در بیست و چهارمین روز از ماه مبارک رمضان جلسه تفسیر قرآن کریم آیه الله سید محمد مهدی حسینی همدانی نماینده ولی فقیه در استان البرز و امام جمعه کرج در مصلی این شهر و در ابتدای کرسی جز خوانی قرآن کریم برگزار شد. مشروح این جلسه تفسیر را در ادامه می خوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین، و الصلاه و السلام علی سید الأنبیاء والمرسلین، ابیالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین. سیما بقیه الله الأعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف). اللهم العن اعدائهم اجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین.
آیهای که انشاءالله امروز به آن پرداخته میشود مربوط به سوره مبارکه فصلت، صد و هشتاد و هفت روب، جز بیست و چهارم، و آیه مبارکه سی و چهارم است:
“وَلَا تَسْتَوِی ٱلْحَسَنَهُ وَلَا ٱلسَّیِّئَهُ ٱدْفَعْ بِٱلَّتِی هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِى بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَٰوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِیمٌ.”
این آیه شریفه مورد بحث ماست. اما پیش از پرداختن به بحث امروز، نکتهای که جلسه قبل عنوان شده بود را باید تکمیل کنم.
در جلسه گذشته بیان شد که: “فَبَشِّرْ عِبَادِ ٱلَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ ٱلقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ.”
عرض شد که این آیه ما را در معرض انتخاب قرار میدهد و تأکید میفرماید که باید بهترین قول را انتخاب کنیم. بخشی از بحث جلسه قبل این بود که قرآن کریم در موضوع تعلیم و دانشاندوزی برای معلمان و استادان از یک سو، و برای شاگردان و دانشجویان از سوی دیگر، سخنان مستقلی دارد.
از سویی پیامبر اکرم (صلواتاللهعلیهوآله) بهعنوان معلم و بزرگترین استاد بشر معرفی شده است. خداوند متعال اولین معلم را خودش میداند: “ٱلرَّحْمَٰنُ عَلَّمَ ٱلْقُرْآنَ”، و سپس پیامبر اکرم را بزرگترین معلم بشریت معرفی کرده است. به پیامبر فرمان میدهد که با حکمت، موعظه نیکو، و جدال احسن مردم را تعلیم دهد: “ٱدْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِٱلْحِکْمَهِ وَٱلْمَوْعِظَهِ ٱلْحَسَنَهِ وَجَٰدِلْهُم بِٱلَّتِی هِىَ أَحْسَنُ.”
در این آیه مشخص میشود که معلم دوم، رسول خداست، و خداوند به معلمان مسیر میدهد که چگونه تعلیم دهند.
به مومنان نیز سفارش شده است که حتی با اهل کتاب، دیگران، و مخالفان، جز با بهترین سخن مباحث فرهنگی را مطرح نکنند: “وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهْلَ ٱلْکِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِىَ أَحْسَنُ.”
میفرماید مسیر گفتوگو باید بر مبنای احسن باشد. این توصیه نهتنها به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) بلکه به همه مؤمنان است. زمانی که بحث با اهل کتاب یا مخالفین پیش میآید، حتی در صورت وجود مشکل، باید مباحثه به بهترین وجه انجام شود.
سپس آیه شریفهای خطاب به شاگردان مکتب توحید وارد میکند:
“وَٱلَّذِینَ ٱجْتَنَبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ لَهُمُ ٱلْبُشْرَىٰ”
این آیه خطاب مستقیم دارد که شاگردان بروند و همه مکاتب، ادیان و فرقهها را مورد بررسی قرار دهند، بهترین سخن را بیابند و از آن پیروی کنند. در حقیقت، در آیه تصریح میشود که بهترین قول، آن دعوتی است که بهسوی خدا باشد.
در ادامه اضافه میکند که بهترین قول چه چیزی است:
“وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّن دَعَا إِلَى ٱللَّهِ وَعَمِلَ صَٰلِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ ٱلْمُسْلِمِینَ.”
