بسم الله الرحمن الرحیم
سلسله جلسات درس اخلاق
با موضوع وصایای رسول خدا صلوات الله علیه وآله به ابوذر
جلسه اول – ۰۵/۰۲/۱۴۰۳
به حول و قوه الهی وصیتهای پیغمبر اکرم به حضرت ابوذر را عرض میکنیم. رسول خدا وصیتها و سفارشهای فراوانی را به افراد مختلف در مدتزمان رسالت خودشان داشتند. افراد خدمت حضرت میرسیدند و طلب موعظه میکردند. حضرت هم به آنها توصیه و نصیحت میکرد و هرکدام از آن نصایح درس و حکمتی بود. بیان حضرت تذکرات اخلاقی بود که داده میشد.
سابقاً نصایح پیغمبر اکرم به عبدالله بن مسعود را در اینجا عرض کردم که خیلی مطالب بلندی در آن بود و نکات اخلاقی لطیف و ظریفی در آن مطرح شده بود. نصایحی هم پیغمبر اکرم به امیرالمؤمنین دارد که انشاءالله وقتی فرصت شد آن نصایح را هم میخوانیم؛ و شبیه اینها وجود دارد و هست.
مواعظ ناب رسول مکرم اسلام به ابوذر
و یکی از مواعظ ناب و توصیههای پرحکمت رسول مکرم اسلام، توصیههایی است که به ابوذر کرده است. معنای وصیت، وصیت شرعی که کسی در حال احتضار میکند نیست تا بعد از مردن او انجام بدهند. سفارش است؛ دستورالعمل است؛ حکمت و اخلاق است.
سند روایتی را که بحث میکنیم سند معتبری است. مرحوم طبرسی رضی الدین حسن بن فضل -پسر امین الاسلام است پسر صاحب مجمعالبیان است- در کتاب مکارم الاخلاق این روایت را آورده است. مرحوم علامه حلی در کتاب معتبرش آورده است. در امالی هست. مرحوم علامه مجلسی در عین الحیات آورده. در خود بحار هم آورده. ورام بن ابی فراس در مجموعه ورام آورده که معروف است به تنبیه الخواطر. در جاهای دیگر هم آمده است که بخشی از اینها از همدیگر نقل میکنند. اساسش در مکارم الاخلاق و بحار است؛ البته بحار هم از مکارم نقل میکند. سند روایت معتبر است.
عالمی را دیدید، فرصت را مغتنم بشمارید
ابوالاسود دؤلی نقل میکند که رفته بودم ربذه -ربذه همان جایی است که ابوذر به آنجا تبعید شده بود- برای دیدن ابوذر غفاری. آنجا روایت را ابوذر برای من اینگونه نقل کرد «دَخَلْتُ ذَاتَ یَوْمٍ فِی صَدْرِ نَهَارِهِ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی مَسْجِدِهِ» یک ظهری آمدم خدمت رسول خدا در مسجدش «فَلَمْ أَرَ فِی اَلْمَسْجِدِ أَحَداً مِنَ اَلنَّاسِ إِلاَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِلَى جَانِبِهِ جَالِسٌ» دیدم که غیر از رسول خدا و علی علیهالسلام که در کنارش نشسته کس دیگری در مسجد نیست «فَاغْتَنَمْتُ خَلْوَهَ اَلْمَسْجِدِ». خلوت را مغتنم شمردم و رفتم پیش رسول خدا. این خودش یک درس است؛ وقتی بزرگی را دیدی، عالمی را دیدی، فرصت را مغتنم بشمارید و نکاتی را که لازم هست سؤال کنید.
جایگاه ویژه ابوذر نزد رسول خدا
«فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَوْصِنِی بِوَصِیَّهٍ یَنْفَعُنِی اَللَّهُ بِه» گفتم ای رسول خدا پدر و مادرم به فدای تو مرا به وصیتی سفارش کن که خدا مرا به آن نفع دهد؛ یعنی من با رعایت کردن و عمل کردن به او بهره ببرم «فَقَالَ نَعَمْ وَ أَکْرِمْ بِکَ» حضرت فرمودند بله؛ چه خوب! چه چیز خوبی میپرسی! تو چه انسان باکرامتی هستی! خود این جایگاه ابوذر را نشان میدهد که نزد رسول خدا یک منقبت و فضیلتی داشته و جایگاه ویژهای داشته؛ چون بعدازآن حضرت فرمود «یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ» ای ابوذر تو از خاندان ما اهلبیت هستی از خانواده ما هستی.
