بسم الله الرحمن الرحیم. جز دوم روز دوم آیهای که مورد بحث است و بنا شده که روش کار شود، آیهای از سوره بقره است، البته بخشی از این آیه، چون کامل نیست.
دوستان باید این بخش را یاد بگیرند، حفظ کنند و در ذکر شریفشان باشد، همین بخشی است که بنده اشاره میکنم: “وعسی ان تکرهوا شیئا وهو خیر لکم”. بخشهایی از آیه ۲۱۶ سوره بقره و عصا ان تحبوا شیئا وهو شر لکم” است. ترجمه شریف آن این است که: چه بسا چیزی را دوست نداشته باشید اما به نفعتان باشد، دوستش ندارید اما به نفع شماست؛ یا اینکه چه بسا چیزی را دوست داشته باشید اما به ضررتان باشد. “عسی ان تکرهوا” و “کره” یعنی ناراحتی، سختی، زحمت، دوست نداشتن اما خیر برای شماست، برعکس، چیزی را خیلی دوست دارید، دنبالش میروید، تلاش میکنید به دستش بیاورید اما به ضرر شماست، برای شما مفید نیست و گرفتار میشوید.
این قسمتی از آیه است که حالا مورد نظر است. اشارهای خوب دقت بکنید به یک اصل حاکم بر قوانین الهی. خدای متعال در عالم قوانینی روی داده است، قوانین تکوینی دارد، عالم را با تکوین اداره میکند. دستور داده خورشید از مشرق طلوع کند و به مغرب غروب. گردش زمین، گردش ماه و ستاره، سالها، بهار، فصول مختلف و مسائلی که در عالم تحقق یافته است، این اصول بر این تکوین حاکم است. ما درش تصرفی نداریم و اختیاری هم نداریم. بر همه اینها قواعدی حاکم است.
از آنطرف، در تشریعیات هم همینطور. خدا تشریعیاتی دارد، قوانینی را وضع کرده و گفته شما باید اینگونه عمل کنید، اینگونه زندگی کنید و اینگونه رفتار داشته باشید. بر آنهم قواعدی حاکم است. یعنی طبق قواعد دستوراتی را داده، چه بر تکوین چه بر تشریع. این “عسی ان تکرهوا” شیئا حاکم است. یعنی شما شاید دوست نداشته باشید الآن بهار باشد و یا مثلاً باد بیاید، ولی خدای متعال دوست دارد باد بیاید و این باد آمدن به خیر شماست؛ این برف آمدن، این سرما، این گرما در تکوینیات و در تشریعیات هم همینطور.
هر چیزی که به نفع انسان است و سعادت او را تنظیم میکند آن مقدمهای است که خداوند آن را مقدم کرده است. ولی انسان از روی جهلی که دارد، از آن چیز خوشش نیاید. چون ما جاهل هستیم و به خیلی از امور جاهل میمانیم، خداوند عالم به همه عالم اشراف دارد؛ خودش خلق کرده و عالم به قوانینی است که وضع کرده، نتیجه کار و ثمره آن قوانین را هم که چه کاری ثمربخش و چه کاری ثمربخش نیست، به خوبی میداند.
لذا در همین آیه شریفه ادامه و آخر آیه دارد: “والله یعلم وانتم لاتعلمون”؛ خدا میداند و شما نمیدانید. چون نمیدانید، لذا بر اساس آن جهلی که داریم خواستههایی داریم. قطعاً علم بشر ناقص و محدود است. آنچه که برای انسان مجهول است خیلی بیشتر از معلومات اوست. مجهولات ما از معلومات ما خیلی بیشتر است. خدا رحمت کند مرحوم استاد مطهری، رضوان خدا بر او. ایشان مثالی داشت میفرمود: نسبت دانستههای انسان به ندانستههای او نسبت شعاع دایره است به خود دایره. یعنی شما این شعاع دایره را وقتی که بزرگش میکنید، دایره بزرگتر میشود. مثلاً اگر شما شعاعی سه سانتی داشته باشید، دایره در محیطش یک عددی میشود. اگر این دایره مثلاً شعاعش ده سانتی متر بشود، دایره بزرگتر میشود. ایشان میفرمود: شعاع میشود دانستههای ما و دایره میشود ندانستههای ما. هرچه بیشتر یاد بگیریم، جهل و ندانستههای ما بیشتر میشود. شعاع دایره به نسبت به ما علم به همه مسائل که نیستیم، نقص داریم.
