مراسم عزاداری و سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در شب هفتم محرم ۱۴۴۰ هـ.ق با سخنرانی آیتالله حسینی بعد از نماز مغرب و عشاء در مصلا امام خمینی (ره) کرج برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی دفتر نماینده ولیفقیه در استان البرز و امامجمعه کرج ، مراسم عزاداری و سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در شب هفتم محرم ۱۴۴۰ هـ.ق با سخنرانی آیتالله حسینی همدانی و مداحی حاج علی قلندری و کربلایی مازیار طاولی بعد از نماز مغرب و عشاء در مصلا امام خمینی (ره) کرج برگزار شد.
در ادامه متن کامل سخنرانی آیتالله حسینی همدانی را میخوانید:
سبک زندگی هر کسمحصول و معلول باورهاو ارزشهای اوست. راجع به آداب و سبک زندگی مقدمهای را جلسه گذشته عرض کردم که ادب و آداب و اخلاق به چه معناست. رابطه اخلاق و ادب چیست و ادب و سبک زندگی چگونه است.
بحث ادب بحث مفصلی است. در مباحث اسلامی آداب اسلامی گستره دارد؛ که باید در یکفصلی به آن پرداخت. رفتارهای فردی، رفتارهای اجتماعی، رفتارهای اقتصادی، رفتارهای سیاسی، رفتارهای نظامی، رفتارهای خانوادگی و هرکدام از اینها هم زیر فصل دارد.
چیزی که این شبها مدنظر ماست امهات بحث سبک زندگی است که از امام حسین –علیهالسلام- به دست میآوریم؛ و میخواهیم آن را سرفصل حیات طیبه خودمان بکنیم انشاءالله. عرض کردیم باورهایی که داریم و ارزشهایی که داریم سبک زندگی را میسازد. باید دید که چه باوری بر فرد و جامعه حاکم است.
اگر جهانبینی توحیدی و ایدئولوژی الهی حاکم باشد همینها زمینه شکلگیری یک نوع خاصی از زندگی خواهد بود. کما اینکه اگر غیر خدامحور باشد سبک زندگی فرد و جامعه در آن مجموعهای که خدا حاکم نیست جور دیگری خواهد بود.
برخی از باورها و ارزشها نقش زیربنایی و کلیدی دارند. سرنوشتساز هستند. در طراحی زندگی انسان و حیات انسان نقش مهمی دارند. میدانید هرکسی هرگونه که زندگی کند همانگونه میمیرد. مرگ انسان و حیات او با همدیگر ارتباط دارند. لذا شهدا زندگیشان یک زندگی خاصی است. مرگ آنها هم مرگ خاص است.
از مهمترین باورهای اسلامی که در همه ابعاد زندگی یک مسلمان نقش اساسی و زیربنایی دارد و این بُعد و این باور در شراشر زندگی او و در همه سراسر حیات او حضور دارد باور به خدای یکتاست. توحیدی که هیچ شرکی همراه او نیست. میدانید که خیلی از ما مشرک هستیم. آیه قرآن آنهم به آن اشاره دارد که بیشتر مردم مشرک هستند.
نه به معنای شرک جلی بهعنوان اینکه در کنار خدای تعالی کسی را قائل باشند؛ اما شرک خفی دارند. در مقام عمل اعتقادات الهی دارند و خدا را بندگی میکنند و نماز میخوانند اما کفر عملی هم هست. شرک عملی هم وجود دارد. آیات قرآن را ببینید «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» به کسانی که ایماندارند تذکر میدهد که این کار و آن کار را نکنید. معلوم میشود که اهل ایمان به یک سری از امور مبتلا هستند و این ایمان منافاتی با خلافی که میکند ندارد.