یعنی اگر کسی سخنی میگوید و ادعایی دارد که سخنش بهترین سخن است، باید آن سخن با دعوت به سوی خدا همراه باشد. بهترین قول از منظر قرآن، سخنی است که انسانها را به خدای یگانه دعوت کند. قرآن کریم، خود دعوتکننده به توحید است، و رسول خدا، کسی است که بهترین قول را ارائه میدهد.
اکنون آیه مورد بحث امروز:
“وَلَا تَسْتَوِی ٱلْحَسَنَهُ وَلَا ٱلسَّیِّئَهُ ٱدْفَعْ بِٱلَّتِی هِىَ أَحْسَنُ.”
این آیه نشان میدهد نیکی و بدی با یکدیگر برابر نیستند. خداوند دستور میدهد که بدی دیگران را با احسنترین روشها دفع کنیم. فرمود: “ادْفَعْ بِٱلَّتِی هِىَ أَحْسَنُ”، یعنی با بهترین روش ستیزهها را دور کنید، به گونهای که میان تو و فردی که دشمنی میانتان بوده، رابطهای برقرار شود که او به مانند دوستی صمیمی شود: “فَإِذَا ٱلَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَٰوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ.”
عبارت “حمیم” به معنای گرما و صمیمیت است. خدای متعال راهکار دفع بدی و دشمنی را چنان توضیح داده است که حتی یک رابطه دشمنی را میتوان از درون به یک دوست صمیمی تبدیل کرد.
بازگشتی به نکته قبلی. در جلسه قبل گفتیم: بهترین شغل، دعوت به سوی خداست. خداوند در قرآن، این وظیفه را تعریف کرده و فرموده است:
“وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّن دَعَا إِلَى ٱللَّهِ”،
هیچ کاری بهتر از دعوت به سوی خدا نیست. این مسأله در مسیر دعوت، تعریف بزرگی از کار معلمان و انبیا الهی است. رسول خدا نیز دعوت کننده به سوی خدای متعال است و در همان مسیر فرمان یافته که دعوت به سوی خدا با حکمت، موعظه حسنه، و جدال احسن باشد.
این بخش اخیر آیه مورد نظر امروز، به پیغمبر اکرم خطاب شده است: “وَلَا تَسْتَوِی ٱلْحَسَنَهُ وَلَا ٱلسَّیِّئَهُ.”
بدی و خوبی برابر نیستند. پیامبر با استفاده از احسنترین روش باید دعوت به خدا کند. این سخن تنها مخصوص زمان دعوت رسول خدا نبود؛ بلکه این وظیفه بر عهده امت اسلام نیز قرار میگیرد. دعوت به سوی خدا نباید بهگونهای باشد که تنها شعارگونه مطرح شود و در دلها اثر نگذارد. اگر دعوت به دین به این شکل باشد، هرچه هم که بهترین مطالب و سخنان ارائه شود، اثری نخواهد گذاشت.
داستان و وظیفه انبیا این بود که در دلها اثر بگذارند. آنها با این شیوه توانستند سختترین شکنجهها و ظلمها را تحمل کنند چرا که اختیاری بودن انتخاب دین با هدایت درونی ممکن میشود. نمونههای قابل ذکر این امر، امثال بلال و عمار یاسر بودند که با وجود تمامی شکنجهها و فشارهای سنگین، ایمان و محبتشان به رسول خدا و دین الهی هرگز از بین نرفت.
بلال را به این شکل شکنجه میدادند که بدنش را با عسل میپوشاندند و در گرمای سوزان حجاز، او را در وسط میدان قرار میدادند. سپس کندوهای زنبور عسل را باز میکردند تا زنبورها برای خوردن عسل به او حملهور شوند. این شکنجه برای این بود که او را از اسلام بازگردانند و بپرسند: «چرا بردهای مثل تو، پیامبر را قبول کردهای؟» این شکنجهها بسیار دردناک بود. اگر ایمان در دلش ریشه نداشت، رهایش میکرد و میرفت. اما بسیاری بودند که ایمان و باور در دلشان ننشسته بود و در نهایت رها میکردند.
