بسم الله الرحمن الرحیم
شرح زیارت آل یس
جلسه پنجم – ۱۴۰۲/۰۶/۲۹
امام واسطه فیض موجودات هستی است
رسیدیم به این فراز «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بابَ اللّهِ وَدَیَّانَ دِینِهِ». اینجا هم دو سلام است؛ «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بابَ اللّهِ» و «السَّلامُ عَلَیْکَ دَیَّانَ دِینِهِ» سلام بر تو ای وسیله ارتباط با خدا و سلام بر تو ای کسی که حاکم دین هستی؛ مدیر و مدبر دین هستی.
شما با عنوان باب الله آشنا هستید. در روایات به مناسبتهای مختلف از ائمه علیهمالسلام بهعنوان باب الله نام برده شده است. در دعای ندبه که دعای پرنوری است و فرازهای بلندی در آن هست -که همه دعای ندبه را میتوانیم با آیات قرآن و روایات دیگری که از اهلبیت وارد شده مستند کنیم؛ یعنی اگر کسی ایراد گرفت به سند دعای ندبه بند بندش سند دارد- هست که «اَیْنَ بابُ اللهِ الَّذی منِهُ یُوْتی» کجاست آن باب الهی که از طریق آن میشود به خدا رسید؟
یعنی امام علیهالسلام واسطه فیض همه موجودات است. اگر بنا باشد که امامی در عالم نباشد -که این بنا نیست البته- کل هستی به هم میریزد. روایاتی هست از امام باقر، از امیرالمؤمنین، از امام رضا علیهمالسلام که بعضی از آن را برای شما میخوانم.
امام باقر علیهالسلام فرمود: «لَوْ بَقِیَتِ اَلْأَرْضُ یَوْماً بِلاَ إِمَامٍ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا» اگر روزی زمین خالی باشد از امامی از خاندان ما زمین اهل خودش را فرومیبرد یعنی هرلحظه امام معصوم باید در جامعه باشد.
امام رضا علیهالسلام فرمود: «لَوْ خَلَتِ اَلْأَرْضُ طَرْفَهَ عَیْنٍ مِنْ حُجَّهٍ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا» بهاندازه چشم به هم زدنی نداریم که امام معصوم در زمین حاضر نباشد. اگر نباشد زمین اهل خودش را میبلعد و متلاشی میشود.
یعنی امام واسطه فیض موجودات هستی است. خدای تعالی هرچه میخواهد به موجودات عالم بدهد از طریق امام معصوم است. بحثی داریم در تشریع و تکوین که امام علیهالسلام، هم واسطه در تشریع است هم در تکوین. یادم هست که یکوقتی اینجا راجع به حب که صحبت میکردم و محبتی که انسان به علت خودش دارد، در آنجا این بحث را مفصل عرض کردم که حبی که معلول به علت دارد سعه و توسعه دارد که علت در تکوین و علت در تشریع از آن است که بحث خودش را دارد.
باب منحصربهفرد
در روایت دیگر دارد که امام صادق علیهالسلام فرمود: «کَانَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ ع بَابَ اَللَّهِ اَلَّذِی لاَ یُؤْتَى إِلاَّ مِنْهُ» بهخصوص امیرالمؤمنین را میگوید که باب منحصربهفرد خداشناسی است. روایت فراوان است که امیرالمؤمنین درِ حکمت است و پیغمبر اکرم شهر حکمت است.
هر کس از غیر در وارد خانه شود، دزد است
در خطبه ۱۵۴ نهجالبلاغه که بخشهای مختلفی دارد یک بخشی از آن فضائل اهلبیت است؛ «نحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ وَ الْخَزَنَهُ وَ الْأَبْوَابُ وَ لَا تُؤْتَى الْبُیُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا، فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَیْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّیَ سَارِقاً» لباسی که به تن میچسبد را شعار میگویند؛ در مقابل دثار. میفرماید ما چون پیراهنی که به تن چسبیده باشد به نبوت نزدیک هستیم. خزنه نبوت هستیم. باب نبوت هستیم. کسی که میخواهد وارد هر خانهای شود باید از در وارد شود. ما هم به نبوت نزدیک هستیم باید از طریق ما وارد شود و هر کس از غیر در وارد خانه شود به او میگویند دزد؛ یعنی شما هرچه میخواهید از قرآن و پیغمبر یاد بگیرید باید از طریق ما یاد بگیرید. از هر طریق دیگری که یاد بگیرید بیراهه رفتهاید؛ مسیر غلطی را طی کردهاید.