همین تکوینیات عالم هستی را ببینید، آیا ما به همه اسرار عالم آگاهی داریم؟ چه میدانیم؟ این همه کُرات بزرگ و کوچک، خود ما اکنون در منظومه شمسی قرار داریم که خودش یکی از میلیاردها منظومههایی است که در عالم وجود دارد. بعد هم در این منظومه شمسی، خود سیارهها و ستارهها و قمرها و نمیدانم، دیدهاید. مثلاً یکی از ستارههای بزرگ “عبدالجوزا” یا ستارههایی که نیست، مثلاً اینها، بعضی از آنها یک میلیون برابر خورشیدند. یکی از آنها یک میلیون برابر خورشید است. حالا، خورشید چند برابر زمین است؟ اینها را ما چه میدانیم؟ بعضی از آنها فاصلهشان تا ما میلیونها میلیون سال نوری است. یعنی اگر با سرعت نور حرکت کنیم، یک سال و چند هزار سال نوری باید برویم. تازه خودش نابود شده و نورش تازه به ما میرسد؛ بعضی اینگونه هستند.
حالا در تکوینیات اینگونه است بگیرید تا وجود انسان. ما درباره انسان مگر میدانیم این اعضا و بدن و جوارحی که در ما هستند برای چیست؟ خیلیاش را نمیدانیم. برای همین بعضی وقتها جراحی میکنند و دور میاندازند. مثلاً میگویند طحال را در میآورند، نمیدانم، آپاندیس را در میآورند. فکر میکنند که اشکالی ندارد. اینگونه نیست. امام صادق (علیهالسلام) هزار و چند سال قبل فرمود به اینکه “یک رگی در پا هست که انسان را از مرگ نجات میدهد”. یک رگی در پا هست. الآن دیدهاید که در پا آن رگ را میگیرند و به عروق کرونر وصل میکنند که زندهتر بشود. آن رگ همانطوری توی بدن انسان هست، اضافه نیست. نمیدانیم که چگونه است.
تنوع موجودات، رنگ و اندازه و هر چه هست. یکوقت عرض کردم به شما، مثلاً حیواناتی که روی زمین هست اعم از پرندهها، چهارپاها، و روی زمین یعنی بالای دریا و خشکی و آنچه که در دریاهاست – آنچه که توی دریاهاست – چندین برابر حیواناتی است که روی زمین است. حالا زمین هم اعم از پرنده و چهارپا و اینها. بعد جالب است که در دریا شما نمیتوانید ببینید، مثلاً غواصی هم که پایین بروید. خوب، بدن انسان تا یک محدودهای میتواند غواصی را تحمل کند. بالای فشار آب رو میتواند تحمل کند؛ از سد متر پایینتر، از دویست متر، بعد دیگر نمینیست که بگوئید باید حتماً دوربینی استفاده کرد تا بتواند آنها را ببیند؛ موجوداتی که با زیر دریایی هم ببیند، باید باز آنجا محدودیتهایی را دیده باشند.
حالا به هر حال، ما علم و آگاهیمان خیلی کم است و در تکوینیات و در تشریعیات هم بسیاری از مصالح و مفاسد را نمیدانیم. لذا فکر میکنیم فلان مطلب خوشایند ما نیست پس به درد نمیخورد، در حالی که به نفع ماست و برای زندگیمان لازم است. همین روزه ماه مبارک رمضان شاید برای خیلیها سخت باشد، ناراحت باشند، ندانند، در حالی که این برای بدن بسیار لازم و نیاز است. اگر فکر اسلامی هم نکنیم و ایمان هم نکنیم، ثواب و اجر هم ندانیم، برای خود بدن چنین عملی لازم و ضروری است.
