم. نمی‌توانستیم معصیت را ترک کنیم. اگر بتوانیم توبه کنیم، این به توفیق الهی است.

بدون اذن خدا نه به کسی خیر می‌رسد و نه شری از کسی دفع می‌شود

قبلاً راجع به توحید افعالی سخن گفتم. هر خیر و خوبی که به ما می‌رسد، از خداست. اوست که بلاها را از ما دفع می‌کند و در مقابل شرور ما را حفظ می‌کند. توحید افعالی؛ اگر ما بتوانیم توحید افعالی را در خودمان تقویت کنیم، یعنی همین‌که بگوییم: «لا حول و لا قوه الا بالله. لا مؤثر فی الوجود الا الله.» هیچ برگی از درخت نمی‌افتد مگر آنکه خدا بخواهد. این را ما در خودمان تقویت کنیم، بفهمیم. رذایل اخلاقی را آن وقت از خودمان دور می‌کنیم.

موحد به توحید افعالی، حسادت ندارد، تکبر ندارد، خودخواهی ندارد، انسان تنبلی نیست. کسی که موحد به توحید افعالی است، انسان فعالی است، از روی خودپسندی با کسی سخن نمی‌گوید، اعتقاد به خدای عظیم دارد، همه‌چیز را از خدا می‌داند، همه‌چیز را از قدرت الهی می‌داند. پس بنابراین بدون اذن خدا به کسی خیر نمی‌رسد و بدون اذن خدا شری از کسی دفع نمی‌شود. این را بفهمیم.

بعضی‌ها می‌گویند: «من درس خواندم، سواددار شدم یا من خودم خواندم، خودم عقل معاش داشتم، کار کردم، این ثروت را خودم به دست آوردم.» توفیقش را از کجا به دست آوردی؟ این‌که بفهمی را کی به تو داد؟ این‌که از این مسیر حرکت بکنی تا به آن مقصد برسی را کی به تو فهماند؟ فهم این را کی به تو داد؟ خدا داده است. لذا تمام مشکل آن بنده خدا، که زمین او را بلعید -قارون- این بود که می‌گفت: «من علم اقتصاد می‌دانم، سیاست اقتصادی‌ام خوب است، این ثروت را جمع کردم.» خدا هم گفت: «خیلی خب حالا اول کارته.» زمین باز شد و او را بلعید. بلعم نیز به گونه‌ای دیگر.

خب پس بنابراین «وَما بِکُم مِن نِعمَهٍ فَمِنَ الله.» هر نعمتی که به ما می‌رسد، از خداست. «لا حول و لا قوه الا بالله»، «لا مؤثر فی الوجود الا الله»؛ این‌ها را اگر خوب انسان درک کند و بفهمد، بخش زیادی از کارها حل می‌شود. ریشه اخلاق فهم همین مطالب است.

تفاوت مؤمن و کافر در ارتکاب گناه

«یَا أَبَا ذَرٍّ اَلْمُتَّقُونَ سَادَهٌ وَ اَلْفُقَهَاءُ قَادَهٌ وَ مُجَالَسَتُهُمْ زِیَادَهٌ» ای ابوذر متقین بزرگواران‌اند. فقیهان، پیشوایان‌اند؛ رهبران‌اند. شما با فقها بنشینی، هم‌نشینی داشته باشی با علما، موجب افزایش علم و فضیلت و دانش تو خواهد شد.

«یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ لَیَرَى ذَنْبَهُ کَأَنَّهُ تَحْتَ صَخْرَهٍ یَخَافُ أَنْ تَقَعَ عَلَیْهِ» مؤمن این‌طور است؛ گناه خودش را مثل یک صخره یا تخته‌سنگی می‌داند که روی سرش قرار گرفته است. هرلحظه ترس این را دارد که این تخته‌سنگی بیفتد روی او و لهش کند. گناه خودش را این‌طور تصور می‌کند که من الان زیر یک تخته‌سنگم، این تخته‌سنگ می‌خواهد بیفتد روی من. چه خوفی دارد؟! چه ترسی دارد؟! این ترس از گناهش، او را از نابود شدن می‌ترساند. یعنی مؤمن نمی‌گذارد گناه روی دوشش بماند؛ یا به گردنش گناهی باشد.

