بسم الله الرحمن الرحیم
سلسله جلسات بیان ویژگیهای قرآن
جلسه سیزدهم
«وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ…» قسمتی از آیه ۴۸ سوره مبارکه مائده است. قرآن را به درستی و راستی بهسوی تو نازل کردیم درحالیکه تصدیقکننده کتابهای قبل از خودش بوده و نگهبان و گواه بر آنها هم هست.
جلسه گذشته اگر در خاطر شریفتان باشد از مولا امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه تعدادی از ویژگیها و اوصاف قرآن کریم را مطرح کردم. البته تکمیل نشد و قسمتی از آن ماند. نوبت دیگر یا به مناسبت بخشهای بعدی آن را خواهم گفت؛ اما امروز وارد بحث جدید میشویم.
قرآن برای همه آمده است؛ همهکس فهم است
البته در جلسات قبل نکتهای را گفته بودم به نظرم آمد که آن را تکمیل کنم بعد بحث جدید را مطرح کنم؛ و آن این بود که قرآن برای همه آمده است. همهکس فهم است. اینطور نیست که فقط افراد خاص بفهمند. نه قرآن برای دانشمندان هست، برای انسانهای معمولی هم هست. قرآن را همه میفهمند.
این را چند بار هم تکرار کردیم؛ حالا باز توضیح مختصری میدهم. چون قرآن برای هدایت بشر آمده است و بشر انسان معمولی هست، دانشمند هست، نخبه هست، زن هست، مرد هست، پیر هست، جوان هست، همه جور انسانی در این مجموعه هست.
اگر قرآن را همه نمیفهمیدند، دستور به تدبر به همه نمیآمد
کتابی است که روشن است و روشنگر است. خداوند همه را دعوت به تدبر و تعقل در این قرآن کرده است. ببینید به چه دلیل میگویم که قرآن را همه میفهمند. خدای تعالی میگوید که من این قرآن را برای همه فرستادم. بعد همه را دعوت به تدبر کرده است. همه را دعوت به تعقل کرده است. پس همه میفهمند
وقتی ما میگوییم به شما که راجع به فلان موضوع برو فکر کن؛ یعنی شما میتوانید راجع به آن موضوع فکر کنید. شما اهل تفکر راجع به این موضوع هستید. خدا قرآن را فرستاده است و به همه گفته است که راجع به آیاتش تدبر کنید؛ پس این قرآن را همه میفهمند. اگر همه نمیفهمیدند دستور به تدبر به همه نمیآمد.
قرآن قابلفهم است که معیار سنجش صحت روایات است
مفروض آیات و حتی روایاتی که توضیح میدهد، این است که این قرآن آیاتش قابلفهم است. یک مجموعهای از روایات ما هست در کتب روایی ما -خوب دقت کنید- در آن روایات فرمودهاند که هر سخنی که از ما برای شما نقل شد، مثل من که برای شما میگویم «قال رسولالله، قال امیرالمؤمنین، قال حسن ابن علی» از اهلبیت برای شما حدیث میگویم. میفرماید هر چه از ما برای شما نقل کردند، در صورتی آن را بپذیرید که با کتاب خدا هماهنگی داشته باشد. با قرآن هماهنگی داشته باشد.
یعنی چه؟ یعنی شما قرآن را میفهمید که میخواهید روایات اهلبیت را با آن بسنجید. اگر قرآن را متوجه نمیشدید چرا گفته است که معیار شما و ملاک صحتوسقم کلام اهلبیت برای شما قرآن باشد. فرمودند اگر این آقا که دارد روایتی را میخواند با قرآن جور درنمیآید نپذیرید.
امام صادق سلاماللهعلیه فرمودند: «فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ» هر چیزی که موافقت با قرآن داشت آن را بگیرید؛ یعنی از آن استفاده کنید. پس ما باید اول کتاب را بفهمیم، قرآن را باید بفهمیم بعد معیار قرارش بدهیم.
یا در روایت دارد که «کُلُّ حَدِیثٍ لَا یُوَافِقُ کِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُف» حدیثی که موافق کتاب خدا نیست، باطل است. مزخرف است. طلاکاری شده است. ظاهرش خوب است؛ اما باطل است.
