بسم الله الرحمن الرحیم
سلسله جلسات بیان ویژگیهای قرآن
جلسه دهم
همراهی با حق
«وَبِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا» آیه ۱۰۵ سوره مبارکه اسراء. قرآن را ما بهحق فرود آوردیم و بهحق فرود آمد و تو را جز بشارتدهنده و بیم دهنده نفرستادیم.
مطلبی را که این نوبت خدمت شما میخواهم عرض کنم که بخش اول آیه شریفه است که فرمود «وَبِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ» همراهی با حق یکدیگر از اوصاف قرآن کریم است؛ یعنی قرآن با مصاحبت و همراهی حق آمده در نتیجه باطلی در او نیست و مصون از باطل است.
قرآن معصوم است چون از ناحیه کسی نازل شده است که حق محض است و خود قرآن هم در داخلش چیزی که ناحق باشد وجود ندارد. امکان فاسد شدن او هم نیست که بگوییم مثلاً یک روز این قرآن فاسد میشود نعوذبالله. اصلاً چنین چیزی وجود ندارد. هیچکس توان و اجازه دخل و تصرف در قرآن را ندارد حتی رسول خدا.
رسول خدا هم اجازه ندارد که دخل و تصرف درآیات کند؛ رسول خدا فقط امور به انذار است «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا» لذا این قرآن حق است و از ناحیه حق صادر شده است. «فمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ» بعد از حق هم چیزی جز گمراهی نیست.
حق بودن قرآن کریم، جامع همه اوصاف قرآن است
خدای تعالی در خطاب دیگری به رسول خدا فرمودند: این کتاب آسمانی را، این قرآن را، ما در پوششی و در لباسی از حق به سمتت فرستادیم «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ». تلقی رسول خدا آیات قرآن را و نزول قرآن بر پیامبر هردو همراه حق بوده است. کتابی است که سراسر آن حق است.
وصف حق بودن قرآن کریم جامع همه اوصاف قرآن است. یکی هدایتگری است. یکی نورانیت است. وقتی میگوییم حق است؛ یعنی هدایتگر و روشنگر است. رساننده انسان است به مقاصد عالیاش.
۳ شیوه سخن گفتن خدای تعالی با انسان
اصلاً آیا خدای تعالی با بشر سخن گفته است؟ با بشر سخن میگوید یا نمیگوید؟ این یک سؤال است و بعضی از اشکالات هم بعضی وقتها مطرح میشود که خدا با بشر صحبت کرده یا نکرده!
خدای تعالی به سه نحو و از ۳ راه با انسان سخن میگوید. خدا یا کلام خودش را در غالب وحی و وحیانی که اصطلاح خاصی است بیان میکند؛ بیواسطه بدون حجاب کلام را میرساند یا باواسطه و از پشت حجاب میرساند یا فرشتهای را میفرستد مثل همان فرشتهای که بر قلب پیغمبر نازل شد «وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ».
اینطور نیست که خدا با بشر صحبت نکند؛ نه صحبت میکند؛ اما از یکی از این سه راه که یا بهصورت وحیانی است یا از پشت حجاب است یا فرشتهای را میفرستد که وحی الهی را به پیغمبر خودش برساند.
همه قرآن کریم از این قسمت سوم است. حالا یکی دو آیه که از خود آیه مستقیم میتوانیم این را بهره بگیریم، همه قرآن تحقیقاً از قسم سوم است که باواسطه فرشته که جبرئیل سلاماللهعلیه است آیات الهی و وحی خدا بر پیغمبر نازل شد؛ که «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى قَلْبِکَ» جبرئیل بر قلب تو پیغمبر نازل شد و آیات را آورد.
بعضی از جاهای قرآن کریم هم بیواسطه بوده است مثل آیات پایانی سوره بقره که در شب معراج به رسول خدا رسید و ظاهر خود آیه هم دارد که «وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقرآن مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ» تو قرآن را از خدا مستقیم و بدون واسطه گرفتی. پس خدا وقتی میخواهد با بشر سخن بگوید از یکی از این سه قسم است؛ یا مستقیم میگوید، یا من وراء حجاب میگوید، یا باواسطه ملک.
خدای تعالی با ما چگونه سخن میگوید؟
خب خدای تعالی با ما چگونه سخن میگوید؟ اینجا، هم بحث الهام است، هم وحی است. خدای تعالی به غیر انبیا هم وحی کرده است. به حضرت مریم سلامالله علیها که پیغمبر نیست اما وحی کرده است. به مادر حضرت موسی وحی کرده است. به موجودات دیگر مثل زنبور وحی کرده است.
