بسم الله الرحمن الرحیم
سلسله جلسات درس اخلاق
با موضوع وصایای رسول خدا صلوات الله علیه وآله به ابوذر
جلسه سوم – ۲۶/۰۲/۱۴۰۳
انواع عبادات
رسیدیم به اینجا که بنا شد برای شما یکی دو روایت درباره عبادت بخوانم. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود «أفضَلُ العِبادَهِ الدُّعاءُ» با فضیلتترین عبادات دعاست؛ که خدا را بخوانید «فإذا أذِنَ اللّه ُ لِلعَبدِ فی الدُّعاءِ فَتَحَ لَهُ بابَ الرَّحمَهِ» وقتی خدا اذن داد به بندهاش که تو مرا بخوان و دعا کن و درخواست کن، درهای رحمت را به روی او باز میکند.
عبادت یک بخش ندارد؛ یک شکل نیست؛ اشکال مختلفی دارد؛ یک بخشش هم نماز و روزه است و مسائلی است که بیان شده چگونه باشد؛ ولی وقتی روایات را نگاه میکنیم دایرهاش وسیع است. «إنّهُ لَن یَهلِکَ مَعَ الدُّعاءِ أحَدٌ» خدای تعالی اینطور قرار داده که اگر کسی اهل دعا بود او را هلاک نمیکند. کسانی که اهل دعا نیستند هلاکت دارند. هلاکت یعنی مرگی که رحمتی در آن نیست.
در روایت دیگر از رسول خدا داریم که بهترین سرگرمی عبادت است. بیانات مختلف حضرت را ببینید؛ یعنی یکوقتی اگر دنبال تفرج هم بودی خواستی استراحت کنی مشغول عبادت شو که حالا عبادت انواعی دارد.
امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه فرمودند: هرگاه خداوند بندهای را دوست بدارد نیکویی عبادت را در دل او میافکند. عشق عبادت به دلش میافتد. حال بندگی در دلش میافتد.
رسول خدا فرمودند: هیچ عبادتی جز با یقین ارزش ندارد. هرکدام از اینها به یک بعدی از عبادت اشاره میکند. کدام عبادت به درد میخورد؟ عبادت از روی جهل؟ عبادت به خاطر اینکه چون دوستانمان رفتند و مشغول این عبادت شدند ما هم انجام بدهیم؟ نه. عبادتی که منشأش یقین و علم و معرفت باشد؛ که بحث امشب ما اصلاً معرفت است.
یک نوع دیگر از عبادت را رسول خدا فرمودند: نگاه مهرآمیز فرزند به پدر و مادرش عبادت است. نگاه به خانه خدا عبادت است. نگاه به قرآن عبادت است. نگاه به عالم عبادت است. نگاه به در خانه عالم عبادت است. نگاه کردن به امام عادل عبادت است. رسول خدا فرمودند: نگاه کردن به برادری که به خاطر خدا او را دوست داری عبادت است. دوستانتان را از روی محبت نگاه کنید. همینکه او را نگاه میکنی برایت عبادت نوشته میشود.
امیرالمؤمنین فرمود: «أفضَلُ العِبادَهِ العَفافُ» عفت داشتن بالاترین عبادت است. عفت هم دایرهاش وسیع است. عفت بطن داریم، عفت فرج داریم. فرمود: «أفضَلُ العِبادَهِ غَلَبَهُ العادَهِ» به یک چیزی عادت کردی غلبه بر آن عبادت است. «أفضَلُ العِبادَهِ الزَّهادَهِ» دل کندن از دنیا عبادت است. امام صادق علیهالسلام فرمود: محبت ما خاندان عبادت است؛ که این روزها روزهای ولادت کریمه اهلبیت و امام رضا و یاد خاندان موسی بن جعفر است.