راجع به سلمان هم دارد که منّا اهل البیت. اینجا هم به ابوذر گفت منّا. در طول تاریخ زیاد داریم کسانی را که اهلبیت و پیغمبر اکرم راجع به آنها گفتند که تو از ما هستی. وقتی بررسی میکنی میبینیم که هرکدام از ما هم میتوانیم مورد خطاب منّا قرار بگیریم. این فقط مربوط به سلمان نیست؛ فقط مربوط به ابوذر نیست. هرکسی در آن مسیر قدم بردارد، در همان مسیری که ابوذر و سلمان قدم برداشتند قدم بردارد و حرکت کند، میشود منّا. سلمان چهکار میکرد؟ اطاعت میکرد. ابوذر چهکار میکرد؟ اطاعت کرد. اطاعت از ولایت کردن انسان را منّا میکند.
اگر این سفارشها را رعایت کنی به سعادت دنیا و آخرت خواهی رسید
خیلی دقیق اینجا رسول خدا فرمودند «وَ إِنِّی مُوصِیکَ بِوَصِیَّهٍ فَاحْفَظْهَا فَإِنَّهَا جَامِعَهٌ لِطُرُقِ اَلْخَیْرِ وَ سُبُلِهِ فَإِنَّکَ إِنْ تَحْفَظْهَا کَانَ لَکَ بِهَا کِفْلٌ» من به تو سفارشی میکنم آن را خوب یاد بگیر و حفظ کن که این وصیت و سفارش دربردارنده تمام راههای خیر و خوبی است و روشهای خیر و نیکی را در اختیارت قرار میدهد و اگر تو این را نگهداری و حفظ کنی بهمنزله دو بال است که تو بهوسیله آنها به پرواز درمیآیی؛ به مقامات عالی میرسی. در آیه قرآن هم دارد که «کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ» که به معنای خیر دنیا و آخرت و رحمتهای دنیا و آخرت است. میتواند این معنا را هم داشته باشد که اگر این را یاد بگیری خیر دنیا و آخرت برای تو هست. ابوذر خیلی چیز گیر تو میآید اگر اینها را رعایت کنی و در مسیرش قدم برداری. تو به سعادت دنیا و آخرت خواهی رسید.
بعد حضرت میفرماید «یَا أَبَا ذَرٍّ اُعْبُدِ اَللَّهَ» اولین بحثی را که شروع میکند از عبادت است؛ «کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ کُنْتَ لاَ تَرَاهُ فَإِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَرَاکَ» خدا را عبادت کن و بندگی کن؛ اما این بندگی باید یک ویژگی داشته باشد. ویژگیاش چیست؟ مثل کسی که خدا را میبیند؛ اما اگر نمیتوانی خدا را ببینی خدا که تو را میبیند. عبادتت باید اینگونه باشد یا مثل کسی که خدا را میبیند یا مثل کسی که خدا او را میبیند.
از اولین مسلمانها بود
قبل از اینکه این مطلب را توضیح دهم به نظر میرسد که خود ابوذر را بشناسیم که این شخصیت بزرگوار چگونه بود که پیغمبر به او اهمیت داد. این وصیت ۱۵۰ تا یا اباذر دارد. یکی از اصحاب خاص رسول خداست. ویژگیهای زیادی دارد. جزو نفرات اولی است که اسلام آورده است. بعضیها گفتند بعد از جنگ بدر و احد و خندق مسلمان شده ولی بعضیها میگفتند نفر پنجمی است که مسلمان شده. بههرتقدیر جزو اولین کسانی است که مسلمان شده است. خود این اولین مسلمان شدنها خودش سرقفلی داشته؛ «السابقون السابقون» چون شما وقتیکه تمام گرفتاریها حل شد و همه مشکلات از بین رفت و همه خطرها تمام شد بگویید حالا دیگر خطری ندارد بیایید مسلمان شویم، با کسی که آن جلوتر را نمیداند و نمیداند چه اتفاقی میخواهد بیفتد و چه سختیهایی در پیش است، اینها باهم فرق دارد.