بحث حج، بحث زکات، بحث جهاد که این آیات شریفه “عسی ان تکرهوا شیئا” در بحث جهاد است. اصلاً در ایات مربوط به آیات جهاد و جنگ و اینها نازل شده است که بالاخره زخمی شدن دارد، اسیر شدن دارد، معلول شدن دارد و شهید شدن دارد. طبع انسان راحت طلب است، از جنگ و جبهه و اینچیزها گریزانه است، میخواهد تا آنجایی که مقدور باشد، زیر بار این چیزها نرود. در حالی که سعادت دنیا و آخرت بعضی مواقع به همین جنگ بستگی دارد، به همین حرکت بستگی دارد.
شما اکنون غزه را ببینید. واقعاً آدم کراحت دارد، دیگر سخت است. واقعاً شما ببینید هزار نفر آدم کشته شدهاند، سنگین است، اما این مقاومت، آن حفظ کردن، آن شهادتطلبیشان، عزتشان، سربلندیشان از آن طرف است. جنگ و در یک منطقه دیگر اوکراین را ببینید، ذلت و خفت و خاریشان شده. در بخشی که باید حواسشان میبود، به حواسشان هست: شرف انسان، استقلال انسان، عظمت انسان و دهها فضیلت دیگر برای انسان در گروه ایثار است. ایسار، ولی کار سختی است. خودت نخوری، بدی دیگری بخورد.
خودت جانت را بذل بکنی برای اینکه دیگران زنده باشند. همین الان دوستان ما از نیروی انتظامی امروز در جلسه حاضرند، ولی هرروز در نقاط مختلف کشور عدهای ایستادهاند، آنجا مواظبت میکنند، ایثار میکنند. از جان میگذرد، سخت است، ولی برای آن شرف، برای آن عزت، برای آن مقاومت، اینها لازم است. درست مثل داروی تلخ مینماید که ظاهرش بدمزه است، از خوردنش انسان را متأذی میکند، سخت است، اما سلامت انسان در گرو خوردن این داروی تلخ است. انسان عاقل با کمال میل و از روی طیب نفس میپذیرد که این داروی تلخ را بخورد و به استقبال داروی تلخ میرود و آن برای درمان خودش شیرین میبیند. جهاد هم همینطور است، جنگ هم همینطور است و “عسی ان تکرهوا شیئا” چه بسا شما از جهاد و جنگ و اینچیزها سختتان باشد، و “هو خیرالکم”. اما استقلال شما، سربلندی، عزت شما، اینها در خلاصه اگر توجه داشته باشیم که خدای متعال چیزی جز خیر برای ما نمیخواهد و نسبت به همه بندگانش رحمت دارد، رأفت دارد و عزت آنها را میخواهد. همهی سختیها و فشارها و کمبودها و نقصها قابل تمل و پذیرش میشود، آنراحت میشود.
یک توجه دیگر میکنم که عرض کردم علم ما ناقص است. اگر علم انسان کافی بود، یعنی میتوانست همهی نیازهایش را این علم پاسخ دهد، مثلاً میگفت من اگر هر نیازی داشته باشم خودم مینشینم محاسبه میکنم و به نتیجه میرسم. دیگر آمدن انبیا بیثمر بود. خدای متعال چگونه پیغمبر اختصاص داده نمیشد؟ نیاز دیگری به نبوت نداشتیم. یعنی نیازی به وحی نداشتیم. احتیاج ما برای شناخت مصالح و مفاسدی که در پیش داریم و عدم توانایی عقل در شناخت همهی موارد مصالح و مفاسد انسان را ناگزیر میکند به وحی. بعد وحی میآید که شما باید اینجا اینجور عمل بکنی، آنجا اینجور عمل نکنی، ترکش بکنی
ما خودمان بعضی چیزها را میسنجیم و از آنها بدمان میآید، خوشمان نمیآید و در ظاهر به مذاقمان خوش نمیآید. مثلاً الآن عقل برخی افراد، مثل عقلای کاپیتالیستها، میگوید زندگی ربوی عاقلانه است. آنها میگویند شما اگر یک میلیون دادی، یک میلیون و دویست میگیری، این معامله خوب است. حالا دادی دو میلیون، دو میلیون و صد میگیری، این هم خوب است. عقلشان میگوید چنین اعمالی منطقی و عاقلانه است. اکنون هم کاپیتالیست غرب که تمام ساختارش بر بانکداری ربوی استوار است، همین را میگوید. اینها در ظاهر عاقلاند، اما وحی میگوید که نه، این درست نیست. این کار روا نیست، بلکه جنگ با خداست. بعد هم وحی توضیح میدهد که ربا چهطور انسان را بدبخت میکند و چه آثار مخربی بر او دارد. لذا باید کار را به خداوند متعال واگذار کرد، تسلیم او شد و مطمئن بود هرچه اتفاق بیفتد و هرچه خدا بخواهد به خیر و مصلحت ماست.
