درس اخلاق/ وصایای رسول خدا به ابوذر؛ جلسه سی و دوم

عقل انسان زیرک، اسیر نفس نیست؛ امیر نفس است

کارشناس روابط عمومی ۰۶ دی ۱۴۰۳ ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله جلسات درس اخلاق

با موضوع وصایای رسول خدا صلوات الله علیه وآله به ابوذر

جلسه سی‌ و دوم – ۰۵/۱۰/۱۴۰۳

زیرک نفسش را مهار می‌کند

«یَا أَبَا ذَرٍّ اَلْکَیِّسُ مَنْ دَانَ نَفْسَهُ وَ عَمِلَ لِمَا بَعْدَ اَلْمَوْتِ وَ اَلْعَاجِزُ مَنِ اِتَّبَعَ نَفْسَهُ وَ هَوَاهَا وَ تَمَنَّى عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اَلْأَمَانِیَّ» ای ابوذر زیرک آن کسی است که نفسش را پست کند.  برای بعد از مردن خودش کوشش کند.  و عاجز آن کسی است که از هوای نفسش پیروی کند و از خدا آرزوها طلب کند.

در بعضی از نسخه‌ها دارد که زیرک آن کسی است که نفسش را ادب کند. هر دو درست است. گاهی نفس ضعیف می‌شود و خواسته‌هایش بر عقل چیره نمی‌شود در نتیجه برای آخرتش و کارهای صالح راحت‌تر اقدام می‌کند. ولی با سیاق عبارت که نکته‌های تربیتی دارد و جمله‌های قبل و بعد به نظر «ادب نفسه»  درست‌تر و قشنگ‌تر باشد.

زیرک آن کسی است که نفسش را ادب کند. زرنگ آن کسی است که به تربیت نفس خودش بپردازد؛ اهل خودسازی باشد و رها نباشد. زیرک آن کسی است که نفس خودش را مهار کرده باشد. چون نفس یابوی سرکش است. می‌خواهد فقط بخورد و بچرد.

همه همت و توجه عاقل به کار برای آخرت است

و شخصی که عاقلانه فکر می‌کند همه همت و توجهش را آخرتش قرار می‌دهد. زیرک آن کسی است که نفسش را ادب کند و همه کارهایش را هم برای آخرتش انجام دهد.

و عاجز کسی است که  به دنبال هواهای نفسانی‌اش است. و دائم از خدا آرزوهایش را می‌خواهد. آرزوهای سازنده و برنامه‌ریزی برای آینده منظور این‌ها نیست. وقتی در اینجا آرزو گفته می‌شود یعنی آرزوهای طولانی و دست نیافتنی.

کیس آن کسی است که از لذات زودگذر دنیا عبور می‌کند؛ و نعمت‌های جاودانه را دنبال می‌کند. و آنها را به دست می‌آورد. کسانی که به جز شهوات و لذات به چیزی توجه ندارند همیشه عقلشان زیر سلطه شهواتشان است. عقل باید بالا و حاکم باشد ولی چون شهوت را انداخته جلو، عقل بیچاره به دنبال شهوت راه می‌افتد؛ عقل به دنبال غضب راه می‌افتد. با اینکه عقل باید جلو باشد و شهوت و غضب باید پشت سر عقل بیایند اما اینطور نیست.

عقل اسیر و هوای امیر

امیرالمومنین سلام الله علیه فرمودند: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ! تَحْتَ هَوَى أَمِیر» چه بسا عقلی است که اسیر است و تحت امر هوای نفس است.  وای نفسش به او می‌گوید که بخند و گریه کن و حرف بزن. گرفتار هوای نفس است. هوای نفس فرمانروا است. او امیر است. عقل باید امیر باشد.

معیار تشخیص عاقل

توجه دارید بالاخره هر موجودی آثاری دارد؛ بستگی به سعه وجودیش دارد. ما وقتی اثر را می‌بینیم پی به موثر می‌بریم. عقل دارای آثار فراوان است باید در خودمان بررسی کنیم.  دیگران را هم با همین می‌شود بررسی کرد که آیا عاقل است یا نیست .