روایت دیگری دارد که هر چیزی که موافق کتاب خدا نیست از ما نیست؛ و در روایت دیگری هست که اگر روایتی دیدید که موافقت با کتاب خدا نداشت «فَاضْرِبُوهُ عَلَی الْجِدارِ» بکوبیدش به دیوار؛ حتی اگر روی آن نوشته باشد قال رسولالله، قال الصادق، آن حرف، حرف اهلبیت نیست و باطل است.
پس ملاک و معیار صحت احادیث را این قراردادند که ببینید آیا متن روایت با قرآن مطابقت دارد یا ندارد. اگر ندارد استفاده نکنید.
پس اینکه میگوییم قرآن همهکس فهم است، برای چه میگوییم؟ یکی از دلایلش همین است که قرآن خودش گفته است در من تدبر کنید؛ و دوم اینکه در روایات که از اهلبیت رسیده، گفته است اگر حرف ما موافق با قرآن نبود، قبول نکنید. پس ما قرآن را میفهمیم که میخواهیم مطابقت بدهیم.
قرآن نقصی ندارد تا اهلبیت آن را تکمیل کنند
بله احاطه به همه ظرایف قرآن و باطن قرآن و ریشهها و حقایق قرآن بدون راهنمایی اهلبیت میسور هیچکس نیست. اگر نیایند آن لطافتها و ظرافتها و باطن قرآن را برای ما بگویند و تشریح کنند، ما متوجه نمیشویم. رابطه روایات با قرآن یک رابطه جدانشدنی است. همهجا باهم هستند؛ بهطوریکه گفتند تمسک به قرآن بدون اهلبیت و تمسک به اهلبیت بدون قرآن ثمرهای و فایدهای ندارد، ناقص است، انحرافی است، چیزی به دست شما نمیآید. در کنار قرآن باید به اهلبیت مراجعه کرد.
اما نه اینکه اهلبیت تکمیلکننده قرآن هستند که یک نقصی قرآن دارد، پیغمبر باید بیاید کنار آن قرار بگیرد تا آن نقص برطرف بشود. نه اینطور نیست. قرآن نقص ندارد. قرآن کریم فروعات و جزئیات احکام را بیان نمیکند. کلیات را بیان میکند. خطوط کلی دین را بیان میکند. اصل معارف الهی را قرآن بیان میکند. خیلی باز و روشن هم بیان میکند. همه میفهمند. الآن مواردش را میگویم.
پس اینکه بخواهیم با روایات برای کلام خدا حجت درست کنیم، اینطور نیست. قرآن احتیاج به تفسیر ندارد. آیاتش ابهامی ندارد که بخواهیم با تفسیر ابهام قرآن را برداریم؛ حتی احتیاج به تفسیر روایی هم ندارد که مثلاً بگوییم قال الصادق علیهالسلام که «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» اینگونه است.
اهلبیت شارح قیود و جزئیات آیات قرآن هستند
پس این روایات برای چیست؟ حالا اینها را توضیح میدهم. اساس قرآن ابهامی ندارد تا کسی بخواهد ابهام آن را برطرف کند؛ ولو پیغمبر باشد، ولو امام باشد. چون خودش اصل است و خودش معیار و ملاک است.
اما خود این قرآن بیان کرده است که برای تکمیل شدن نصاب اعتبار حدود و فروعی که در قرآن کریم هست، به پیغمبر و اهلبیت مراجعه کنید. آنها مبین کلیات و شارح کلیات قیود و جزئیات هستند. کلیات را ترجمه میکنند و جزئیات و قیودش را برای شما شرح میکنند و توضیح میدهند و روشن میکنند.
«وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» ما قرآن را فرستادیم تا تو برایشان تبیین کنی. این جهاد تبیین که الآن گفته میشود یعنی اینکه آن ناقص است شما باید آن را با تبیین و کامل کنید؟ نه. روشنگری جزئیات است.
