بسم الله الرحمن الرحیم
سلسله جلسات درس اخلاق
با موضوع وصایای رسول خدا صلوات الله علیه وآله به ابوذر
جلسه بیست و سوم– ۲۵/۰۷/۱۴۰۳
مقامهای بهشت
«یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّ اَللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ لَیُدْخِلُ قَوْماً اَلْجَنَّهَ فَیُعْطِیهِمْ حَتَّى تَنْتَهِیَ أَمَانِیُّهُمْ وَ فَوْقَهُمْ قَوْمٌ فِی اَلدَّرَجَاتِ اَلْعُلَى فَإِذَا نَظَرُوا إِلَیْهِمْ عَرَفُوهُمْ فَیَقُولُونَ رَبَّنَا إِخْوَانُنَا کُنَّا مَعَهُمْ فِی اَلدُّنْیَا فَبِمَ فَضَّلْتَهُمْ عَلَیْنَا فَیُقَالُ هَیْهَاتَ إِنَّهُمْ کَانُوا یَجُوعُونَ حِینَ تَشْبَعُونَ وَ یَظْمَئُونَ حِینَ تَرْوَوْنَ وَ یَقُومُونَ حِینَ تَنَامُونَ وَ یَشْخَصُونَ حِینَ تَخْفِضُونَ»
یک فراز دیگر است از فرازهایی که پیغمبر خدا اباذر غفاری را توصیه کرده و فرمود ای ابوذر! خداوند متعال گروهی را به بهشت میبرد. چنانکه ملال پیدا میکنند از زیادی اعطایی که به ایشان میشود. از بس خدای تعالی به آنها، نعمت میدهد اینها ملول میشوند.
قوم دیگری را در درجات بالاتر فوق آن درجات منزل میدهند بعد دسته اول که خیلی بهشان نعمت داده شده بود این گروه دوم را که میبینند میشناسند و میگویند: «خدایا اینها دوستان ما بودند. در دنیا با هم بودیم. ما همراه هم بودیم. چه شد که آنها در یک مقام بالاتری قرار گرفتند؟»
آنها چگونه بودند؟ هنگامیکه شما سیر بودید، آنها گرسنه بودند و روزه میگرفتند. زمانی که شما سیراب بودید، آنها تشنه بودند، تشنگی کنایه از همان روزهداری است. وقتی شما سیر بودید، آنها گرسنه بودند. شما سیراب بودید و آنها تشنه بودند، یعنی روزه میگرفتند. وقتی شما میخوابیدید و خروپف میکردید، آنها در خانههایشان بیدار بودند و عبادت میکردند. شما در خانههایتان راحت و آسوده بودید، اما آنها برای خدا از خانه بیرون میآمدند و مشغول فعالیت بودند. شما آدمهای خوبی بودید؛ اهل گناه و غیبت و تهمت و دروغ و انواع گناهان دیگر نبودید؛ اما آنها چرا بالاترند چون به خودشان سختیهای بیشتری دادند.
در این بخش توجهی به اهل بهشت شده اما میفهماند که بهشت درجاتی دارد. به ما این را دارد آموزش میدهد؛ که هرکسی بهاندازه سعی و تلاشی که در دنیا داشته کسب درجه میکند. بهشت را با بهانه به افراد میدهند. بهشت درجاتی دارد؛ و کسی در این درجاتش قرار میگیرد که اهل کسب باشد و آن مقطع از بهشت را کاسبی کرده باشد.
کثرت تنعم در بهشت
آنها هم که در بهشت متنعم هستند آنقدر نعمت به آنها داده میشود که خسته میشوند؛ ولی در بهشت خستگی نیست. در بهشت لغو و خستگی و غم و اندوه و اینجور چیزها وجود ندارد؛ اما این مثل محاورات خود ما میماند؛ در محاورات میگوییم انقدر خوردم که مردم؛ نه اینکه واقعاً مردم. میخواهد بگوید که خیلی خوردم. آنجا هم میگوید انقدر به او نعمت دادند که ملول شد؛ نه اینکه واقعاً ملول شد؛ چون ملالتی در بهشت نیست. کنایه از زیادی و کثرت است. یا مثلاً میگویند آنقدر به من محبت کرد که خفه شدم؛ درحالیکه از محبت کردن که خفه نشده.