کسانی که در جنگ بدر بودند باکسانی که در جنگ حنین بودند یا در جنگ خندق بودند ارزش و جایگاه اینها باهم فرق دارد. بدریون شدند یک دسته خاص. وقتی وارد مسجد میشدند همه باید به اینها جا میدادند. میگفتند یکی از بدریون آمد. آیه قرآن است که جا باز کنید بگذارید اینها بنشینند. بعضیها را دیدهاید وقتی کسانی وارد مجلس میشوند آنها اصلاً تکان نمیخورند. اینها که میآمدند آیه نازل شد که جا باز کنید و به آنها جا بدهید. اینها جزو مجاهدین اولیه هستند. اول اسلام که ۱۰۰۰ نفر مسلمان شده بودند در جنگ بدر ۳۱۳ نفر شرکت کردند. نزدیک ۶۰۰ نفر تقریباً انقلت داشتند؛ حالت نفاقی در آنها بود؛ ولی این ۳۱۳ نفر محکم محکم بودند. خلاصه او جزو اصحاب اولیه است.
راستگوتر از ابوذر کسی نیست
دائماً در کنار رسول خدا بود و تمام اموالش را هم در راه خدا انفاق کرد. جلالت قدر بالایی داشت بهطوریکه شیعه و سنی به عظمت جایگاه او اعتراف دارند. سلمان و مقداد و ابوذر بعد از معصومین بسیار در ردیف بالایی هستند؛ یعنی در اسلام بعد از اهلبیت عصمت و طهارت ما بخواهیم بگوییم چه کسانی جایگاه ویژه دارند سلمان و ابوذر و مقداد را میگوییم؛ که خود اینها را حالات و تاریخشان را خواندن خیلی عجیب است و خیلی عبرتآموز است.
رسول خدا درباره ابوذر فرمود آسمان سایه نیفکنده و زمین بر دوش خود حمل نکرده کسی را که راستگوتر از ابوذر باشد؛ یعنی پیغمبر که خودش صادق مصدق است دارد شهادت میدهد که درروی این زمین و زیر آسمان صادقتر از ابوذر نداریم؛ بعد از معصومین البته.
مسیح امت
پیغمبر دارد حالات او را میگوید و از آینده او خبر میدهد: تنها زندگی میکند، تنها میمیرد و تنها در قیامت مبعوث میشود و تنها وارد بهشت میشود؛ یعنی کسی همرتبه او نبود در وارد شدن به بهشت. پدرش جناده است جُندب بن جُناده از قبیله معروف عرب بنی غفار که شد ابوذر غفاری که البته پیغمبر اکرم اسم او را گذاشت عبدالله. اهل خضوع و سادهزیست بود؛ بهطوریکه به او لقب مسیح دادند. مسیح امت است. شبیه عیسی بن مریم بوده.
امیرالمؤمنین میفرمود او مشتاق علم است. مالی بیشتر از نیاز روزانهاش جمع نمیکرد. فقط بهاندازه روزش کسب میکرد؛ و در سختترین حالات هم از کسی درخواست نمیکرد و کمک نمیپذیرفت. صداقتش در بین اعراب معروف است؛ بهطوریکه صدیق امت به او لقب دادند.
رسول خدا به او مسئولیتی نداد در طول زمان زندگیاش. مسئولیت هم قبول نمیکرد؛ یعنی زیر بار کار سیاسی نمیرفت. خودش هم میگفت و از مسئولین سیاسی هم معمولاً فاصله میگرفت. سبک خاصی داشت؛ بعد از ارتحال رسول خدا تا آخر عمرش هم از امیرالمؤمنین دفاع کرد. ابوموسی اشعری او را برادر خطاب کرد. بلافاصله جواب داد تو قبل از اینکه از عثمان خلیفه سوم مسئولیت قبول کنی برادر من بودی. حالا که مسئولیت قبول کردی من با تو برادری ندارم.
مبارزه با فساد تا آخرین لحظه در قاموس زندگیاش بود
زندگی پرماجرایی داشت. هرگز دست از امربهمعروف و نهیازمنکر برنداشت. مبارزه با فساد تا آخرین لحظه در قاموس زندگیاش بود. فریادش بر سر ظالمان و طاغوتیان بلند بود. در دوران خلافت خلیفه سوم که اهل غارت و حیفومیل کردن بیتالمال بود -که در تاریخ هم ثبت است و همان باعث کشتنش شد- ساکت ننشست. دائم اعتراض میکرد به مسیری که خلیفه داشت. لذا خلیفه تحمل نکرد و او را تبعید کرد به شام. فرستادش پیش معاویه. آنجا هم که کاخ خضرا و بریزوبپاش معاویه را دید شروع کرد به صحبت و گفتگو و آبروریزی کردن از معاویه. معاویه هم تحمل نکرد و به خلیفه نامه نوشت که او را پیش خودت برگردان ما نمیتوانیم او را نگه داریم.