نمازتان را مثل من بخوانید
مثلاً قرآن فرمود «أَقِیمُوا الصَّلاهَ» امر کرده است که بلند شوید نماز بخوانید. خب بلند شوید نماز بخوانید. چطور بخوانیم؟ وضو چطور بگیریم؟ الآن که ظهر است چند رکعت بخوانیم؟ صبح چند رکعت بخوانیم؟ اصلاً مگر صبح و ظهر و عصر دارد؟ اهلبیت نمیآیند بگویند که تفسیر نمازخواندن چیست. «أَقِیمُوا الصَّلاهَ» را همه میفهمند که خدا امر کرده نماز بخوانید. ابهامی دارد؟ ابهام که ندارد. قرآن هیچ ابهامی ندارد. برای همه آمده و همه هم میفهمند.
تمام بشر میفهمند که «أَقِیمُوا الصَّلاهَ» یعنی بلند شو نماز بخوان؛ اما حضرت فرمودند: «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی» نمازتان را مثل من بخوانید. اینطور که من میخوانم شما نماز بخوانید. این دیگر در قرآن نیست. صبح را دو رکعت بخوانید. وضو را اینطور بگیری. د غسل را اینطور بکنید.
آیه وضو ابهامی ندارد و روشن است
تازه وضو گرفتن هم که خودش در قرآن آمده. «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْن» آیه روشن است و توضیح نمیخواهد. صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید. روشن است و همه میفهمند؛ اما اهل سنت گفتند از پایین به بالا بشویید، شیعه گفت از بالا به پایین. بااینکه هر دو میگویند «إِلَى الْمَرَافِقِ». هر دو محدوده شستن را مِرفَق میدانند. کسی بیشتر از مِرفَق نمیگوید؛ اما در کیفیت شستن اختلاف است.
آیه ابهامی ندارد روشن است. در برداشت اختلاف است. گفتم که رسول خدا در وقت گرفتن و در نگهداشتن و در بیان کردن قرآن معصوم بوده و درست بیان کرده است. گیرندگان در وقت گرفتن امکان دارد که با امیال و خواستههایی فهمشان فرق کند. لذا مطلبی را که گفته است، یکی یکجور میشوید، دیگری جور دیگری میشوید. از هردو میپرسیم که چرا دستتان را تا اینجا شستید؟ میگویند قرآن گفته. پس اصل مطلب را که رسانده است همه فهمیدهاند.
آیه دارد که «إِلَى الْمَرَافِقِ». اهل سنت میگویند گفته تا مِرفَق؛ اما شیعه میگوید در اینجا اِلی به معنای مِن است؛ چون اِلی معانی مختلفی دارد که یکی هم مِن است. «إِلَى الْمَرَافِقِ» یعنی «مِنَ الْمَرَافِقِ» از آرنج بشویید.
آیه وضو نسبت به عرف، نازلشده است
حالا ما میخواهیم بحث عرفی کنیم. خدای تعالی این آیه را نسبت به عرف نازل کرده است. مردم از این آیه چه میفهمند؟ مردم از آیه، محدوده را میفهمند. مثلاً ما به شما میگوییم این مسجد را رنگ کنید. دیوار را تا یک متر رنگ کنید. دیوار را تا یک متر رنگروغن کنید. از یک متر به بالا رنگ پلاستیک کنید.
پس من دارم در این بیان چه چیزی به شما میگویم؟ دارم میگویم که محدوده رنگ کردن روغنی شما چه مقدار است. محدوده رنگروغن دیوار اینجا یک متر است. گفتهام که یک متر از این دیوار را شما رنگ کنید. شما نقاشید، رنگکارید، میخواهید این کار را انجام بدهید.
یا طبیبی گفته پای شما فلان ناراحتی را دارد، پایتان را باید تا زانو روغن بمالید. دکتر محدوده را دارد میگوید؛ یعنی تا زانویتان را شما باید پماد بمالید؛ اما آیا دکتر گفته از بالا به پایین بمالید؟ از پایین به بالا بمالید؟ از وسط به دو طرف بمالید؟ کدام است؟ اینها را که نگفت. محدوده را گفته است. گفته تا زانو باید روغنمالی شود.
