سلسله جلسات کرسی تلاوت قرآن رمضان 1446؛ جلسه نهم

تفسیر آیه ۱۹۹ سوره اعراف: بررسی مفهوم عفو، امر به معروف و تعامل با جاهلان در کلام الهی

کارشناس روابط عمومی ۲۰ اسفند ۱۴۰۳ ۰

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
والصلاه والسلام علی سید الأنبیا و المرسلین، علی عبدالمدید بر رسول المصدد، ابوالقاسم مصطفی محمد و علی آل الطیبین الطاهرین المعصومین.

سیموفقیت اخل اعظم لاروین و لهم اللیعداجمع الان الی قیام یوم الدین الحکیم. خداوند در کتاب کریم می‌فرماید: خُذْ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ (جزء نهم، آیه‌ای از سوره مبارکه اعراف).

این آیه و سه جمله اینجا بیان شده است: خُذْ الْعَفْوَ (به شیوه عفو و گذشت رفتار کن)، وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ (به کار پسندیده دعوت کن)، وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ (از جاهلان روی بگردان).

در این آیه شریفه، خطاب به پیامبر اکرم صورت گرفته است، اما این خطاب صرفاً مخصوص پیامبر نیست و محتوای آن برای همه امت و تمامی انسان‌ها آورده شده است. خداوند به پیامبر دستور می‌دهد که: ای پیامبر، با عفو رفتار کن و گذشت پیشه نما؛ به کارهای پسندیده فرمان بده و از نادانان و جاهلان روی برگردان و کاری با آن‌ها نداشته باش.

سه نکته کاربردی در این آیه ذکر شده که اگرچه عبارات کوتاه هستند، اما بسیار پرمحتوا می‌باشند. امام صادق (ع) فرمودند: خداوند رسولش را به مکارم اخلاق دعوت کرده است و در قرآن کریم، آیه‌ای جامع‌تر در مسائل اخلاقی از این آیه نداریم. امام صادق (ع) تأکید کردند که خداوند تعالی پیامبرش را به مکارم اخلاق دعوت کرده است، و این آیه اساس مطالب اخلاقی را بسیار مختصر و پرمغز بیان می‌دارد. حالا می‌خواهیم به تدریج این آیه را بررسی کنیم.

اولاً کلمه عفو در این آیه و مفهوم «خُذْ الْعَفْوَ» مورد دقت قرار می‌گیرد. عفو یعنی مقداری مازاد از چیزی. این کلمه از لحاظ لغوی به معنای حد وسط و میانه‌روی نیز آمده است. کلمه عفو در مواردی به معنای قبول و گذشتِ میانه‌روانه بیان شده است. خُذْ الْعَفْوَ به معنای ملازمت با عفو و عدم ترک گذشت است.

در اینجا، مفهوم عفو چیست؟ خداوند به پیامبر می‌فرماید: کسانی که به تو بدی کردند و همچنان به بدرفتاری خود ادامه می‌دهند، تو آن‌ها را عفو کن و انتقام‌گیری نکن. انتقام‌گیری حقی شخصی است، اما خداوند به پیامبر توصیه می‌کند که از این حق شخصی صرف‌نظر کند. خُذْ الْعَفْوَ در این موارد شخصی و فردی معنا دارد و خوب است که ما نیز چنین رفتاری داشته باشیم؛ یعنی اگر کسی به ما بدی کرد، حقی از ما ضایع کرد یا تهمتی زد، گذشت کنیم.

اما اگر فردی به گونه‌ای رفتار کند که حقوق اجتماعی را از بین ببرد، موضوع دیگر شخصی نیست و عفو در این موارد پسندیده نیست. مثلاً اگر کسی قتلی مرتکب شد و با این رفتار، حق جامعه را از بین برد، عفو چنین فردی ممکن است به جامعه آسیب برساند و ضرر گسترده ایجاد کند. برخی موارد، مانند نمونه‌ای که در روزهای اخیر درباره شهید عجمیان رخ داده است، نشان می‌دهد که عفو می‌تواند باعث تکرار ظلم و تعدی گسترده شود. فردی که بی‌رحمانه ظلم کرده و حتی پس از تخفیف‌های قضایی همچنان به ظلم خود ادامه می‌دهد، باید مورد اقدام قاطع قرار گیرد.

