- حدیث بندگی
- موضوع: دعای ۲۸ صحیفه سجادیه
- ۱۳۹۶/۴/۲۸ – جلسه سوم
اللَّهُمَّ إِنِّی أَخْلَصْتُ بِانْقِطَاعِی إِلَیْکَ وَ أَقْبَلْتُ بِکُلِّی عَلَیْکَ وَ صَرَفْتُ وَجْهِی عَمَّنْ یَحْتَاجُ إِلَی رِفْدِکَ وَ قَلَبْتُ مَسْأَلَتِی عَمَّنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ فَضْلِکَ وَ رَأَیْتُ أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیِهِ وَ ضَلَّهٌ مِنْ عَقْلِهِ
این دعا برای وقتی است که انسان به خدا پناه میبرد. یاد میدهد که در آن حال چگونه از خدا بخواهد و چه بخواهد. این دعا پر است از توحید. به ما یاد میدهد که چگونه خدا را بشناسیم، خدا کیست، منزلت خدا در نزد ما چگونه باید باشد، نوع ارتباط ما با خدای تعالی چگونه باید باشد و چگونه جایگاه خدا را درک کنیم.
به فرازها که دقت میکنیم دارد میگوید خدایا همه هستی تو هستی. من از همه غیر از تو بریدم. یک عبارت اولیه دارد؛ «أَخْلَصْتُ بِانْقِطَاعِی» کمال انقطاع و اخلاص انقطاع به سمت تو باشد که من خالصانه از همهچیز ببُرم و به سمت تو بیایم.
و ادامه دعا صدق این گفتار را میرساند. صدق توکل بر خدا را میرساند. «أَقْبَلْتُ بِکُلِّی عَلَیْکَ» با همه وجودم، چه جوارحم، چه جوانحم، چه فکر و اندیشه و عقیدهام، چه دستوپا و زبان و گوش و چشمم، با همه اینها به سمت تو رو کردم و از غیر تو بریدم. اینها صدق توکل است که من دراینارتباطی که با تودارم صادق هستم.
حالا میخواهم حاجت بخواهم. حاجاتم را از چه کسی بخواهم؟ این را فهمیدهام که نباید از غیر تو چیزی بخواهم. روی حاجت خودم را از کسی که چون مثل من به فضل تو نیازمند است برگرداندم. «قَلَبْتُ مَسْأَلَتِی عَمَّنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ فَضْلِکَ» بقیه انسانها هم مثل من محتاج فضل تو هستند. من از همان کسی که محتاج است چیزی بخواهم؟
مسائلی که تا الآن گفتیم استحکام بُعد توکل بود. در فراز پنجم بیان میکند که اثر آن انقطاع چیست. ثمره اینکه من از خدا جدا نشوم و از بقیه موجودات جدا شوم چیست. برای تأکید مطلب و برای تقویت مسئله حضرت به خدای تعالی عرض میکند «وَ رَأَیْتُ أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیِهِ وَ ضَلَّهٌ مِنْ عَقْلِهِ» دیدم که محتاجی از محتاج دیگر طلب کند سفیه و سبکرأی است. سبکمغز است. عقلش گمراه است. گمراهی در عقل دارد.
یعنی اگر خداینکرده ما بهجای اینکه از خدا بخواهیم از بنده خدا طلب کنیم سبکمغز هستیم. گمراه هستیم. خیلی حرف بلندی است. حرفهای جلسه گذشته یادتان نرود که انسان برای حیات زندگیاش و آیندهاش احتیاج به کمک دارد. کمک خواستنها خلاف نیست. نگاه استقلالی داشتن خلاف است؛ یعنی آنکسی را که شما از او کمک میخواهید مؤثر دانستن این خلاف است؛ و الا انسان از همه موجودات عالم کمک بگیرد، برای کارهایش از ابزارآلات کمک بگیرد، از انسانهای دیگر کمک بگیرد، منافات با توحید ندارد.
خود خدا گفته است که باید این کار را بکنید. فقط نباید مؤثر بدانید. نباید بگویید خدا مؤثر است، این آقا هم مؤثر است. فاصله ما با وهابیها در همین است. آنها میگویند بگویی یا علی شرک است. کشتن چنین کسی عیبی ندارد. میگویند باید بگویی یا الله. «فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً» در کنار خدا از کسی چیزی نخواهید.
نمیداند که ما میگوییم یا امیرالمؤمنین تو نزد خدای تعالی قرب و منزلت داری. تو واسطه شو. نه اینکه خود او را مؤثر میدانیم. اگر کسی بگوید لامپی که دارد نور میدهد سیم برق است که دارد به او نور میدهد خلاف کرده است. سیم برق از منبع برق نور را به لامپ میرساند. هرگز کسی برای سیم استقلال قائل نیست. سیم وسیله است برای رساندن برق به منبع نور؛ اما اگر کسی او را مستقل بداند خلاف فهمیده است.