اوصیای الهی ابواباند
در زیارت جامعه دارد که ما وسیله امتحان هستیم؛ «وَالْبابُ الْمُبْتَلَى بِهِ النَّاسُ» میگوید اهلبیت وسیلههای امتحان الهی هستند.
در موضوع باب روایت فراوان است که اوصیا الهی ابواب هستند. اگر تلاش و تبلیغ آنها نبود دین گسترش پیدا نمیکرد و مردم هدایت نمیشدند.
بر اساس حدیث معتبر و معروف ثقلین، قرآن خانه است که در ورود به این خانه اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام هستند؛ و این دو هم همیشه باهم هستند و جدایی ندارند. اهلبیت هم در امور تکوین و هم در امور تشریع باب الله هستند.
روایتی هم در تفسیر نورالثقلین است روایت مفصلی است که من یک بخش آن را میخوانم که از امیرالمؤمنین علیهالسلام است که فرمود: «وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِلْعِلْمِ أَهْلًا وَ فَرَضَ عَلَی الْعِبَادِ طَاعَتَهُمْ بِقَوْلِهِ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا ألرّسول وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ … وَ بِقَوْلِهِ وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ الْبُیُوتُ هِیَ بُیُوتُ الْعِلْمِ الَّذِی اسْتَوْدَعَهُ الْأَنْبِیَاءَ وَ أَبْوَابُهَا أَوْصِیَاؤُهُمْ فَکُلُّ عَمَلٍ مِنْ أَعْمَالِ الْخَیْرِ یَجْرِی عَلَی غَیْرِ أَیْدِی أَهْلِ الِاصْطِفَاءِ وَ عُهُودِهِمْ وَ حُدُودِهِمْ وَ شَرَائِعِهِمْ وَ سُنَّتِهِمْ وَ مَعَالِمِ دِینِهِمْ مَرْدُودٌ غَیْرُ مَقْبُولٍ» و خداوند برخی را اهل علم قرار داد و بر بندگان واجب کرد که از ایشان اطاعت کنند. [خداوند] با این کلامش: از خداوند و پیامبر و صاحبان امرتان اطاعت کنید. (نساء/۵۹) و با این سخنش که: «وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها» [بندگان را به اطاعت از اهل علم سفارش کرده است]؛ و مراد از خانهها، خانههای علم است که به پیامبران (علیهمالسلام) ودیعه دادهشده و منظور از در خانهها، اوصیاء پیامبران هستند و هر عمل خیری که به غیر دستان این برگزیدگان جاری گردد و نیز پیمانها، احکام و حدود، سنّتها و روشنگریشان، باطل بوده و پذیرفته نیست.
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «الأَوصِیاءُ هُم أبوابُ اللّه ِ عَزَّوجَلَّ الَّتی یُؤتى مِنها، ولَولاهُم ما عُرِفَ اللّه ُ عَزَّوجَلَّ، وبِهِمُ احتَجَّ اللّه ُ تَبارَکَ وتَعالى عَلى خَلقِهِ» اوصیاء همان درهاى خداوند عزّوجل هستند که از آن وارد میشوند و اگر ایشان نمیبودند خداوند عزّوجل شناخته نمیشد، خداوند تبارکوتعالی با آنها بر خلقش حجّت میآورد.
ویژگیهای در
نسبت در به خانه چیست؟ ۱. مسیر را مشخص میکند. اگر خانه مجلل و بزرگی باشد میفهمید که از کجا باید وارد این خانه شد. یکی از ویژگیهای در این است. در باید راه و مسیر را نشان دهد که از کجا و چگونه وارد شویم.
۲. دومین نشانه این است که خود این خانه چیست. یک خانه کاهگلی در حال تخریب که نصفش هم خراب شده، در مرصع طلاکاری شده که ندارد. آن در حکایت از آن خانه هم میکند. همانطور که یک خانه عالی و مجلل و دارای ویژگیهای خاص را برایش در معمولی و تختهپاره نمیگذارند.
حرم اهلبیت را که مشرف میشوید دیدهاید؛ برای فضاهایی که ارتفاع زیادی دارد درها باید با آن ارتفاع تناسب داشته باشد بعد، از ویژگیهایی برخوردار باشد. چهارچوب و کنده قفل و لولای در هرکدام باید ارتباطی باهم داشته باشد. پس یکی دیگر از ویژگیهای در این است که نشاندهنده داخل خانه است. اینکه گفته میشود امیرالمؤمنین باب علم پیغمبر اکرم است جایگاه شامخ و رفیع امیرالمؤمنین روشن میشود؛ چون جایگاه نبوی کاملاً مشخص است.