«وَ اَلْکَافِرَ یَرَى ذَنْبَهُ کَأَنَّهُ ذُبَابٌ مَرَّ عَلَى أَنْفِهِ» کافر چگونه است؟ مؤمن گناه که می‌کند، گناهش را صخره می‌بیند. کافر گناه می‌کند، می‌گوید: «یک مگسی آمد روی دماغم، ما این‌طوریش کردیم رفت.» چه تعبیر قشنگی رسول خدا فرموده‌اند! یعنی اصلاً کافر اهمیت نمی‌دهد به گناهش که یک پشه آمده و رفته، یک حرکتی کرده است.

اولین قدم برای حرکت به سمت خدا، گناه نکردن است

مکرر در همین توصیه‌های رسول خدا، دیدید توصیه شده از عمر خودتان استفاده کنید. راه صحیح استفاده کردن از فرصت‌ها چیست؟ ما چگونه از فرصت‌هایمان استفاده کنیم؟ این مدتی که در اختیار ما هست، این را چگونه بهره ببریم؟ اگر شخص بخواهد در مسیر الهی قدم بردارد، چه کاری باید بکند؟ خب، مرحله دارد، مقدمات و مقرراتی دارد. اولویت‌هایی وجود دارد در این مسیری که می‌خواهد برود.

مهم‌ترین کار و اولویت‌دارترین کار این است که اهل گناه و خطا نباشد. انسان اولویت اولش این است که گناه نکند. مگر می‌شود با گناه، انسان نزد خدای تعالی جایگاهی پیدا کند؟ می‌گوید: «می‌خواهم به قرب الهی برسم، می‌خواهم پیش خدا عزیز باشم.» مگر می‌شود تو با گناه عزیز شوی؟ نمی‌شود.

تصرف در امانت بدون اذن صاحبش نمی‌شود

اولین کار این است که تو عمرت را مواظبت بکنی. خدا این عمر را به ما داده تا بندگی او را بکنیم، تا اطاعت او را بکنیم، تا در مسیری که او گفته قدم برداریم، نه اینکه اهل معصیت باشیم، اهل خطا باشیم. مکرر عرض شد عمر امانتی است. یکی از کارهای ما امانت‌داری است. این‌که عمرمان را تلف کنیم یعنی خیانت در امانت کردیم. خدا امانت داد به ما. عمر امانت است، همه‌چیز امانت در نزد ماست. مگر ما جانمان برای خودمان است؟ این امانت در اختیار ماست.

من یک‌وقت گفتم «ناطف الشعر ملعون»؛ در روایت دارد کسی که موی بدنش را می‌کند، مورد لعن خداست. قطع کردنش عیب ندارد، بعضی‌ها عادت دارند مو می‌کنند. این کندن اضرار به بدن است و جایز نیست. چرا می‌کنی؟ مگر تو اختیار بدنت را داری؟ این‌طور نیست. بعضی‌ها می‌گویند: «مال خودم است؟» خودت کی هستی؟ اصلاً تو کی هستی؟ همه‌چیز ما از خداست، امانتی است. تصرف در این امانت بدون اذن صاحبش که نمی‌شود. او باید گفته باشد که ما چگونه با آن رفتار کنیم، چگونه از آن استفاده کنیم. لذا برای نظافت و تمیز بودن خودت هم به تو راه‌هایی را یاد داده است. این‌طور نیست که در غیرمتعارفش قدم بردارید. دیدید الان سرش را می‌تراشد، روی کله‌اش هم خال می‌کوبد.

از خدا عمر طولانی بخواهید؛ به‌شرط اطاعت

عمر را باید مواظبت کرد. تا آنجایی که انسان توان دارد باید بندگی خدا را بکند. نمی‌توانیم هر جوری دلمان خواست مصرفش بکنیم. بله یک‌وقت انسان غفلت می‌کند، وقتش تلف می‌شود، غفلت می‌کند، یک کاری را می‌کند که مصلحتش نیست اما عمداً و متعمداً با طراحی بنشیند یک خطایی را بکند. این اصلاً پسندیده نیست.