اولین قدم عبادت شناخت خداست
در فراز بعدی پیغمبر خدا به ابوذر میفرماید: «وَ اِعْلَمْ أَنَّ أَوَّلَ عِبَادَهِ اَللَّهِ اَلْمَعْرِفَهُ بِهِ» بدان سرآغاز عبادت و خداپرستی معرفت و شناخت خداست. اول کار در عبادت شناخت خداست. «إِنَّهُ اَلْأَوَّلُ قَبْلَ کُلِّ شَیْءٍ فَلاَ شَیْءَ قَبْلَهُ» بعد شروع میکند مقدار خداشناسی ما را بالا میبرد. میگوید او قبل از هر چیز اول است؛ و چیزی پیش از او نبوده است. توضیح اینها را بعداً خواهم گفت. «وَ اَلْفَرْدُ فَلاَ ثَانِیَ مَعَهُ» یکی است که دو ندارد. «وَ اَلْبَاقِی لاَ إِلَى غَایَهٍ» باقی و پاینده است اما نهایت ندارد. «فاطِرُ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مَا فِیهِمَا وَ مَا بَیْنَهُمَا مِنْ شَیْءٍ» آسمانها و زمین و آنچه در آنها پدید آمده از قدرت اوست. دارد خدا را معرفی میکند که اول است و آخر است و فرد است و باقی است. «وَ هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» خدایی است که آگاه و تواناست و بر هر چیزی قادر است.
از خدا حرف میزنیم ولی خداشناسیمان کم است
«وَ اِعْلَمْ أَنَّ أَوَّلَ عِبَادَهِ اَللَّهِ اَلْمَعْرِفَهُ بِهِ» این عبارت را مقداری توضیح بدهیم. اول باید خدا را شناخت تا عبادت صورت بگیرد. تا بعد آرامآرام به مراحل بالای عبادت برسیم. اگر به کلمات بزرگان توجه کنیم میبینیم که هدف آفرینش را معرفت الهی دانسته. اصلاً عالم خلق شده برای معرفت. حضرت امام رضوان خدا بر او عبارتی دارد میگوید: تمام مقصد انبیا برگشتش به یک کلمه است و آن معرفت الله است. همه انبیا آمدند بگویند خدا را بشناسید. تمام حرفهایشان مقدمه همین است.
تمام گرفتاریهای ما هم در همین نشناختن خداست. در مقام بیان همه ما میگوییم که خدا را میشناسیم و به خدا توجه داریم که نماز میخوانیم اما وارد مبحث که میشویم میبینیم شناختمان نسبت به خدا آنطور که باید باشد نیست. در کارمان معلوم میشود، در رفتارمان معلوم میشود، در روابط اجتماعیمان معلوم میشود، در روابط خانوادگیمان معلوم میشود، در روابط سیاسیمان معلوم میشود، در همسایه داریمان معلوم میشود، در پدر و فرزندی و زنوشوهری معلوم میشود که زیاد خداشناس نیستیم. از خدا حرف میزنیم ولی خداشناسیمان کم است.
طبق آیه شریفه انبیای الهی آمدند که عدالت را در جامعه برقرار کنند. این عدالت هدف نهایی نیست. مقدمه معرفت الله است. امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه فرمودند: هر کس خدا را شناخت معرفتش کامل شد. شناخت خدا اهمیت ویژهای دارد. باید بیشتر از گذشته روی آن کار کرد.
هر کس بهاندازه رشدی که کرده و معرفتی که پیدا کرده خدا را شناخته
بیشتر ما برای خداشناسی میگوییم خدا سمیع است، علیم است، قدیر و خبیر و لطیف است. این صفات را میشناسیم و حالا اینکه چقدر از این صفات فهم داریم هم خودش محل بحث است؛ ولی بالاخره به این صفات میشناسیم و معتقد هم هستیم؛ یعنی وقتی میگوییم خدا بصیر است و علیم است اعتقاد هم داریم؛ اما آیا شناخت به همین مقدار کافی است؟ قطعاً اینطور نیست. هر کس بهاندازه رشدی که کرده و معرفتی که پیدا کرده خدا را شناخته. از عبارات هم همین فهمیده میشود که از این حرفهایی که میزنیم شناخت و معرفت خدا بالاتر است.