پس یکی از مهمترین باورها باور توحیدی است. یکی از مسائل مهم دیگری که در سبک زندگی تأثیر دارد و در هر مکتبی و دینی موردبحث است جایگاه انسان در عالم هستی است؛ که انسان در این عالم چه نقش و جایگاهی دارد. برای چه آمده است. اینکه ما جایگاه خودمان را در عالم هستی خوب بفهمیم زندگی ما را تنظیم میکند؛ که بحثهای خودش را دارد. لذا انسانشناسی در اسلام یک بحث مستقل و مفصل است.
از آیات قرآن کریم و روایات اهلبیت و نهجالبلاغه و دعاها میشود بحث انسانشناسی اسلامی را کاملاً بحث کرده و ببینیم که چه سعه ای دارد. بحث اومانیستی و انسانمحوری را مطرح میکنند بهجای خدامحوری و مباحثی از مباحث انسانی را در آنجا مطرح میکنند اما در اسلام سعه آن خیلی بالاتر است. خیلی عمیق به مسئله انسان پرداختهشده است.
خدای تعالی همه عالم را برای انسان خلق کرده است. همه موجودات عالم مسخر انسان هستند. «وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» خدا همه آنچه در آسمانها و زمین است برای انسان مسخر کرده است. تحت سلطه انسان قرار داده است. انسان بر همه عالم هستی حاکم است به اذن الله.
البته این انسان به خاطر ندانمکاری و به خاطر هوای نفس و به خاطر خواستههای درونی کوچکش این موجودات را که خدا برای او مسخر قرارداد خودش را تحت سلطه آنها قرار میدهد. خدا جمادات را مسخر انسان کرده است ولی این بیچاره خودش را تسلیم جمادات میکند. تسلیم ماشین و طلا و نقره میشود. برای به دست آوردن آنها تا میتواند کلک میزند و حقهبازی میکند. آخرتش را خراب میکند.
خدای تعالی حیوانات را مسخر انسان کرده است ولی انسان خودش را تحت سلطه حیوان قرار میدهد. انسان خودش حیوان است، حیوان ناطق است. برای یک زن برای یک شخص خودش را تحت سلطه قرار میدهد. خدای تعالی طبیعت و نباتات را مسخر انسان کرده است ولی بعضیها را میبینید به خاطر مسائل مادی حاضر هستند همه کاری بکنند.
انسانشناسی اسلامی خودش یک بحث مستقلی دارد. لذا در همه مکاتب الهی راجع به جایگاه انسان در آن مکتب سخن گفته میشود که اسلام از مکاتب الهی است و راجع به انسان سخن گفته است. اگر جایگاه انسان در این عالم مشخص شود سبک زندگی او تبیین میشود.
حقیقت انسان ازنظر اسلام این است که یک موجود مرکبی است از جسم و روح. حقیقت انسان متشکل است از جسم و روح. حقیقت حقیقی انسان هم روح اوست. چون این جسم دائم در حال تغییر و تکامل است ولی روح ثابت میماند. هم در این عالم و در عالم دیگری حقیقت وجودی همین روح انسان است که حیات ابدی دارد؛ و اینگونه نیست که از بین برود.
میدانید که انسانها ابدی هستند مثل خدا؛ اما ازلی نیستند. چون خدای تعالی آنها را خلق میکند. وقتیکه خلق شدند دیگر ابدی هستند. از بین نمیروند. تا وقتی خدا هست انسان هم هست. لذا درآیات الهی به این مطلب اشارهشده است. در روایات هم هست.
آِیه ۱۱ سوره مبارکه سجده فرمود «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ» اشاره به همین است که خدای تعالی روح را توفی میکند و در نزد خدای تعالی همه برمیگردیم و ابدی هستیم. این جهانبینی ما است. اگر ما این را بفهمیم که ابدی نیستیم در دنیا زندگی ما خیلی فرق میکند. قارون، نمرود، فرعون، زندگی اینها را ببینید. ببینید انسانهایی را که دست به جنایت زدهاند اقدامات خصمانه کردند نسبت به انسانهای دیگر باورشان به دنیا و حیات دنیا چگونه است. زندگیشان را بر اساس آن باور تنظیم میکنند و تا آنجایی که بتوانند ظلم و جنایت و گناه مرتکب میشوند.
