برگزاری جلسه تفسیر قرآن کریم در بیست و دومین روز از ماه مبارک رمضان توسط آیتالله سید محمدمهدی حسینی همدانی، نماینده ولی فقیه در استان البرز و امام جمعه کرج، در ابتدای کرسی جزخوانی قرآن کریم در مصلی نماز جمعه کرج برگزار شد. ایشان در این جلسه به شرح آیات سوره مبارکه احزاب از جزء بیست و سوم قرآن کریم پرداختند و نکات ارزندهای درباره مفاهیم حجاب و ایستادگی مؤمنان بر عهد الهی بیان کردند.
مشروح این خطبه را در ادامه می خوانید
الحمد لله رب العالمین.
السلام علی سید الأنبیاء، ابوالقاسم، محمد المصطفی، و علی آله البین الطاهرین المعصومین. سیما بقیه الله الأعظم، و لعن دائم الی أعدائهم أجمعین، من الآن إلی قیام یوم الدین.
جز بیست و یک را روز جمعه خواندیم. جز بیست را هم دیروز تکمیل کردیم. اگر امروز بتوانیم جز بیست و دو و بیست و سه را تکمیل کنیم، عقبماندگیمان جبران میشود.
جز بیست و سه، آیه معروفی در سوره مبارکه احزاب دارد که همه شما این آیه را مکرراً شنیدهاید و بسیاری از شما ممکن است آن را حفظ باشید. خداوند در این آیه میفرماید:
> **”من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه؛ فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً.”**
در میان مؤمنان، مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستهاند، صادقانه ایستادهاند. «صدقوا ما عهدوا الله» یعنی صادقانه بر آن عهد خود باقی ماندهاند. از این افراد، گروهی به شهادت رسیدهاند و «قضی نحبه»، رحمت الهی شامل حال آنها شده است. گروهی دیگر، «من ینتظر» منتظر هستند تا به شهدا ملحق شوند، و هیچگونه تغییری در راهشان ایجاد نکردهاند: «و ما بدلوا تبدیلاً».
این آیه به گروهی از اهل ایمان اشاره دارد که در راه خدا و بر پیمان خود با خداوند محکم ایستادهاند. این آیه درباره کسانی است که جان خود را در راه خدا میدهند و برخی دیگر، در انتظار پیوستن به جمع شهدا هستند. در مسیری که قرار گرفتهاند هیچ تغییری در اراده یا ایمانشان ایجاد نمیشود.
روایات درباره این آیه شریفه، مصادیقی را مطرح میکنند که جالب است بدانیم شیعه و سنی هر دو این مصادیق را نقل کردهاند. مثلاً حاکم نیشابوری که از علمای اهل سنت است، روایتی را از امیرالمؤمنین نقل میکند که ایشان فرمودهاند:
> «این آیه درباره من نازل شده است.»
حضرت علی در این روایت به خدا قسم میخورند و میفرمایند:
> «من همان کسی هستم که “ینتظر” است. من منتظر شهادت خودم هستم. پیش از ما، مردانی به شهادت رسیدند که یکی از آنها حمزه سیدالشهداء است.»
امیرالمؤمنین در این روایت میفرمایند:
> «من هرگز در روش خودم تغییر ندادم و بر سر پیمانم با خدا ایستادهام.»
این روایت را حاکم نیشابوری از امیرالمؤمنین نقل کرده و شهرت زیادی یافته است. این تطبیق با اهل بیت فراوان بوده و موارد دیگری نیز ذکر شده است. اما مفهوم آیه فقط محدود به امیرالمؤمنین و حمزه سیدالشهداء نیست.
مفهوم آیه، مفهومی گسترده و بلند است که همه شهدای اسلام از قبل از جنگ احزاب و همچنین همه کسانی را که تا قیامت در انتظار شهادت هستند شامل میشود. آنها کسانی هستند که سر پیمان خود با خداوند محکم ایستادهاند و آمادهاند تا وظیفه خود را انجام دهند.
البته مصداق بارز این آیه، حمزه سیدالشهداء و امیرالمؤمنین (ع) هستند، اما همانطور که گفته شد، آیه مفهومی گستردهتر دارد. این آیه از ابتدای جنگ احزاب نازل شد. لازم است کمی درباره این جنگ توضیح دهیم.
جنگ احزاب نقطه عطف مهمی در تاریخ اسلام بود. این جنگ، سرنوشت را به نفع اسلام تغییر داد، چه از لحاظ سیاسی و چه از لحاظ نظامی. جنگ احزاب زمانی رخ داد که اسلام در معرض نابودی قرار داشت.