برای رنگ کردن دیوار هم گفته است که تا یک متر دیوار را رنگ کنید. حالا از کف به بالا رنگ کنیم؟ از بالا به پایین رنگ کنیم؟ از کنار به وسط رنگ کنیم؟ اینها را نگفته. بر اساس عرف گفته است.
حالا شما عرف هستید. اگر من به شما بگویم پایتان را تا زانو روغن بمالید؛ از کف پا شروع میکنید میآورید بالا یا سر زانو روغن میزنید میکشید میبرید پایین؟ معمولاً اینطور است. میگویند دیوار را رنگ کن. شما از کف زمین رنگ میکنید میآورید بالا تا یک متر، یا خط یک متر را مشخص میکنید و از بالا رنگ را میکشید پایین؟ عرف این است که از بالا میکشید رنگ را به سمت پایین.
اینجا هم وقتی گفته دستتان را تا مِرفَق بشویید؛ یعنی از بالا بشویید بیاورید پایین. کسی آب را از پایین که به بالا نمیبرد. اصلاً لازم نیست شیعه بیاید اِلی را مِن معنی کند. الآن کتاب مفسرین را که نگاه کنید اِلی را به معنای مِن گرفتند. عرف را نگاه کنید. به عرف نگاه کنید میفهمید که از بالا به پایین باید شسته شود. آیه روشن است. احتیاجی به تفسیر و تبیین ندارد.
مناسک را از من بگیرید
خدای متعال در آیه ۹۷ سوره مبارکه آلعمران فرمود: «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا» هرکس مستطیع شد باید حج برود. حج را کی برویم؟ مواقیت کجاست؟ کجا محرم بشویم؟ دور خانه خدا از چپ بچرخیم یا از راست بچرخیم؟ شروع طواف از کجاست؟ صفا و مروه اول صفا باشد بعد مروه باشد یا برعکس باشد؟ اینها را نگفته؛ اما رسول خدا فرمودند «خُذُوا عَنِّی مَنَاسِککُمْ» مناسک را از من بگیرید. اگر ما روایات تفسیری هم داریم، تفسیری هم از علما داریم که بیان میکنند تفسیر را، همه به این برمیگردد.
قرآن خطوط کلی را بیان میکند و اهلبیت، جزئیات و قیود و شرایطش را
خدای تعالی در قرآن فرمود که «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ» ما بیع را حلال کردیم. این ابهامی دارد؟ تفسیر میخواهد؟ «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» به عقدهایتان وفا کنید. «أَقِیمُوا الصَّلاهَ»، «آتُوا الزَّکاهَ» و امثال اینها. اینها خطوط کلی و جامع را بیان میکند. قرآن برای همین است. همه هم روشن است. ابهامی هم ندارد؛ ولی نحوه اجرا و مشخص شدن جزئیات و مصادیق که چگونه باشد آنها بر عهده اهلبیت گذاشتهشده است. باید توضیح بدهند. مفسر قرآن آنها هستند. این میشود تفسیر.
تازه خیلی از این روایاتی که هست، تطبیق مصداق است؛ مثلاً اینکه گفتم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» اهلبیت گفتند که ما صراط مستقیم هستیم؛ یعنی قرآن صراط مستقیم نیست؟ نماز صراط مستقیم نیست؟ روزه صراط مستقیم نیست؟ حج صراط مستقیم نیست؟ هست. اینها مصادیق صراط مستقیم هستند. ما هم صراط مستقیم هستیم. ما هم مصداق آن هستیم. ما هم یکی از مصادیق آن هستیم. ما مصداق کامل آن هستیم.
دقت فرمودید که آیات قرآن فهمش روشن و آسان است برای همه. خطوط کلی بیانشده است. جزئیات و مباحثی که باید به آن پرداخته شود، حدودوثغور و مباحث اینطوری را از اهلبیت میگیریم. پس این شبهه برطرف شد. همه بشر آیات را بهخوبی درک میکنند و هیچ مشکلی برایشان نیست. هیچ ابهامی ندارند. فهم آیات قرآن احتیاج به تفسیر ندارد. احتیاج به شرح و توضیح ندارد. حتی روایات اهلبیت که روایات مفسر است که مثلاً در کتاب نورالثقلین یا در کتاب تفسیر علی بن ابراهیم قمی یا در تفسیر عیاشی آمده که تفسیر روایی هست، حتی به اینها هم احتیاج نیست.
