بسم الله الرحمن الرحیم
سلسله جلسات کرسی تلاوت قرآن
با موضوع دعا در قرآن
جلسه هجدهم – ۱۴۰۲/۰۱/۲۳
مسلمان باید از خدا بخواهد که مسلمان بمیرد
قال الحکیم فی کتابه الکریم «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ». عرض کردیم راسخون در علم از خدا میخواهند که از هدایتی که شامل حالشان میشود منصرف نشوند. کسانی که هدایت در جان آنها نشست دعایشان این است که دائماً در مسیر هدایت باقی بمانند؛ «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا». بعدازاینکه هدایت شد زیغ و انحرافی در مسیر سلوکیشان و به وجود نیاید.
بعدازآن، این دعا خودش را نشان میدهد که دائم بخواهیم «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا»؛ چون در اینجور مسیرها انسان با مشکلاتی مواجه میشود، فشارهایی به او میآید، فشارهای مختلف مادی و معنوی که انسان را از مسیرش منحرف میکند. باز آنجا انسان باید دعا کند تا در مسیر استقامت داشته باشد. باید از خدا بخواهد که اگر مسلمان است اسلامش تا آخر بماند. اینطور نباشد که نیمه رها شود. مرگ ما هم در حال اسلام باشد. این خیلی مهم است که عاقبت انسان به خیر باشد. بعضیها مسلمان هستند اما مسلمان نمیمیرند. بعضیها هم مسلمان نبودند اما مسلمان میمیرند. این را باید خواست.
اگر یادتان باشد در همان خطبه که پیغمبر اکرم در جمعه آخر ماه شعبان خواندند؛ سؤالاتی شد بین پیغمبر و امیرالمؤمنین. حضرت فرمودند آن موقعی که شهید میشوم آیا من مسلمان هستم؟ دین من سر جایش هست؟ مهمترین سؤال امیرالمؤمنین در آن لحظه این است که آیا مسلمان میمیرد؟ لذا مسئله، مسئله مهمی است.
صبوری را باید از خدا خواست
«رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا»؛ صبر یک نعمت الهی است. هدیهای از طرف خدای تبارکوتعالی است. از طرف خدا اعطا میشود. باید از خدا صبر خواست. این هم جزء چیزهایی است که باید دائم از خدا خواست که خدایا صبرم را زیاد کن که در مسائلی که پیش میآید صبوری من از دست نرود.
ساحران دوران حضرت موسی اعجاز حضرت موسی را دیدند و درک کردند و فهمیدند. خود آنها با سحر آن مارها را انداخته بودند و خودشان میدانستند که دروغ است و میدانستند که مار دروغ نمیتواند مار دیگر را بخورد. با کار حضرت موسی آنها فهمیدند که سحر نیست و ایمان آوردند و موحد شدند و به نبوت اقرار کردند. در اینجا فرعون آنها را تهدید کرد. تهدید ساده نه؛ کمرشکن «لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلَافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ» دستوپاهای شما را قطع میکنم. اینها دست به دعا شدند که «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِینَ» ما مسلمان شدیم. او ما را میکشد؛ نکند که این وسط اسلاممان را از دست بدهیم! محکم و مستحکم ماندند و شهید هم شدند.
در کنار صبر حتماً باید ثبات قدم باشد
افراغ صبر یعنی صبر فراوانی که تمام صفحه دل را پر میکند. تمام شراشر وجود انسان صبور میشود؛ و جایی برای وسوسه و مسائل دیگر باقی نمیماند. تمام دل وقتی پر از صبر شد دیگر جای دیگری نمیماند که وسوسه در آن قرار بگیرد. درنتیجه یک ثبات قدم و محکمی و استقامتی در شخص به وجود میآید که آیه معروف سوره مبارکه بقره آیه ۲۵۰ میفرماید: «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ» پروردگارا بر ما صبر و شکیبایی فروبریز. قدمهایمان را استوار کن تا بتوانیم بر کافران نصرت و پیروزی پیدا کنیم.