اینجا هم همین است. مجرای فیض الهی هستند نه اینکه خودشان مستقلاً منشأ اثر هستند. البته امکان دارد خدای تعالی قسمتی از امور را تفویض کند. مثل مدیری که قسمتی از کارهایش را به کسی تفویض میکند؛ اما باز متصل به منبع است. اینها را نباید باهم اشتباه گرفت. اینجا چه میگوید؟ محتاج به محتاج مراجعه نکند. مواظب باشیم که درست بفهمیم.
لذا حضرت نمیگوید از آثار اینکه تو بروی در خانه کس دیگری را بزنی این است که سفیه هستی و سبکمغز و بیعقل هستی. میگوید اصلاً این کار اثرش نیست، عین سفاهت است. حضرت نفرمود از آثار سفاهت این است بلکه این کار نفس سفاهت است. خودش گمراهی است که انسان از محتاج دیگری طلب کند.
انسان نمیتواند نیاز نداشته باشد. انسان نیازمند است. همه ما نیاز داریم. هیچکدام از ما نمیتوانیم اصل هستی خودمان را تأمین کنیم و تضمین کنیم. شما نمیتوانید بگویید من امروز نمیمیرم، فردا میمیرم. کسی بر این قضیه کنترلی ندارد. اعضایی که خدای تعالی مقرر کرده در وجود ما، قلبتان را اراده کنید که ضربان نداشته باشد، نمیتوانید. اختیار ندارید. انسان نمیتواند اصل هستی خودش را تضمین کند که چقدر زنده است. بقای عمر خودش را نمیتواند به عده بگیرد. بگوید میخواهم ۵۰ سال دیگر بمانم. چرا؟ چون مستقل نیست.
ما وابسته هستیم. ازهرجهت مقهور عوامل مختلف هستیم. مثل همین ضربانی که گفتم تحت سلطه عوامل مختلفی هستیم. خدای تعالی است که ما را اداره میکند. زمین برای خداست. فکر برای خداست. بدن برای خداست و او اداره میکند. پس بینیاز نیستیم، از آنطرف هم نمیتوانیم همه اینها را خودمان تضمین کنیم.
اگر انسان به خودش اندیشه کند و نیازهای خودش را احساس کند و بفهمد که یک موجود نیازمندی است و این نیازها نیازهای واقعی است میبیند که تکیهگاهی غیر از خدای تعالی که به هیچ موجودی تکیه ندارد، ندارد. ناچار است که به خدا تکیه کند. نیاز او را باید یک موجود بینیاز برطرف کند.
انسانِ خداشناسِ عاقل که البته انسان خداشناس را ما میگوییم که عاقل است، این انسان خداشناس که عاقل است حاجتش را از غنی بالذات میخواهد. از آن موجودی میخواهد که آن موجود ذاتش بینیاز است. لذا امام سجاد -علیهالسلام- فرمود «رَأَیْتُ أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیِهِ وَ ضَلَّهٌ مِنْ عَقْلِهِ» دیدم اگر خودم که محتاجم بخواهم از محتاج دیگری درخواست کنم این بیعقلی است
انسانی که به خودش فکر میکند و میاندیشد و نیازهای خودش را میبیند، میفهمد که باید به یک بینیاز بالذات تکیه کند. حضرت هود -علیهالسلام- را ندیدید به خدای تعالی عرض میکند که خدایا من از تو اجر میخواهم. طلب پاداش میکند. محتاج است ولی وقتی میخواهد بخواهد از چه کسی میخواهد؟ از خدا میخواهد. از مردم چیزی نمیخواهد.
درخواست از مردم یعنی نیازمند به نیازمند مراجعه کردن و این نشانه سفه است. البته من بحث را آوردم روی بحث مالی. اگر کسی از کسی مال خواست بیعقلی است؛ اما این را بدانید بحث فقط مالی نیست. خیلی گستردهتر از اینهاست. نیازمند به نیازمند دیگر نباید مراجعه کند. البته در بعضی از قسمتها نسبی است. نیازهای مادی را کنار میگذاریم و این بحث را توسعه میدهیم.
مثلاً در بحث هدایت انسان باید هدایت را از کسی بگیرد که او هادی بالذات است؛ یعنی ذاتش هدایت دارد نه اینکه خود آن موجود هم احتیاج به هادی دارد. این را از قرآن میگویم. سوره اسرا آیه ۹۷٫ آیات در این مورد فراوان است. من فقط دو سه نمونه میخوانم.
«وَمَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ» کسی که خدا او را هدایت کند اوست که هدایتشده است؛ یعنی دیگران نمیتوانند انسان را هدایت کنند. الآن این فرقهها و عرفانهای کاذب و نحلههایی که هستند اینها هدایت الهی نداشتند. در مسیر دیگری بودند.
«وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِهِ» کسانی که خدا آنها را گمراه کند هرگز در برابر خدای تعالی برای آنها یاوری نیست. خدا اگر کسی را گمراه کرد دیگرکسی نمیتواند او را کمک کند. مگر خدا کسی را گمراه میکند؟ خدا رحمت محض است. خدا عین رحمت است. مگر میتواند گمراه کند؟
در آیه ۱۸۶ سوره مبارکه اعراف «مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِیَ لَهُ» کسی که خدا او را گمراه کند برای او هدایتکنندهای نیست؛ یعنی انبیا هم نمیتوانند برای او کاری کنند. «مَنْ یضلِلِ اللّهُ فَمَالَهُ مِنْ هَادٍ» آیه ۳۳ سوره مبارکه رعد. هرکسی را که خدا گمراه کند هیچ هدایتکنندهای را نخواهد یافت.