امروزه مقاومتی که در مناطق فلسطین، غزه و امثال آن دیده میشود، از این رو است که مردم با دل و جان به این باور رسیدهاند. حتی وقتی با کودکی پنجساله صحبت میکنی، میگوید: «قرآن گفته ما پیروزیم». این کودک با این باور و اطمینان به قرآن، زیر بمباران نیز میگوید: «ما پیروزیم». این نشان میدهد که ایمان در دلها اثر گذاشته است. باید گذاشت دعوتی که در دل اثر میگذارد، موفق باشد.
قرآن میگوید که خوبی و بدی با هم برابر نیستند و تأثیرگذاری یکسانی ندارند. باید با نیکی، کارها را پیش برد و دید که چگونه تأثیر خواهد گذاشت. در مقابل، مکتب اسلام، دَمیّ، افترا، تمسخر و انواع فشارها را دارد. اما مکتب حق با نرمی، لطافت، پاکی و سخن حق، دعوت میکند و اثر میگذارد.
پیشتر برایتان گفتم که یک دانشمند بزرگ که در واقع بیدین بود، در کتابفروشیهای آلمان یا جای دیگری، کتابچه کوچکی را میبیند و میخواند و میگوید: «گمشدهام را پیدا کردم». در آن کتابچه کوچک، دستورات اجتماعی اسلام نوشته شده بود؛ این که چگونه در جامعه زندگی کنی، با چه کسی چگونه سلام کنی، چگونه غذا بخوری، چگونه بنشینی و با خانواده و همسایهها چگونه رفتار کنی. خلاصه، او مسلمان میشود و بعد از اسلام، شیعه میشود و اکنون در قم تحصیل میکند و فلسفه غرب و اسلام را تدریس میکند. او با یک کتابچه کوچک، مسیر زندگیاش را تغییر داد، چرا که یک قول لَیّن، بر فطرتش اثر گذاشت.
دیدهاید که چرا عمداً سر میبُرند و میگویند «الله اکبر»؟ برای ایجاد نفرت. کافی است در اینترنت جستجو کنید، خواهید دید که اول تصویر قمهزنی را نشان میدهند، اما قبل از هر چیز، قمه را نشان میدهند که بر سر بچه در بغل گرفته شده و سرش را با آن زدهاند. میخواهند اینگونه معرفی کنند و زود تنفر ایجاد کنند.
قرآن میگوید حسنه و سیئه با هم مساوی نیستند. حسنه معنای گستردهای دارد و همه خوبیها و خیرات را در بر میگیرد، در حالی که سیئه، همه بدیها، انحرافات، زشتیها و عذابها را شامل میشود. اما آیهای که در اینجا آمده است، بیشتر توجهش به روش تبلیغ است و میگوید که انبیا و خود پیامبر، روشهای مختلفی در تبلیغ داشتهاند. اگر بخواهم درباره این آیه تفصیل بدهم، خیلی طول میکشد و چند روز باید معطل بمانید. اما مفسران درباره حسنه و سیئه خیلی چیزها گفتهاند.
معنای کلی حسنه و سیئه، گسترده است. اینجا چون بحث تبلیغ است، بیشتر راجع به گفتار، بیان و خوشگفتاری است. میگوید مؤمنین هم باید در رفتارشان با دیگران، در تربیت، ارشاد و هدایتشان، خلق محمدی (ص) را داشته باشند و مانند طبیب، به مداوا بپردازند. طبیب، بیمار را که میبیند، میگوید: «عزیزم، بیا بنشین اینجا، ببینم حالت چطور است. بگو ببینم».
من یادم هست بچه بودیم، مادرم ما را نزد دکتری در همدان میبرد. او دو تا اتاق داشت. میگفت: «باریکالله، بیا این شکلات را بخور». الان همهاش به ما میگویند شکلات برای مریض بد است و به بچهها نمیدهند. هر وقت میرسیدیم، یک جعبه شکلات آنجا داشت. بعد از شصت و چند سال، هنوز آن شکلاتی که به من داده را یادم هست. هر وقت هم دندانم سرد بود و دائماً سرما میخوردم، مرا میبرد آنجا. بیمار تا او را میدید، میگفت: «باز آمدی؟ بیا این شکلات را بگیر». طبیب باید با قول نرم با بیمار برخورد کند و بداند با چه کسی چگونه سخن بگوید. در کار تبلیغ و هدایت، نمیشود با قلدری و خشونت کار را پیش برد.