افرغ به معنای خالی شدن چیزی است که پر است. یک کاسه پر را وقتی خالی میکنید میشود افراغ. افراغ به معنای تهی کردن و خالی کردن است. خصوصاً وقتی با عَلی میآید؛ «أَفْرِغْ عَلَیْنَا» این معنا را میدهد؛ یعنی چیزی که بالا است و پر است و یکدفعه آن را خالی کنید. معنایش اینطور میشود؛ کأن صبر در یک ظرفی قرار دارد که همه آن صبر بر سر مبارزان خالی شده. این آیه برای قصه طالوت و جالوت است که از خدا میخواهند که «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا» یعنی هرچه صبر در آن ظرف بوده بر سر این مبارزان خالی شده. بر سر طالوتیان؛ لشکری که با حضرت داوود بودند.
بعد گفتند «وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ» ثبات ضد زوال است؛ به معنای پایداری است؛ یعنی نیرومند کن ما را. طالوتیان ۳ دعا داشتند؛ یکی افراغ صبر است؛ یعنی هرچه صبر هست را به ما بده که وقتی دل پر از صبر شد دیگر جایی برای وهم و خیال و وسوسه نمیماند. بعد درخواست ثبات قدم هم کردند که وقتی قدمها استوار باشد پیروزی بر دشمن قطعی است؛ بنابراین در دعای آخر هم نصرت خواستند. پس حتماً باید کنار صبر ثبات قدم باشد.
کار بدون ثبات قدم به نتیجه نمیرسد
هر کاری میخواهید بکنید باید ثبات قدم داشته باشید. کار بدون ثبات قدم به نتیجه نمیرسد. کاسبی هم میخواهید بکنید باید در کسبوکارتان ثبات قدم داشته باشید. یک روز سر این کار، یک روز سر آن کار. عبادت هم میخواهید بکنید و میخواهید به نتیجه برسد ثبات قدم میخواهد. بندگی خدا ثبات قدم میخواهد. رزمنده اگر هستید ثبات قدم میخواهد. در کار علمی یک روز میخواند، دو روز نمیخواند. درس و بحث و مباحثه و علم هم ثبات قدم میخواهد. بدون ثبات قدم کار به نتیجه نمیرسد. امکان دارد طرف صبر داشته باشد؛ یک روز تحمل کند، پنج روز تحمل کند؛ اما بعد رها کند. بدون ثبات قدم کار به نتیجه نمیرسد.
ثبات قدم در دنیا، ظهورش در قیامت قدمهای محکم بر صراط است
خدا نعمت ثبات قدم را به مردم باایمان میدهد. کسانی که ثبات قدم دارند در قیامت ثمره ثبات قدمشان را میبینند. نتیجه ثبات قدم چیست؟ نلغزیدن بر صراط است. کسی که پاهای محکمی دارد در جایی که خیلی متزلزل است میخواهد عبور کند با استحکام عبور میکند.
انسان باید در خودش ثبات قدم را به وجود بیاورد. تمرین و تکرار میخواهد. با تمرین و تکرار ثبات به وجود میآید. لذا در هنگام وضو به ما گفتند که این دعا را موقع مسح پا بخوانید؛ «اَللَّهُمَّ ثَبِّتْ قَدَمِی عَلَى اَلصِّرَاطِ یَوْمَ تَزِلُّ فِیهِ اَلْأَقْدَامُ» خدایا پاهای من را بر صراط مستحکم بگردان. آن روزی که قدمها روی صراط میلغزند پای من با ثبات باشد.
ثبات در دنیا که با تمرین در خودتان به وجود میآورید، ظهور و بروزش قدمهای محکم بر صراط است. همین ثبات قدم برای یک رزمنده که در میدان جنگ دارد میجنگد یک فضیلت است که درخواست میکند «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا».
مسلمان شدن راحت است؛ مسلمان ماندن و مسلمان مردن سخت است
«رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِینَ» مسلمان شدن راحت است؛ مسلمان ماندن و مسلمان مردن سخت است. مسلمان شدن با شهادتین است؛ اما آیا مسلمان هم میماند؟ دعای همه انبیا و اولیا این بوده که خدایا ما را مسلمان بمیران.