ما در دعاهای امام سجاد علیه‌السلام داریم؛ دعای بیستم در صحیفه؛ «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عَمِّرْنی ما کانَ‌ عُمری‌ بِذْلَهً فی طاعَتِکَ، فإذا کانَ عُمری مَرتَعاً لِلشَّیطانِ فَاقبِضْنی إلَیکَقَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ، أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ‌». خدایا بر پیغمبر و آلش درود بفرست و عمرم را طولانی کن.

این‌هایی که دعا می‌کنند خدایا مرگم را برسان. این کار بد است. بسیار مذمت شده در روایات. به‌هیچ‌وجه حق ندارید این کار را بکنید. یکی دو جا ما داریم از اهل‌بیت یکی از صدیقه طاهره و بعضی از دیگر از اهل‌بیت که مرگ را طلب کردند. آن‌هم علتی دارد. یک‌وقت باید برایتان توضیح دهم آن چیز دیگری است. غیرازاین مسئله است. لذا ما در روایات داریم که از خدا عمر طولانی بخواهید؛ یعنی چه که عمرتان کوتاه باشد! عمر طولانی بخواهید و این عمر را تو مسیر درستش مصرف کنید؛ چه اشکالی دارد!

اینجا از امام سجاد در  این دعا همین را می‌گوید: خدایا عمر من را طولانی کن تا این عمر در طاعت تو مصرف شود. حالا اطاعت. خدا فقط همش نمازخواندن نیست، سر به سجده گذاشتن و هی نماز شب خواندن فقط این‌ها نیست. طاعت خدا؛ خدمت کردن به مردم، خدمت کردن به خانواده، کارهای مفید، این‌ها همه طاعت خداست.

بعد حالا اینجا مهم است؛ «فإذا کانَ عُمری مَرتَعاً لِلشَّیطانِ فَاقبِضْنی إلَیکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ، أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ‌». اینجا خیلی خطرناک است. امام سجاد می‌گوید: «خدایا عمرم را طولانی کن تا بتوانم این عمر طولانی را در اطاعت تو بذل کنم و حرکت کنم. اما اگر بناست عمر من، این مدت زندگی من مرتع شیطان بشود، چراگاه شیطان بشود، شیطان بچرد در من؛ هر چه دلم خواست ببینم، هر چه دلم خواست بگویم، هر چه دلم خواست بشنوم، هر جا دلم خواست بروم، دلم اگر بناست مرتع شیطان باشد، جان من را بگیر؛ قبل از اینکه بر من خشم بگیری و غضب تو حتمی بشود بر من، من را بکُش. یکی از مواردی که انسان باید طلب مرگ بکند این است. حالا اگر می‌خواهم پنجاه سال زندگی بکنم، صدسال زندگی بکنم، تمرد تو را بکنم، نباشم بهتر است.

همه گناه‌ها بزرگ است

همه ما باید این را خوب درک کنیم. با جان بپذیریم گناه ولو کم باشد هستی ما را از بین می‌برد. اصلاً ما گناه کم نداریم. چیزی به نام گناه کم نداریم. همه گناه‌ها زیاد است. همه گناه‌ها بزرگ است. چیز کمی نیست گناه. ولو انسان اهل بندگی و اطاعت خدا هم باشد، آن گناه کم زیاد است. مثل گلابی می‌ماند که شما یک فضله موش بیندازید توش. این‌همه بندگی بکن یک فضله موش توش باشد کلش از بین رفته ، نجس است دیگر.