تمام گروهها و قبایلی که با اسلام مخالفت داشتند، علیه رسول خدا متحد شدند. مشرکان قریش، یهودیان، منافقان مدینه و قبایل غطفان همگی یکجا جمع شدند تا ضربه نهایی را بر اسلام وارد کنند. هدفشان نابودی کامل اسلام و آسودگی از پیامبر اکرم (ص) بود. این جنگ آخرین تلاش بزرگ مشرکان برای نابودی اسلام بود.
آنها حدود ده هزار نفر لشکر داشتند، اما مسلمانان حدود هزار نفر بودند. جنگ نابرابر بود. تعداد زیاد دشمن و تجهیزات کاملشان، شرایط را سخت میکرد. جنگ حدود یک ماه طول کشید. خداوند در این جنگ امدادهای غیبی زیادی فرستاد و اتفاقاتی رخ داد که جریان جنگ را تغییر داد.
یکی از اتفاقات معروف در این جنگ، حفر خندق بود. به همین دلیل، جنگ احزاب را «جنگ خندق» نیز مینامند. پیشنهاد حفر خندق توسط سلمان فارسی داده شد.
خندق، نوعی گودال است که میان دو منطقه حفر میشود. معمولاً پر از آب یا آتش میشود تا دشمن نتواند از آن عبور کند. این تاکتیک نظامی در میان عربها سابقه نداشت و از شیوههای جنگی ایرانیها بود.
دشمنان اسلام در ابتدا متوجه نمیشدند مسلمانان چه کاری انجام میدهند. عرض، عمق و طول خندق به گونهای بود که اسبها هم نمیتوانستند از آن عبور کنند. عرض خندق به اندازهای بود که امکان پریدن از آن وجود نداشت و عمق آن به اندازهای بود که اگر کسی داخل آن میافتاد به راحتی نمیتوانست بیرون بیاید.
حفر این خندق در گرمای شدید عربستان و با کمبود امکانات کار طاقتفرسایی بود. پیامبر هر نفر را مسئول کندن چند ذراع کردند. هر ذراع حدود یک متر است. اگر حساب کنید، این خندق نزدیک به یک کیلومتر طول داشت که باید به دست هزار نفر کنده میشد.
این کار، آزمون بزرگی برای مؤمنان بود. کسانی که اهل ادعا بودند ولی در عمل کاری نمیکردند، در این میدان شناخته شدند. سختیها و مشکلات جنگ، واقعی بودن ایمان و شعارهای افراد را مشخص کرد. در این جنگ، ایمان واقعی و غیرواقعی افراد از یکدیگر تفکیک شدند.
در جنگ احزاب، رسول خدا (ص) خودشان نیز شروع به کندن خندق کردند. این اقدام پیامبر نه تنها به لحاظ عملی ارزشمند بود، بلکه انگیزهای عظیم برای سایر مسلمانان ایجاد کرد و نشان داد چیزی که پیامبر میگوید، خود نخستین عامل به آن است. این رفتار ایشان بر روحیه مسلمانان تأثیر بسیار مثبتی گذاشت.
دشمن وقتی به خندق رسید، دید که این مانع عظیم جلوی آنها است و نمیتوانند از آن عبور کنند. در این شرایط سنگر گرفتند و در برابر این اقدام، ناتوان ماندند. جنگ احزاب، همانطور که گفته شد، اهمیت زیادی داشت. مشرکان در این نبرد رزمآورترین نیروهایشان را به میدان آوردند. از جمله پنج نفر از نامآوران عرب حاضر شدند که برجستهترین آنها عمرو بن عبد ود بود.
عمرو، فردی غیور و از قهرمانان بزرگ عرب بود. او نقطهای از خندق را پیدا کرد که عرض آن کمتر بود، و با اسب از خندق عبور کرد و خود را به این سمت رساند. او مقابل لشکر اسلام ایستاد و شروع به مبارزهطلبی و رجز خوانی کرد. مدام مسلمانان را صدا میزد و میگفت: شما نمیگفتید اگر کسی از شما در جنگ کشته شود به بهشت میرود؟ پس چرا کسی نمیآید که من او را به بهشت بفرستم؟
این مبارزهطلبی او ادامه داشت تا جایی که گفت: گلوی من گرفت از بس شما را صدا زدم! چرا کسی نمیآید؟ پیامبر فرمودند: باید کسی برود و شر او را از سر مسلمانان کم کند. اما هیچکس جرأت نمیکرد مقابل او برود. در این هنگام امیرالمؤمنین (ع) بلند شدند و اجازه خواستند. پیامبر، عمرو را یادآوری کردند و گفتند: او از قهرمانان سرشناس عرب است. امیرالمؤمنین پاسخ دادند: کاملاً میدانم، میخواهم بروم.