غیر از او امروز هیچ بابی نیست
باب خدا شدن یعنی مسیر رسیدن به خدا از طریق این بزرگان است. این جایگاه، جایگاه رفیعی است. امروز راه رسیدن به خدای تعالی و باب الله حضرت ولیعصر ارواحنا فداه است. هرکسی بخواهد به هر جایگاهی برسد باید از مسیر امام عصر و ارواحنا فدا حرکت کند و برسد. غیر از او هم هیچ بابی نیست امروز.
بعد از امام رضا ابوابی میخواست بیاید؛ بعد از امام هادی ابوابی میخواست بیاید؛ ولی امروز غیر از حضرت حجت بابی نیست؛ و این باب هم بدانید که مفتوح است و بسته نیست. این باب باز است. هر کس بهاندازه توانش و بهاندازه طلبی که دارد میتواند نزدیک شود و از این باب استفاده کند.
هر رشدی میخواهی باید خودت را به دست او بسپاری
ما راجع به حضرت حجت سلاماللهعلیه گفتیم که ربانی است و تربیتکننده است. هرکسی میخواهد به هر جایگاهی برسد، میخواهد هر رشدی داشته باشد باید در کنار حضرت حجت قرار بگیرد. رشد علمی میخواهد، رشد معنوی میخواهد، رشد مادی میخواهد، هر رشدی که میخواهد داشته باشد باید خودش را به دست مربی بسپارد.
او ربانی است؛ به رب منسوب است و تربیتِ درست میکند. حضرت حجت سلاماللهعلیه قوههای ما را به فعلیت میرساند. همه افراد دارای ویژگیهایی هستند. همه ما، هرکسی در عالم، همه موجودات ویژگیهایی دارند؛ باید در جایگاه خودشان قرار بگیرند. یک دانه باران میآید در دهان صدف قرار میگیرد میشود مروارید. یا یک شن در دهان صدف تبدیل به مروارید میشود. یک سنگی در کوه تبدیل به فیروزج و عقیق و لعل میشود. یک انسانی تربیت میشود و ولیای از اولیا خدا میشود. مربی همه اینها حضرت حجت سلاماللهعلیه است. در این دوره باید خودمان را در اختیار حضرت قرار بدهیم. باید در آن مسیر برویم تا قوههایمان به فعلیت تبدیل شود.
این اراده الهی است که همه خیرات و برکات الهی از طریق وجود مقدس حضرت حجت سلاماللهعلیه به بقیه موجودات برسد. امام باب رحمت الهی است. خدا هر رحمی که میخواهد به بندگان بکند از طریق امامش میکند. هر کس رحمت میخواهد باید خودش را به این باب برساند.
نزد امام زمانت چه جایگاهی داری؟
ما چقدر به این باب نزدیک هستیم؟ چقدر توجه داریم؟ چقدر خودمان را متصل به اماممان میکنیم؟ در طول روز، در طول هفته، در طول ماه، چقدر ارتباط داریم؟ روزانه باید ارتباط داشت. لحظهبهلحظه باید ارتباط داشت. آشنایی ما کم است.
ما از حضرت حجت سلاماللهعلیه بخواهیم ۱۰ دقیقه صحبت کنیم شاید چیزهای تکراری و پیشپاافتاده باشد. درصورتیکه باب الله است؛ ما را به خدا میرساند. کسی که ما را به خدا میرساند، به معاد میرساند. دنیا و آخرت ما را آباد میکند. زندگی ما را درست میکند. بازارمان را درست میکند. حکومتمان را درست میکند. اداراتمان را درست میکند. همه به هم وصل است. ما از این چیزها فاصله داریم و چون فاصله داریم هی بر سر خودمان میزنیم.
اینکه عرض میکنم چقدر ارتباط داریم؛ خودمان را بررسی کنیم. روایتی هست که یکی از اصحاب ائمه سؤال کرد که مقام و منزلت من پیش شما چقدر است؟ من چه جایگاهی پیش شما دارم؟ مثلاً رسیده خدمت امام رضا و این سؤال را پرسیده. حضرت فرمودند: ببین مقام و منزلت ما پیش تو چه اندازه است؛ ما پیش تو چگونه هستیم؟ هرقدر شما به ما توجه داشته باشید ما هم به شما همانقدر توجه داریم.