اما اگر کسی بداند که زندگی حقیقی او در جای دیگری است وضعیت او فرق میکند. در روایتی است از رسول خدا -صلیالله علیه و آله- که فرمودند «مَا خُلِقْتُمْ لِلْفَنَاءِ بَلْ خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ وَ إِنَّمَا تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَى دَار» اینطور نیست که شما برای فانی شدن خلقشده باشید. برای بقا خلقشدهاید؛ اما این بقاء شما در دنیا نیست. بقاء شما در آخرت است. مدتی در دنیا ساکن هستید بعد وارد منطقه دیگری خواهید شد که آنجا باقی است.
کار شما در این دنیا هم برای آن قسمت باید باشد. سرمایهگذاری شما در این دنیا برای بهرهبرداری در دنیای دیگر باید باشد. امیرالمؤمنین -سلاماللهعلیه- در خطبه ۲۰۳ از خطب نهجالبلاغه که صبحی صالح جمعآوری کرد دارد که «أَیُّهَا اَلنَّاسُ أَلاَ إِنَّ اَلدُّنْیَا دَارُ فَنَاءٍ وَ اَلْآخِرَهَ دَارُ بَقَاءٍ» دنیادار از بین رفتن است. فکر نکنید که در این دنیا باقی میمانید.
حتی پیغمبر خدا بهترین موجود عالم هستی و صادر اول و عقل کل عالم، واسطه فیض الهی، رسول مکرم اسلام، به او هم خدای تعالی میگوید «إِنَّک مَیِّتٌ» چون بنا نیست که در این دنیا کسی بماند. بعد امیرالمؤمنین میفرمایند «فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ» این چیزی که محل عبور است و از بین میرود بگیرید برای قرارگاه خودتان و قیامت را آباد کنید.
«أَخْرِجُوا مِنَ اَلدُّنْیَا قُلُوبَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُکُمْ» از این دنیا قلب خودتان را خارج کنید و به دنیا وابسته نباشید. استفاده کنید بهره ببرید اما وابسته نباشید قبل از اینکه بدنهایتان را خارج کنند. «فَفِی اَلدُّنْیَا حَیِیتُمْ وَ لِلْآخِرَهِ خُلِقْتُمْ».
در بیان دیگری امام حسین -علیهالسلام- فرمود «فَإِنِّی لا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَهً» این را در ضمن خطبهای در بین راه بیان کردند: من مرگ را جز سعادت نمیبینم. چه کسی مرگ را سعادت میبیند؟ کسی که یک باوری دارد. باوری که مرگ را سعادت میداند زندگیاش را بر اساس آن باور تنظیم میکند. کوچک و بزرگ اینها این باور رادارند.
کوچکشان میگوید «احلی من العسل». بزرگشان هم میگوید اگر من را قطعهقطعه کنند و بسوزانند و خاکسترم را باد بدهند باز برایم مثل عسل شیرین است. زینبشان هم میگوید «ما رایت الا جمیلا» اینها باور است. اگر باور صحیحی که از روی اعتقاد به مبدأ (توحید) و معاد (بازگشت به توحید) درستشده باشد انسان حاضر است برای آن جهاد کند و کشته شود.
در عبارتی دارد «اِنَّ الْحَیاهَ عَقیدَهٌ وَ جِهادٌ» البته این حرف مربوط به امام حسین –علیهالسلام- نیست. شعری است مربوط به احمد شوقی شاعر حماسهسرای مصری. «قف دون رأیک فی الحیاه مجاهدًا إن الحیاه عقیده وجهاد» در زندگی پای عقیدهات تلاش کن که زندگی عقیده و جهاد است. حرف قشنگی است. اگر کسی باور به مبدأ و معاد داشته باشد سبک زندگی و مسیر زندگی او جوری تنظیم میشود که حاضر است برای این باور جهاد کند و کشته شود.