عرض کردم غیرمترقبه، بدون توجه، غفلت؛ خود غفلت هم ایراد دارد البته؛ اما یک‌دفعه گناهی، یک خطایی هم آن را با توبه و انابه پاکش کند. ولی کسی که طراحی می‌کند، برنامه‌ریزی می‌کند برود یک همچین خطایی را انجام بدهد کم نداریم. شما می‌خواهی خدای بزرگ را سرپیچی بکنی! به تعبیر بعضی از بزرگان اهل معرفت کسی که عبادت می‌کند، گناه هم می‌کند؛ اهل نماز و روزه است؛ چشم‌چران هم هست. اهل نماز است؛ قرآن هم می‌خواند، غیبت هم می‌کند، دروغ هم می‌گوید. یک همچین کسی را این بزرگان ما گفتند: «مثل کسی است که یک کیسه‌ای دارد سوراخ است. دائم توش جواهر می‌ریزد. دائم توش طلا می‌ریزد. یک کیسه دارد سوراخ؛ توش هی مروارید می‌ریزد. هی توش طلا می‌ریزد. می‌گوید: الحمدلله داریم طلا جمع می‌کنیم». آخرش هیچی نیست توش.

اگر کسی خدا را بشناسد جرئت گناه ندارد

از همه گناهان باید اجتناب کرد. امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه در نهج‌البلاغه نهیب می‌زند: « یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا جَرَّأَکَ عَلَى ذَنْبِکَ وَ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ وَ مَا آنَسَکَ بِهَلَکَهِ نَفْسِکَ» ای انسان! چه چیزی تو را بر گناه کردن گستاخ کرده است؟ چه چیزی تو را بر پروردگارت غره نموده است؟ چه چیزی تو را در تباه کردن خودت اجازه داده است؟ تو مگر اجازه داری خودت را در دام بیندازی؟

اگر بدانی می‌روی در آن مجلس مبتلا به گناه می‌شوی، نباید بروی. اصلاً نباید بروی. می‌گوید: «می‌روم خودم را نگه می‌دارم.» مگر می‌توانی نگه داری؟ چی را نگه می‌داری؟ اجازه نداری؛ یعنی اگر کسی خدا را بشناسد به سمت گناه حرکت نمی‌کند. جرئت گناه ندارد.

بنای ویران

یک تعبیر زیبایی در کلمات معصومین علیهم‌السلام نقل شده است. من این تعبیر را برایتان می‌گویم. ببینید چقدر قشنگ است. فرمود: «تلاش و کوشش کنید، و اگر عمل نمی‌کنید، اهل تلاش و کوشش و عمل به دستورات نیستید، پس گناه هم نکنید» یا بروید کار بکنید، بندگی کنید، عبادت کنید. اگر حال ندارید عبادت و بندگی و کار کنید، گناه هم نکنید لااقل. چرا؟ فرمود: «زیرا کسی که بنایی می‌سازد» چه تعبیر قشنگی! کسی که بنایی می‌سازد، یک خانه می‌سازد «و ویرانش نمی‌کند». یک خانه‌ای می‌سازد، آرام‌آرام دارد خانه می‌سازد ولی خرابش نمی‌کند. «بالاخره ساختمانش بالا می‌رود هرچند اندک»، آرام‌آرام، آرام این ساختمان ساخته می‌شود. «اما کسی که می‌سازد و ویران می‌کند، می‌سازد و ویران می‌کند. یعنی هم عبادت می‌کند هم گناه می‌کند. این اصلاً بنایش بالا نمی‌رود». چه ساخته؟ هیچ‌چیز نساخت، پنجاه سال گذشت. هیچ‌چیز نساخت و به تعبیر قرآن دارد مثل آن پیرزنی که هی می‌بافت بعد پنبه می‌کرد، می‌بافت پنبه می‌کرد.

شیطان همه تلاشش این است که افراد گناهان خودشان را کوچک ببینند

اصلاً نباید تصور کنیم که گناه کوچک است. حالا بعداً باز پیغمبر خدا به ابوذر راجع به کوچک و بزرگی گناه خواهد گفت. من هم آنجا توضیح خواهم داد به حول و قوه الهی. اما اینجا برای اینکه ما بهتر بفهمیم، رسول خدا یک مثالی زده است. برای این مثال را زده است که انسان بفهمد نباید گناه را کوچک و سبک بشمارد. می‌گوید: «یک صخره‌ی بزرگی را سرت هرلحظه آماده است که لهت کند.» گناه این‌طور است. این‌طور فرض کن گناه را. یعنی چه گناه کوچک؟ گناه کوچک نداریم.