اصل مرگ که حتمی است. هیچکس نمیتواند از آن فرار کند. جزو ضروریات است برای هر انسانی و هیچ انسانی در دنیا ابدی نیست. حتی پیغمبر هم از دنیا رفت. بهترین انسان عالم هستی پیغمبر، امیرالمؤمنین، صدیقه طاهره همه از دنیا رفتند. حتی بعضیها هم که خدا به آنها اجازه داد که سنشان خیلی بالاست مثل حضرت خضر و حضرت ولیعصر ارواحنا فداه اینها هم میمیرند. افرادی را داشتیم در طول تاریخ که ۳۰۰ سال، ۵۰۰ سال، هزار سال، ۲۰۰۰ سال عمر کردند. امت پیغمبر آخرالزمان عمرهایشان کوتاه است؛ بین ۶۰ و ۷۰ است. مگر اینکه توجه داشته باشیم و رعایت یک سری امور را داشته باشیم و اراده خداوند تعلق بگیرد طولانیتر میشود.
انسانها همه میمیرند اما این مردن و زنده شدن با امرونهی نیست. به مرگ امرونهی تعلق نمیگیرد؛ اما به اینکه چگونه بمیر و چگونه نمیر تعلق میگیرد. مثلاً میگویند کافر نمیر. این نهی است. حالا که همه میمیرند و تو هم میمیری مسلمان بمیر. این امر به چگونه مردن است و نهی از چگونه نمردن است؛ «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» نمیرید مگر اینکه مسلمان بمیرید. آیه ۱۰۲ سوره مبارکه بقره است.
باید ایمان مستقر داشته باشیم تا مسلمان بمیریم
هیچکس از زمان مرگ خودش که آگاه نیست. زمان مرگ برای همه مجهول است. مگر اینکه اراده خدا تعلق بگیرد به بعضی الهام کند؛ و الا مرگ همهکس مجهول است؛ «وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ» آیه ۳۴ سوره مبارکه لقمان است که هیچکس نمیداند که در چه سرزمینی میمیرد؛ لذا انسان باید در همه حال در حال تسلیم باشد که هرلحظه تامه مرگ را درک کرد مسلمان باشد.
آقا بالای منبر داشت میگفت «بک یا الله» دیگر صدایش نیامد. چراغها را روشن کردند و دیدند از دنیا رفته. شبیه این زیاد داریم. آیتالله اشتهاردی را خدا رحمت کند در قم روی سجاده بین نماز مغرب و عشا از دنیا رفت. تعقیبات نماز میخواند. مرگ وقتی آمد فرصت بستن چشم را نمیدهد.
ما باید در هر حالی تسلیم باشیم تا در حال غفلت و بدون اسلام نمیریم. مسلمان بمیریم. اینکه توصیه میکنند مبادا بیدین بمیرید «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» یعنی باید ایمان در شما حالت استقرار داشته باشد؛ چون انسان نمیداند کی میمیرد که بگوید وقتی خواستم بمیرم سعی میکنم مسلمان باشم. پس باید چه کرد؟ باید ایمان را مستقر کنیم در خودمان. باید مؤمن باشیم دائماً. دائم در حال ایمان باشیم.
اگر دین و اسلام در انسان مستقر نباشد با یک فشار همهاش از بین میرود. فشار قبر و فشار مرگ؛ فکر کردید مرگ به این سادگیهاست؟ فشار مرگ فشار سنگینی است. حضرت ملکالموت سلاماللهعلیه از پا شروع میکند به گرفتن جان؛ درد دارد. شما دنداندرد کشیدهاید. فرض کنید بدون اینکه آمپول بیحسی بزند دندان شما را بکشد. روح را میکشند بدون اینکه آمپول بیحسی بزنند. انسان هرچه بلد است از یادش میرود.
نام مقدس پیغمبر اکرم -محمد- نام زیبایی است. بعضیها دوبخشی دارند مثل محمدمهدی و محمدحسین و … بعضیها هم بهتنهایی اسمشان محمد است و چون اسم قشنگی است حتی غیرمسلمانها هم روی خودشان میگذارند؛ لذا ما مکرر این اسم را شنیدهایم. قدیم بیماری بود که الان کنترلشده؛ بیماری حصبه که با آب آلوده گرفتارش میشدند. کسی حصبه میگرفت تب و لرز که میکرد هر چه بلد بود از یادش میرفت. بعد آرامآرام یادش میآمد.