اعتقاد به جاودانگی روح وزندگی ابدی زندگی دنیا را در نظر انسان کوچک میکند. اعتقاد به معاد راه رسیدن به کمالات والای انسانی است. ما فکر میکنیم اگر درباره معاد صحبت کنیم مرگمان نزدیک میشود. میگویند برای جوانها از مرگ و معاد صحبت نکنید. این حرف باطلی است. یکششم قرآن درباره معاد است. لااقل روزی ۱۰ مرتبه در نماز میگوییم مالک یومالدین. از اول تکلیف این را میگوید؛ یعنی باید حواسش به معاد باشد.
معاد باوری تنظیمکننده زندگی انسان در دنیا است. اگر معاد را از زندگی افراد بگیریم همین فجایعی میشود که دارید میبینید. مثلاً اگر کسی اختلاس میکند، دزدی میکند، اگر اعتقاد به معادش درست باشد میتواند اصلاً به چنین گناهی اقدام کند؟ میتواند دستدرازی به بیتالمال کند؟
علیبنابیطالب است که محو در خدای تعالی است. معاد باور است. روز جمعه صبح تمام بیتالمال را تقسیم میکرد و بعد آنجا را جارو میکرد دو رکعت نماز میخواند و خدا را شاهد میگرفت، ملائکه را شاهد میگرفت، انبیا و اولیا را شاهد میگرفت که شاهد باشید علی یکدرهم از بیتالمال نزد خودش نگه نداشت.
ببینید بعضیها با بیتالمال چهکار میکنند. کسی که دستدرازی به اموال عمومی میکند معاد باور نیست. کسی که معاد را قبول نداشته باشد خدا را قبول ندارد. چون معاد عود به خداست. توحید او ضعیف است. یکدفعه میبینیم که شورای شهر یک شهری هفت نفر گناهی را مرتکب میشوند. معاد رخت بربسته است. جامعه ما جامعه اسلامی اگر بخواهد کمال پیدا کند توحید و معاد باید در آن زنده باشد. عده زیادی از مردم و مسئولین خداشناس نیستند.
میگوییم مسلمانیم که هستیم، نماز هم میخوانیم، اما خداباور نیستیم. از آنطرف هم معاد را باور نداریم. کسی که معاد باور باشد زندگیاش تنظیمشده است. کسی که توحید محور باشد هرگز افسردگی نمیگیرد. کسی که اعتقاد به خدا و قیامت دارد افسرده نمیشود.
اهل ایمان افسردگی ندارد چون برای جهان تعریف دارند. برای زندگیشان تعریف دارند برای روابط اجتماعیشان و روابط خانوادگی تعریف دارند. هر اتفاقی که بیفتد در مقابل آن اتفاق یک تعریفی دارند و بر اساس آن تعریف عمل میکنند. لذا مأیوس نمیشوند. افسرده و غمگین نمیشوند. جلوی راه آنها بسته نیست. آرام هم هستند. اهل ایمان انسانهای آرامی هستند. مضطرب نیستند.
امام را ندیدید ۷۰ نفر از یارانی که میخواهند انقلاب را اداره کند در یکشب به شهادت رسیدند صبح خیلی آرام بود. به ایران حمله کردند فرودگاهها را زدند تا یکقسمتی پیشروی کردند امام گفت دزدی آمده است و سنگی انداخته است. هشت سال هم جنگ طول کشید. اینهمه هم کشته. زینب را هم ببینید. امام حسین را هم ببینید. اینها تربیتشده همین مکتب هستند.