قرآن هم خیلی شفاف و صاف و روشن آیاتش را بیان میکند؛ که «أَقِیمُوا الصَّلاهَ»، «آتُوا الزَّکاهَ»، «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ»، «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» هیچکدام از اینها ابهام ندارد. دلیل را هم خود قرآن گفت که تدبر در قرآن کنید. وقتی گفت تدبر در قرآن کنید یعنی قرآن همهکس فهم است؛ و الا نمیگفت که تدبر کنید و تعمق در قرآن کنید.
و دوم اینکه روایاتی است که گفته است، وقتی از ما مطالبی به شما آمد، با قرآن مطابقت کنید، اگر خوب بود بپذیرید. اگر نبود بزنید به دیوار. پس معلوم میشود که مردم قرآن را ظاهرش را میفهمند و احتیاج به چیز دیگری ندارد. پس اهلبیت و پیامبر چهکاره هستند؟ این خطوط کلی و مطالب جامع را آنها توضیح میدهند، شرح میکنند و جزئیات و قیود و شرایطش را بیان میکنند و الا اصل آیه مبهم نیست.
قرآن مجید مهیمن بر کتب دیگر است
نکتهای را که این جلسه شروع میکنیم آیه ۴۸ سوره مبارکه مائده است. فرمود: «وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ…» کتاب را بهدرستی و راستی بر تو نازل کردیم درحالیکه تصدیقکننده کتابهای پیشینیان است و بر آنها هیمنه دارد نگهبان و گواه است.
این یکی دیگر از ویژگیهای قرآن کریم است. این است که قرآن مجید مهیمن بر کتب دیگر است. بر همه کتب آسمانی مهیمن است و هیمنه دارد. اولاً کتاب پیشینیان را تصدیق میکند؛ یعنی تورات را تصدیق میکند، انجیل را تصدیق میکند، زبور را، صحف ابراهیم را. مصدق کتب قبل از خودش است.
تصدیقکننده کتب غیر محرَّف
البته وقتی میگوید تصدیقکننده کتب قبل از خودش است؛ یعنی کتب غیر محرف. این کتابهای الآن تحریفشده. الآن ما چهار انجیل داریم. اینها اناجیلی است که در اختیار مردم است؛ اما انجیل برنابا را در اختیار قرار نمیدهند. خیلی کم است. اخیراً چند سال پیش بود که یک نسخه پیدا شد که بردند و سریع نگهداریاش کردند. در آنجا از پیغمبر اکرم نامبرده شده. از فارقلیطا نامبرده شده است که نام پیغمبر است. همه این انجیلها محرَّف است.
الآن تورات هست، عهدین در اختیار است. من بعضی وقتها عهدین را هم نگاه میکنم. قسمتهایی از آن هم درست است؛ اما خب تحریفشده است. تورات بهخصوص آیات شبیه به قرآن ما دارد. مثلاً در بحث قصاص خیلی شبیه است یا موارد اینگونه داریم. بااینحال کتب آسمانی را اینجا که میگوید «مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ» یعنی تصدیقکننده آن کتبی است که تحریفنشده. این اولاً.
و ثانیاً تصدیق کتب آسمانی هم به معنی مساوی بودن قرآن با آنها نیست. این را دقت کنید. اینکه خدای تعالی در قرآن میفرماید ما کتب قبلی را تصدیق میکنیم و قرآن مهین بر آنهاست، به معنای این نیست که آنها ازنظر محتوا و معارف و سطح معرفتی با قرآن یکی هستند. نه اینطور نیست. مساوی نیستند.
البته تمام مطالبی که در کتب گذشته هست، در قرآن هم هست؛ اما برعکس آن نیست. از قرآن بعضی مطالب در آن کتب هست، بعضی مطالب نیست. لذا قرآن یک احاطه و سیطره و یک بزرگی دارد.