این مسیر برای یک عده خاص نیست؛ برای همه است
اینکه خدا سمیع و علیم و بصیر و خبیر است، کافی نیست. اینها را هم که گفتهاند نه اینکه بخوانیم و بگذاریم روی طاقچه؛ یعنی انسانها میتوانند به این مقامات برسند. شما به همین کسانی که به این مقامات رسیدند احترام میگذارید و به محضر آنها میروید. مثلاً خدمت آقای بهجت میرسید خدمت بزرگان دیگر میرسید که همین مسیرها را طی کردهاند. این مسیر برای یک عده خاص نیست. برای همه است. همه انسانها سالک الی الله هستند «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ» همه اهل سلوک هستند. همه به سمت خدا در حال حرکت هستند. همه به لقاء پروردگار میرسند. مخصوص عدهای نیست این مسیر. مسیری است که همه میتوانند بروند. البته سخت است و توجه میخواهد. ملاحظه و دقت میخواهد. ریاضت میخواهد.
اهل معرفت الهی در دنیا همان لذتی را میبرند که اهل بهشت از نعمتهای بهشتی
پیغمبر خدا فرمودند: اگر خدای تعالی را آنگونه که حق معرفت او است بشناسی کوهها با دعای شما متلاشی میشوند؛ یعنی کسی که اهل معرفت الهی شد چنین قدرتی پیدا میکند؛ یعنی مستجابالدعوه میشود. کسی که معرفت الهی برایش پیدا شد دعایش مستجاب است.
مرحوم کلینی در کافی نقل میکند از امام صادق علیهالسلام که اگر مردم میدانستند که شناخت خداوند عزوجل چه ارزشی دارد -بروید به دنبال معرفت؛ معرفت الله، معرفت النفس، اینها اساس کار ماست. کسی که خدا را نشناسد معاد را هم نمیشناسد چون معاد عود به الله است؛ و کسی که معاد باور نیست خداشناس هم نیست. این یک رابطه دوطرفه است- امام صادق علیهالسلام فرمود اگر مردم میدانستند که شناخت خداوند عزوجل چه ارزشی دارد به زرقوبرق زندگی دنیا و نعمتهای که خداوند دشمنان را هم از آن بهرهمند کرده چشم نمیدوختند؛ و دنیای آنان در نظرشان کمتر از خاک زیر پایشان بود، از معرفت خدا متنعم میشدند مثل کسی که در بوستانهای بهشت در کنار دوستان خدا به سر میبرد. بهراستی که معرفت خدای عزوجل از هر هراسی آرامش و در هرگونه تنهایی یاور و همدم است.
این خاصیت معرفت الهی است. وقتی میگوییم اهل معرفت یعنی کسی که خدا را شناخته. میگوییم خدا را شناختی؟ میگوید بله. پس چرا در این کار انقدر دستوپا میزنی؟ از خدا بخواه. این روایات فرموده که معرفت الهی برای صاحبش یک لذتی میآورد. یک شیرینی میآورد که اولیا خدا در بهشت از آن متنعم هستند. آنوقت لذت بهشت چیست؟ قابلتصور نیست.
انسان اصلاً نمیتواند لذتهای بهشتی را تصور کند. قابل وصف نیست. آن مقداری هم که در روایات و قرآن بیان شده بهاندازه فهم ما بیان شده و الا ما درک درستی از لذتها نداریم. میفهمیم که آب، آب است و شیر هم شیر است و عسل هم عسل است؛ اما اینها باهم مخلوط نمیشوند یعنی چه را نمیفهمیم. چون آب و شیر اگر باشد که باهم قاطی میشود. یا فرشهای بهشتی؛ پشت فرش زبر است و روی فرش نرم. در آیه قرآن میگوید «بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ» پشت فرشهای بهشتی که قسمت زبر فرش است از حریر است؛ حالا دیگر روی فرشها چیست؟ دیگر نمیدانیم. میفرماید اگر معرفت الهی پیدا کنی لذتی که اهل بهشت میبرند را میبری. ما نمیفهمیم که اهل بهشت از نعمتها چقدر لذت میبرند. میگوید اهل معرفت الهی در دنیا همان لذت را میبرند.