در بهشت هیچ ناراحتی نیست
در بهشت هیچ ناراحتی نیست. اگر در بهشت ناراحتی باشد که دیگر بهشت نیست. این در آیات قرآن و روایات هم هست. مثلاً حضرت نوح بچهای دارد که خداوند فرمود «لیس من اهلک» از خانواده تو نیست. خب حضرت نوح هرچند وقت یکبار اگر در بهشت بخواهد یاد آن بچه بیفتد که این بچه در جهنم دارد میسوزد دیگر که بهشت برایش بهشت نمیشود اگر بخواهد غصه بخورد. خدای تعالی سنتی دارد به اسم انساء یعنی فراموشی. اهل بهشت همهچیز فراموششان میشود. در آنجا آسوده و راحت هستند و هیچ ناراحتی نیست.
در آیه ۳۵ سوره مبارکه فاطر فرمود: «لَا یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَلَا یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ» در بهشت رنج و عذابی به ما نمیرسد. هیچ ضعف و خستگی هم در آنجا نداریم. حالا در دنیا هر چه هم توانمند و قدرتمند بشویم ازنظر بدنی بالاخره یک مقداری که کار کردیم خسته میشویم، کسل میشویم. آنجا خستگی وجود ندارد.
بهشت ویژه برای عمل ویژه
بهشتیها دوستان خودشان را آنجا بالاتر ببینند میگویند: «ما که با هم بودیم، پس او چطور رفت بالاتر؟» که آنجا جوابشان داده میشود که شما مشغول کارهای معمولی بودید، نماز میخواندید، روزه میگرفتید، حلال را میخوردید، حرام را ترک میکردید، مواظب بودید، بهشتی شدید، گناه نکردید، اهل بهشت شدید؛ اما آنها کارهای ویژهای داشتند. در آن زمانهایی که شما داشتید کارهای معمولی میکردید، آنها کارهای ویژهای داشتند.
اینجا حضرت دارد به درجات اشاره میکند که بهشت درجه درجه است. در قرآن کریم و در روایات هم به درجات بهشت و درکات جهنم اشاره شده است. البته گفتیم مثلاً بهشت هشت در دارد اما بیشتر است. درجات بیشتر است. هر کار خیری که انسان انجام میدهد آنجا یک طبقه و یک درجه برایش ایجاد شده است.
در سوره مبارکه توبه آیه هفته، میفهمیم که بالاترین درجه بهشت «رضوان» است و «رضوان» یعنی «بزرگترین نعمت». مقام «رضوان» از عالیترین درجات بهشت است. کسی که به این مقام نائل بیاید البته بهشت محسوس که «تجرِی مِن تَحتِهَا ٱلأَنهَرُ» است در اختیارش است. همه آنها در اختیارش خواهد بود.
از همه آنها بالاتر مقام «رضوان» ویژه کسانی است که در دنیا به مقام «رضا» رسیدند. در جنات الهی، در جنات بهشت، در بهشت عدن یک جایگاهی است که به آن میگویند «رضوان». ما از آیات قرآن مطالبی را میفهمیم که همه اینها در روایات هم هست. مثلاً «جنت المأوی»، «جنتان». من دیگر آیاتش را نمیخوانم فقط نشانیش را برایتان میگویم. سوره سجده آیه ۱۹، سوره نجم آیه ۱۳ تا ۱۵ به «جنت المأوی» و «جنتان» اشاره میکند. در سوره واقعه آیه ۸۸ و ۸۹ به «جنت النعیم» (بهشت پرنعمت)، در سوره فرقان آیه ۱۵ به «جنت جاویدان»، «جنت الخلد» اشاره میکند. در سوره انعام آیه ۱۲۷ به «دارالسلام» اشاره میکند. «دارالسلام» بهشت است. جنت عدن که رضوان در آنجا قرار گرفته یازده مرتبه لااقل در قرآن آمده که در وسط بهشت قرار دارد و نزدیکترین جا به عرش الهی، «جنت عدن» است.
برای به دست آوردن درجات بهشت با همدیگر مسابقه بدهید
به هر جهت این درجات وجود دارد. حالا در دنیا معیار برتری و بالاتر بودنها را معمولاً مقامات و مادیات و کسی که یک ثروتی دارد، یکی دوتا خانه دارد، ماشینی دارد، یک سروصدایی دارد او را مثلاً میگویند خیلی مقام دارد. به او حرمتی میگذارند، احترامی برایش قائلاند؛ به دیده مردم عادی، جایگاه، مقام و ثروت و اینگونه چیزها مهم است.
اما در آخرت اینها اصلاً معیار نیست. در آخرت هرچه ایمان انسان بیشتر باشد، عمل صالح انسان بیشتر باشد و در درجه بالاتری قرار گرفته باشد، گفت «اِنَ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّه اَتْقاکُمْ» یعنی تقوایتان بیشتر باشد به خدا نزدیکترید، کریمترید و خدا به شما توجه بیشتری دارد.