مهمترین عامل حرکت برای انسان همین باور او است. او را در مبارزه میاندازد او را اهل جهاد میکند. اهل حرکت میکند. رزمندهای که معتقد به معاد است حاضر است به شهادت برسد. کسی که معتقد به معاد است حرکت میکند و تلاش میکند. در همین استان بنده مواجه بودم با تعدادی از جوانان که پیش من آمدند. گریه کرده پیش من التماس کرده قسم داده به حضرت زهرا که واسطه شوم به سوریه برود مدافع حرم شود. چه چیزی به او انگیزه داده است که حرکت کند و شهادتطلبی کند؟
رجزهای روز عاشورا و شعارهایی که شهدای کربلا در روز عاشورا دادند را مطالعه کنید. اینها همه درس است. کلمات امام حسین از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا یک کتاب است. این کتاب را بخوانید. سخنرانیهای حضرت در منزلهای مختلف را بخوانید حسینی میشوید. روحیه حسینی در شما زنده میشود؛ که ببینید امام حسین در هر منزلی چه فرموده است. ما را تربیت میکند آن کلمات.
رجزهای اینها را در روز عاشورا مطالعه کنید. خود حسین در روز عاشورا به خواهرش زینب فرمود «اعلَمی أنَّ أهلَ الأَرضِ یَموتون، وأنَّ أهلَ السَّماءِ لا یَبقَون، وأنَّ کُلَّ شَیءٍ هالِکٌ إلّا وَجهَ اللّه ِ الَّذی خَلَقَ الأَرضَ بِقُدرَتِهِ، ویَبعَثُ الخَلقَ فَیَعودونَ» صحبتهای امام حسین –علیهالسلام- را در همان روز عاشورا بخوانید. از صبح اول وقت تا زمان شهادت هر قسمتی از آنیک دنیایی از معرفت است.
سالهای گذشته درباره رضا و توکل صحبت کردم که همه صحبتهای امام حسین –علیهالسلام- بود حالا بادید توحیدی به آن صحبتها نگاه کنید. خواهرم بدان که همه اهل زمین میمیرند. حتی آسمانیها هم باقی نمیماند. همه موجودات عالم از بین میرود مگر وجه خدا. میدانید که همه میمیرند و حتی ملکالموت -سلاماللهعلیه- که خدای تعالی به او میگوید مُت تا در صور دمیده شود زنده میشود و باقی هم زنده میشوند.
در شب عاشورا حسین –علیهالسلام- با اصحابش دارد سخن میگوید: بدانید که شیرینی و تلخی دنیا خواب است و بیداری در آخرت است. دارد آنها را توحیدی بار میآورد. معادی بارشان میآورد. اینهاست که به زندگی انسان سبک میدهد. کسی که معاد باور است سر هر سفرهای مینشیند؟ کسی که توحید محور است هر لباسی را میپوشد؟ هر آرایشی را میتواند قبول کند؟ هر نوع گفتاری را میتواند داشته باشد؟ هر نوع تعاملی را میتواند داشته باشد؟ نمیتواند.
حسین -علیهالسلام- فرمود «وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَلدُّنْیَا حُلْوُهَا وَ مُرُّهَا حُلُمٌ» چرب و شیرین دنیا تلخیهای دنیا همهاش خواب است «وَ اَلاِنْتِبَاهَ فِی اَلْآخِرَهِ» و بیداری در آخرت است. رستگار کسی است که به فلاح آخرت برسد و بدبخت کسی است که به شقاوت آخرت گرفتار آید «وَ اَلْفَائِزُ مَنْ فَازَ فِیهَا وَ اَلشَّقِیُّ مَنْ شَقِیَ فِیهَا».