پیامبر عمامه خود را بر سر امیرالمؤمنین بستند و ذوالفقار که از شمشیرهای پیامبر بود را به ایشان دادند. سپس دعای ویژهای کردند و علی (ع) به سوی میدان رفت. اینجا، ابتدا سه کار انجام دادند. نخست، عمرو را نصیحت کردند و گفتند: «ای عمرو! بیا مسلمان شو و خود را به لشکر اسلام وصل کن.» عمرو نپذیرفت. سپس فرمودند: «اگر چنین نمیکنی، از میدان برگرد، زیرا کشته میشوی.» باز هم عمرو نپذیرفت و رجز خوانی را ادامه داد.
سومین اقدامی که علی (ع) انجام داد، دعوت عمرو به پیاده شدن بود. او گفت: «اگر میخواهی بجنگی، از اسب پیاده شو.» این به عمرو برخورد، زیرا از بزرگان عرب بود و انتظار داشت کُشتی همتراز خود بیابد. با عصبانیت از اسب پیاده شد و جنگ آغاز شد.
عمرو با نخستین ضربه، شمشیر را به سوی سر امیرالمؤمنین (ع) فرود آورد. علی (ع) سپر را بالا بردند، اما ضربه شمشیر سپر را شکافت و سر ایشان مجروح شد. بعدها، هنگام ضربه ابن ملجم، همین نقطه آسیب دید. با این حال، امیرالمؤمنین مقاومت کردند و در ادامه مبارزه، از حیله جنگی استفاده کردند.
عمرو گفت: «من تصور میکردم که تو قدرتمندی، اما نشان دادی نیستی؛ چون تنها نیامدهای، بلکه گروهی پشتسر خود آوردهای.» وقتی عمرو برای نگاه کردن به پشتسرش برگشت، علی (ع) شمشیر را فرود آوردند و پای او را قطع کردند. عمرو افتاد و امیرالمؤمنین کار را تمام کردند. این مبارزه پایان یافت.
در اینجا نکتهای دیگر مطرح است که برخی به نقل از مولوی گفتهاند؛ داستانی که در آن، عمرو آبدهانی به صورت علی (ع) انداخت و ایشان بر اثر خشم، مبارزه را متوقف کردند، صحت ندارد. در هیچ کتاب معتبر تاریخی، حتی یک مورد درباره چنین اتفاقی ذکر نشده است. این صرفاً شعری از مولوی است که بعدها به اشتباه در میان مردم نقل شده و در شأن امیرالمؤمنین نمیباشد.
متاسفم که پاسخ من هنوز ناقص است. سعی میکنم دوباره آن را کامل کنم.
امیرالمؤمنین شخصیتی بودند که کاملاً در فضای معنوی قرار داشتند. خشم شخصی در ایشان راهی نداشت و تمام اقداماتشان برای رضای خدا بود.
پس از کشته شدن عمرو، در جبهه دشمن شکست و تفرقه ایجاد شد. کشته شدن پهلوان نامدارشان تأثیر زیادی بر روحیه آنها گذاشت و باعث ناامیدی و تزلزل در صفوفشان شد.
در ادامه جنگ، خداوند باد سرد زمستانی را فرستاد که باعث شد دیگهای غذا و چادرهای دشمن از بین برود. این نیز امداد غیبی خداوند بود. این باد سرد و شدید، شرایط را برای مشرکان بسیار سخت کرد و باعث شد آنها نتوانند به خوبی سازماندهی کنند و به جنگ ادامه دهند.
فردی به نام “نعیم بن مسعود” نیز کمک زیادی به مسلمانان کرد. او که تازه مسلمان شده بود، به دستور پیامبر (ص) مأموریت یافت تا در بین قبایل دشمن تفرقه ایجاد کند. نعیم ابتدا نزد یهودیان بنی قریظه رفت و به آنها گفت که مشرکان قریش و غطفان قصد غارت و ترک منطقه را دارند. او پیشنهاد داد که یهودیان از آنها گروگان بگیرند تا اطمینان حاصل شود که آنها برای جنگ آمدهاند.