سالی یکبار مثلاً توجهی به امام زمان داشته باشیم؛ خب امام زمان هم سالی یکبار به شما یک نگاهی میکند. البته همان یک نگاه هم خیلی مهم است. میرسیم به این فرازها که سلام میدهیم به رکوع و سجودش، سلام میدهیم به نشستوبرخاستش، به لحظات و حالات مختلف حضرت. حضرت فرمودند: شما هر مقدار به ما توجه کنید ما هم به همان مقدار به شما توجه میکنیم. بعد فرمودند: هرقدر شما به ما توسل کنید ما هم به همان مقدار برای شما دعا میکنیم.
دل به دل راه دارد
کاری کنیم که حضرت برای ما دعا کند؛ نه اینکه باعث رنجششان شویم. میدانید که در طول هفته دوشنبه و پنجشنبه اعمال ما خدمت حضرت حجت سلاماللهعلیه میرسد. بحث عرضه اعمال خودش بحث مفصلی است که کیفیتش چگونه است. بالاخره حضرت از حال تکتک افراد مطلع است. او أذُن الله است؛ گوش خداست. شما صدایت هنوز درنیامده او میشنود. او مطلع است که شما چه میخواهید بگویید. باید به اینها توجه داشته باشیم.
هر مقدار ارتباطت با حضرت بیشتر شد بدان همان مقدار هم از آن طرف توجه هست. «القلب یهدی الی القلب» در فارسی هم میگوییم دل به دل راه دارد؛ تو چقدر به فکر او هستی؟ همانقدر او به فکر توست. راجع به خدا هم همینطور است. هر مقدار انسان به فکر خدا باشد خدا هم همان مقدار دستگیری دارد.
معنی دیان
«السَّلامُ عَلَیْکَ دَیَّانَ دِینِهِ» نگاهی کنیم که آقایان لغوی دیان را چه معنی کردند. دیان دین بودن مربوط به همه اهلبیت است. در زیارتنامهها و کلماتی که رسیده اهلبیت را دیان دین معرفی کرده.
درباره کتابهای لغت
دیان خودش نام خداست. طریحی از علمای لغت است. کتابی دارد به نام مجمع البحرین. قدیم رسم بود که کتاب لغت مینوشتند که موارد استعمال است؛ مثلاً کلماتی که امروز استعمال میشود را یکجا جمع میکنند جلویش هم مینویسند که مثلاً وقتی میگوییم یارانه منظورمان آن مبلغی است که… یا رایانه که میگوییم منظورمان آن دستگاهی است که…
الان اگر ما بنویسیم رایانه و سامانه و پایانه، این کلمات ۵۰ سال قبل هر کس نگاه میکرد نمیفهمید یعنی چه؛ چون استعمال آن موقع با الان خیلی فرق داشت. شما فرض کنید زمان اهلبیت کلماتی بوده که به زمان مردم آن روز و مصطلحات آن روز بوده. کتاب لغتی هم که آن موقع نوشته شده همان لغتها را بر اساس همان گویش ترجمه کرده. مثلاً اگر گفتیم باب یعنی در؛ چون آن موقع به در میگفتند مثلاً باب. ۵۰ سال بعد کلمات عوض شده؛ لذا لغتی که نوشته شده هی عوض شده.
نزدیکترین کتاب لغتی که به زبان اهلبیت است کتاب العین است. برای خلیل فراهیدی است. روشی هم داشته در کتابش که خیلی سخت است. جدیداً دیدم جور دیگری درستش کردند که راحتتر باشد. آنجا اگر شما بخواهید ببینید در عصر اهلبیت علیهمالسلام تقریباً معنای لغات چگونه بوده به آنجا مراجعه کنید. بعد همینطور آمده تا امروز.
بیشترین کتاب لغت را هم اهل سنت نوشتهاند. یک سری از کتابها ترجمه روایات است؛ یعنی کلماتی که در روایات اهلبیت آمده در کتاب لغت آنها را ترجمه کردند. کاری نداشتند که در جامعه چه گفته میشود. در آنجا روایاتی دارد که مثلاً ابوهریره این را گفت عایشه این را گفته. میخواسته لغت را بگوید از روایات اهلبیت نیاورده؛ روایتهای مثلاً ابوهریره و عایشه را آورده.