در همان مدتی که شامات بود رفت طرف فلسطین و لبنان؛ که مردم لبنان مسلمان شده به دست ابوذر هستند؛ مثل یمن که مسلمان شده به دست امیرالمؤمنین هستند، آنها به دست ابوذر مسلمان شدند. به هر جهت او را دوباره فرستادند به مدینه. بعد از برگشتنش به مدینه دوباره شروع کرد به سخنرانی کردن و هیچ ملاحظه هم نداشت و با صراحت صحبت میکرد. صحابی رسول خدا بود. عثمان طاقتش تمام شد. صراحت لهجه و انتقاد کردن و مطالبه گری که داشت عثمان این را تحمل نکرد و او را تبعید کرد به ربذه. ربذه یک منطقه بد آبوهوا و دورافتاده بود که هیچ موجود زندهای دیگر آنجا زندگی نمیکرد. به آنجا تبعید شد تا سال ۳۱ و ۳۲ قمری در آنجا بود و از دنیا رفت. در غربت و بیکسی از دنیا رفت و آن کلام رسول خدا که فرمود تنها میمیرد در اینجا محقق شد.
قبل از رسالت پیغمبر موحد بود
اهل حدیث بود. آنقدر حدیث نقل میکرد و بیان میکرد از رسول خدا -بااینکه خلیفه دوم ممنوع کرده بود- خلیفه دوم او را انداخت زندان و گفت دیگر حق حرف زدن نداری. در منابع ما دارد که لااقل ۲۸۱ روایت نقل کرده. در صحیح بخاری و صحیح مسلم تقریباً بیش از ۳۰ روایت از ابوذر نقل شده. خلاصه قصه عجیبی دارد این چوپان. چوپانی میکرد و گلهداری میکرد. جریان اسلام آوردنش هم جالب است که چطور مسلمان شد. قبل از رسالت پیغمبر نماز میخواند یعنی موحد و دیندار بود. زیر بار بتها نرفته بود.
در بیشتر جنگهای صدر اسلام هم شرکت داشت. اگر هم در جنگ شرکت نمیکرد پیغمبر او را جای خودش میگذاشت در مدینه. خود این هم باز جلالت قدر او را میرساند. ابوذر در فتح مکه پرچمدار ۳۰۰ نفر از سپاهیان بنی غفار بود. فرمانده آنها بود و در آنجا نقش داشت. در مسند احمد که از کتب اهل سنت است دارد که در خلافت عمر در فتح مصر هم شرکت کرده بوده و سفرهایی هم به بیتالمقدس هم داشته که تبلیغی است. عمرش هم طولانی بوده یعنی سال ۳۱ قمری که از دنیا میرود یک پیرمرد حسابی است قبل از اسلام عمر کرده بوده.
چگونه بندگی کنیم؟
«یَا أَبَا ذَرٍّ اُعْبُدِ اَللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ کُنْتَ لاَ تَرَاهُ فَإِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَرَاکَ» ای ابوذر خدا را چنان عبادت کن که او را میبینی و اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند. همین جمله مطالب بسیار بلند و محتوای بسیار عمیقی در درون خودش دارد که به مقامات بلندی اشاره دارد؛ مقام احسان.
احسان فقط به معنای نیکی نیست؛ یک مقام و جایگاه است که از متقین بالاتر است و ریشهاش همین جمله پیغمبر خداست که به ابوذر گفته خدا را جوری بندگی کن انگار او را میبینی و اگر نمیبینی او تو را میبیند. این اولین قدم است. اولین قدم بندگی خداست «اُعْبُدِ اَللَّهَ» خدا را پرستش کن. بحث بعدی این است که چگونه؟ مثل کسی که خدا را میبیند. نمیتوانی خدا را ببینی مثل کسی باش که خدا او را میبیند.
اگر بفهمیم خدا ما را میبیند نمازمان خیلی فرق خواهد کرد
مثلاً عبادات ما یکی نماز است. الان همین نمازی که ما میخوانیم نمازی است که خدا را نمیبینیم. کانه کسی دنبالمان گذاشته است؛ ولی کسی وقتی وارد اتاق شود نمازمان آرام میشود. کسی ما را میبیند نمازمان فرق میکند. حالا اگر بفهمیم خدا ما را میبیند نمازمان خیلی فرق خواهد کرد. خیلی فرق میکند که انسان احساس کند خدا دارد او را نگاه میکند. توجه انسان بیشتر میشود.