سپس نزد مشرکان قریش رفت و گفت که یهودیان بنی قریظه با پیامبر پیمان بستهاند و قصد دارند بزرگان قریش را به او تحویل دهند. او پیشنهاد داد که قریشیان از دادن گروگان خودداری کنند. با این تدبیر، بین یهودیان و مشرکان اختلاف و بیاعتمادی ایجاد شد. این اقدام نعیم بن مسعود، نقش مهمی در تضعیف اتحاد دشمنان اسلام داشت.
به این ترتیب، جنگ احزاب با پیروزی مسلمانان به پایان رسید. این پیروزی، نتیجه ایمان، شجاعت، تدبیر و یاری خداوند بو
در جریان جنگ احزاب، مسلمانان با یکی از بزرگترین توطئههای مشرکان و یهودیان بنیقریظه مواجه شدند. مشرکان عرب به همراه یهودیان و قبایل همپیمان تصمیم داشتند مدینه را نابود کنند. پیامبر اکرم (ص) برای دفاع از مسلمانان تدبیر خندق را انتخاب کردند که ابتکار تازهای در نبردهای آن زمان بود. کندن خندق به پیشنهاد سلمان فارسی انجام شد و خود پیامبر (ص) نیز در کنار مسلمانان به کندن خندق پرداختند. این اقدام ایشان باعث افزایش روحیه رزمندگان شد.
یکی از اتفاقات مهم جنگ احزاب اختلافافکنی میان دشمنان توسط فردی تازهمسلمان به نام نعیم بن مسعود بود. نعیم به دستور پیامبر (ص) وارد میدان جنگ روانی شد. او ابتدا نزد یهودیان بنیقریظه رفت و به آنها گفت که قریش و غطفان قصد غارت و ترک منطقه را دارند. برای اینکه اطمینان پیدا کنید، پیشنهاد میکنم از آنها گروگان بگیرید. سپس نزد مشرکان قریش رفت و گفت که یهودیان بنیقریظه با پیامبر پیمان بستهاند و قصد دارند بزرگان شما را به او تحویل دهند. مراقب باشید و گروگان ندهید.
این تدبیر باعث شد میان قریش و یهودیان بنیقریظه اختلاف و بیاعتمادی ایجاد شود. تا جایی که یهودیان و مشرکان آماده جنگ نشدند و اختلافات آنها اتحاد دشمن را درهم شکست. از سوی دیگر خداوند بادهای سرد و شدید فرستاد که شرایط را برای دشمنان سختتر کرد. دیگها و چادرهای آنها از بین رفت و جنگ نهایتاً به نفع مسلمانان تمام شد.
در همین فضای شریفه که در آیه بیست و سوم سوره احزاب میبینیم، اشاره به مردانی شده که در پیمان خود با خدا صداقت داشتند: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه». این آیه تنها مربوط به جنگ احزاب نیست بلکه فراتر از آن تا قیامت وسعت دارد. نمونه آن را در مقاتل امام حسین (ع) نیز میتوان دید. جایی که یاران امام حسین (ع) قبل از جنگ با ایشان وداع کرده و حضرت آنها را با این آیات بدرقه میکردند و میفرمودند: «من المؤمنین رجال صدقوا…» این نشان میدهد که این آیه برای همه کسانی که بر عهد و پیمان خود با خدا استوارند کاربرد دارد. چه شهیدان و چه کسانی که در انتظار شهادت هستند، همگی تحت این آیه قرار میگیرند.
ما نیز باید این آیه را همیشه یادآور باشیم و بر همان پیمان استوار باشیم. امروز نیز این آیه شریف درباره کسانی چون شهید قاسم سلیمانی، شهید رئیسی، و دیگر شهدای اهل ایمان مثل اسماعیل هنیه، یحیی سنوار و دیگر بزرگان صدق میکند. این افراد بر سر پیمان خود ایستادهاند و به همان آیه مصداق دارند. بقیه نیز منتظر هستند که دیر یا زود به آنها ملحق شوند.
در همین سوره احزاب، در آیه پنجاه و نهم، خداوند درباره پوشش چنین میفرماید: «یا أیها النبی، قل لأزواجک وبناتک ونساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن». خداوند رسولش را مأمور میکند به همسران، دختران و زنان مؤمن بگوید که روسریهای بلند خود را به گونهای به کار گیرند که بدن آنها پوشیده شده و امنیت و حریم آنها حفظ شود. این کار باعث میشود آنها در جامعه شناخته شوند و از آزار و اذیت محفوظ بمانند.