مثلاً طرف می‌خواهد ازدواج کند معیارش این است که همیشه در نماز جماعت شرکت کند طرف مقابل. یا نمازخوان باشد یا روزه بگیر باشد. می‌گویی مگر می‌خواستی اصلاً با آدم بی‌نماز ازدواج کنی؟! اینکه معیار نیست؛ مسلمان باید نماز بخواند. در روایت است که خواستید کار مهم انجام بدهید ببینید آیا طرف صدق گفتار دارد یا ندارد؛ آیا امانت دار است یا نیست؛ آیا به عهدش وفا می‌کند یا نمی‌کند. نماز را عادت کرده که بخواند اگر نخواند فکر می‌کند یک چیزی کم است. بعضی‌ها به نماز عادت می‌کنند.  تکلیف را باید انجام داد آن که معیار قرارداد بستن نیست. خواستید با کسی قرارداد ببندید ببینید آدم راستگویی هست یا نیست. ادای امانت می‌کند؟ به او گفتی این حرف را که می‌زنم پیش خودت باشد به کسی نگو. نیم ساعت بعد همه فهمیدند. این شخص به درد نمی‌خورد که تو با او قرارداد ببندی و کاری انجام بدهی؛ ولو پیشانی‌اش مثل زانوی شتر شده باشد از بس نماز خوانده.

عاقل اهل تجربه است

اگر روایات را ملاحظه کنید آثار فراوانی برای عقل گفته شده است. مثلاً در روایت دارد عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود. یعنی اگر کاری را کردی که اشتباه بود دوباره آن کار را نکن. «من جرّب المجرّب حلّت به الندامه» تجربه کردن آن چیزی که تجربه شده جز پشیمانی چیزی ندارد. مثل این است که انگشتش را کرده در سوراخ عقرب، عقرب  او را گزیده؛ دوباره برای بار دوم می‌کند می‌گوید شاید این دفعه نگزد.

امیرالمومنین فرمود: عقل گرفتار خدعه نمی‌شود. کسی که عقل را در خودش تقویت کرده گرفتار نیرنگ نیرنگ بازها نمی‌شود. حقه نمی‌خورد.

امیرالمومنین فرمود: اساس عقل حفظ تجربه‌هاست. بعضی‌ها عادت دارند خودشان دوباره تجربه کنند. دیگری رفته کار را انجام داده؛ امتحان خودش را پس داده. معلوم است این مسیری که داری می‌روی نتیجه‌اش چه می‌شود. می‌گوید نه من باید خودم حتماً امتحان کنم. خوب خودت امتحان کنی جز سقوط و پشیمانی چیزی ندارد. ببینید چقدر قشنگ حضرت دارد ما را تربیت می‌کند.

عاقل اهل شنیدن موعظه است

موعظه پذیری مربوط به عقل است. کسی که عقلش درست کار نکند پند و موعظه در او اثر نمی‌کند. بهره نمی‌برد از موعظه. وقتی جبرئیل می‌آمد برای پیامبر وحی بیاورد پیامبر می‌گفت مرا موعظه کن. پیغمبر معلم ملائکه است ولی می‌خواهد که موعظه شود. یعنی همه ما احتیاج به موعظه داریم؛ یعنی باید بنشینیم و گوش بدهیم. ولو چیزهایی که بلد هستیم. ولو چیزهایی که داریم عمل می‌کنیم. پیغمبر که احتیاج به موعظه نداشت؛ ولی می‌گفت مرا موعظه کن. چون تذکر نفع دارد. انسان باید برایش دائم یادآوری شود. کارهای انسان بعد از یک مدت برای انسان عادی می‌شود. شما قرائتتان را با یک نفر چک کنید من خودم این کار را می‌کنم. چون آدم عادت می‌کند قرائت اشتباه را برایش ملکه می‌شود و یادش می‌رود. مرحوم آقای مطهری رضوان الله علیه تا زمان وفاتش خودش می‌فرمود که من پیش کسی می‌روم برای موعظه. انسان احتیاج به تذکر دارد. چشم انسان عبرت بین باشد هر چیزی را که در اطراف خودش می‌بیند برایش موعظه است. اما با این حال انسان احتیاج به تذکر گفتاری هم دارد.