مطالب خیری که در قلب انسان پیدا میشود، یکدفعه به دل شما میافتد که کار خیری انجام بدهید، الهام خیر وحی الهی است. کلام خداست.
کلام خدا محجوب نیست، مخلوق در حجاب است
من وراء حجاب هم مثل سخن گفتن خدای تعالی با حضرت موسی است در آن شبی که به کوه طور رفته بود، از آن شجر صدا میآمد.
کسی که خودش را به خاطر بعضی از اعمال و بعضی از رفتارها محروم از کلامالله کرد، چنین کسی در حقیقت گرفتار حجاب است. اینکه میگوییم خدای تعالی من وراء حجاب صحبت میکند، مربوط به کلام خدا نیست. کسی که معرفت نداشت و نتوانست کلام خدا را بشنود خودش، خودش را محروم کرده است: یعنی اگر انسان معرفت پیدا کرد محروم نمیشود. کسی که بیمعرفت بود محروم میشود. یکی از محرومیتهایش این است که دیگر کلام خدا را نمیشنود. نه اینکه کلام خدا در حجاب است. این شخص در حجاب است. بلایی بر سر خودش آورده است که کلام خدا به این شخص نمیرسد.
خدای تعالی یک حقیقت بیانتها است. خدای تعالی که محدود به حد نیست. درجایی نمیگنجد. در یک حجابی قرار نمیگیرد. نه خودش و نه کلامش. حقیقت نامحدود است. هیچ حدوحصر و حجابی برای خدا وجود ندارد. وقتی حدوحصر حجاب ندارد، پس وقتی حجاب هست از طرف مخلوق است. شخص گنجایش ندارد که مطالب را بگیرد؛ نه اینکه از طرف خالق محدودیت باشد.
هر چه معرفت ما بیشتر شد، کلام خدا را بیشتر میشنویم
پس ما یکی از کارهایی که باید انجام بدهیم این است که تلاش کنیم و خودسازی کنیم، سازندگی روحی در خودمان به وجود بیاوریم -که ماه رمضان یکی از آن فرصتهاست غیر از ماه رمضان هم فرصتهای فراوانی داریم برای اینکه مواظبت نفسمان را بکنیم و کشیک جانمان را بکشیم- روحمان را رشد بدهیم، تعالی بدهیم تا بتوانیم از کلام خدا بهره ببریم.
اولاً معرفت پیدا کنیم، بعدازاین که معرفت پیدا شد راه شنیدن هم باز میشود. چون معرفت کم است قوه از بین میرود. اگر هر چه معرفت ما بیشتر شد کلام خدا را بیشتر میشنویم. به یکی از سه راهی که گفتهشده است انسان میتواند به دست بیاورد کلام خدا را و انسان میتواند بشنود، میتواند بچشد و میتواند بو کند.
کلام خدا از جنس کلام بنده و شما نیست که فقط به گوش بیاید. بوی کلام را انسان حس میکند. نور کلام را میبیند. امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه بیانی در نهجالبلاغه دارد که وقتی وحی بر پیامبر نازل میشد من آنجا بودم «أرى نورَ الوحیِ و الرِّسالهِ و أشُمُّ ریحَ النُّبوّهِ» من بوی نبوت را میشنیدم. صدایش را میشنیدم.
انسان میرسد به آن مقام؛ لازمهاش این است که مراقبت کند که خودش را محروم نکند. اگر محروم شد دیگر گوشش بسته میشود، چشمش بسته میشود، شامهاش بسته میشود. دیدهاید آدم که روح مدیریت آن را میکند، زکام شد، دیگر هیچچیز را نمیشنود و حس نمیکند و درک نمیکند که یکی هم کلام خداست.
الهام، تصمیمسازی خدای تعالی برای انسان است
نمونه برای شما مثال بزنم. دیدهاید که بعضی وقتها انسان به چه کنم، چه کنم میافتد؟! گرفتاریهایی برای انسان پیش میآید در زندگی که هی فکر میکند خدایا من این را چطور مدیریت کنم؟ چطور رد کنم؟ چطور اصلاح کنم؟ همینطور دستوپا میزند و فکر میکند و تلاش میکند که بالاخره یکجوری مسئله را حل کند اما به نتیجه نمیرسد.