قرآن بر انبیا هم هیمنه دارد
قرآن نهتنها بر کتب گذشتگان هیمنه دارد و مهیمن است، بر انبیا گذشته هم هیمنه دارد. چرا؟ چون هر پیغمبری که کتاب دارد، سطح پیغمبری آن پیغمبر در سطح کتابش است؛ یعنی اندازه این پیغمبر با آن کتابش یکسان و یک اندازه است. لذا وقتی قرآن بر کتاب پیغمبران گذشته هیمنه دارد، بر آن پیغمبر هم هیمنه دارد و آن پیغمبر باید از قرآن تبعیت کند.
روایت خیلی قشنگ و معتبری است که در کتب روایی و معتبر ما آمده و یکی از آن روایتهایی است که تجسم اعمال را برای ما توضیح میدهد که در قیامت که برپا میشود، نماز ما شکل میگیرد، روزه ما شکل میگیرد، اینها را شنیدهاید. یکی از آن چیزهایی که صورت پیدا میکند و شکلی برایش درست میشود قرآن است.
در این روایت دارد که قرآن کریم با یک چهره نورانی درصحنه قیامت تمثل پیدا میکند. هر کس او را میبیند برایش جلوهگری میکند. قرآن از صفوف افراد میگذرد. از صفوف مسلمانها میگذرد. از صفوف شهدا میگذرد. از صفوف انبیا میگذرد. از صفوف فرشتگان میگذرد. از جلوی همه اینها با جلال و جبروتی میگذرد.
به هر صفی هم که میرسد اهل آن صف نگاه میکنند و واله و سرگشته او میشوند. با شگفتی سؤال میکنند که این کیست که از اینهمه نور و جمال بهرهمند است؟ این که بوده است؟ این چه بوده است که از این نور و جمال بهرهمند شده است که ما از آن نور و جمال بهرهمند نشدیم.
تا اینکه میرسد به آستانه رب العزه و تحت العرش قرار میگیرد. آنجا به سجده میافتد این قرآن. بعد خدای تبارکوتعالی ندا میکند در آنجا که «یَا حُجَّتِی فِی الْأَرْضِ وَ کَلَامِیَ الصَّادِقَ النَّاطِقَ ارْفَعْ رَأْسَکَ وَ سَلْ تُعْطَ وَ اشْفَعْ تُشَفَّعْ» ای حجت من روی زمین، ای کلام صادق من، ای کلام ناطق من، سرت را بیاور بالا. سؤال کن تا به تو بدهم. شفاعت کن تا شفاعت کنم.
خیلی روایت قشنگی است. همین روایت نشاندهنده حقیقت قرآن است که بر انبیا الهی سلطه دارد و هیمنه دارد؛ چون از صفوف انبیا هم عبور کرد، همه آنها بهاتفاق گفتند که این کیست و کجا بوده؟
معنای لغوی مهیمن
مهیمن را ترجمه کنم و ادامه بحث باشد در جلسه بعد. اصل کلمه لغت مهیمن به معنای خبری است که حاکم است، حافظ است، شاهد است، امین است. چون قرآن کریم در نگهداری اصول کتب آسمانی و حفظ آن کتب و امانتداری آن کتب مراقبت کامل را داشته است، بعضی از احکام آن کتب را نسخ کرده و بعضی از آن احکام را و آیاتی که در آن کتب بوده را تکمیل و کامل کرده، لذا بر آنها مهیمن است. خصوصاً وقتی بعد از مصدق میآید، مهیمن بودن معنای دقیقتری میدهد.
یا اگر مهیمن را اسم فاعلِ هیمنه بگیریم، به معنای شاهد و ناظر و کسی است که سیطره و سلطه دارد. رسول خدا فرمودند: همه انبیا از حضرت آدم تا آخر، زیر پرچم به من هستند. «آدَمُ وَ مَنْ دُونَهُ تَحْتَ لِوَائی یَوْمَ القِیَامَه» این باز نشاندهنده آن است که پیغمبر ما هم بر انبیای گذشته هیمنه و سیطره دارد.