در آیه ۳۲ سوره مبارکه انعام فرمود: «وَمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» زندگی دنیا چیزی جز لهو و لعب نیست. زندگی آخرت برای کسانی که اهل تقوا هستند بهتر است. پس چرا اندیشه نمی‌کنید؟ یعنی به دنبال این مسائل باشید. از موعظه غافل نباشید. انسان در هر حالی احتیاج به واعظی دارد که او را توصیه کند و تذکر بدهد.

جزو کسانی نباش که جز با کتک خوردن درست نمی‌شوند

امیرالمومنین علیه السلام فرمود: از کسانی نباش که جز با زیاده روی در شکنجه کردن نصیحت در او اثر نمی‌کند. یعنی جزو کسانی نباش که جز با کتک خوردن درست نمی‌شوند. و فرمود: به درستی که عاقل با ادب موعظه می‌پذیرد؛ و چهارپایان جز با کتک دست از خلاف بر نمی‌دارند. حضرت دارد در اینجا می‌فرماید که امتیاز انسان نسبت به حیوان عقل او است. تو عقل داری؛ وقتی موعظه ات کردند بپذیر. حیوان است که باید تادیبش کنند با کتک. انسان را که با زجر دادند نباید بیاورند سر خط. کلام باید در او تاثیر کند. کلام خدا باید تاثیر کند. قرآن باید تاثیر کند.

عاقل عبرت بین است

از آثار دیگر عقل عبرت گرفتن است. عقل از امور مختلف به خصوص از احوال گذشتگان عبرت می‌گیرد. اگر اهل عبرت گرفتن نباشیم عقلمان تکمیل نشده است. در بهتر شدن زندگی دنیا و آخرت ما نقش دارد. کاخ‌ها و قصرهای پادشاهان گذشته که امروز ویرانه‌هایی از آنها مانده؛ کاخ نرون، نمرود، شداد، در لبنان در منطقه بعلبک تخته سنگ‌هایی هست خیلی بزرگ است که انسان تعجب می‌کند این را چطور تراشیده‌اند بعد چطور این‌ها را روی هم گذاشتند.  الان این کار را جرثقیل‌های بزرگ انجام می‌دهد. بر فرض داربست هم زده باشند این را چطور کشیدند بالا؟! چه قرقره‌ای بوده که این سنگ را توانسته تحمل کند! مثل تخت جمشید ایران آنجا کاخ نرون بوده؛ که از اینجا چند برابر بزرگتر است. از این همه بزرگی یک ویرانه مانده است. «فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ» که خدای تعالی در قرآن می‌گوید ولو این‌ها در آن برج‌های محکم و سنگی بودند، خدای تعالی آنها را گرفت. این‌ها عبرت است.

حتی کاخ‌هایی که امروز برای شاهان دوران اخیر است، همه‌اش درس عبرت است. ببینید چه تشکیلاتی داشتند، چه بروبیایی داشتند. یکی از آنها را هم انسان ببیند بس است؛ اگر اهل دیدن باشد و اهل عبرت باشد کفایت می‌کند. باید بفهمیم که دنیا جای ماندن نیست جای رفتن است. خیلی هم دارا باشی و ثروت داشته باشی همه را باید بگذاری و بروی.

عاقل مطیع خداست

قرآن کریم چقدر به این امور اشاره کرده و ما را تنبیه کرده است. و نهایت گفته است که عاقل مطیع خداست؛ لذا دنبال حظ مادی و لذات حیوانی نیست. عاقل از خودپرستی نجات پیدا کرده است؛ و خداپرست شده؛ و این هم نعمتی است که با عقل به دست می‌آید. انسان تا عاقل نباشد خداپرست نمی‌شود.

