- حدیث بندگی
- موضوع: شرح موعظه پیامبر (ص) به ابن مسعود
- ۱۳۹۸/۰۸/۲۲– جلسه پنجاه و یکم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
«یَا ابْنَ مَسْعُودٍ لَا تَرْکَنْ إِلَى الدُّنْیَا وَ لَا تَطْمَئِنَّ إِلَیْهَا فَسَتُفَارِقُهَا عَنْ قَلِیلٍ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِیمٌ یَا ابْنَ مَسْعُودٍ تَذْکُرُ الْقُرُونَ الْمَاضِیَهَ وَ الْمُلُوکَ الْجَبَابِرَهَ الَّذِینَ مَضَوْا فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً»
ای پسر مسعود بهسوی دنیا میل نکن و به دنیا اطمینان نداشته باش که بهزودی از آن جدا خواهی شد. خدای تعالی فرمود: «فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِیمٌ» بیرون آوردیم آنها را از بوستانها و چشمهسارها و کشتزارها و درختان خرمایی که شکوفههایشان انبوه و با طراوت و لطیف است. آیه ۱۴۷ و ۱۴۸ سوره مبارکه شعرا.
«لَا تَرْکَنْ إِلَى الدُّنْیَا» رکون یعنی اطمینان کردن، تکیه کردن، امید و اعتماد داشتن. مثل موارد دیگری هم که فرموده بود دارد اشاره میکند که دنیا زودگذر است. به دنیای زودگذر و دنیایی که ماندگاری ندارد دل نبند. عاقل کسی است که به پایدار تکیه میکند. عاقل به ناپایدار تکیه نمیکند. شما وقتی میخواهید جایی بنشینید و تکیه بدهید اول امتحان میکنید ببینید دیوار سفت هست یا نیست. به یک شاخه نازک درخت که تکیه نمیدهید. به درخت ریشهداری که باد هم او را تکان نمیدهد تکیه میدهید. دنیا پایدار و ماندگار نیست. خداست که ماندگار است. اگر میخواهید تکیه کنید به خدا تکیه کنید. توکلتان به خدا باشد. «وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ» (فرقان/۵۸) توکل کن بر خدایی که نمیمیرد. چرا میروید به هر موجودی که میراست و از بین میرود تکیه میکنید؟! رکون و توکل و اعتماد شما باید بهغیراز خدا نباشد.
«سَمِعْتُ اَباعَبدِاللَّهِ (عَلَیهِ السَّلامُ) یَقُولُ: فِیمَا نَاجَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مُوسَی «ع» یا مُوسَی لَا تَرْکنْ إِلَی الدُّنْیا رُکونَ الظَّالِمِینَ وَ رُکونَ مَنِ اتَّخَذَهَا أَباً وَ أُمّاً» در مناجاتی که بین حضرت موسی و خدای تعالی بود خدای تعالی فرمود: مثلاینکه انسان به پدر و مادرش تکیه میکند به دنیا تکیه نکن. تکیهات به ظالمین نباشد. «یا مُوسَی لَوْ وَکلْتُک إِلَی نَفْسِک لِتَنْظُرَ لَهَا إِذاً لَغَلَبَ عَلَیک حُبُّ الدُّنْیا وَ زَهْرَتُهَا» خدای تعالی اگر تو را به خودت واگذارد شکوفههای دنیا تو را میگیرد. حواست به سمت دنیا میرود. مواظب باش کاری نکنی که تو را به حال خود رها کند. رکون و میل و اعتماد به دنیا کاری بیخردانه است. انسان عاقل به محکم و استوار تکیه میدهد. «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» (قصص/۸۸) انسان باید به خدا توجه کند نه آن چیزی که هالک است.
در سوره مبارکه هود آیه ۱۱۳ «وَلَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ» اشاره میکند که نهتنها به دنیا بلکه به دنیازدهها هم که ظالم هستند نباید تکیه کرد، چون سودی برای انسان ندارند. به ظالمین تکیه نکنید زیرا چیزی که گیرتان میآید آتش است. متأسفانه میبینیم که بعضیها برای تکیه کردن به ظالمان چقدر سینهچاک هستند. شما اگر به ظالمان تکیه کنید بعد به دنبال ولی و سرپرست و حامی بگردید گیرتان نمیآید و کسی شمارا یاری نخواهد کرد، در آن روزی که به یاری احتیاج دارید.