وقتی ظلم از حدود شخصی خارج شده و به سطح اجتماعی و عمومی می‌رسد، دیگر عفو معنا ندارد. خُذْ الْعَفْوَ به معنای گذشت از ستم‌های شخصی است، نه مسائل اجتماعی و حقوق عمومی. قرآن کریم نیز در آیه‌ای از سوره مبارکه نور درباره کسانی که ظلم کرده‌اند می‌فرماید: درباره این افراد در دین خدا رافتی نباید وجود داشته باشد. عفو کردن چنین افراد، که روابط انسانی و جامعه را تخریب و نابود می‌کنند، خلاف عدالت است.

باز مرحوم علامه طباطبایی نیز اشاره می‌کنند که عفو در این آیه به معنای میانه‌روی و رفتار معتدل آمده است، نه بحث مالی و مادی. برخی مفسران این آیه را به معنای گذشت مالی تفسیر کرده‌اند، اما علامه تأکید دارند که این آیه بر رفتار انسانی و گذشت اخلاقی تمرکز دارد. خُذْ الْعَفْوَ درواقع سخت‌گیری نکردن و آسان گرفتن زندگی است.

پیامبر اکرم (ص) نیز فردی میانه‌رو در رفتار بودند و سخت‌گیری نداشتند. خود قرآن کریم درباره ایشان فرموده است که: اگر سخت‌گیر بودی، مردم از اطرافت پراکنده می‌شدند. خداوند در قرآن کریم سوره مبارکه آل‌عمران برای همین اخلاق پیامبر تکریم آورده است.

اما موضوع دیگری که در آیه مطرح شده، وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ است. عرف به معنای حسن رفتار و انجام اعمال پسندیده‌ای است که عقلای جامعه از آن حمایت و تأیید می‌کنند. هر چه عقل و شرع آن را پسندیده بداند، در دسته معروف قرار می‌گیرد. بنابراین، خداوند به پیامبر دستور می‌دهد که مردم را به چنین اموری امر کند و دعوت نماید.

لازمه تأثیرگذاری امر به معروف این است که کسی که امر می‌کند، خود پیش‌تر آن را انجام داده باشد. اگر شخصی عملی را انجام دهد و سپس به آن امر کند، تأثیرگذاری بیشتری خواهد داشت. البته اگر خود فرد عمل نمی‌کند، باز امر به معروف و نهی از منکر بر او واجب است.

مسئله امر به معروف یک عمل واجب مستقل است، مانند نماز یا روزه. ترک عمل مربوط به خود فرد است، اما امر کردن به عمل دیگری وظیفه عمومی، مستقل از انجام دادن خود فرد است. مثلاً کسی که نماز نمی‌خواند، واجب است دیگران را به نماز خواندن دعوت کند، حتی اگر خودش ترک نماز کرده باشد. همین‌طور، کسی که مثلاً روزه نمی‌گیرد، زکات فطره داشتن برای او واجب است.

این واجبات جداگانه هستند و به انجام دادن عملی دیگر بستگی ندارند. اهمیت امر به معروف مانند نماز، روزه، خمس یا زکات به‌عنوان واجبات مستقل بر جای خود باقی است. بنابراین، عمل کردن یا نکردن فرد موجب سقوط وظیفه امر به معروف نمی‌شود. البته تأثیرگذاری کسی که خود عمل کرده است، بسیار بیشتر است؛ اما این نکته نیز مانع از واجب بودن امر به معروف نمی‌شود.

افراد می‌گویند: خب این خودش عملکرد، پس حتماً یک چیزی هست. دیگر ما برویم دنبالش. ان‌شاءالله من فردا یک میکروفون می‌خرم و می‌آورم. این ده روزه داری می‌روی هر روز. ما این را درستش می‌کنیم. به پایین هی می‌روم و می‌آیم، یک صلوات بفرستیم.

من الآن می‌خواهم تو این جزئیات دخالت نکنم. خدا، یک روزم نمی‌گذارم این‌جوری باشد. این جور چیزها را واگذار می‌کنیم به دوستان. کارشان درست انجام نمی‌دهند. این اسباب نهی از منکر بود. این‌که گفتم بعضی از باب نهی بود و امر به معروف بود. این خودش یک امرکننده شده؛ انجام یکی از مصادیق عمل همین است.

ارتباط مستقیم با مردم داشته باشد و این ارتباط طوری باشد که وقتی درخواست دارد یا امر می‌کند، بپذیرند. آیه دارد این را می‌گوید خُذْ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ. این و أْمُرْ بِالْعُرْفِ یعنی پیامبر ارتباطش با مردم اینقدر عمیق و سنگین و رابطه فراوان بود که وقتی امر به یک کاری می‌کرد، می‌رفت جلو و أْمُرْ بِالْعُرْفِ یعنی به تمام نیکی‌ها امر کن.