در برخی روایات هم آمده است که برای به دست آوردن درجات بهشت با همدیگر مسابقه بدهید. در دنیا مسابقه در ثروت است. میگویند: چرا او دو تا خانه دارد من یکدانه دارم؟ بگذار دزدی بکنم دو تا خانه پیدا کنم. چرا او ثروتش اینجور است؟ من ثروتم اینطور؟ دنبال میکنند که یکچیزی به دست بیاورند. بعضی که بیچاره مقاماند هی به این میچسبند به آن میچسبند، با این راه میروند با آن راه میروند که بلکه درجایی چیزی گیرشان بیاید. آنکه گرفتار و بدبخت ثروت و پول است، دستوپا میزند، دولا پنج لا میکند، کموزیاد میفروشد تا بلکه یک پولی گیر بیاورد. در قیامت اینطور نیست.
اینجا مسابقه میگذارند در مثلاً اشیاء خانه، مسابقه میگذارند در اجناس، مسابقه میگذارند در ملک و املاک. درصورتیکه به ما دستور دادند، مسابقه بگذارید در به دست آوردن درجات بهشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: ای گروه شیعیان، بترسید و تقوا پیشه کنید. بهشت از دست شما نمیرود؛ یعنی اینطور نیست که شما بهشتی نشوید. ای شیعیان، شما بالاخره بهشتی میشوید. بهشت از دستتان نمیرود. اگرچه گناهانتان موجب میشود که شما دیرتر وارد بهشت شوید. باید مثلاً امروز وارد شوید، اما باید یکذره سوختوسوز داشته باشید، پاک و طاهر بشوید، بعد وارد بهشت بشوید.
مثل یک آهنگر که فلزی را درون کوره میگذارد؛ این فلز قرمز میشود زرد میشود سفید میشود بعد با پتک روی آن میزند تا به او شکل بدهد سیاهیهایی از آن کنده میشود. خالص میشود. جهنم برای شیعه و مؤمن اینطوری است. میسوزاندش تا آن سیاهیهایش گرفته شود. ذوبش میکنند و انقدر میزنند در سرش تا آن کارهایی که کرده در دنیا، از او جدا شود. وقتیکه خالص شد وارد بهشت میشود.
اینجا رسول خدا فرمودند: ای گروه شیعیان از خدا بترسید، تقوا داشته باشید. اینطور نیست که شما بهشت نروید. اگرچه گناهانتان موجب میشود که شما دیرتر وارد بهشت شوید. معطلیتان برای آن سخت و سوز است. حالا که در دنیا هستید و همه شما بهشت میروید برای درجات بهشت مسابقه بگذارید. نه برای مال دنیا، نه برای ثروت.
تمام عمرش را میدود که یکیاش بشود دو تا. وقتی دو تا شد دیگر دندان ندارد بخورد. نه گوش دارد بشنود. نه چشم دارد ببیند. نه اصلاً حال دارد قاشق را بگذارد در دهنش. قاشق هم که بگذارد در دهنش، دارو میدهند بخورد. درصورتیکه تمام آن فرصت را میتوانست جور دیگر عمل کند. اتفاقاً همه آنها که برای آخرتشان کار میکنند، عمرشان هم خوب است و تا آخر هم سرحالاند. خوب هم از دنیا میروند. مگر خلطاتی داشته باشد که به خاطر آن خلطاتش یک مقداری سختی بکشد. لذا فرمود: «فتَنافَسُوا فی الدَّرَجاتِ». خیلی روایت قشنگی است؛ یعنی برای درجات بهشت مسابقه بگذارید. نه برای رسیدن به مسائل دنیا.
تا به آموختههای قبلی خود عمل نکردی دانش جدید طلب نکن
یک مردی آمد خدمت امام سجاد علیهالسلام سؤال کرد و حضرت جواب داد. بعد این مرد به فکرش افتاد یک سؤال دیگر هم بپرسد. امام علیهالسلام فرمود در انجیل آمده؛ حالا خود همینکه حضرت میفرماید در انجیل آمده، در تورات آمده، در زبور آمده، اهلبیت ما را ارجاع به این کتب هم دادهاند اما منظور غیر تحریفشده آنهاست؛ و درعینحال دارد این را به ما میگوید که از انبیا گذشته اگر نصیحتی به ما رسید بپذیریم و به دنبال نصایح آنها باشیم. حضرت عیسی نصیحتهای خیلی خوبی دارد. حضرت موسی نصایح خیلی قشنگی دارد که باید یاد گرفت.