روایتی را میخوانم: «وَ قَالَ بَعْضُهُمْ: خَصْلَتَانِ إِذَا صَلَحَتَا مِنَ اَلْعَبْدِ صَلَحَ مَا سِوَاهُمَا تَرْکُ اَلرُّکُونِ إِلَى اَلظَّلَمَهِ وَ اَلطُّغْیَانُ فِی اَلنِّعْمَهِ ثُمَّ تَلاَ قَوْلَهُ تَعَالَى وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى اَلَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ اَلنّارُ وَ لا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی» دو ویژگی هست در انسان که اگر حل شود بقیه مشکلاتش هم حل میشود. یکی اینکه تکیهاش به ظالمان نباشد. ظالمان، مسائل فردی، اجتماعی، سیاسی و بینالمللی را شامل میشود. دایرهاش وسیع است. اگر این دو مورد درست شود بقیه موارد هم درست میشود. اول تکیه نکردن به غیر خدا و ظلمه و دوم اینکه نعمت که به تو دادند طغیان نکنی. ما وقتی یکیمان دوتا میشود خدا را دیگر بنده نیستیم. بعد این دو آیه را خواندند سوره هود آیه ۱۱۳ و آیه ۸۱ سوره طه. طغیان نکنید که آن موقع حلال است که من بر شما غضب کنم.
«یَا ابْنَ مَسْعُودٍ تَذْکُرُ الْقُرُونَ الْمَاضِیَهَ وَ الْمُلُوکَ الْجَبَابِرَهَ الَّذِینَ مَضَوْا فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً» قرنهای گذشته را به یاد بیاور. سلاطین و ستمگرانی که درگذشته بودند به یاد بیاور. قوم عاد و ثمود و اصحاب رس و قرنها میان اینها فراواناند. آیه ۳۸ سوره مبارکه فرقان.
قرون معانی مختلفی دارد. جمع قرن است. یک قرن ۱۰۰ سال است. قرن صغیر ۳۰ تا ۳۵ سال است؛ بنابراین اگر سن شما ۳۵ سال شد یک سال به آن اضافه کنید میشود ۳۶ سال. ۷۰ سالهها ۷۲ سالشان است. بعضیها هم میگویند که قرن صغیر ۴۰ سال است. بعضی وقتها قرن به معنای یک عصر است. جمعیتی که در یکزمان باهم زندگی میکنند به آن جمعیت هم قرن میگویند. پس یکوقت به زمان قرن گفته میشود با توجه به تقسیمبندیهایی که هست و یکوقت به انسانهایی که در آن دوره زندگی میکنند قرن میگویند؛ یعنی گروه و قبیلهای که زندگی میکردند. اینجا میفرماید ابن مسعود انسانهای گذشته را یاد کن یا دورههای قبل را یاد کن، (فرقی نمیکند) و پادشاهانی که همه رفتند. خدای تعالی فرمود عاد و ثمود و اصحاب رس را به یاد بیاور. درباره عاد و ثمود زیاد شنیدهاید؛ اما اصحاب رس چه کسانی هستند؟ «وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً» انسانهای زیادی هم بین این دو قبیله زندگی میکردند.
روایتی را برای شما میخوانم خیلی طولانی است؛ اما خوب است که بخوانم. در تفسیر نمونه نگاه کنید مواردی را برای اصحاب رسانه گفته است. گفتند که اصحاب رس گروهی از مردم یمامه هستند که اسم پیغمبر آنها هم حنظله بود. گفتند که آن منطقه بین شام و حجاز بود. اصحاب رس آنجا بودند. بعضیها هم گفتهاند که عدهای از قوم شعیب هستند. یک عده هم گفتند که عدهای از قوم عاد و ثمود هستند ولی قطعاً قوم عاد و ثمود نیستند چون در آیه ذکرشده اسم عاد و ثمود با اصحاب رس آمده است. لفظ قرون هم آمده پس یک گروه نیستند. نمیخواهم این آیه را تفسیر کنم ولی آنچه میخواهم الآن برای شما بخوانم یک روایت است. این روایت را در کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام، صاحب کتاب به سند خودش نقل میکند از اباصلت هروی از حضرت رضا علیهالسلام روایت کرده که حضرت رضا از قول امیرالمؤمنین این مطالب را فرمودند. حدیث هم طولانی است. راجع به داستان اصحاب رس است که چه کسانی بودند.