نحوه امر به نیکی‌ها هم عرف باشد، معروف باشد. خود امر به معروف، این‌که آدم بخواهد چطور امر به معروف کند، خودش هم باید با نیکی باشد. خودش یک کار منکری نباشد. می‌شود دیگر چند نوع تشویق کرد افراد را به خیر. خب وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ یعنی مراعات مردم را انجام دادن و مدارا داشتن از دین است.

با این کار جهل جاهل آسیبی به انسان نمی‌زند. از کنار جاهل بگذر. در جامعه افرادی هستند؛ مقاومت تحمل و بردباری در مقابل جاهلان، کار سختی است. این را بدانید. چون متوجه نیست، هرچقدر هم که توضیح بدهی بدتر می‌شود. جاهل است، دیگر نمی‌فهمد.

فهمش را نسبت به مسئله ندارد. لذا کسانی که در مسیر تبلیغ قرار می‌گیرند، مبلغین، انبیای الهی، پیغمبران، این‌ها مورد تهمت، لجاجت و تعصب افراد بی‌خبر و جاهل و لجوج قرار می‌گرفتند.

می‌آیند جلو پیامبر می‌ایستند، حرف می‌زنند، نکاتی را دائم می‌گویند و فکر می‌کنند آن چیزی که خودشان فهمیده‌اند درست است. فحش می‌دهند، تهمت می‌زنند، سنگ سر راه می‌اندازند. راه پیروزی، تحمل کردن و حوصله کردنه. لذا خداوند تعالی به پیامبر دستور می‌دهد: وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ. این‌ها که جاهل‌اند، ازشان اعراض کن، کاری با آن‌ها نداشته باش، رهاشان کن.

ما الآن بعضی وقت‌ها تو همین جامعه خودمان، تو همین البرز، افراد می‌آیند. خیلی خوب‌اند، نیروهای خیلی خوبی هستند. هی توضیح می‌دهیم. بابا، امروز وقت یک سری کارها نیست. من هم می‌فهمم که این کار خلاف شرع است. دغدغه دینی بنده کمتر از شماها نیست. اصلاً رفتم لباسم را لباس روحانی پوشیدم. درسش را خواندم.

اولاً بفهمم، ثانیاً تذکر بدهم. جلویش را می‌گیرم. اتفاقاً بنده‌ را که حالا تو این مدت شناختید، من هیچ تعارفی با کسی ندارم تو مسائل دینی.

دو هفته بود آمده بودم تو این شهر، یک جلسه‌ای بود؛ یک کشف بی‌حجابی تو آن جلسه بود. همین هفته اول، دوم بود. فکر کن هنوز روز نشده بود. آمدم جلسه را به‌هم زدم. آمدم بیرون.

تعارف نداریم توی مسائل دینی بشر. اما بعضی وقت‌ها یک جاهایی می‌گوییم: اینجا صبر کن. فعل این صبوری کردنه، خودش فهم درست در دینه.

حالا هی جمعیت جمع کن. به بعد یک جا تصمیم بگیر برو، نمی‌دانم چکار کن. یک سری کارهای این‌جوری. این‌ها خیلی وقت‌ها مفید به حال نیست. کار را درست نمی‌کند.

روش درست کردن کار یک چیز دیگر است. من به خود بنده تو اینجا ده سال، یازده سال گفتم. هیچ‌کس گوش نمی‌دهند. بعد یک کار دیگری را می‌خواهند انجام بدهند، آن هم نمی‌شود. هی بدتر می‌شود.

آن دشمن هم می‌خواهد تو همین کار را انجام بدهی. افراد حواسشان باشد. جهل، جهل در مقابل عقل. یاد آن باشد. جهل در مقابل علم نیست.

شما کتاب کافی شریف را نگاه کنید. مهم‌ترین کتابش یعنی اولین کتابی که باز می‌کنی، کتاب العقل والجهل است.

کتاب کافی هشت جلد دارد؛ دو جلدش اصول کافی است. این‌ها که ترجمه کرده‌اند، شده چهار جلد. دست شما هست. اصول کافی دقیقاً دو جلد عربی است. پنج جلدش فروع کافی است. یک جلد هم روضه کافی است.

روضه یعنی مطالب ناب، چیزای ناب توش هست. این مجموعه هشت جلدی کتاب کافی بهش می‌گویند. تو همان کتاب کافی، اول اولش که باز می‌کنی، زده کتاب العقل والجهل.