خلاصه، اعمال حسنه و اَفعال سیئه با هم مساوی نیستند. خصلتهای خوب با صفات بد، صبر و غضب، رفق و تندی، علم و جهل، عفو و انتقام، تکبر و تواضع و امثال اینها، با هم مساوی نیستند. حسنه، دوستی آل رسول (ص) است و سیئه، دشمنی با آل رسول (ص). ملتی که دین اسلام را دارد، به توحید توجه دارد و به معاد باور دارد، ملتی نیکو است و در مقابلش، کسی که اسلام را قبول ندارد و مشرک است. اینها در مجازات و عقاب با هم مساوی نیستند.
باید روشهای برخورد با مخالفان را یاد بگیریم. انسانها همه با هم یکسان نیستند و در خلق، خو، رفتار و سلیقه با هم فرق دارند. کسی اخمو است و کسی خندان، کسی زود میپذیرد و بعضیها دیرباورند. حالا شما میخواهید مطلبی را به کسی که دیرباور است بفهمانید. دوبار میگویید، میگوید: «من قبول ندارم». بار سوم عصبانی میشوید و او کلاً قبول نمیکند.
پیامبر (ص) به کسی که افتاده در کار تبلیغ میگوید که حسنه و سیئه با هم مساوی نیستند و باید حواست به اینها باشد. بعضی وقتها طرف، جهلی دارد و در برابر هم قرار میگیرد و شما میخواهید جهلش را برطرف کنید، اما چون یک چیز درونی دارد و در مقابلش موضع میگیرد و گارد میگیرد، بدتر میشود و دشمنی میکند. این آیه شریفه میگوید با محبت رفتار کن و بدی را با احسن دفع کن.
قرآن هم زیاد دارد: “وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلْجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمًا”.
با جاهل مواجه شدی، یکی به دو نکن و بگو: «سلام علیکم». هر چه گفت، سلام بده و برو. چون اگر با جاهل بخواهی چیزی بگویی، او چیز دیگری میگوید و دعوا میشود. بعد هم شما را محکوم میکنند و میگویند میدانستی که این دیوانه است، چرا وایسادی با او بحث کنی؟ آدم با آدم ضعیف کرده نمیشود و نباید برخورد کرد. باید خیلی آرام از کنارش رد شد. و “إِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغْوِ مَرُّواْ کِرَامًا”
اگر چیزی بیهوده دیدید و نشنیدید، کریمانه از کنارش رد شوید. منظور از حرف لغو، حرف بیهوده است.
گاهی ریشه مخالفتها حسادت است. وقتی که میبینید حسادت موجب مخالفت شده، قرآن میگوید در اینجا نیز باید اغماض کرد. مثلاً حضرت یوسف (علیهالسلام) وقتی با برادرانش مواجه شد و آنان را شناخت، گفت: لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ (یعنی: امروز سرزنشی بر شما نیست)؛ با آنان برخورد مهربانی کرد. برادران یوسف به واسطه حسادت، تمام آن بلاها را بر سر او آوردند و شرایطی را ایجاد کردند که او سالها گرفتار شد؛ چهل، پنجاه سال، یا حتی بیشتر. اما زمانی که حقیقت بر آنها آشکار شد و یوسف (علیهالسلام) آنها را شناخت، فرمود: “لاتَثْرِیبَ عَلَیْکُمْ یَوْمَ”.
میبینیم که یوسف در اینجا اشارات قرآنی را عملی کرد و به آنها گفت که با شما کاری ندارم؛ بروید و مرا رها کنید. قرآن اینجا نمونهای از مسئله برخورد با حسادت را مطرح میکند، و به ما میآموزد که باید به زیبایی رفتار کرد. در ادامه میفرماید: “وَلا تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَلا السَّیِّئَهُ”. خوبی و بدی با یکدیگر برابر نیستند.