فرمود: اصحاب رس مردمی بودند که درخت صنوبر ای را میپرستیدند و نام او را شاه درخت گذاشته بودند و آن درختی بود که یافِث (پسر حضرت نوح) آن را بعد از داستان طوفان در کنار چشمهای به نام روشناب کاشته بود. این قوم ۱۲ شهر آباد در حوالی آن نهری که اسم آن رس بود داشتند. (حالا بعضیها میگفتند که چاه عمیقی بود که بسیار پر آب بود بعد همانجا فروریخت که تمام مردم اصحاب رس یعنی مردمی که پیرامون چاه بودند آن چاه همه آنها را بلعید) این ۱۲ شهر آباد بهواسطه همین نهر رس کنار هم بودند. نام این ۱۲ شهر آبان و آذر، دی و بهمن، اسفند و فروردین، اردیبهشت و خرداد و تیر و مرداد و مهر و شهریور بود که مردم فُرس اسامی این شهرها را برای ماههای دوازدهگانه خود انتخاب کرده بودند. قوم نامبرده از آن صنوبر، جوانهها گرفتند و هرکدام در شهر خودشان یکی غرس کردند و از آن نهر هم دوازده جوی گرفتند و به شهر خودشان آوردند و نوشیدن آن آب را حرام کردند. بهطوریکه اگر کسی از این نهر مینوشید یا حیوانشان را میآورد تا از این نهر بخورد، خودش و حیوانش را میکشتند. چون میگفتند زنده ماندن این دوازده درخت که این ۱۲ درخت ۱۲ خدای ماست (بهعنوان خدا میپرستیدند) بستگی به این آب نهر دارد. پس سزاوار نیست که کسی از این آبها بخورد و مایه حیات خدایان ما را کم کند. یکی از کارهای ایشان این بود که در هرماه یک روز را دریکی از این شهرها عید میگرفتند. اهالی ۱۱ شهر دیگر میآمدند کنار آن درخت صنوبر جمع میشدند، قربانی میکردند، پیشکش میدادند، آتش درست میکردند، در کنار آتش شادمانی میکردند که مجوس هم از همینجا گرفته شد. وقتی دود بلند میشد در مقابل درخت صنوبر به سجده میافتادند. گریه و زاری میکردند و استغاثه میکردند. شیطان از درون درخت با اینها حرف میزد. این عادت را در ۱۲ شهر در این ۱۲ ماه داشتند تا ماه آخر میآمدند در شهر آخر که فروردینشان بود، ۱۲ قبیله میآمدند ۱۲ روز در کنار آن نهر این کارها را میکردند. روز سیزدهم میرفتند بیرون، کنار آن درخت بزرگ این کارها را انجام میدادند. آنجا هم شیطان باز به صدا درمیآمد. روز عید شهر بزرگ که فرامیرسید، نام آن شهر بزرگ هم اسفندار بود، شاهشان هم در همان شهر سکونت داشت و همه آنها جمع میشدند، قربانی و عبادت میکردند. ابلیس هم به آنها وعده میداد و آنها را امیدوار میکرد. البته وعدههایی که ابلیس در کنار این درخت میداد با وعدههایی که بچه شیطانها در درختهای دیگر میدادند فرق میکرد و اینجا بیشتر بود و اهمیت بیشتری برایشان داشت. بعدازاینکه ۱۲ روز این کار را میکردند روز سیزدهم بیرون میرفتند و شروع به پایکوبی میکردند و خوشحالی میکردند که عبادتهای دوازدهگانهشان را انجام دادند. ۱۳ شان را به درمیکردند. بعضی وقتها میگوییم که این چیزها ریشه دارد این روایت هم روایت زیبایی است از امیرالمؤمنین است. سالهای متمادی بر این مسئله گذشت تا اینکه خدای تعالی یکی از انبیا بنیاسرائیل را مأمور کرد از فرزندان یهودا و او را به سمت اینها