نگفته که علم در مقابل جهل است. یعنی در مقابل جهل، عقله. در مقابل عقل، جهله. در مقابل جهل، علم نیست. نمی‌گوییم جاهل، عالم.

این هست؛ عیبی ندارد. انسان‌ها یا عاقل‌اند، خوب دقت کنید، یا جاهل‌اند. این جاهلان یا عالم‌اند یا عالم نیستند.

پس انسان‌ها یا عاقل‌اند یا عقل ندارند، جاهل‌اند. این جاهله امکان دارد پروفسور هم باشد.

امکان دارد درس دین هم خوانده باشد، لباس روحانیت هم تنش باشد ولی جاهل باشد.

لذا حضرت آیت‌الله العظمی علامه جوادی آملی، تمام عمر خودش را سپری کرده در فهم معارف دین. بنده لااقل هجده -هفده سال تلمذ ایشان را کردم، شاگردی ایشان را کردم.

من خودم را می‌گویم، روایتی در اسلام نبوده مگر ایشان دیده. نه اینکه مثل من ببیند. ایشان سالیان سال…

بنده تحت پیش ایشان رفت‌وآمد کردم. هزار صفحه برای ایشان یک وقتی مطلبی نوشتم. هزار صفحه.

یعنی با ایشان این‌جوری ارتباط داشتم. خب، توی آنجا مثلاً یک‌دفعه می‌دید یک روایت بزرگی مثلاً بلند، چند صفحه‌ای، یک نسخه‌ای هم دارد. مثلاً هیچ جایش تغییری ندارد.

من ده‌ها بار دیدم ایشان هر دو تا نسخه را حفظ است. یعنی مسلط بر مبانی دین و اسلام است.

در عین حال که فقیه است، حکیم است. در عین حال که فیلسوف است، فقیه است.

بعد حالا بخاطر اینکه از رهبر معظم انقلاب حمایت کرده و تو اون جمع چند روز پیش نکته‌ای به ایشان گفته، ببینید تو فضای مجازی چطور دارند به ایشان می‌تازند.

بعضی‌ها هم، لباس بنده تنشان است، دارند این کارها را می‌کنند. این جهل است، دیگر.

جهل لازم نیست دیوانه باشد یا بگویید جاهل دیوانه است. دیوانه است.

جاهل یعنی کسی که بر اساس عقل عمل نمی‌کند. کتاب العقل والجهل در کافی شریف، آنجا آمده.

خدای تعالی می‌فرماید: اولُ ما خَلقَ اللهَ العقلُ. اولین چیزی که خداوند تبارک و تعالی به خلقت آورد عقل است.

امام صادق (ع) جنود عقل را در همین حدیث چهاردهم توی کتاب کافی شریف، آنجا تا سرباز برای عقل بیان می‌کند. ضدش هم می‌گوید.

می‌گوید عقل مثلاً علم، ضدش این است. سبز، ضدش این است. جنودش را آنجا می‌گوید.

حواسمان باشد.

متاسفانه دشمنان خیلی قشنگ سرمایه‌گذاری می‌کنند. از ما سرمایه‌هایمان را از بین می‌برند. بعد حالا امکان دارد تو نظرات سیاسی یا تو مسائل یک کسی یک نظری داشته باشد اختلاف نظر باشد، اما پی کردن، زدن، رو شاخه نشستن، بن بریدن، این خطرناک است. شما فکر کنید چند سال طول بکشد تا یک کسی مثل ایشان به جامعه علمی، دینی و شیعی اضافه شود.

حالا فرصت نیست من ویژگی‌ها و مسائلی که از ایشان در ذهن دارم را برایتان بگویم. حالا یک کسی به خاطر اینکه تو یک فرقه‌ای یا یک باندی است، شروع کرده تعرض کردن، حرف زدن و واقعاً این ظلم است. این، همان جاهایی است که نمی‌توانیم بگوییم “اُعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِین” یعنی جاهل را ببخشید یا “خُذِ الْعَفْوَ”. ببخشید، یک حرفی زده، غلط کرده که زده و نباید می‌زده. نباید می‌زده، نباید می‌زدند، نباید می‌زدند. بگذریم.

الآن اینجا روایتی که برایتان خواندم را ببینید. انسان سه تا قوه دارد. حالا تو این چند دقیقه‌ای که فرصت داریم، ما سه تا قوه اصلی داریم. یادتان هست قبلاً این قوا را گفتم. یک قوه غضبیه داریم، یک قوه شهویه داریم، یک قوه عاقله داریم. یک قوه واهمه هم داریم که حالا زیاد با آن کاری نداشته باشید. این سه تا قوه، قوای اصلی ماست.