امام حسین –علیهالسلام- هرکدام از یارانش که به میدان میرفتند نکاتی را درباره مرگ و قیامت به او میگفت. یادآوری مباحث اعتقادی میکردند. اسلام را درصحنه کارزار بیان میکردند. در حقیقت دشمن را خلع سلاح میکردند؛ که تو ایمان نداری، دین نداری، اعتقاد به خدا نداری، اعتقاد به معاد نداری. با همین بیان سؤال درست میکرد در جبهه دشمن که ما درباره مرگ و قیامت میگوییم شما درباره چه میگویید؟
در وصیتنامهای که نوشته بازهم از مرگ و قیامت صحبت میکند که مرگ که برای همه هست چهبهتر که با شهادت باشد. شهادت انتقال بدون مرگ است. مهمترین باوری که هست که معاد عود به توحید است.
توحید نقشه راه مسلمان است. برنامه او در همه زمینههاست برای هدایت. اعتقاد به توحید، نظام سیاسی و حقوقی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی را تنظیم میکند. در سیاست خارجی اگر انسان موحد نباشد گرفتاری درست میکند. در نظامی اگر موحد نباشد گرفتاری درست میکند. در اقتصادی هم همینطور. آدم آثار آن را میبیند که یک عده از کسانی که مسئولیتهای کلان و عمده در اختیار آنها هست موحد نیستند. اصلاً توحیدی فکر نمیکنند. اهل محاسبه هستند.
قارونی فکر میکنند. فکر میکند سواد دارد. نمیداند که این سواد را هم خدا به او داده است. «واللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا» خدا به شما قوه داد. خدا به شما استعداد داد. خدا به شما فرصت داد. خدا برای شما زمینه را فراهم کرده. اینها را بدانید. مشکل قارون چه بود؟ گفت من خودم درس اقتصاد خواندم. در بعضی از روایتهای تاریخی دارد که کلید گنجهای قارون ۷۰ بار شتر بود. ۷۰ هم دروغ باشد بگوییم ۷ تا. اینقدر ثروت داشته. گفت خودم خواندم و یاد گرفتم و علم اقتصاد بلدم. زمین باز شد قسمتی از بدن او داخل زمین قرار گرفت. هی به او تذکر دادند اما زمین او را بلعید و تمام شد.
بعضیها قارونی فکر میکنند. فکر میکند خودش همهکاره است. خودش مدیر است. خودش همه این کارها را کرده است. نه. خدا دارد مدیریت میکند. باید این را بفهمیم. کسی که خدا را قادر متعال حکیم بصیر خبیر مطلع به همه امور عالم میداند زیر بار اطاعت از کس دیگری نمیرود.
چرا ما در مقابل دیگران سر خم میکنیم؟ برای اینکه دیگری را بالاتر از خودمان میدانیم. اقتصاد او را اقتصاد بالاتری میدانیم میخواهیم خودمان را به آن اقتصاد برسانیم. قدرت نظامی او را بالاترین قدرت میدانیم میخواهیم خودمان را در پناه او قرار بدهیم. توحیدی فکر کردن جامعه را نجات میدهد. فرد در خانه، فرد در اجتماع، اجتماع در اجتماع بزرگتر فکر توحیدی اگر باشد مسیرها مسیر دیگری خواهد بود.
بنده و شما اگر موحد هستیم یعنی اگر خدا را بندگی میکنیم این را یاد گرفتیم هیچ فردی حق ندارد انسان و جامعه را از آزادیاش منع کند. انسانها آزاد هستند. نه اینکه بیقانون هستند. قانون الهی دارند. تحت قانون الهی آزادانه عمل میکنند و آن قانون الهی به انسان آزادی میدهد. اینطور نیست که آزادی را از انسان سلب کند.
در هیچ جای دنیا شما ببینید قوانین بشری که ریخته میشود برای اداره یک منطقهای اعضای آن منطقه نمیتوانند بگویند که ما کاری با این قانون نداریم. الآن در فضای مجازی دیده میشود که بعضی از این افراد تذکر داده میشود که فلان کار را نکن خلاف قانون است میگوید من این قانون را قبول ندارم. میگویند از این منطقه که قبول نداری برو میگوید نمیروم. شما باید قانونت را عوض کنی. هیچ جای دنیا اینطور نیست. نمیدانم چرا اینجا اینگونه است.