تصور کنید رفتهاید میخواهید با معلم مدرسه صحبت کنید یا با رئیس اداره میخواهید صحبت کنید. چطور جلوی او میایستید؟ دستت در جیبت است؟ یکوری میایستی؟ خمیازه میکشی؟ با ریشت بازی میکنی؟ حواست جمع نیست که چه میگویی؟ یکدفعه میبینی وقتت برای صحبت کردن با رئیس تمام شد؟ یا حواست به تنظیم جملاتت هست که الان این جمله را چطور میگویی؟ هیچوقت استدعا میکنم و خواهش میکنم و اختیار دارید نمیگفتی؛ اما پهلوی این آقا که رفتی از این کلمات داری استفاده میکنی. مواظب هستی که از قاعده خارج نشود. دستت را در جیبت نمیکنی. با ریشت بازی نمیکنی. خمیازه نمیکشی. دهندره نمیکنی.
برای داشتن نماز با توجه از وضو ذاکر باشید
اگر انسان توجه داشته باشد که خدا او را میبیند -حالا اینکه ما خدا را ببینیم پیشکش خدا دارد ما را میبیند- خیلی نماز فرق میکند. این را مکرر عرض کردهام برای اینکه توجهمان در نماز بیشتر شود از وضو شروع کنند دوستان. کسی که میخواهد نماز را با توجه بخواند باید از وضو شروع کند؛ یعنی آن موقعی که دارید وضو میگیرید دعاهایش را بخوانید، ذکر بگویید؛ ولی اصلاً حواسش نیست که چطور وضو میگیرد. با دقت انا انزلناه بخوانید. یا همان دعاهای وضو را بخوانید. عربی بلد نیستید ترجمهاش را بخوانید. صورتت را که میشویی بگو خدایا آن روزی که صورتها سیاه میشوند صورت من را سفید کن. آب روی دست راستت میریزی بگو خدایا نامه اعمالم را به دست راستم بده. آب روی دست چپت میریزی بگو خدایا نامه عملم را دست چپم نده. مسح سر میکشی بگو خدایا مرا از خطاها و لغزشها دور کن. فکرم را آزاد کن. پایم را روی صراط نلغزان. بعد هم بین وضو و نماز چیزی نخورید. بعد اذان و اقامه بگویید؛ ببین نمازت با نماز دیروزت فرق میکند یا نه؟! یک مدت اینطور توجه داشته باشید.
ما همینطور تختهگاز تا لحظه آخر هم با رفیقمان حرف میزنیم در جماعت؛ میگوییم تا امام برود رکوع این حرف را بزنم امام که به رکوع میرود هی میگوید یا الله یا الله که فرصت کند به رکوع برود. از همان اول تکبیره الاحرام باید وارد نماز شوید تا ثواب حمد امام را ببرید. در قم آقای نجفی مرعشی که نماز میخواند مکبرش میگفت آقایان سریع ببندند تا به ثواب حمد آقا برسند.
ولو شما او را نمیبینید ولی یقین دارید که او دارد شما را میبیند
در دعای عرفه خواندهاید که حسین علیهالسلام به خدای تعالی عرض میکند که «عَمِیَت عَینٌ لا تَراکَ» کور باد آن چشمی که تو را نمیبیند. پس معلوم میشود که چشمها خدا را میبیند. خب اینهمه شما به ما گفتید که خدا را نمیشود با این چشم دید. پس این یعنی چه؟ چرا امام حسین علیهالسلام فرمود کور باد چشمی که تو را نمیبیند؟ قطعاً منظور چشم ظاهر که نیست؛ چون خدا جسم نیست؛ مرکب نیست؛ یعنی درک عقلی. انسان درک کند خدا را؛ اینکه انسان دائماً متذکر باشد که در حضور خداست و خدای تعالی او را میبیند و بر اعمال او ناظر و شاهد است. وقتی شما این را حس کردید نمازت با نمازهای دیگر فرق میکند. اصلاً نمیتوانی جور دیگری نماز بخوانی.
