- حدیث بندگی
- موضوع: دعای ۲۸ صحیفه سجادیه
- ۱۳۹۶/۰۵/۲۵ – جلسه هفتم
«لَکَ یااِلهى وَحْدانِیَّهُالْعَدَدِ، وَمَلَکَهُالْقُدْرَهِ الصَّمَدِ، وَ فَضیلَهُ الْحَوْلِ وَالْقُوَّهِ، وَ دَرَجَهُ الْعُلُوِّ وَالرِّفْعَهِ»
یکتایی در ذات و صفات ویژه توست. حَول، آن قدرتی است که انسان بهره میگیرد و این قوه مانع از ارتکاب کارهای بد است. البته همه اراده و فعلی که انسان دارد را حول میگویند. قوه هم عامل مؤثر در کارهای خوب و شایسته است.
لذا امام سجاد -علیهالسلام- میفرماید به اینکه تو مالک هر قوه و حول هستی؛ یعنی اگر کار زشتی را ترک کردم، اگر کار بدی را دیگر انجام نمیدهم یا کار خوبی را میخواهم انجام بدهم، همگی به حول و قوه و عنایت تو است. همانطور که گناه کردن هم به حول و قوه الهی است.
البته حول و قوهای است که خدا به ما برای کارهای شایسته داده است؛ اما ما در کارهای ناشایست استفاده میکنیم. والا هیچ حرکتی بدون حول و قوه الهی انجام نمیشود. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ». در روایت از امام باقر -علیهالسلام- است که حضرت فرمودند: توان خودداری از معصیت خدا را جز به یاری خدا نداریم و نیروی انجام اطاعت خدا را جز به توفیق خدا نداریم؛ یعنی اگر موفق هستیم که کار خیر کنیم خدا داده است و اگر موفق هستیم که کار بد نکنیم باز خدا داده است.
معانی اینها روشن است. بحث ما بر سر عبارت «وَحْدانِیَّهُالْعَدَدِ» است. عدد اگر واحد عددی باشد برای خدا کفر است؛ یعنی اگر در مقام سخن، خدا را اینگونه خطاب کنیم که معنای واحد عددی بدهد کفر است. واحد عددی کنایه از ترکیب دارد و وقتی مرکب شد باخدای تعالی نمیسازد. نه مرکب بُوَد و جسم، نه مرئی نه محــــل.
واحد عددی به معنای یگانهای است که ۲ دارد. پس چرا امام سجاد در اینجا اینطور گفته است؟
یکی از وحدانیتهایی که داریم وحدانیت واجبالوجود است؛ یعنی خدای تعالی. وحدت هر چیزی خود آن چیز است. وحدانیت عدد وقتی است که برای یک شیء ۲ تصور شود. درحالیکه ما برای خدا نمیتوانیم ۲ تصور کنیم. خدای تعالی از جمیع جهات بسیط است. ماهیتی ندارد. جز همان انیت بسیطه ای که مشوب به ترکیب نیست. ترکیب در آن نیست.
ما یک عالم خارج داریم، یک عالم عقل داریم، یک عالم فهم و اعتبارداریم. در بحث وجود چند جور وجود داریم. یک وجود عینی داریم که مثلاً شما بنده را میبینید. ولی اگر شما اسم مرا روی کاغذ بنویسید، میشود وجود کتبی. در ذهن خودتان قیافه مرا تصور کنید میشود وجود ذهنی. آن چیزی که در ذهن شما از بنده هست با آن چیزی که روی کاغذ نوشتهشده دو نوع وجود است.
در عالم خارج وجود خارجی دو چیز دارد؛ ماده و صورت. ماده میشود همان موادی که از آن تشکیلشده است. صورتش میشود همین قالبی که هست؛ یعنی گوشت و پوستواستخوان که ماده آن است در ظرفی ریخته میشود که هیکل است، میشود صورت. در ظرف دیگری میریزند میشود صورت شما. در ظرف دیگری میریزند میشود صورت کسی دیگر. پس هر موجود خارجی یک ماده دارد یک صورت دارد. خدای تعالی نه ماده دارد نه صورت.
در عالم عقل وقتی میخواهیم چیزی را برای شما ترسیم کنیم، تقسیم میکنیم به جنس و فصل. مثلاً میخواهیم ازنظر عقلی به شما بگوییم که انسان چیست. میگوییم الانسان حیوانٌ. ما در عالم وجود جماد و نبات و حیوان داریم. انسان از جنس حیوان است. پس جماد و نبات نیست.