این آیه فلسفه حجاب را بیان میکند؛ اینکه پوشش باعث حفظ امنیت روانی جامعه میشود. در قرآن تهدیدی برای عدم رعایت حجاب نمیبینیم. بلکه علت و ضرورت آن توضیح داده شده است. دستور حجاب مرتبط با حفظ کرامت، امنیت اجتماعی و رعایت اخلاق است و فلسفه آن مشخص است. این در حالی است که دشمنان اسلام با تعبیرهایی مثل حجاب اجباری در تلاش هستند تا مفهوم حجاب را تحریف کنند. در حقیقت حجاب یک مسئولیت اجتماعی است، نه صرفاً یک انتخاب شخصی.
در هر جامعهای نوعی از پوشش لازم است؛ کاری که امنیت جمعی ایجاد کند. برای مثال، در استخر یا کشتارگاه قوانین پوشش خاصی وجود دارد که افراد مجبورند رعایت کنند. اسلام نیز برای حفظ کرامت انسانی نوع پوشش ضروری را تعیین کرده است. این پوشش زنان شامل گردی صورت و کف دستها (بدون زینت) است که در برابر نامحرم جایز است. اما سایر اعضای بدن زنان باید پوشیده باشد زیرا بدن زن عِرض و حرمت دارد. مردان نیز موظفند در نگاه و رفتار خود حریم را رعایت کنند.
حتی اگر قرآن و پیامبر (ص) نبودند، عقل سالم حکم میکرد که پوشش ضروری است. عقل و فطرت انسانی، به دور از اوهام و انحرافات، توصیههایی مشابه دارد. همه انسانها ظلم را ناپسند میدانند و عدالت را زیبا میشمارند. بنابراین، لباس و حجاب نیز یک امر عقلانی و فطری است که علاوه بر دستور خداوند، انتخابی درست برای زندگی اجتماعی محسوب میشود.
از اینجا فهمیده میشود که اگر خداوند متعال از غفران و رحمتش سخن گفته، معلوم میشود که گناه و عصیانی صورت میگرفته است. زنان عفیفه و پاکدامن به حکم عقل و فطرت کشف حجاب نداشتند. لذا وقتی میگوید اگر کشف حجاب داشتند، بروند و چهکار کنند؟ «کان الله غفوراً رحیماً»، یعنی اگر داشتهاند، توبه کنند؛ خدا قبول میکند. این خودش نکتهای است که معمولاً در جامعه وقتی به این آیات استدلال میکنند، کمتر به این جنبه توجه میشود.
به هر جهت چون میخواهم این آیه را امروز تمام کنم و خلاصه آن را عرض کنم، باید در تبلیغ حجاب فواید و مضراتش را بیان کرد. در نوع قانون و برخورد، باید بر اساس قانون عمل شود و شکل قانونیاش موردتوجه باشد. ولی در مقام توضیح دادن، باید به فواید و فلسفه حجاب پرداخت. حجاب امنیت جامعه است، حجاب فساد را از جامعه میگیرد، حجاب جلوگیری از زنا میکند، حجاب نسلها را حفظ میکند، جلوی بیماریهای مختلف را میگیرد، دعوا و نزاع را از بین میبرد. حجاب عزت زن را حفظ میکند، وقار زن را تأمین میکند، مانع آزار و اذیت افراد میشود، موجب صلاح اجتماعی است و به آرامش و امنیت همگانی کمک میکند.
حجاب بیمهری مردان نسبت به زنان را کاهش میدهد، آمار طلاق را از بین میبرد و اگر رعایت نشود، موجب تضعیف روابط خانوادگی میشود. حجاب رقابتهای تجملاتی را از بین میبرد و مسائلی از این دست که اگر بخواهیم یک لیست کامل تهیه کنیم، بسیار زیاد است. گذشته از این مسائل، حالا به جز آنها وارد جزییات نمیشوم.
یک نکته دیگر هم وجود دارد که به دلیل اتمام وقت، اگر نکته بعدی را بخواهم توضیح دهم، آن را جلسه بعد خواهم گفت. انشاءالله در جلسه بعد به ادامه این آیه و بخشی از جزء بیست و سوم که مربوط به سوره مبارکه زمر است و در بخش دیگری از آیات مربوط به آن آمده، میپردازیم. همچنین در کنار آن بخشهایی از این آیات را نیز توضیح خواهم داد.
خداوند متعال دلهای ما را ظرف معارف خودش قرار دهد و به ما توفیق عمل عنایت فرماید.
الحمدلله.