این شیشهها را دیدهاید که در روز از بیرون نمیشود داخل را دید ولی از داخل کاملاً بیرون مشخص است. شما فرض کنید جایی ایستادهاید و کسی دارد از پشت آن شیشه به شما نگاه میکند. شما او را نمیبینید ولی او شما را میبیند و بر شما شاهد و ناظر است. در همان حال شما اعمال و رفتار خودتان را مواظب هستید چون یقین دارید به بینندهای که او شما را میبیند ولو شما او را نمیبینید؛ چون این یقین را دارید حواستان را جمع میکنید کار زشت انجام نمیدهید. مواظب ظواهرتان هستید. اگر دارید صحبت میکنید مواظب هستید که چه میگویید.
مقامی که از تقوا بالاتر است
این را خواستم تشبیه و تقریب به ذهن کنم که بیانی را که رسول خدا به ابوذر فرمود همین است که تو خدا را حضورش را حس کن. اگر نمیتوانی لااقل مثل آن پشت شیشه بدان که او تو را میبیند. این مقام، مقام احسان است؛ مقام نیکوکاران است. نه نیکوکاران به معنای ترجمه لفظی. مقامی است که از تقوا بالاتر است.
در یک روایتی دارد که این روایت هم باز از ابوذر است که از رسول خدا سؤال میکند مقام احسان که از تقوا بالاتر است چطور است؟ یعنی محسنین از متقین بالاتر هستند؛ حضرت فرمودند «اَلْإِحْسَانُ أَنْ تَعْمَلَ لِلَّهِ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ» «کَأَنَّکَ تَرَاهُ» مقام بلندی است. گویا خدا را میبیند. خیلی سخت است که انسان به این جایگاه برسد. تمرین میخواهد. کسی که به اینجا میرسد که خدا را میبیند چون هم میداند که خدا شاهد است و هم میبیند که خدا حاضر است هر دو را درک میکند. این مقام بسیار بلندی است.
ذعلب یمانی از امیرالمؤمنین سؤال میکند که آیا پروردگارت را دیدهای؟ حضرت فرمودند آیا چیزی را میپرستم که نمیبینم؟ همین مطلب است که خدمتتان عرض کردم. منظور دیدن با چشم سر نیست. دیدن به نور ایمان است؛ لذا خود حضرت فرمودند چشمها او را آشکارا درک نمیکنند لکن دلها با حقایق ایمان او را درک میکنند.
شبیه همین مطلب را امام صادق علیهالسلام دارد که به اسحاق بن عمار میگوید -این روایت در کافی است- ای اسحاق آنگونه از خدا بترس که گویا تو او را میبینی و اگر نمیبینی او تو را میبیند. بعد در ادامه میفرماید و اگر معتقدی او تو را نمیبیند کافر هستی و اگر بدانی او تو را میبیند پس نافرمانی کنی او را پستترین نظر کنندگان قرار دادی.
خیلی روایت عجیبی است. بعضی وقتها ما از یک بچه حیا میکنیم چون آن بچه ما را میبیند. خیلی کارها را نمیکنیم چون آن بچه دارد ما را میبیند. خیلی حرفها را نمیزنیم خیلی از کارها را انجام نمیدهیم؛ یعنی اگر بدانی خدا تو را میبیند و آن کارهایی که جلوی بچه انجام نمیدهی را انجام بدهی خدا را پستترین بینندگان قرار دادی.
اگر بدانید همان کسی که شاهد است حاکم است دیگر عمداً و متعمداً خطا نمیکنید
انسان به این کلمات توجه داشته باشد زنده میشود؛ احیا میشود؛ دیگر عمداً و متعمداً خطا نمیکند، اگر بدانید همان کسی که شاهد است حاکم است. امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه فرمود در حکمت ۳۱۶ که آنکسی که شاهد است هم او حاکم است.
اگر در محکمه رفته باشید میبینید که علم قاضی کافی است برای حکم؛ یعنی اگر قاضی خودش دیده باشد کسی تخلفی کرده دیگر شاهد نمیخواهد؛ حکم میدهد. حضرت میفرماید بپرهیزید از معاصی خدا که او که شاهد است و حکم میدهد. «اتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الْخَلَوَاتِ، فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِمُ» آنجایی که فکر میکنید هیچکس نیست از خدا بترسید.
در عبادت هم همینطور است. به عبادت که ایستادی بدان که دارد تو را نگاه میکند. شاید هم اولش به عبادت که ایستادی فقط بهاندازه یک تکبیره الاحرام باشد توجهت؛ بعدش یادمان برود ولی ادامهدار که شود و تمرین شود توجه هم بیشتر خواهد شد.