مرحوم آیت الله دستغیب خیلی شخصیت نورانی‌ای بود؛ رضوان خدا بر او. با پدرم در زندان همبند بود. این‌ها شاگردان آیت الله انصاری همدانی بودند که از اوتاد و بزرگان و اهل دل و اهل معرفت بود. مرحوم آقای دستغیب کتاب‌های قشنگی دارد که یکی از آنها قلب سلیم است.

ایشان در کتاب قلب سلیمش نقل می‌کند که ۱۲ نفر از سربازان اسلام اسیر رومی‌ها شدند.  آنها را بردند پیش امپراطور روم. امپراطور روم به این‌ها نگاه کرد شکل و شمایل و اخلاق و رفتار این‌ها را بررسی کرد که ببیند این‌ها چه مردمی هستند که با یک نیروی کمی و با یک شماره محدودی از انسان‌ها همه جا را فتح کردند و پیروز شدند. به این ۱۲ نفر گفت شما سربازان من را تربیت کنید تا مثل شما شوند در مقابل دشمن بتوانند بایستند. اگر چنین کاری کنید یک حقوق حسابی به شما می‌دهیم. و شما را از ثروت و مال بی‌نیاز می‌کنیم.

آنها گفتند دین ما اجازه نمی‌دهد که به شما کمک کنیم. بعد این آیه را خواندند که پروردگارا به وسیله نعمت‌هایی که به من عطا فرمودی هرگز از گناهکاران پشتیبانی نخواهم کرد؛ «قَالَ رَبِّ بِمَآ أَنعَمتَ عَلَیَّ فَلَن أَکُونَ ظَهِیرا لِّلمُجرِمِینَ».

امپراطور دید که نتوانست از این طریق کاری از پیش ببرد گفت که این‌ها را به کلیسا ببرید و دختران زیبارو را به این‌ها نشان دهید و آنها هم خودشان را عرضه کنند به این‌ها ببینیم اوضاع چطور می‌شود. این‌ها را به کلیسا آوردند و تا چشمشان به دختران زیبا افتاد چشمانشان را بستند. گفتند اینجا شهوت خانه است نه پرستش خانه. به امپراطور خبر دادند که این‌ها چشم بسته بیرون آمدند و آنجا نماندند. گفت پس به آنها بگویید اگر کاری را که می‌خواهم قبول نکنند گردنشان را بزنید و آنها کشته خواهند شد. وقتی این حرف را به آنها منتقل کردند آنها گفتند که آرزوی ما کشته شدن در راه خداست؛ زیرا پیغمبر ما فرمود اگر در بستر بمیرید ممکن است به بهشت بروید اما اگر شهید شوید قطعاً به بهشت می‌روید.

این ۱۲ نفر سه عامل انحراف برایشان پیش آمد. مال و مقام و جایگاه و فرمانده لشکری و هم غریزه جنسی آنها را تحریک کرد. سه ابزار انحطاط که هر کدام می‌تواند به تنهایی برای افراد خطرساز باشد به این‌ها عرضه شد ولی آنها بر صراط مستقیم خود ماندند. ریشه‌اش عقل بود. محاسبه کرد و دید که باید از خدا اطاعت کند. عقل می‌گوید که بهشت برایت مقدم است از جهنم خدا.

عاقل در مقابل حق تسلیم است

یکی دیگر از نشانه‌های عقل تواضع در برابر حق است. امام صادق علیه السلام فرمودند: ای هشام لقمان پسر خودش را اینگونه اندرز داد که در مقابل حق تواضع کن تا عاقل‌ترین مردم شوی.

یا امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: عاقل‌ترین مردم کسی است که خود را در برابر حق خوار و تسلیم گرداند. طرف می‌شنود و می‌فهمد حق است در جاهای مختلف مثلاً ما طلبه‌ها در حال مباحثه هستیم و می‌فهمیم که طرف مقابلمان درست می‌گوید ولی امکان دارد به خاطر اینکه هواهای نفس نگذارد زیر بار نرویم. امکان دارد مثلاً در اداره کارمندی درست بگوید رئیس زیر بار نرود. یا در خانه زن به مرد دارد حرف درست می‌زند ولی مرد نمی‌پذیرد  زیر بار نمی‌رود.