وقتی این را فهمیدیم، قرآن به ما میگوید حالا که خوبی و بدی از هم متمایز است، پس چه باید کرد؟ فوراً پاسخ میدهد و میگوید: بدی را با بهترین چیز دفع کن. یعنی جایی که بدی میبینی، با چیزی که ضد بدی است، آن را از میدان بیرون کن. بدی را با حق جواب بده، تاریکی را با نور. اگر بخواهید بدی را با بدی پاسخ دهید، روحیه انتقامجویی و لجاجت را در طرف مقابل تحریک میکنید و دشمنی و کینه بیشتر میشود.
آنوقت دعوا گسترش پیدا میکند. اما این مسئله فقط محدود به زندگی شخصی نیست. وقتی میخواهیم دین را به مردم عرضه کنیم، اینجا هم همین مسئله مطرح است. گاهی یک جوان به قصد پرسیدن سؤال میآید. اگر به او بگویید: «چه سؤالی است که میپرسی؟ بیدین! از سر و رویت کفر و بیایمانی میبارد!»، قطعاً او را از خود دور خواهید کرد. شاید او فقط پرسشی ساده داشته باشد.
اما اگر بنشینید و با حوصله جوابش را بدهید، میتواند ایمان بیاورد. حالا اگر با تندی برخورد کنید، او را دور میکنید. خداوند پیامبران را فرستاد. از آنها سؤالات سخت میپرسیدند، حتی پیامبر اسلام (صلواتاللهعلیهوآله) را در مسجد سؤال پیچ میکردند. برخی میگفتند: «این سخنی که گفتی از کجا بود؟ آیا از خودت گفتی یا خدا به تو وحی کرده بود؟»
حتی پیامبر را به چالش میکشیدند، با اینکه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: “وما ینطق عن الهوی إن هو إلا وحی یوحی”، یعنی: من از روی هوای نفس سخن نمیگویم؛ آنچه میگویم، وحی خداست. باز هم در محضر او میایستادند و تمام سخنانش را زیر سؤال میبردند. حالا فرض کنید چنین شرایطی برای ما پیش آید.
یک بار داشتم یک مطلب علمی و دقیق را مطرح میکردم. یکی بلند شد و گفت: «شما این حرفها را از روی کدام کتاب میزنید؟ مال خودتان نیست، از کدام کتاب خواندهاید؟» من گفتم: «الآن که کتابش در دسترس نیست، ولی انشاءالله کتابش را مینویسیم و ارجاع میدهیم.» برخی طاقت شنیدن ندارند و حتی در جلسات اخلاق تأثیر گرفته، باز هم سؤالات عجیب میپرسند. گاهی اوقات امتحان و آزمایش الهی در این حوصلهورزیهاست.
بنابراین آیه شریفه دلالت میکند که باید اهل صبر بود و بدیها را با خوبیها دفع کرد. اما نه فقط با خوبی؛ بلکه “ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ”. یعنی ممکن است دو نوع خوبی وجود داشته باشد، اما باید به دنبال بهترین نوع آن بروید. برای مثال، اگر کسی به شما بدی کرد، حسن این است که او را ببخشید. اما احسن چیست؟ این است که نه فقط عفو کنید، بلکه یک هدیه کوچک هم برای او ببرید.
این آیه شریفه در نهایت، بهترین مسیر را پیشنهاد میدهد. چه نیکوتر از اینکه چیزی نیکوتر از نیکویی را برای دفع بدی اعمال کنید؟ این حسن رفتاری تنها اقتباسی است که از پیامبر اسلام میتوان دریافت.
خداوند به پیامبرش میفرماید که به وسیله خوبی، بدی را از بین ببر. هرچقدر که ظلم و بدی دشمنان بیشتر میشود، بردباری و محبتت را افزایش بده. همین رفتار پیامبر اکرم بود که باعث شد دشمنان به سمت اسلام گرایش پیدا کنند. واقعیت این است که اگر پیامبر بهگونهای دیگر رفتار میکرد، نتیجهی کار خراب میشد. آنها حتی در گذشته کارهای توهینآمیز زیادی در حق پیامبر میکردند.