بعضی وقت‌ها شهوت در ما افراط می‌شود. بعضی وقت‌ها تفریط می‌شود. یک حالت اعتدال دارد. قوه غضب آم اگر افراط کند، در برخی افراد زیاده‌روی می‌کند. اگر کم‌رویی باشد به طرز خلاف درست، زیاده‌روی در غضب می‌شود. این مسائل دقیقاً تو علمای قوام‌شناسی ثبت و نظر شده‌اند.

اگر یک کسی قوه غضبیه نداشته باشد، ناقص است. یعنی بنده غضب نداشته باشم، شما نداشته باشید، اصلاً نمی‌توانیم دفاع کنیم. از دشمن نمی‌توانیم دفاع کنیم. نمی‌دانم به قولی دشمن باید تسلیم شود. قوه غضبیه، آن قوه‌ای است که به ما کمک می‌کند در مقابل دشمن بایستیم. دشمن درونی‌مان و دشمن بیرونی‌مان.

شهوت اگر نداشته باشیم، پس چی بخوریم؟ چطور زندگی کنیم؟ چطور تجمل داشته باشیم؟ الآن لباسی که شما می‌پوشید، مربوط به قوه شهوت شماست. آرایشی که می‌کنید، مربوط به شهوت شماست. حالا یک بحث تولید نسل و این‌ها هم هست که برگشتش باز با شهوت است.

خب این‌ها را خداوند تعالی قرار داده برای اینکه نظام عالم اداره شود. ولی می‌گوید در افراد باید حالت اعتدال داشته باشد. اگر قوه غضبیه از حد اعتدال بگذرد، افراط شود به آن می‌گویند “تحوّر”. “تحوّر” تحول ـ البته ما در فارسی یک معنای دیگری از تحول داریم که می‌گوییم فلانی خیلی متحول است، منظورمان آن نیست. منظور این است که هیچ حساب و کتاب ندارد، می‌زند، می‌رود و درست نیست. این افراط است.

تفریطش هم “جبن” است، یعنی ترس. باید اینجا بلند شود یک حرفی بزند، سکوت می‌کند، می‌ترسد. افراط و تفریطش “رذیلت” است، اما فضیلتش حالت اعتدال است. به آن می‌گویند شجاعت. اعتدال قوه غضبیه شجاعت است.

اعتدال قوه شهویه “عفت” است. اگر زیاد شود می‌شود “شَرَه”. اگر کمبود باشد می‌شود “خمود”. آنجایی که باید شهوت داشته باشد ندارد، یک خمود دارد. آنجایی هم که نباید داشته باشد باید مواظبت کند اما زیاده‌روی دارد. حالت اعتدال را “عفت” می‌گویند.

در عقل هم همینطور است. اگر زیاده‌روی داشته باشد، می‌شود “جربزه”. اگر خیلی کمروی باشد، می‌شود “بلاهت”. حالت اعتدالش حکمت است. حکمت و شجاعت و عفت اگر در کسی باشد به آن می‌گویند عادل. عدالت اخلاقی مال کسی است که حالت اعتدال در قوه غضبیه و قوه شهویه و قوه عاقله داشته باشد. یعنی حکمت، شجاعت، عفت.

شجاعت و عفت اگر این سه تا را داشته باشد، ملکه عدالت دارد. خب حالا این همه اخلاق است. همه اخلاق از غضب است و شهوت است و عقل. آن هم حالت اعتدالش.

بعد این آیه شریفه “وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ” همین را می‌گوید. خوب دقت کن. من عصاره سه ماه درس دادن را تو دو ساعت برایتان گفتم. خوب دقت کنید.

اینجا که می‌گوید “وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ”، یعنی فضائل عقل، حکمت. یعنی بر اساس حکمت عمل کن. دارد به قوه عاقله امر می‌کند. اینجایی که می‌گوید “وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ”، دارد به قوه غضبیه امر می‌کند. یعنی آن حالت اعتدال در قوه غضبیه را می‌گوید. می‌گوید تسلط داشته باش بر غضب خودت، شجاع باش.

انسانی که شجاع است، اعرض جاهل، با جاهل برخورد کرد، اعراض می‌کند، با قوه غضبیه‌اش برخورد می‌کند. آنجا که باید حرف بزند، می‌زند. آنجا که باید اعراض کند، می‌کند.