ما حیوانهای مختلفی داریم. حیوانی داریم که میخزد. حیوانی داریم که میپرد. حیوانی داریم که شیهه میکشد. انسان از کدام نوع حیوان است؟ چیزی که این حیوان را از بقیه حیوانات جدا میکند را فصل میگویند. فصل یعنی جداکننده. وقتی میگوییم حیوان، همه حیوانها داخل میشوند. وقتی فصل را بگوییم فقط یکچیز میماند.
الانسان حیوانُ ناطق. نطق نه به معنایی که حرف میزند. چون طوطی و مینا و امثالهم هم حرف میزنند. نطق به معنای درک کلیات است. میفهمد که این ستون بزرگتر از آن ستون است. میفهمد که ۴ دو برابر ۲ است. میفهمد که اجتماع ضدین محال است. به موجودی که این چیزها را میفهمد ناطق میگویند.
اینها حرفهای فلاسفه است. والا خدای تعالی برای انسان جنس و فصل اینگونه قائل نیست. خدای تعالی جور دیگری تقسیم کرده است؛ بنابراین در همین تعریف علمی مشهور همین است که انسان حیوان ناطق است. حالا جنس و فصل خدا چیست؟ که بگوییم خدا در عالم عقل این است و از بقیه موجودات با فصلی جدا شود. خدای تعالی در ظرف عقل هم جنس و فصل ندارد.
در خارج از عقل صورت و ماده ندارد. در فهم و اعتبار هم ماهیت و وجود ندارد. این را گفتیم که بگوییم خدا ازهرجهت بسیط است. نمیتوانیم او را تقسیم کنیم. موجودی که نمیشود او را تقسیم کرد، نمیشود او را دوتا کرد. نمیشود ۳ تا کرد. وحدتی که اینجا گفتهشده است به معنای واحد لا بالعدد است. این ازلحاظ عقلی بود.
ازنظر نقلی هم روایت زیاد داریم. از امیرالمؤمنین -علیهالسلام- روایت است که فرمود: «انه سبحانه واحد بلا عدد». در نهجالبلاغه هم هست که «الْواحِدُ بِلا تَأْویلِ عَدَدٍ». یا در خطبه ۱۸۵ فرمود «واحد بلا عدد».
شیخ صدوق در کتاب توحید که یکی از کتابهای خیلی عالی است و بسیار معارف بلندی از توحید دارد و مرحوم قاضی سعید قمی آن را شرح کرده که کتاب بسیار عمیق و دقیقی است روایتی دارد. «قام یوم الجمل الی امیر المومنین (علیه السلام) فقال یا امیر المومنین اتقول ان الله واحد قال فحمل الناس علیه قالو یا اعرابی اماتری مافیه امیرالمومنین من تقسم القلب فقال امیرالمومنین (علیه السلام) دعوه فان الذی یریده الاعرابی هو الذی نریده من القوم ثم قال یا اعرابی ان القول فی ان الله واحد علی اربعه اقسام فوجهان منها لا یجوزان علی الله عزوجل ووجهان یثبتان فیه فاما اللذان لا یجوزان علیه فقول القائل واحد یقصد به باب الاعداد فهذا ما لا یجوز الان ما لا ثانی له لا یدخل فی باب الاعداد اما تری انه کفر من قال ثالث ثلاثه و قول القائل هو واحد من الناس یرید به النوع من الجنس فهذا ما لا یجوز علیه لانه تشبیه و جل ربنا ان ذلک و تعالی واما الوجهان اللذان یثبتان فیه فقول القائل هو واحد لیس له فی الاشیا شبه کذالک ربنا و قول القائل انه عز و جل احد المعنی لا ینقسم فی الوجود و لا عقل ولا وهم کذلک ربنا عز وجل».
در جنگ جمل مردی آمد خدمت امیرالمؤمنین که مشغول جنگ بودند. صدای شمشیر و نیزه و تیر میآمد. گفت یا امیرالمؤمنین تو میگویی خدا واحد است؟ مردم به او هجوم آوردند: ای اعرابی نمیبینی امیرالمؤمنین قلبش تقسیمشده (حواسش پرت جنگ است). امیرالمؤمنین فرمودند: رهایش کنید. ما میجنگیم که مردم را به همین طرف بکشانیم. جنگ ما به خاطر همین است که خداشناس شوند. حالا او خودش آمده خداشناسی میپرسد شما دارید به او حمله میکنید؟
سپس امیرالمؤمنین فرمودند: ای اعرابی اینکه بگوییم خدا یکی است چهار قسم دارد. دو قسمش اصلاً بر خدای تعالی جایز نیست که گفته شود؛ اما دو قسمش بر خدا ثابت میشود و درست هم هست. آن دو معنایی که جایز نیست برای خدا بگوییم این است که واحدی که از آن شروع اعداد را قصد کنیم این از مواردی است که جایز نیست. به خاطر اینکه احدی که ۲ ندارد اصلاً در باب اعداد نمیآید. نمیبینی که خدای تعالی در قرآن این را کفر دانسته که کسی بگوید سومین از سه تاست.