موحد یاد گرفته است که آزاد باشد. زیر بار هیچ ظلمی نرود. یاد گرفته است که قانونگذاری فقط برای خدا است. انسان مخلوق خداست و خدا او را خلق کرده است. او میتواند بگوید که تحت چه شرایطی زندگی کن تا به سعادت برسی. سعادت بشر و کمال او درگرو اطاعت از قوانین الهی است که توسط خدا طراحیشده و به دست انبیا ابلاغشده است.
لذا همه در مقابل قانون خدا یکسان هستند. ولیفقیه با یک کارگر در مقابل قانون خدا هیچ فرقی ندارند. یک مرجع تقلید یک مجتهد مسلم یک انسان وارستهای که ۷۰/۸۰ سال درسخوانده است و هزاران نفر شاگرد دارد، شده است مجتهدی که شیعیان از او تقلید میکنند، اگر زد یکی را کشت باید قصاص شود. یک کارگر بیسواد هم اگر کسی را کشت او هم باید قصاص شود. در مقابل قانون خدا هر دو مساوی هستند. اینطور نیست که بگویند چون او درسخوانده است قتل عمدی او را خطئی فرض کنیم. قانون خدا قانون خداست. اینها مسئله مهمی است که باید به آن توجه کرد.
باور به توحید و یگانگی خدا در سراسر زندگی حسین –علیهالسلام- موج میزند. وقتی حسین را نگاه میکنیم یک انسان موحد و الهی میبینیم. تمام وجود او خداست. امام حسین اهل بندگی و عبادت بود. مثل پدرش علیبنابیطالب اهل ۱٬۰۰۰ رکعت نماز بود. به امام سجاد -علیهالسلام- عرض شد شما چقدر سجده میکنید و نماز میخوانید! گفت پدرم حسین –علیهالسلام- از من بیشتر نماز میخواند و سجده میکرد.
پدر بندگی خداست. تا آخرین لحظات زندگی توحید در امام حسین موج میزند. نمونهای از جلوههای توحیدی امام حسین –علیهالسلام- را برای شما میگویم. یکی از بهترین سخنان حسین –علیهالسلام- درباره توحید دعای عرفه است. دعای عرفه را ما همینطور بهسرعت میخوانیم. بعضی از مداحان هم که اشک خشککن هستند. همیشه پای مدح مداحی بروید که خودش میفهمد چه میگوید. کسی که میفهمد که در القای مطلب به شنونده حال میدهد.
ولی در این مسائل توصیه من بیشتر این است که خودتان بفهمید. خاصیت دعا این است. دعا یعنی خواندن؛ یعنی خواستن. باید بفهمیم که چه میخواهیم. اگر نمیفهمید که چه میخواهید دعا نخوانید. ولی قرآن را تا میتوانید بخوانید. حتی اگر نفهمید نگاه کردن به قرآن عبادت است. دست گرفتن قرآن عبادت است. خواندن از روی قرآن عبادت است. فهمیدن و نفهمیدنش هم عبادت است.
اما دعا اینطور نیست. دعا را اگر نفهمی بگویی قساوت قلب میآورد. عادی میشود. دعا یعنی خواستن. اگر نفهمی از خدا چه میخواهی جز قساوت چیزی نمیآورد. اثری هم ندارد. هر دعایی که میخواهید بکنید قبلش معنای آن را یاد بگیرید. معنا را که فهمیدید بعد میدانید که دارید از خدا چه میخواهید.