حرف امام صادق علیهالسلام که میفرماید کسی که قدر معرفت خدا را بداند در این دنیا لذتی میبرد مثل لذت اولیا خدا در بهشت، این مبالغه نیست. امام صادق نمیخواهد قصه تعریف کند. دارد حقیقت را میگوید. برای کسی که لذت معرفت را چشیده خیلی از امور دنیا پست و مضحک است. این رقابتهایی که دنیاپرستان دارند برای این است که معرفت الهی را نچشیدهاند. میگوید اسم من باید اول باشد. عکس من باید بالاتر باشد. فلانی باید جلوی پای من بلند شود. آنجا جای من نیست بنشینم. چقدر حقارت و پستی است! اصلاً نفهمیده که خدا که بود و چه بود.
پیغمبر خدا هرجا خالی بود مینشست. پیغمبر خدا که جبرئیل گفت اگر من یک بندانگشت بیشتر نزدیک شوم بالهایم میسوزد، جایی که فقط جای پیغمبر بود و آنجا که قاب قوسین بود، این پیغمبر سوار درازگوش میشد بعد اگر کسی را هم سر راه میدید ترک خودش سوار میکرد. حالا ما گرفتار چه چیزهایی هستیم! رقابت!
دیدید در رقابتهای انتخاباتی هیچچیز را بنده نیستند. حاضرند همهچیز را له کنند و از بین ببرند برای اینکه مقدم شوند. چقدر کودکانه میشود. دیدهاید بچهها سر یک چیز بیخود باهم دعوا میکنند و گریه میکنند؟! آنکسی که معرفت خدا را چشید و لذت مناجات با خدا و معرفت خدا و عبادت خدا را چشید همه این چیزها را مضحک میداند. کودکانه و بچگانه میداند.
آثار معرفت الهی
باید در آثار شناخت خدا تأمل کنیم. دست خودمان را در دست انبیا الهی، رسول خدا و اولیاء گرامش بگذاریم تا معرفتمان بالا برود. چقدر در مورد معرفت الهی مطلب داریم. یکی همین بیرغبتی و بیاعتنایی به دنیاست؛ و توجه بیشتر به آخرت است. تلاش برای حیات آخرت است. کسی که معرفت خدا در دلش افتاد به آنطرف بیشتر توجه دارد. روایت از امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه است که «عَجِبتُ لِمَن عَرَفَ رَبَّهُ کَیفَ لا یَسعى لِدارِ البَقاءِ» تعجب میکنم از کسی که ادعای شناخت خدا را دارد اما برای زندگی ابدی خودش هیچ تلاشی نمیکند. کسی که معاد باور است و آخرتگرا است از معرفت الهی بهره دارد اما اگر کسی از آخرت گریزان باشد، بیمعرفت است نسبت به الله یا بیبهره است یا کمبهره.
اثر دیگر معرفت الهی این است که انسان نسبت به دیگران بینیاز میشود. به غیر خدا احساس نیاز ندارد. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود «مَن سَکَنَ قَلبَهُ العِلمُ بِاللّه سَکَنَهُ الغِنى عَن خَلقِ اللّه» نسبت به خلق خدا بینیاز میشود هر کس که در دلش علم به خدا ساکن شود؛ چون آدم قانعی میشود؛ بود مصرف میکند نبود صبر میکند.
هرچه معرفت الهی در انسان بیشتر شد خوف بیشتر میشود
اثر دیگر معرفت الهی خوف و خشیت است. خوف و خشیت در معارف دینی ما بحث مفصلی دارد. اشتباهاتی هم در ذهن افراد وجود دارد که حتماً کسی باید گناه کرده باشد تا اهل خوف باشد. اینطور نیست. خوف همیشه از عذاب نیست. البته یک بخشی از خوف همین است کسی که تخلفاتی دارد و باید بترسد از عاقبت کار؛ اما همیشه و برای همه افراد این نیست.