مرگ وقتیکه آمد سکرات مرگ و قبض روح باعث میشود انسان هرچه بلد است یادش میرود. کسانی که ایمان در آنها مستقر نیست را میگویم. بعد که منتقل میشود به عالم برزخ مدتی که گذشت اسم خودش که یادش نیست فقط همین را میداند که من جزو امت پیغمبری بودم که بر او قران نازل شد. اسم پیغمبر را هم یادش نمیآید؛ بااینکه احتمال دارد اسم خودش محمد باشد. سکرات مرگ به این سادگیها نیست.
فرض کنید به ما یک لیوان میدهند و میگویند باید این را بخوری تا بمیری. این عصاره حیات ما است. در ۷۰ سال ۸۰ سال ۹۰ سال ۲۰ سال هر مدل زندگی کردی قطرهقطره در آن ریخته و عصاره گیری کردهای و شده این لیوان. برای یک عده حنظل است و برای یک عده شربت است. شربت گوارا هم هست. یا در روایات دارد مثل گل است. میگویند بو کن؛ بو میکند میبیند که نشئه عوض شده است و وارد عالم دیگری شده. ولی یکی را با کتک میبرند «إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ» ملائکه دنیا او را با لگد میزنند و ملائکه آخرت با سیلی او را قبول میکنند. خیلی سخت است.
مرگ که بیاید آدم تسلیم میشود. کاری نمیتواند بکند. اگر ایمان در کسی استقرار نداشت و راسخ نبود این فشار را که به او بدهند که جانش را بگیرند همهچیز را از دست میدهد. انسان بدون استقرار ایمان، ابتداییترین مسائل دینی را هم به یادش نمیماند که در قبر پاسخ بدهد. چرا تلقین میکنند چون فشار قبر هرچه را که بلد باشی از تو میگیرد؛ مگر اینکه استقرار داشته باشی.
قرآن مستقر، انسان را بالا میبرد
لذا کسانی که اهل قرآن هستند و قرآن در جانشان نشسته؛ نه اینکه قاری قرآن و تالی قرآن باشد؛ عامل قرآن و کسی که قرآن را بلد است به او میگویند «اِقْرَأ وَارْفَع» بخوان و بالا برو. در قیامت هرکسی که قرآن بلد باشد جلو است. قرآنی که استقرار داشته باشد. قرآن مستقر چیست؟ یعنی زندگی ما قرآنی باشد. روش خانوادگیمان قرآنی باشد. جامعهمان قرآنی باشند. بازارمان قرآنی باشد. اداراتمان قرآنی باشد. مسئولینمان قرآنی باشند. اگر بر اساس قرآن باشد آیه میخوانند و بالا میروند.
اگر در جان انسان چیزی مستقر نباشد؛ بهصورت حرف بوده، امانت بوده، عاریهای بوده. ما الان امانتداریم. از قرآن میگوییم، از اسلام میگوییم، از پیغمبر میگوییم، این لفظها بر سر دهان ما امانت است؛ موقع مردن میگذاریم و میرویم. امانتدار خوبی هستیم. بعد در قبر میپرسد امامت که بود؟ کتابت چه بود؟ سادهترین امتحان را لال هستیم چون همه اینها لفظ بوده. همه اینها عاریهای بوده. انسان عاریهای را میگذارد و میرود و نمیتواند به زبان بیاورد.۶۰ سال نماز خوانده؛ میپرسند قبله کجا بود؟ خدای تو که بود؟ در تلقین میگویند «اِسْمَعْ اِفْهَمْ» آن موقع که در دنیا بودیم نفهمیدیم حالا بفهمیم؟ خلاصه کار سخت است. مشکل اینجاست که اینها همه روی زبان است و در دل مستقر نیست.
یادمان باشد که میمیریم پس باید ایمان را در خودمان مستقر کنیم. در دعای حضرت یوسف که یعقوب به او یاد داد این بود که «تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ» خدایا توفیق مسلمان مردن به من بده. اسلام چنان در جان من عجین شده باشد که با فشار مرگ از بین نرود. اگر کسی مؤمن واقعی باشد فشار نمیبیند. مثل همان گل است مثل لیوان آب است.