یک حدیث از امام صادق (علیهالسلام) بخوانم. فرمودهاند: «در شگفتم از مسلمانی که خداوند برای او سرنوشتی رقم نزده جز خیر و صلاح او. خدا برای این مسلمان غیر از صلاح چیزی نمیخواهد. اگر بدنش را با قیچی ببرند، خیر اوست. اگر هم خاور و باختر زمین را در اختیارش قرار دهند، باز خیر اوست. یعنی اگر تمام عالم در اختیارش باشد، این به خیر اوست و اگر به گرفتاری و مشکلاتی هم برخورد کند، باز هم خیر اوست. ولی چون ما حقیقت و باطن امور را نمیدانیم، اینطور میشود.
مثال بیماری که پزشکان به او میگویند باید عضو بیمار او قطع شود، چون خیر او در قطع آن عضو است. سلامتی، زندهبودن، و ماندن او به قطع آن عضو بستگی دارد؛ اما بیمار، چون نمیداند، نمیپذیرد. اگر بداند که اگر عضو قطع نشود، ممکن است بمیرد،
اما بیمار، چون حقیقت مسئله را نمیداند، نمیپذیرد. اگر بداند که اگر عضو قطع نشود، ممکن است بمیرد، راضی میشود. همین مسئله در مورد بسیاری از امور زندگی ما صدق میکند؛ ما گاهی در ظاهر از چیزی نفرت داریم یا خوشمان نمیآید، اما در حقیقت، همان چیز به نفع و خیر ما است، حتی اگر آن را درک نکنیم.
قرآن این حقایق را به ما یادآوری میکند. مثلاً در آیهای از سوره بقره، خداوند میفرماید: «عَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا۟ شَیْـًۭٔا وَهُوَ خَیْرٌۭ لَّکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا۟ شَیْـًۭٔا وَهُوَ شَرٌّۭ لَّکُمْ ۗ وَٱللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»
(چهبسا چیزی را خوش نداشته باشید ولی برای شما خیر باشد، و چهبسا چیزی را دوست داشته باشید ولی برای شما شر باشد؛ خدا میداند و شما نمیدانید.)
این آیه به روشنی نشان میدهد که انسان چون به باطن امور دسترسی ندارد و آگاهیاش محدود است، گاهی چیزهایی را طلب میکند که در ظاهر به نظرش خوب است، اما به زیان او تمام میشود و یا از چیزی بیزار است که در حقیقت به سود اوست.
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) نیز در کلامی مشابه میفرمایند: «حَقٌّ ثَقِیلٌ وَبَاطِلٌ خَفِیفٌ»
(حق سنگین است اما گواراست، باطل سبک است اما مرگبار است.)
ما انسانها به دلیل ضعف شناخت، بسیاری از اوقات بر اساس تمایلات و امیال خود قضاوت میکنیم و حق را نمیپذیریم، زیرا گمان میکنیم که تحمل آن برای ما سخت و زیانبار خواهد بود.
قرآن معلم ماست و حقایقی را برای ما روشن میکند که تا خودمان آگاهی پیدا نکنیم، قادر به فهم آنها نیستیم. خداوند با نور وحی به بشر راهنمایی میکند که چه چیزی به مصلحت اوست، حتی اگر از آن ناراحت باشد. در واقع، قرآن میخواهد به ما بیاموزد که نگاه خود را به نحوه قضاوت درباره امور تغییر دهیم. همانطور که در آیهای دیگر از سوره بقره میفرماید:
«لَّیْسَ ٱلْبِرَّ أَن تُوَلُّوا۟ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ ٱلْمَشْرِقِ وَٱلْمَغْرِبِ وَلَـٰکِنَّ ٱلْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِٱللَّهِ …»
(نیکی تنها این نیست که صورتهای خود را به سوی مشرق و مغرب برگردانید، بلکه نیکی آن است که به خدا ایمان آورید…)
اینجا خداوند توضیح میدهد که تصورات انسان درباره نیکی و ارزشها سطحی و ظاهری است. نیکوکاری آنطور که بشر فکر میکند نیست، بلکه حقیقت آن چیزی کاملاً متفاوت است و نیاز به هدایت الهی دارد.