آخرسر یک کاری انجام میدهد. مثلاً میگوید حالا من فلان کار را انجام میدهم. تصمیم به یک سمتی میگیرد. به دلش میافتد که یک کاری انجام بدهد. بعد از یک مدتی که میگذرد میبیند که بهترین تصمیم را که میتوانست بگیرد همان تصمیم بوده است. اگر غیرازاین تصمیم، تصمیم دیگری گرفته بود سقوط میکرد و گرفتار میشد. راه نجات و صلاح و راه رسیدن او به مقصدی که داشته همین بود که انتخاب کرده؛ یعنی کلام خدا، این گفتگوی خدا با انسان است.
دقت کنید که چه عرض میکنم. این الهام است. این وحی است در آن لحظاتی که انسان نمیداند چه تصمیم بگیرد، به دلش میافتد که کاری را انجام دهد که بعدها معلوم میشود تصمیم درستی گرفته بوده؛ یعنی خدای تعالی برای انسان تصمیمسازی کرده، به دل انسان الهام کرده، هدایت را به او نشان داده، از رحمت رحمانیه خدا به دل او افتاده و مسیر را پیداکرده و به مقصد رسیده و خدا او را از سقوط نجات داده. این نتیجه گفتگوی خدا با بندهاش است.
حسن عاقبت در کارها نتیجه گفتوگوی خداست
و الا شما بیایید به حالت عادی نگاه کنید. الآن در همین زندگی که ما داریم، نباید فکر کنیم که خودمان تصمیم گرفتیم و فلان کار را انجام دادیم. درست است که ما در آن لحظه بحرانی تصمیم گرفتیم ولی تصمیم سازی را چه کسی برایمان کرد؟
تصمیم سازی کار خدا بود و الا بعداً که خودمان هم فکر میکنیم میبینیم واقعاً چه تصمیم خوبی در آن لحظه گرفته بودیم! چطور به ذهنمان رسید! این را خدا به دلت انداخته است. خودت که نتوانستی به آن برسی. این میشود توحید. حسن عاقبت در کارها نتیجه گفتوگوی خداست؛ تصمیم خودمان نیست.
مسیری هست که شیطان در کمین ماست. اینکه شیطان قسمخورده و در کمین نشسته که ما را از پا دربیاورد، دنیا هم با تمام جلوهگریهایش ما را دارد گول میزند که از این مسیری که هستیم فاصله بگیریم، از آنطرف نفس اماره هم دارد ما را تشویق میکند به بدیها.
در چنین فضایی که هم از درون و هم از بیرون همه دستبهدست هم دادهاند تا تو ناپاکی کنی، بیادبی کنی و مسیر غلط طی کنی، یکمرتبه یک تصمیم درست نجاتبخش میگیری و از تمام این پلیدیها، پاک و سالم خارج میشوی. تن به معصیت نمیدهی. این غیر از گفتگوی خدا با توست؟ غیر از هدایت الهی است؟ نسبت به تو این میشود کلامالله. این همان خداست که با انسان حرف زد.
رسول خدا در تلقی، نگهداری و ابلاغ وحی عصمت دارد
پس خدا با انسان سخن میگوید. خدای تعالی فرمود «وَبِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ» ما این قرآن را بهحق فرود آوردیم و بهحق فرود آمد.
اینجا مرحوم علامه طباطبایی رضوانالله علیه مطلبی را دارد راجع به آمدن قرآن. این را هم خوب است شما در ذهنتان داشته باشید. مطلب بسیار دقیق و عمیقی است؛ یعنی ما هرچه هم فکر کنیم شاید بیش از این چیزی گیرمان نیاید. خیلی از آیات الهی اینطور استفاده خوبی شده است و آن این است که رسول خدا از خدای تعالی یا از فرشتگان، تلقی قرآن را میکند. آیات را میگیرد و میشنود.
ایشان میگوید در تلقی وحی عصمت وجود دارد؛ یعنی وقتی قرآن دارد بر قلب پیغمبر نازل میشود، درگرفتن این مطالب هیچ کموزیادی وجود ندارد. نه چیزی کم میشود و نه چیزی زیاد میشود. همان چیزی که خدای تعالی ارادهاش بوده است و بیان کرده است، درست بدون هیچ کموزیاد بر قلب پیغمبر اکرم مینشیند. «وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ» مستقیم اینها را به دست میآورد و میگیرد.
جایگاهی است که هیچ تردیدی وجود ندارد، هیچ جهلی وجود ندارد، هیچ خطایی وجود ندارد. شما وقتی مستقیم از گوینده مطلب را میشنوید دیگر در اینجا کسی کموزیادش نمیکند. پس معصومانه درکش میکند. پیغمبر معصومانه آن را میگیرد.