من یک‌وقت توضیح دادم کوچک و بزرگی گناه چیست. بعضی وقت‌ها می‌گویند: « داریم از گناه بزرگ بپرهیزید، گناهان صغیره، گناهان کبیره.» گناه صغیره و کبیره یعنی چه؟ صغیره و کبیره بودن گناه نسبت به خود گناه است؛ نه نسبت به خدا. نسبت به خدا همه گناهان کبیره است. اصلاً گناه صغیره نداریم؛ اما نسبت خود گناه، نگاه به نامحرم، نعوذ بالله، نسبت به لمس نامحرم، خب این کوچک‌تر از آن است. اما نسبت به خدا اصلاً صغیره نداریم. همه گناه‌ها بزرگ است.

لذا اینجا یکی از آن جاهایی است که شیطان ورود می‌کند. می‌گوید: «این گناه چیزی نبود. این‌که کاری نبود.» همان تعبیر رسول خدا، «یک پشه‌ای بود آمد نشست و رفت.» گناه را کوچک ندانیم. شیطان همه تلاشش این است که افراد گناهان خودشان را کوچک ببینند. بعضی وقت‌ها دیدید می‌گوید: «اگر من این گناه نکرده بودم دیگر الحمدلله پرونده‌ام صاف است. هیچ‌چیز خطای دیگر ندارم.» این بزرگ‌ترین انحرافی است که یک شخص برایش به وجود می‌آید که بگوید: «خدا را شکر که غیرازاین خطا، خطایی ندارم.»

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «همانا ابلیس به گناهان خرد، که شما فکر می‌کنید کوچک است خشنود است.» پیغمبر فرمود: شیطان خوشحال است که شما گناهان را کوچک می‌شمارید.»

یا امیرالمؤمنین فرمود: «بزرگ‌ترین گناه نزد خدای سبحان گناهی است که در نظر گنه‌کار خرد آید.» بزرگ‌ترین گناه همین گناهی است که تو بگویی: «این گناه چیزی نبود.» ما یه دروغ گفتیم دیگه چیزی نبود. فکر کردی چیزی نیست؟ یک سوزن کردی در چشم طرف، طرف را کور کرده یک‌عمر می‌گوید: «من کاری نکردم، یک سوزن زدم دیگه.» سوزن زدی چشم طرف کور شد، یک‌عمر نابینا شد. کوچک بود این کار؟

امام رضا علیه‌السلام فرمودند: «گناهان کوچک راه‌هایی به‌سوی گناهان بزرگ‌اند. کسی که از خداوند در اندک، ترس نداشته باشد، در زیاد هم از او نمی‌ترسد». گناه کوچک، گناه بزرگ نسبت به هم؛ یادتان باشد. این یک قاعده بود. گناه کوچک نداریم. نسبت به خدا، همه گناهان بزرگ است. من بحثم گناه و گناه شناسی و این‌ها نیست، فقط به مناسبت خواستم یک تذکری بدهم.

اهل تقوا به مقصد می‌رسند

خب چه چیزی ما را نجات می‌دهد؟ آن چیزی که ما را نجات می‌دهد به تعبیر رسول خدا تقواست. نجات‌بخش انسان است. این هم بحث مفصلی دارد. مهم هم هست. اما اجمالاً باید بدانیم تقوا مهم‌ترین نگه‌دارنده‌ی انسان از بدی‌هاست، از خطاهاست. آیات متعددی در قرآن کریم و در روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام آمده است؛ خلاصه همه آن‌ها این می‌شود که کسی که تقوا دارد در دنیا و آخرت سعادتمند است.