یا آنجایی که می‌گوید “خُذْ الْعَفْوَ”، یعنی تسلط داشته باش بر قوه شهویه خودت. عفیف باش، عفت داشته باش. عفو به خرج بده. “خُذْ الْعَفْوَ”، این می‌شود قوه شهویه. پس ببینید این آیه ـ عرض کردم در عین کوتاهی ـ همین که امام صادق علیه‌السلام فرمود، همه دستورات پیغمبر خدا یعنی خدا به پیغمبر دستور داد مکارم اخلاق را تو تکمیل کن. این آیه، کامل‌ترین آیه‌ای است که درباره اخلاق آمده و جامع‌تر از این آیه نداریم. کوتاه، اما به صورت فشرده، اصول جامع و برنامه‌های اخلاقی اسلام را در این آیه برای ما مطرح می‌کند.

وقتی آیه شریفه نازل شد، پیغمبر خدا از جبرئیل سؤال کرد. من خیلی خوب با مردم مدارا کنم؟ چطور با مردم مدارا کنم؟ حاکم شد. با مردم بالاخره رفتارت باید درست باشد.

گفت جبرئیل: من خودم نمی‌دانم. برو از کسی که می‌داند بپرس. یعنی از خدا، نمی‌دانم باید چکار کنی. برو بپرس. رفت و آمد و گفت ای محمد، این جواب است.

حالا دومین پاسخ جبرئیل این بود: ای محمد، خداوند به تو دستور می‌دهد “مدارا کن”. خیلی جالب است. نپرسید چه؟ آقا، پیغمبر فرموده “مدارا کن”، مدارا چیست؟

این دستور، برای ما هم هست. می‌گوید خدا به پیغمبر دستور می‌دهد: به آنها که به تو ستم کرده‌اند انتقام نگیر و گذشت کن. این یک.

دو: آنها که تو را محروم کرده‌اند. خب، پیغمبر تو توی شعب ابی‌طالب و سیزده سال توی مکه چقدر محرومیت کشید؟ این دستور برای ما هم هست. ما را الآن تو خیلی چیزها محروم می‌کنند، نمی‌گذارند کار پیش برود. می‌گوید: آنهایی که محروم کردند، به آنها اعطا کن.

این مدارا با مردم است. این است. آنهایی که محروم کردند، نگذاشتند کار پیش برود، اتفاقاً آنها را بخواهی، صدا کنی، به آنها یک کارهایی هم بدهی و به آنها که از تو بریدند، پیوند برقرار کن.

رحم کن. بعضی‌ها از تو فاصله گرفتند، دیگر پیشت نمی‌آیند. با تو ارتباط ندارند. تو توی خانواده‌ها، بعضی خانواده‌ها با همدیگر قطع رابطه‌ کرده‌اند. تو با آنها بخواهی صله کنی، با آنها ارتباط بگیری.

خلاصه این آیه، الگوی کامل عملکرد ما با دیگران را بیان کرده، بسیار کاربردی و عملیاتی است. در عین حال خیلی ساده است. لذا برای کسانی که رهبری جامعه را به عهده دارند، مبلغ‌اند. یک مجموعه دستشان است، افرادی را حتی خانواده‌ها. توی خانه هم همینطور است.

دقت کن. “خُذْ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ”. توی خانواده هم اینجور پیدا می‌شود. خودمان هم بررسی کنیم ببینیم اصلاً اهل بخشش هستیم؟ آیا می‌توانیم ببخشیم؟ یک کسی به ما دروغ گفته، تهمت زده، فحش داده، غیبت کرده، می‌دانیم هم به ما چطور بد کرده. آیا می‌توانیم از روی چشم‌پوشی عفو کنیم؟

این‌ها، این صفات را در خودمان بوجود بیاوریم. رسول خدا فرمودند: “إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْعَفْوَ وَیُحِبُّ الْعَافِینَ”. خداوند خیلی عفو می‌کند و خیلی بخشنده است. کسانی که می‌بخشند را دوست دارد. رسول خدا فرمود: “بر شما باد گذشت زیرا که گذشت جز بر عزت بنده نمی‌افزاید”.

چون وقتی می‌بخشی عزیز می‌شوی، عزتت می‌رود بالا. پس از یکدیگر گذشت کنید تا خداوند شما را عزت بخشد و آخرین روایت اینکه هر که بر عفو و گذشت استوار باشد…

 

در انتشار این خبر سهیم باشید:

پاسخی بگذارید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر وبسایت امام جمعه کرج در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.