مثلاً شکنبه شتر بر سر ایشان میریختند. حتی بچهها را مأمور میکردند که به پیامبر سنگ بزنند. یکبار شنیده شد که پیامبر وقتی دید یکی از این آزاردهندگان نیامده است، پرسید: «چرا نیامده؟ چه شده است؟» سپس خودش به در خانه او رفت و احوالش را پرسید. حال ما چطور هستیم؟ حتی اگر کسی یک کلمه علیه ما بگوید، خوابمان نمیبرد تا پاسخ او را بدهیم.
این روش پیامبر و اهلبیت (علیهمالسلام) به ما نشان میدهد که در مسیر دعوت به حق، باید نرمی و لطافت داشت.
اما در ادامه آیه میگوید: «پس اگر این کار را انجام بدهی، نتیجه چیست؟» قرآن میفرماید: “فَإِذَا ٱلَّذِى بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِیمٌ”. یعنی اگر بین تو و کسی دشمنیای وجود داشت، رفتارت باعث میشود که او دوست تو شود. واژه «حمیم» به معنای دوست گرم و صمیمی است.
این راهکار قرآن واقعاً تحسینبرانگیز است. اگر کسی این روش را در تعامل با دشمنان یا حتی مخالفین لجباز به کار گیرد، حتماً موفق خواهد بود. البته همیشه دشمنانی هستند که هیچ تغییری در مسیرشان رخ نمیدهد. در اینجا قرآن پیشنهاد جنگ و مقابله سخت را مطرح میکند که البته آن هم شرایط خاص خودش را دارد.
اما در مجموع و در اکثر موارد، قرآن میگوید که افراد با خوبی، جذب میشوند. “الناس عبید الإحسان”. وقتی شما تمام بدیها و باطلها را به بهترین وجه دفع کنید، حتی دشمنانتان نیز دوست شما خواهند شد. این، همان روشی است که پیامبر اسلام و اهلبیت (علیهمالسلام) در زندگی خود به کار گرفتند.
بله، درسته. در فتح مکه با اینکه پیامبر (ص) و یارانشون سالها شکنجه و آزار دیده بودند، پیامبر (ص) دستور انتقام ندادند. در حالی که شعارهایی مثل “الیوم یوم الملحمه، الیوم یوم تعز قریش” (امروز روز انتقام است، امروز روز خواری قریش است) داده میشد، پیامبر فرمودند: “انتم الطلقا” (شما آزادشدگان هستید)، “الیوم یوم المرحمه” (امروز روز رحمت است). این رفتار باعث شد که مردم فوج فوج به اسلام بگروند.
البته درسته که پیامبر (ص) همه رو نبخشیدند. چند نفر از افرادی که خیلی خطرناک بودند و امکان اصلاحشون نبود، رو دستور دادند هر جا دیدند، بکشند. مثل وحشی، قاتل حمزه (ع). وحشی در نهایت اسلام آورد، اما پیامبر (ص) بهش گفتند: “برو، اما جلوی چشم من ظاهر نشو.”
این نشون میده که پیامبر (ص) با اینکه مظهر رحمت بودند، اما در مقابل افراد پلید و کسانی که اصلاحناپذیر بودند، قاطعیت داشتند.
در قرآن کریم و دعاها هم به ما یاد دادند که بدی رو با خوبی جواب بدیم. مثلاً در دعایی از خدا میخواهیم که توفیق بده با کسانی که با من چند رنگ هستند، یک رنگ باشم؛ با کسانی که قصد نیرنگ زدن به من دارند، خیرخواه باشم؛ به کسانی که از من دوری میکنند، با احسان پاسخ بدم؛ و بخل بخیلان رو با بذل و بخشش جواب بدم.
این نشون میده که سیئه و حسنه با هم مساوی نیستند و ما باید همیشه سعی کنیم با بهترین روشها با بدیها مقابله کنیم.
امیدوارم خداوند دلهای ما رو ظرف معارف خودش قرار بده و توفیق عمل به این آموزهها رو به همه ما عنایت کنه. الحمدلله رب العالمین.