حسین -علیهالسلام- در دعای عرفه روح توحیدی انسان را زنده میکند. به ما میفهماند و میشناساند که خدا کیست. «إِلَهِی تَرَدُّدِی فِی الْآثَارِ یُوجِبُ بُعْدَ الْمَزَارِ فَاجْمَعْنِی عَلَیْکَ بِخِدْمَهٍ تُوصِلُنِی إِلَیْکَ» خدایا مردد شدن من در آثار عالم که دارم میبینم موجب دوری دیدار است من به دنبال تو میگردم پس مرا با عبادتی به خودت برسان «کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیْکَ» چگونه برای اینکه تو را بشناسم با موجودات دیگری که خود آنها نیازمند تو هستند تو را استدلال کنم. خودت را به من بشناسان.
«أَ یَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ حَتَّى یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ» خدایا آیا برای غیر از تو ظهوری است که برای تو آن ظهور نیست؟ تا من او را ببینم و به واسطه او به تو برسم. این خیلی مهم است. یادگیری ما اینطور است. ما به موجودات عالم نگاه میکنیم میگوییم پس خالقی دارد و خالقش خداست. امام حسین دارد ما را بالاتر میبرد.
«مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ» تو کِی غایب بودی تا نشانهای بیاید و به سمت تو راهنمایی کند. «وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَکُونَ الْآثَارُ هِیَ الَّتِی تُوصِلُ إِلَیْکَ» تو چه زمانی دور بودهای تا آثار واصل کننده به تو باشند. «عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَرَاکَ عَلَیْهَا رَقِیبا» کور باشد آن چشمی که تو را نمیبیند دیدهبانش را نبیند. «وَ خَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصِیبا» زیانکار باد تجارت بندهای که از محبت تو برای او سهمیه قرار داده نشده.
امام حسین –علیهالسلام- در یک بیان دیگری فرمودند «إِنَّ أَفْضَلَ اَلْفَرَائِضِ وَ أَوْجَبَهَا عَلَى اَلْإِنْسَانِ مَعْرِفَهُ اَلرَّبِّ وَ اَلْإِقْرَارُ لَهُ بِالْعُبُودِیَّهِ» بزرگترین واجب الهی بر انسان شناخت پروردگار است و به بندگی اقرار کند. «و حَدُّ الْمَعْرِفَهِ أَنْ یَعْرِفَ أَنَّهُ لَا إلَهَ غَیْرُهُ».
وقتی میخواهد از مدینه خارج شود به محمد بن حنفیه وصیت نوشت که «أَنَّ الْحُسَیْنَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّهَ وَ النَّارَ حَقٌّ…» در مقابل کسانی که مصلحتاندیشی میکردند مثل ابن عباس و دیگران که میخواستند حضرت را منع کنند از سفر به کربلا گفت من جدم رسول خدا را در عالم رویا دیدم فرمود «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلاً» خدا اراده کرده است و من تحت سلطه اراده خدا هستم.
حسین -علیهالسلام- چیزی غیرازآن چیزی که خدا میپسندید نمیپسندید. دائم میفرمود «حسبی الله و نعم الوکیل» به اصحاب خودش فرمود «سَیُغْنِی اللَّهُ عَنْکُمْ» بهزودی خدا مرا از شما بینیاز میکند. صبح روز عاشورا دست به دعا بلند کرد «اللَهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِی فِی کُلِّ کَرْبٍ، وَأَنْتَ رَجَآئِی فِی کُلِّ شِدَّه» خدایا در همه سختیها اعتماد من به تو است «وَأَنْتَ لِی فِی کُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِی ثِقَهٌ وَعُدَّهٌ» پشتیبان من تو هستی.
موقع وداع با اهلبیت «و اعلموا ان الله حامیکم و حافظکم و ینجیکم من شر الاعداء» بدانید که حامی شما خداست بهزودی شمارا از شر دشمنان نجات پیدا خواهید کرد. یکی از آن صحنههایی که توحید را در ما به غلیان میاندازد و روح توحیدی را در ما تقویت میکند موقعی است که علیاصغر را روی دست گرفت «هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ» کشته شدنها برای ما آسان است چون خدا میبیند.