اولاً هدایت خدا ابتدایی است. خدا از اول همه را هدایت میکند. زمینههای هدایت را برای همه فراهم کرده است. زمین و کف کار برای همه هست. «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» یعنی ما کف کار را آوردهایم. اگر شما شکرگزاری کردید ما درِ دیگری را برای شما باز میکنیم. به همین منوال صعود میکنی و بالا میروی.
خدای تعالی هدایت را برای همه گذاشته است؛ اما وقتی به تو خدمت کرد و نعمتی را داد تو باید از آن نعمت استفاده کنی و تشکر کنی. بهره ببری. وقتی بهره بردی نعمت دوم و نعمت سوم را میدهد؛ اما اگر کفران کردی و نعمت را نپذیرفتی خدای تعالی اینجا باید چهکار کند؟ باید جزا بدهد. باید کیفر کند. وقتی گفت از آن راه برو و شما نرفتی نتیجهاش چه میشود؟ کیفر. کیفر خدا چیست؟ چراغ را خاموش میکند.
چون هدایت نور است. وقتی شما نور را نپذیرفتی نور را میگیرد. چراغ را که خاموش کرد شما در تاریکی دستوپا میزنید. پیغمبر هم بیاید چه چیز را به شما نشان بدهد؟ امام معصوم چه چیزی را به شما نشان بدهد؟ در تاریکی دستوپا میزنی و به چاله میافتی. اینجاست که میگویند خدا شد مضل.
خدا هرگز ابتدائاً گمراه نمیکند. این گمراهی، گمراهی پاداشی است. جزا است. ثمره عمل خود شخص است. خودت با عملت طوری کردی که این چراغ خاموش شود. چراغ که خاموش شد در تاریکی مطلق آدم به درودیوار میخورد. لذا اگر دستت در دست خدا بود و جلو آمدی هدایت میشوی؛ اما اگر دستت را کشیدی و در تاریکی رفتی دیگر چه کسی میخواهد تو را کمک کند؟ هیچکس دیگر نمیتواند کمک کند.
بعضیها را دیدهاید هرچه آنها را نصیحت میکنی اصلاً نمیفهمند. امربهمعروف در او تأثیری ندارد. به سنگ هر چه بگویی اثری ندارد. تازه بعضی از سنگها تکان میخورند. خدا نکند که دل انسان سنگ شود. پس فقط کسی حق هدایت دارد و میتواند دیگران را هدایت کند و باید از آن هادی پیروی کرد که خود او به غیر نیاز نداشته باشد.
یعنی از چه کسی؟ از خدا. پس انبیا و اولیا در این میان چهکاره هستند؟ یعنی کسی حق هدایت دارد که ذاتاً مهتدی باشد. کسی که ذاتاً هدایتشده است میتواند هادی دیگران باشد. کسی که به دیگران نیازمند است ذاتاً مهتدی نیست. ذاتاً هدایتشده نیست. خودش به هدایت احتیاج دارد. لذا ذاتاً نمیتوانیم از او پیروی کنیم. اینجا نسبی میشود.
چون فاقد کمال اصل هدایت است نمیتوانید خودتان را کامل در اختیار چنین موجودی بگذارید. کوری عصا کش کور دگر شود. میخواهد دستش را بگیرد و به کجا ببرد؟ هر موجودی که هستی او عین ذاتش نباشد مثل من و شما و کل این عالم و هستیاش عین ذاتش نباشد در اصل هستیاش به غیر خودش احتیاج دارد؛ یعنی به خدا احتیاج دارد.
و هر موجودی که در هست خودش احتیاج به دیگری داشته باشد در کمالاتش هم احتیاج به دیگری دارد؛ یعنی نمیشود بگویم خدا من را خلق کرده است اما کمالاتم را خودم کسب کردم. در کمالاتم هم باید به خدا متصل باشم. اگر عقل و فهم و زیبایی کمال من است همه این کمالات به آنکسی بستگی دارد که هستی من را داده است. پس هر موجودی که اصل هستی من را داد کمالات من را هم باید او بدهد.
من اگر برای هستی خودم به موجودی محتاج بودم برای کمالات خودم هم به آن موجود محتاجم. پس هرگز ممکن نیست چیزی که اصل ذات او محتاج غیراست، مثل من و شما، در هدایت شدن که یکی از کمالات وجودی ماست به ذات مهتدی محتاج نباشد.
منی که در اصل وجودم احتیاج به خدا دارم، در هدایت که کمالی است برای من به خدا احتیاج دارم. کسی که اصل هستی را میدهد کمالات را هم او میدهد. پس حق هدایت فقط و فقط در اختیار خداست. انسان دنبال هدایت است، پس باید دنبال خدا باشد؛ و البته هر انسانی به هراندازه که از هدایت خدا بهرهمند شد بقیه انسانها هم میتوانند از آن هدایت بهرهمند شوند.