بنابراین، انسانی که از مصالح و خیر واقعی خود آگاهی ندارد، ممکن است چیزی را طلب کند که به ضررش تمام میشود. دین و آموزههای اهلبیت (علیهمالسلام) نیز به ما توصیه میکنند که همواره از خداوند چیزی را طلب کنیم که حقیقتاً خیر و به مصلحت ما باشد، نه آنچه از روی هوس و تمایل خیال میکنیم برای ما مناسب است. در روایات آمده است که انسان در دعاهایش نباید اصرار کند که تنها یک خواسته مشخص و مطلق را از خدا بخواهد. اینگونه دعا کردن نوعی عدم تسلیم در برابر حکمت الهی است. مثلاً ممکن است چیزی را بسیار بخواهیم و خداوند آن را به ما دهد، اما نهایتاً به زیان ما تمام شود.
گاهی فردی که اولاد ندارد، اصرار میکند که خدا به او فرزند دهد. خدا او را مستجاب میکند، ولی ممکن است مشکلات بزرگی از همان فرزند برای او پیش آید؛ مثلاً فرزندی ناتوان یا ناخلف که رنجش را بیشتر کند. یا فردی که ثروت زیادی را آرزو میکند، ولی وقتی به آن میرسد، دچار طغیان، فساد مالی یا حتی از دست دادن آبرو میشود. اهلبیت (علیهمالسلام) اینطور دعا کردن را جایز دانستهاند، ولی به شرط آگاهی از اینکه خواسته مطابق مصلحت الهی باشد.
نقل است که پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: “ای فرزند آدم! از من بخواه، اما صلاح کارت را به من نیاموز.”
این به این معنی است که انسان خدا را به حکمت و خیر خود آگاه بداند و بداند که بهترین آرزو، همان خواستن خیر است؛ حتی در کوچکترین چیزها.
اهلبیت نیز توصیه کردهاند که بگویید: «خدایا خیر مرا بخواه؛ و آنچه خیر است برای من رقم بزن.» چون بشر اغلب در نگاه خود اشتباه میکند و خیر را با غیر خیر اشتباه میگیرد. به عنوان مثال: ثروت، شهرت یا چیزهایی که در ظاهر خواستنی هستند، گاهی ممکن است باعث سقوط انسان شوند. لذا باید دعا کرد که: خدایا هرچه برای من خیر است، همان را به من عطا کن؛ و هرچه را شر میدانید از من دور کن، حتی اگر خودم نفهمم.
اینجاست که آیه پایانی این بخش از قرآن میگوید:
«وَٱللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»
خداوند میداند و شما نمیدانید.
ما باید ایمان داشته باشیم که هر چیزی که از سوی خداوند متعال میآید، جز خیر نیست. حتی زلزله، سیل، بلاها و مشکلاتی که انسان در لحظه نمیفهمد و ممکن است به ظاهر مخرب باشند، همه در نهایت به مصلحت و خیر بشر است. اگر انسان به حکمت خداوند اعتماد کند، دیگر از وقوع این حوادث ناامید و سرخورده نمیشود.
در کلام امام صادق (علیهالسلام) آمده است:
“راههای نجات و هلاکت خود را بشناس! مبادا از خدا چیزی را بخواهی که گمان میکنی نجات تو در آن است، حال آنکه ممکن است همان خواسته سبب نابودی تو شود.”
این روایت به ما میآموزد که تسلیم حکمت خداوند باشیم و در دعاهای خود خیر بخواهیم، نه آنچه را که صرفاً تمایل و خواهش ماست. همه خیر و خوبیها در اراده و حکمت خداوند جمع است، اگر به آن اعتماد کنیم.