انسان نمیمیرد؛ مرگ را میمیراند
«کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ» همه انسانها ذائقه مرگ دارند. این را دقت کنید؛ ذائقه، قوه چشایی در شماست. شما وقتی غذایی را میچشید آن غذا را از بین میبرید و مثلاً میگویید شیرین بود. شما وقتی چیزی را میچشید آن چیزی که چشیده شد از بین میرود. خودتان که از بین نمیروید. وقتی غذا از بین میرود شما میفهمید که چه خوردهاید. ذائقه شما باقی میماند. مذوق از بین میرود.
خدای تعالی در قرآن میفرماید «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ» همه انسانها مرگ را میچشند. خودشان از بین نمیروند مرگ را از بین میبرند. مرگ را نابود میکنند و وارد عالم برزخ میشوند که حیات ابدی است. انسان نمیمیرد؛ نشئه را عوض میکند و وارد مرحله دیگری میشود. انسان نمیمیرد؛ مرگ را میمیراند. وارد جایی میشود که هیچ مردنی در آن نیست. در ترجمه میگویند همه میمیریم؛ درصورتیکه اینطور نیست. همه زنده میشویم. همه مرگ را میمیرانیم؛ نه اینکه همه میمیریم. این عبارت ترجمهاش غلط است. همه ما مرگ را از بین میبریم «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ».
مسلمان زندگی کنی، مسلمان میمیری
کسی که ایمان راسخ دارد وقتی میخواهند به او بگویند مرگ را بچش؛ به او میگویند گل را بو کن. گل را بو میکند ابدی میشود. کسانی که اهل سیگار هستند دیدهاید دائم نیکوتین وارد بدنشان میکنند. اگر ۵ سال سیگاری که کشیده مثلاً نیکوتین آن را جمع کنند میشود نصف استکان زهر. این را در طول این پنج سال آرامآرام خورده و یکدفعه به او بگویند بخور که باید ابدی شوی. فرض کنید ۷۰ سال سیگار کشیده؛ وقتی بخواهد یکدفعه بخورد ببینید چه جانی میکند برای خوردن آن!
اگر کسی مسلمان زندگی کرد مسلمان میمیرد و مسلمان هم محشور میشود؛ «کَمَا تَعِیشُونَ تَمُوتُونَ وَ کَمَا تَمُوتُونَ تُبْعَثُونَ وَ کَمَا تُبْعَثُونَ تُحْشَرُونَ» هر طور زندگی کنید همانطور میمیرید و هر جور بمیرید زنده میشوید و همانطور که زنده بشوید محشور میشوید.
عمل خالصانه و شناخت امام زمان، ایمان را در ما استقرار میبخشد
یک نکته اشارهکنم و آن این است که یکی از عواملی که میتواند ایمان را در ما استقرار ببخشد و زوال آن را از ما بگیرد یعنی مسلمان باشیم و مسلمان بمانیم؛ تداوم در عمل صالح است. عمل خالصانه برای خدا اسلام را در انسان مستقر میکند؛ و دوم شناخته ولی خداست؛ شناخت امام زمان هر عصر است.
پیغمبر اکرم فرمود زندگی و مرگ کسی که امام زمانش را نشناسد زندگی و مرگ جاهلانه است؛ بنابراین اگر ما امام عصر و امام زمان خودمان را بشناسیم و طبق دستوراتش عمل کنیم باعث استقرار دین و اسلام و ایمان در ما خواهد شد. چون مرگ خلاصهشده حیات است. انسانها همانطور که زندگی میکنند همانطور میمیرند؛ لذا شما با شناخت امام زنده، زندگی زنده و سالمی خواهید داشت.
ای کسانی که ایمان آوردهاید، مسلمان بمیرید
بنابراین همانطور که انبیای الهی توصیه داشتند به فرزندانشان که مسلمان بمیرید؛ اهل ایمان هم سفارش شدند که مسلمان بمیرید. آیه ۱۳۲ سوره مبارکه بقره فرمود: «وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» و ابراهیم و یعقوب فرزندان خود را وصیت کردند: فرزندان من خداوند این آیین پاک را برای شما برگزیده است؛ و شما، جز به آیین اسلام از دنیا نروید.
همینکه به انبیا سفارش شده به من و شما و مؤمنین هم سفارش شده که جز باحالت اسلام نمیریم؛ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» ای کسانی که ایمان آوردهاید آنگونه که حق تقوا و پرهیزکاری است، از خدا بپرهیزید و از دنیا نروید، مگر اینکه مسلمان باشید.