خوف وقتی میآید که انسان احساس عجز کند. خوف مربوط به آن است که «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» انسان وقتی فقر خودش را در مقابل خدای تعالی درک کرد و احساس عجز و کمبود کرد و احساس حقارت در مقابل آن موجود بینهایت کرد وقتی میبیند که او سیطره بر او دارد حالتی بر او چیره میشود که اصطلاحاً میگوییم خوف.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: (این عَجِبتُهای امیرالمؤمنین را دنبال کنید) «عَجِبتُ لِمَن عَرَفَ اللّه َ کَیفَ لا یَشتَدُّ خَوفُهُ» تعجب میکنم از کسی که خدا را شناخته، چطور خوفش از خدا شدت پیدا نمیکند؟! چرا ترس در جانش نیفتاده؟! یعنی هرچه معرفت الهی در انسان بیشتر شد خوف بیشتر میشود. حریمش بیشتر میشود. مراقبتش بیشتر میشود. دیگر سر هر سفرهای نمینشیند. هر چیزی را نگاه نمیکند. هر صدایی را گوش نمیکند. هر حرفی را نمیزند. اول نگاه میکند ببیند خدا قبول دارد یا ندارد. خدا اجازه میدهد یا نمیدهد.
معرفت الهی که در او آمد شجاعتی در او به وجود میآید که میگوید تمام کسانی که در این حسینیه هستند و دارند میگویند درود بر فلانی اگر بگویند مرگ بر فلانی من همان موضع را دارم و تکان نمیخورم. این به خدا معرفت دارد و قیامت باور است. لذا از هیچچیزی هم هراس ندارد. خوف دارد؛ از شب تا صبح هم گریه میکند بهجای دستمال هم برایش حوله میگذارند. امام حوله داشت بهجای دستمال و همان صبحش هم میگوید آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. آن گریه و آن خوف است که این حالت را در طرف به وجود میآورد.
خدا را با خود خدا بشناسیم
چطور خدا را بشناسیم؟ اینجا پیغمبر خدا فرمود: ای ابوذر اول عبادت این است که تو خدا را بشناسی. خب خدا را چطور بشناسیم؟ دعای ابوحمزه به ما یاد داد. همان اول دعا فرمود «بِکَ عَرَفْتُکَ» من تو را با تو شناختم. اگر بخواهی خداشناس شوی خدا را با چه چیزی بشناسی؟ با خود خدا. «وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِى عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی إلَیْکَ، وَ لَوْ لا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ» و تو مرا به خودت راهنمایی کردی و به سمت خودت دعوت کردی. تو خودت باعث شدی که من تو را بشناسم. این هم باز یک بحث معرفتی دیگر است که خود خدای تعالی مقدماتش را فراهم میکند.
کسی که موفق به توبه میشود بداند که اول یک توبه از طرف خداست، بعد انسان موفق به توبه میشود. از جانب خدا عَلی است و از جانب ما اِلی است. اول خدا توجه در ما به وجود میآورد که اصطلاحاً به آن میگوییم یقظه. بیدار میشویم میگوییم عجب اشتباهی کردیم برای آینده باید مسیری را طی کنیم. میگوییم خدایا توبه کردیم از گذشته خودمان پشیمانیم. همهاش از طرف خداست.
اینجا هم میگوید که «بِکَ عَرَفْتُکَ، وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِى عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی إلَیْکَ» تو خودت مرا بهسوی خودت خواندی. «أَنْتَ دَلَلْتَنِى عَلَیْکَ» این دلالت بهوسیله انبیا بوده؛ یعنی توسط انبیا این دلالت صورت میگیرد تا به سمت خدا برویم. این مطلب سخت است که ما چگونه خدا را با خدا بشناسیم؛ اما من سعی میکنم که آن را برای شما آسان بگویم.