مرحوم طریحی همان کتاب لغت را به روایات شیعه آورده که امام صادق علیهالسلام فرمود؛ امام باقر علیهالسلام فرمود. روایاتی را از اهلبیت آورده و آن لغات را معنا کرده. ۶ جلد است. کتاب خوبی است که برای اهل علم بیشتر مورد استفاده است. مثل راغب که کلمات قرآن را فقط ترجمه کرده.
دیان نام خداست
طریحی در آنجا میگوید که دیان نام خداست؛ به معنای قهار و حاکم و قاضی. دیان دین الله یعنی قاضی دین خدا. حاکم دین خدا. راجع به رسول مکرم اسلام داریم در روایت که «یا سید الناس و دیان العرب» ای آقای مردم و حاکم عرب. یا در روایت آمده «و کانَ علیٌّ دَیّانَ هذِهِ الأمّه بعدَ نبیِّها» امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه حاکم این امت بود. در سایر کتب لغت هم بگردیم همینهاست که یعنی حاکم و قاضی و قهار و سائس و حاسب.
دین حق، یکی است
«السَّلامُ عَلَیْکَ دَیَّانَ دِینِهِ» میشود سلام بر تو ای حاکم و قاضی و مدبر دین خدا. معنا روشن است دیگر لازم نیست که شرح بدهم. البته فقط به یک نکته باید اشاره کنم و آنکه دین حق یکی است؛ چون مبدأ و شروعش از خداست. خدای واحد خدایی که ذات او نامتناهی است؛ و البته دین باطل متعدد است چون مبدأ آنها و شروع آنها هواهای نفسانی است؛ و چون هواهای نفسانی متعدد است هر کس یک خواستهای دارد، هر کس یک هوایی دارد، متفرق است؛ لذا ادیان باطل متفرق و متشتت و فراواناند.
قرآن کریم هم در مقابل صراط مستقیم که یک دین و یک راه است راههای متعددی را بیان کرده است. در آیه ۱۵۳ سوره مبارکه انعام دارد که «وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» مباحث مفصلی در دینشناسی و مسائل مربوط به دین مطرح است.
این یک نکته را هم تذکر بدهم که تنوع و تعدد ادیان قابل فرض نیست؛ چون مبدأ و منشأش یکی است. دین برای تربیت انسان آمده و در محل خودش هم بحث شده. ثابت شده که انسان یک حقیقت واحد بیشتر نیست درنتیجه دینی که میخواهد انسان را تربیت کند آنهم باید واحد باشد.
انسان یک حقیقت بیشتر ندارد؛ حقیقتش همان روح اوست. وقتی فطرتش فطرت الهی است فطرت الهی ثابت است. در طول زمان و ظرفهای مختلف و جاهای مختلف هیچ تغییری در این فطرت به وجود نمیآید. فطرت الهی ثابت است و دگرگونی در آن به وجود نمیآید. چون ثابت است و دینی که میخواهد او را پرورش بدهد و رشدش بدهد او هم باید واحد باشد. در طول خلقت بشر تا امروز همیشه اینطور بوده.
شما نگاه کنید امکان ندارد در هیچ عصری از عدالت کسی بدش بیاید. حتی مسلمان هم نباشد کافر هم باشد از دروغ بدش میآید. از ظلم بدش میآید. همان ظالمی که دارد ظلم میکند از ظلم بدش میآید. اینها مربوط به فطرت است که هیچ تغییر و تبدیلی در آن نیست. از اول خلقت تا قیامت همه انسانها از ظلم بدشان میآید. همه انسانها از عدالت خوششان میآید. تغییرات مربوط به بدن است.
چون دین به فطرت منسوب میشود و ثابت است پس باید ثابت و واحد باشد؛ لذا اصول دین همیشه ثابت است. فروع دین تغییرات دارد چون مربوط به منهج است و مربوط به شریعت است و مربوط به رفتارهاست؛ لذا تغییراتی دارد. در هر شریعتی تغییراتی وجود دارد.
یک دین بیشتر نیست که اسلام است؛ که در عصرهای مختلف به گویشهای مختلف آمده است. به هر جهت حاکم دین، آنکسی که مدبر دین است و دین را گسترش میدهد و تحقق خارجی میبخشد حضرت حجت است؛ لذا سلام میدهیم که «السَّلامُ عَلَیْکَ دَیَّانَ دِینِهِ» سلام بر تو که حاکم دین خدایی.