شما هم امکان دارد که در کارهای روزمرهتان همینطور باشید. مطلبی را مستقیماً از یکجایی دریافت کنید بهطور کامل و هیچ غلطی هم در آن نیست. بعد مثلاً من میگویم که آقای فلانی، این مطلب من را به فلان کس برسان. شما آن موقعی که من گفتم تمام جمله من را در دلتان بهطور کامل گرفتید؛ اما پنج روز گذشت و یادتان رفت. میگویید نمیدانم به من گفت این مطلب را برسانم یا آن مطلب را برسانم یا اصلاً نرسانم؟! در نگهداری عصمت را از دست میدهید و دچار نسیان میشوید، دچار سهو میشوید.
پیغمبر اکرم در نگهداری مطلب هم سهو و نسیان ندارد. درگرفتن مطلب معصوم است، در نگهداری مطلب تا بخواهد ابلاغ کند به بندگان خدا در آنهم معصوم است. همه اینها را باکمال دقت و عصمت نگهداری میکرد. پس معصومانه آن را حفظ میکند و نسیانی به او نمیرسد؛ و لذا در سوره مبارکه اعلا فرمود «سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى».
وقتی هم که میخواهد ابلاغ کند، مثلاینکه شما مطلب را از من گرفتید، مواظب هم بودید چیزی از آن کموزیاد نشود، موقع گفتن کموزیاد میکنید. میگویید برای اینکه مردم بهتر بفهمند خوب است که این دو جمله را هم اضافه کنم. اینجا را هم درست است که حاجآقا گفت ولی این را کم کنم. در بیان مطلب عصمت را رعایت نمیکنید. یکچیزهایی را کم میکنید. یکچیزهایی را اضافه میکنید. فکر میکنید اگر اینطور بگویید بهتر است.
پیغمبر اکرم نه در تلقی آیات الهی و نه ابلاغ آن به مردم این کار را نکرده است. درست همه را معصومانه گرفته، معصومانه حفظ کرده و معصومانه به مردم بیان کرده است. نسبت به آیات قرآن خسیسی نکرده است. آن چیزی که خدا گفت همه را گفت. کموزیادش نکرده است. «وَ ما هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنِینٍ» پیغمبر اکرم بخل نمیورزد به غیب الهی.
البته این امکان وجود دارد که پیغمبر خدا معصومانه آیات را گرفته، معصومانه حفظ کرده، کموزیاد نکرده، درست و سالم و کامل تحویل مردم داده؛ اما آنهایی که نشستهاند پای صحبت، کجومعوج فهمیدهاند. یکچیز دیگر فهمیدند. یک تلقی دیگر کردند؛ مثلاً من دارم صحبت میکنم هرکدام از شما یکچیزی میفهمید. در بیانتان برای دیگری هم امکان دارد که مفهوم صحبت من را بگویید اما تمام این کلمات هم را شاید نتوانید بگویید. امکان دارد که از صحبتهای من یک برداشتهای دیگری داشته باشید.
لذا پیغمبر اکرم وقتی به مردم مطالب را ابلاغ کرد، مردم بعضیها نادرست فهمیدند. بعضیها که در قلبشان مرض بود عمداً تغییر دادند و خراب کردند و جور دیگری انجام دادند. بحث ما سر تلقی مردم نیست. بحث ما بر سر آیاتی است که نازلشده. «وَبِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ» همان جا که پیغمبر گرفت، همراه حق گرفت. به همراه حق حفظش کرد و همراه حق به مردم ابلاغ کرد و تبلیغ کرد. هیچ کموزیادی نداشت.
قرآن نهتنها کلام الهی است، بلکه تکلم الهی است
آیات قرآن یک ویژگی دیگر هم دارد. این را شیخنا الاستاذ علامه حفظه الله فرمودند. این هم نکته قشنگی است که یک کلمه است و آن اینکه قرآن نهتنها کلام الهی است، بلکه تکلم الهی است. این نکته خیلی دقیق است؛ یعنی همین الآن شما که میگوید بسمالله الرحمن الرحیم، این تکلم خداست نه کلام خدا. خدا همین الآن دارد این را به شما میگوید؛ یعنی همین الآن خدا دارد با ما سخن میگوید.