امیرالمؤمنین امام المتقین علیه‌السلام فرمود: « إنّ التَّقوى أفضَلُ کَنزٍ ، و أحرَزُ حِرزٍ ، و أعَزُّ عِزٍّ ، فیهِ نَجاهُ کُلِّ هارِبٍ ، و دَرکُ کُلِّ طالِبٍ ، و ظَفَرُ کُلِّ غالِبٍ» تقوا، به راستی که تقوا بهترین گنج‌هاست، محکم‌ترین پناهگاه‌هاست، عزیزترین عزت و اقتدار است، نجات هر گریزنده‌ای و امید هر جوینده‌ای است و پیروزی هر چیره جویی است. تقوا این‌طور است. دنبال هر چیزی بگردی در تقواست. توصیه‌های امیرالمؤمنین که امام المتقین است در تقوا فراوان است.

اینجا هم حضرت رسول اکرم اول به ابوذر تقوا را تذکر دادند و توصیه به تقوا کردند: «یا اباذر! المتقون ساده» متقین و اهل تقوا! راه به جایی می‌برند. اهل تقوا هستند که به مقصد می‌رسند. پس باید متقین را به‌عنوان هم‌نشین خودمان انتخاب بکنیم.

با علما بنشین

بعد فرمود: فقها را هم به‌عنوان کسانی که راهبری می‌کنند انتخاب بکنید. اهل فقه یعنی علما، شما را با خیر و شر، بایدها و نبایدها آشنا می‌کنند. اگر انسان با اهل فکر و اهل علم و اهل تقوا نشست و زندگی‌اش را با آن‌ها گذراند و نشست‌وبرخاستش و آمدوشدش با آن‌ها باشد دانشش، علمش افزایش پیدا می‌کند. علمش، اطلاعش، اخلاقش، این‌ها همه درست می‌شود. همین فهمیدن دین باعث می‌شود که تقوایش بیشتر شود. درنتیجه دوری از گناهش بیشتر شود.

لقمان به فرزندش فرمود: «فرزندم با علما نشست‌وبرخاست کن، زانو به‌زانوی آن‌ها بنشین؛ یعنی نزدیکشان باش. زیرا خداوند عزوجل دل‌ها را با نور حکمت زنده می‌کند؛ همچنانان که زمین را با بارش آسمان زنده می‌کند». کنار عالم که بنشینی در آن لحظاتی که نشستی یک صحبتی می‌شود، یک نکته‌ای یاد می‌گیری، به اخلاقت اضافه می‌شود، به علمت اضافه می‌شود. از کاری که نباید بکنی اطلاع پیدا می‌کنی.

بحث دوست بحث مهمی است که شما با چه کسی دوست می‌شوی. یک دوستی تو را می‌برد می‌رساند به مقصد، الهیت می‌کند، خداییت می‌کند، تو را به اوج می‌رساند. یک دوستی هم بدبختت می‌کند. در مسیر درست بودی از مسیر درست منحرف می‌کند. انتخاب دوست مهم است. در زندگی انسان مؤثر است. تاریخ زندگی انسان را تغییر می‌دهد. بعضی وقت‌ها این دوست‌ها باعث می‌شوند که آینده‌ی انسان به هم بخورد یا آینده‌ی انسان آینده‌ی درستی بشود.

الان شما در این پارک‌ها بروید پیرمردها مثلاً با هم‌سن‌وسال‌های خودشان می‌نشینند، جوان‌ها با هم‌سن‌وسال‌های خودشان، خانم‌ها هم همین‌طور. آقایان هم همین‌طور؛ یعنی بالاخره یک هم‌نشین می‌خواهد؛ اما مکرر در مکرر گفت: در انتخاب هم‌نشین مواظب باش. یار بد بدتر بود از مار بد. مار بد بر جسم می‌زند، اما یار بد هم بر جسم و هم بر جان می‌زند. هم انسان را ازنظر مادی از بین می‌برد هم اخروی، مادی و معنوی همه را خراب می‌کند. مواظب دوستانمان باشیم.

در انتشار این خبر سهیم باشید:

پاسخی بگذارید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر وبسایت امام جمعه کرج در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.