فرستاد و گفت که آنها را به پرستش خدا و ترک شرک و بتپرستی دعوت کن. او هم آمد ولی کسی گوش به حرفش نداد. کسی که مدتها و سالیان سال به حرام و حرامخواری و بتپرستی عادت کرده باشد به این سادگیها زیر بار پیغمبر خدا نمیرود. این پیغمبر که بعضیها گفتند اسم او حنظله بود، (بعضیها هماسم دیگری را برای او گفتند) در آنجا شروع کرد به دعا کردن و نفرین کردن درختها. بهمحض اینکه نفرین کرد ۱۱ درخت و درخت اصلی خشک شدند. اینها دیدند که خدایانشان مردند و از بین رفتند و خشک شدند. گفتند خدای ما را جادو کرده است. بعد گفتند که نه خدا بر ما غضب کرده است. این مردم را به چیزی دعوت کرد ما باید قبول نمیکردیم. کفر ما باعث شده است که این درختها خشک شود. باید غیرت به خرج میدادیم. باید کاری میکردیم. چرا ما نسبت به خدایانمان بیغیرتی کردیم؟ چون بیغیرتی کردیم درختها قهر کردند و خشکیدند. پس باید فکری کنیم. تصمیم گرفتند کسی را که نفرین کرده بکشند. پیغمبر را کشتند. او را در چاه رس انداختند. در چاه را بستند و خیلی شاخ و برگ روی آن ریختند. آنقدر آن پیغمبر ناله کرد تا به شهادت رسید و صدای نالهاش قطع شد. بعدازاینکه این جنایت صورت گرفت خدای تعالی عذابی را بر آنها مسلط کرد که همه آنها هلاک شدند. دهنه آن چاه باز شد و کل این قبیله را در خودش گرفت. لذا معروف شدند به اصحاب رس، چون اسم آن چاه رس بود.
امیرالمؤمنین در خطبه ۱۸۰ نهجالبلاغه فرمود: کجایند صاحبان شهرهای رس که پیغمبران خود را کشتند. (معلوم میشود که یکی هم نبوده است. انبیاء تشریعی بودند که به کمک دین آمده بودند) و سنتهای مرسلین را خاموش و سنتهای جباران را احیا کردند. در کتاب شریف کافی برای مرحوم کلینی به سند خودش از محمد بن ابی حمزه، از هشام، از حفص، از امام صادق روایتی را نقل میکند که این اصحاب رس چگونه بودند. عجیب است که مبتلابه گناهانی هم بودند. الآن دیدهای در جامعه بعضاً در فضای مجازی عدهای فعالیت میکنند، بعضی معروفها را منکر نشان میدهند و بعضی منکرات را معروف نشان میدهند. روایت از امام صادق است. چند زن خدمت امام صادق آمدند یکی از آنها از حکم مساحقه پرسید. همجنسبازی زنان را مساحقه میگویند. حضرت فرمودند: حد آن حد زناست. یکی دیگر پرسید: خدای تعالی درباره مساحقه در قرآن چیزی گفته است؟ (مثل الآن که میگویند این حرفی که میزنی در قرآن هست یا نه) حضرت فرمودند: بله در قرآن هم هست. پرسیدند: کجای قران است؟ حضرت فرمودند: زنان اصحاب رس.
راجع به این مسئله چند روایت است درباره مساحقه و بعد اصحاب رس. در روایت دیگری امام اضافه میکند و میفرماید: هر نهر و چاهی را رس گویند. میفرماید کسانی که چنین کنند بر ایشان جلباب و زره و کمربند و تاج و چکمه از آتش درست کرده و بر همه آنها پارچه غلیظ متعفنی از آتش بر تنشان میکنند. بعد امام صادق علیهالسلام فرمود: این مسئله را به همه زنان خود یاد دهید. بگویید که خداینکرده مبتلای به این گناه نشوند. اگر شوند چنین عذابی را در پیش رو دارند.