امروز که دارید جزء دوازدهم را میخوانید، همین الآن خدا دارد با این آیات با شما سخن میگوید. خدای تعالی قرآن را کلام خودش معرفی میکند. در آیه ۶ سوره مبارکه توبه فرمود «حَتَّى یَسْمَعَ کَلَامَ اللَّهِ» شنیدن کلام خداست. ظاهر آیه این است که همین الآن متکلم این کلام خداست؛ یعنی وقتی این آیه را دارید میخوانید همین الآن کلام خدا را دارید میشنوید. قاری میخواند ولی شما دارید کلام خدا را میشنوید همین الآن. لذا قرآن هرروز تازه است. هیچ لحظهای کم نمیشود، کسر نمیشود، کمبودی ندارد.
ظاهر این آیه این را میگوید؛ حتی آیهای که میفرماید «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى» راجع به پیغمبر اکرم است که رسول خدا چیزی از خودش ندارد. هرچه که دارد از وحی الهی است. ما این را میفهمیم که پیغمبر از خودش چیزی ندارد و هر چه که دارد میگوید همه وحی الهی است؛ اما یکچیز دیگر هم این آیه به ما تفهیم میکند و آن این است که این نطق، عین وحی است. نه اینکه پیغمبر یک مطالبی را گرفته است و حالا دارد بیان میکند. نه همین بیان رسول خدا وحی است. کلام خداست. وقتی حضرت حرف میزند همان حرف خدا را میشنویم. کلام خداست که از زبان رسول خدا شنیده میشود. قاری قرآن امروز اینجا تلاوت میکند، این کلام خداست و شما همین الآن دارید میشنوید که خدا دارد این آیات را برای شما بیان میکند.
هم خدای تعالی حق گفت، هم پیغمبر اکرم حق دریافت کرد
بههرتقدیر این کتاب حق و حقیقت در مصاحبت حق و در همراهی با حق پایین آمده و نازلشده و در مصاحبت حق بر قلب پیغمبر اکرم نازلشده و نشسته است. هم خدای تعالی حق گفت، هم پیغمبر اکرم حق دریافت کرد. از اول نزول قرآن تا پایان نزول قرآن حق همراه این قرآن بود. هیچ باطلی در قرآن راه ندارد.
فرشتگان حامی وحی
امین وحی و فرشتگان وحی که حامل وحی بودند، از حق جدا نبودند و هیچ لحظهای از حق فاصله نداشتند و هیچ دخل و تصرفی نکردند و بر قلب پیغمبر هم بدون دخل و تصرف نشست.
خدای تعالی وقتی میخواهد این آیات را بفرستد، یک مجموعه را به خط کرده است. اینطور نبوده که حضرت جبرئیل سلاماللهعلیه فقط بر پیغمبر نازل شود. نه از قرآن ما چیز دیگری میفهمیم. در سوره مبارکه جن آیه ۲۷ و ۲۸ مطلبی را میفرماید که خدای تعالی در مسیر نگهبانان ویژه قرارداد. فرشتگان خاصی را اعزام کرد که اینها پسوپیش وحی همراهی کنند. با جلالت قران بر پیغمبر اکرم نازل میشد تا در حریم این وحی دخل و تصرفی صورت نگیرد و رخنه نکند.
«إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَى کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا» خدای تعالی مراقبینی از پیش رو و پشت سر قرارداد که اینها رصد میکردند و همراهی میکردند و نگهبانی میکردند و محافظت میکردند. این وضعیت نزول وحی بوده است. لذا هیچچیز غیر حق را شما نمیتوانید پیدا کنید درآیات.
امین وحی
امین وحی، جبرئیل، چند ویژگی دارد. یکی از مهمترین ویژگیهایش که قرآن میگوید این است که اولاً نسبت به بقیه ملائک که پایینتر از او هستند متبوع است و مطاع است. از او تبعیت و اطاعت میکنند؛ و از بالاتر که خداست فرمانبر است.
خدای تعالی صفت او را چگونه ترسیم میکند؟ میگوید او اهل اطاعت وامانت بود «مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ» آیه ۲۱ تکویر. خدای تعالی وحیش را به کسی داده، به یک موجودی داده که مطاع است و امین است.
تلاوت بهحق
تلاوت قرآن را هم خدای متعال در آیه ۲۵۲ سوره مبارکه بقره به پیغمبر خودش نسبت میدهد که این تلاوت پیغمبر اکرم باز در مصاحبت با حق بوده است «تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ» حتی تلاوتش هم بهحق بوده؛ چون نه خدا فراموش میکند «وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا» و نه فرشتگان کموزیادش میکنند «لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» هرگز در سخن بر او پیشی نمیگیرند و پیوسته بهفرمان او عمل میکنند.