و اینکه گفته شود خدا یکی است و منظورشان از اینیکی یک نوع از یک جنس باشد، این هم جایز نیست. مثلاً بگوییم که خدا یکی از چه چیزی است؟ لازمهاش این است که شما چند خدا فرض کنید. بعد بگویید او یکی از آن خداهاست. این هم جایز نیست. (مثلاً در روم باستان که الهههای متفاوت داشتند).
و آن دووجهی که میگوییم واحد و معنای آن درست است این است که بگوییم خدا یکی است یعنی هیچچیز دیگری شبیه او نیست؛ یعنی «لیس کمثله شیء»؛ و دیگری اینکه وقتی میگویی خدا احد است معنای احد این باشد که در عالم وجود قابلتقسیم نیست. نه در عقل، نه در وهم و نه در عالم خارج که توضیح دادیم.
لذا اینجا که امام سجاد -علیهالسلام- میفرماید «وَحدانِیهُ العَدَد» به معنای مصطلح که در عبارات هست نیست که در این صورت شرک است. اگر پنج نفر درجایی بودند و خدای واحد هم در آنجا باشد آنها باز همان پنج نفر هستند. واحد لا بعدد یعنی این. اگر واحد عددی باشد میشوند شش نفر. ولی خدا واحد عددی نیست. واحد قیومی است؛ یعنی خدا بر اینها احاطه دارد. قائم بر اینهاست.
قرآن کریم همین را میگوید. مسیحیان که خدا را سومین از سه تا میدانند سخن شرکآلود میگویند. در آیه ۷۳ سوره مبارکه مائده «لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَهٍ وَمَا مِنْ إِلَٰهٍ إِلَّا إِلَٰهٌ وَاحِدٌ». شبیه همین تعبیر در آیه ۷ سوره مبارکه مجادله است که توحید ناب را میگوید «مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَىٰ ثَلَاثَهٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَهٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَىٰ مِنْ ذَٰلِکَ وَلَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ» هیچ سهنفری باهم محرمانه سخن نمیگویند جز آنکه خدای تعالی چهارمین آنان است؛ و هیچ پنجنفری باهم سخن نمیگویند مگر آنکه خدا ششمین آنان است و نه کمتر از این و نه بیشتر. جز آنکه خدای تعالی با آنان است هرکجا که باشند. روز قیامت از اعمال آنها خبر میدهد.
در تعبیر ثالث ثلاثه، ۳ امر است که در عرض هم قرارگرفته است. «الف ب ج» هرکدام از اینها واحد عددی است. هرکدام هم کمیتی دارد. از هرکدام هم که شروع کنیم اولی میشود و دوتای بعدی دومی و سومی. مثلاً اگر از ب شروع کنیم میشود احد ثلاثه. الف ثانی ثلاثه و ج ثالث ثلاثه.
خدای تعالی فرمود کفر است که بگویید خدا سومین این سه تاست. چون عدد قائل شدید. طبق نظر نصارا خدا موجودی است در عرض دو موجود دیگر. لازمهاش محدود بودن است. لازمهاش ماده داشتن است. لازمهاش جسم داشتن است. درحالیکه خدای تعالی حقیقت محض است.
اما در آیه هفت سوره مجادله میفرماید: در جمع سهنفرهای که صحبت میکنند چهارمین آنها خداست؛ یعنی احاطه قیومی دارد. نه اینکه نفر چهارم است. عمداً میگوید نجوا؛ یعنی سه نفر گوشهای باهم درگوشی صحبت کنند و کس دیگری نباشد. در چنین جایی چهارمی خداست. این برخلاف آن حرف است که میگوید سومی خداست. چهارمی وجود ندارد چون نجوا است.
این وحدت وحدت عددی نیست. خدای تعالی بهعنوان ناظر است؛ یعنی احاطه دارد. درهرحال و همهجا با ماست. فرمود «إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ» معیت است. احاطه است؛ و در روز قیامت میگوید من با شما بودم. حتی با خودت در دلت درباره کسی فکر میکردی من دومی بودم. این خدا، هم با مجموع جمع نمیشود هم با تکتک جمع نمیشود. ولی با همه اینها هست. این موجود یک نیست، چون اگر بود بقیه را ۲ و ۳ میکرد.