می‌فرماید: بر ضد هوای خویش پذیرای حق باش تا عزیز گردی. یعنی به سبب یاری کردن از حق عزیز شوی؛ و برپا داشتن و عمل کردن به آن را خوار نشمار.

عاقل در حلال شاکر است و در حرام صابر

امام صادق علیه السلام می‌فرماید: ای هشام عاقل کسی است که حلال، او را از شکر کردن باز ندارد؛ و حرام، بر صبر او غلبه نکند.  شکر نعمت را زیاد می‌کند. این بیان خداست که «لئِن شَکرتُم لاَزیدنکُم» چه چیز را شکر کنیم؟ هر چیزی را که به شما داد.  یک وقت نعمت مادیست و یک وقت هم نعمت معنوی است. وقتی یک مطلبی را فهمیدی خدا به تو این نعمت را داده که وقتی مطلبی به تو گفته می‌شود می‌فهمی. بگو خدایا شکرت که فهمیدم؛ فهمت چند برابر می‌شود. ریزبین‌تر و زیرک‌تر می‌شوی.

ای هشام چگونه کار تو رشد و نمو خواهد کرد آنگاه که عقلت را از امر پروردگارت بازداری و در غلبه کردن بر عقلت از هوای نفست اطاعت کنی؟ ای هشام صبر بر تنهایی علامت قوت عقل است. کسی که از ناحیه خدا بهره عقلی برده است از اهل دنیا و راغبان به آن اعراض می‌کند. و از آنچه نزد خداست به آنها راغب می‌گردد. رغبتش می‌افتد به سمتی که برود به دنبال چیزهایی که نزد خداست. در وحشت مونس او و در تنهایی یاور او و در تنگدستی، غنای او و در غربت، عزت بخش او خداست. عاقل اینطور است.

از عاقل عمل کم مورد قبول است

ای هشام عمل کم از عاقل مورد قبول است و دوچندان می‌شود؛ و عمل زیاد از هواپرستان و جاهلان پذیرفته نمی‌شود. ای هشام عاقل به مقدار کم از دنیا که با حکمت همراه باشد راضی است. و به اندک از حکمت اگر با دنیا همراه باشد راضی نیست. یعنی دنیا محور کارش نیست.  لذا این افراد تجارت‌هایشان پرسود است امام صادق علیه السلام می‌فرماید.

 پیغمبر به اباذر فرمود که زیرک کسی است که نفس خودش را ادب کند و برای بعد از مرگش کار کند؛ چنین کسی عاقل است.

بعد از من نه امانتدار می‌بینی نه خاشع

«یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّ أَوَّلَ شَیْءٍ یُرْفَعُ مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ اَلْأَمَانَهُ وَ اَلْخُشُوعُ حَتَّى لاَ تَکَادُ تَرَى خَاشِعاً» یعنی بعد از شهادت من اولین چیزی که امت من گرفتار آن خواهد شد برخلاف امانت داری و خشوع رفتار کردن است. که در اینجا پیامبر به دو بخش اشاره می‌کند بخش فردی والهی و و معنوی و اجتماعی. در بخش اجتماعی که امانت داری و نیکوکاری است که می‌فرماید بعد از من از این امت برداشته می‌شود. اگر در جامعه امانت برداشته شود و خیانت بیاید همه چیز به هم می‌ریزد. رکن جامعه در روابط اجتماعی اعتماد است؛ اعتماد که از بین رفت گرفتاری پیش می‌آید. در بحث فردی هم خشوع را مطرح می‌کند که ارتباط هر فرد با خدای تعالی است که قلب خاشع داشته باشد و چشم گریان.

بعد خبری هم می‌دهند حضرت که انقدر اوضاع بد می‌شود که «حَتَّى لاَ تَکَادُ تَرَى خَاشِعاً» تو دیگر هیچ انسان خاشعی نمی‌بینی؛ یعنی قلب‌ها همه سنگ می‌شود.

در انتشار این خبر سهیم باشید:

پاسخی بگذارید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر وبسایت امام جمعه کرج در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.