امام سجاد علیهالسلام به این مرد گفت در انجیل آمده تا به آموختههای قبلی خود عمل نکردی دانش جدید طلب نکن. این یک درس اخلاق است. آن شخص خواست بعد از گرفتن جواب یک سؤال، سؤال دیگری بپرسد که حضرت این را فرمودند. حضرت فرمودند علمی که برای عمل نباشد عامل دوری از خداست. یاد گرفتی برای کی نگه داشتی؟ برای چه عمل نمیکنی؟ بعد حضرت فرمود خداوند بهشت را با دست خود خشتی از طلا و خشتی از نقره آفرید و ملات آن را مشک و خاک آن را زعفران و ریگ آن را لولو قرار داد و درجات بهشت را بهاندازه آیات قرآن قرار داد. پس کسی که در دنیا قرآن خواند خداوند به او میفرماید بخوان و بالا برو.
قرآن را با جانت بخوان تا در بهشت بالا بروی
خواندن قرآن هم به معنای تلاوت قرآن و قرائت نیست. خواندن قرآن یعنی به جان پذیرفتن و عمل کردن؛ به قرینه همان اول روایت که گفت باید عمل کنید. هر کس به هر مقدار قرآن را با جانش پذیرفت میتواند در قیامت بخواند. اینطور نیست که در دنیا اگر قاری قرآن بود در قیامت هم قاری قرآن باشد. هرکسی عامل به قرآن بود و دستورات قرآن را با جانش پذیرفت و در جانش حک شد و در عمق وجودش قرار گرفت آن موقع در قیامت به او میگویند بخوان و بالا برو.
بعضی وقتها میبینید که طرف فقط یک بسم الله الرحمن الرحیم در آن دنیا بلد است. هرچه که بلد باشد میتواند بالا برود. بلد بودن به معنای حفظ کردن نیست؛ چون سکرات مرگ همه محفوظات ما را از ما میگیرد. قدیمیترهای ما یادشان است طرف بیماری حصبه که میگرفت همهچیز از یادش میرفت. سکرات مرگ بهشدت سنگین است. آنقدر سکرات مرگ سنگین است وقتی ملکالموت سلاماللهعلیه جانش را میگیرد وارد عالم برزخش که میشود یک مقدار که میگذرد و حالش جا میآید هرچه فکر میکند اسم خودش هم یادش نمیآید. اسم پیغمبر خدا هم یادش نمیآید. احتمال دارد اسم خودش هم با اسم پیغمبر یکی باشد ولی یادش نمیآید. تنها چیزی که یادش میافتد این است که من جزو امت پیغمبری بودم که بر او قرآن نازل شد. این متن روایت است.
قرآن لعن میکند قاری قرآن را
لذا فرمود «رُبَّ تالِ القرآنِ و القرآنُ یَلعَنُهُ» چهبسا قرآنخوانی که قرآن او را لعنت میکند؛ چون قرآن میگوید «وَلا یغْتَبْ بَعْضُکمْ بَعْضاً» او میخواند و بعد از جلسه غیبت میکند. میگوید «وَلَا تَجَسَّسُوا» در زندگی مردم جستجو نکنید؛ آیه را میخواند و بعد مشغول جستجو میشود؛ میگردد چیزی پیدا کند. میفرماید «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» بعضی از گمانها گناه است؛ اما اصلاً با گمان زندگی میکند.
میگوید اسراف بد است. چقدر ما مبتلا به اسراف هستیم. ما فکر میکنیم اسراف فقط همین است که شیر آب را باز بگذاریم. آنکه اسراف است و حرام جدی است. خصوصاً در مباهات اولیه مصرف غیرمعقول خیلی حرام است مثل آب. ما خیلی اسراف میکنیم. طرف نشسته همینطور گیاه زنده را میکند. چرا گیاه زنده را میکشی؟ اسراف لازم نیست گناه خیلی بزرگی باشد. همینکه لباس مهمانی را در خانه تن کنی یا با آن بخوابی اسراف است. آنوقت مسرف در قرآن فرعون است. ببینید که اسراف راجع به چه کسانی در قرآن آمده است. میگوید مسرفین هدایت نمیشوند؛ یعنی هرچه انبیا میگویند اینها نمیشنوند. علما هرچه که به آدمهای مسرف بگویند نمیفهمند. مسرفین هدایت نمیشوند، برادر دروغگویان هستند، مسرفین برادر شیاطین هستند، مسرفین جزو گروه تبهکاران و فرعونیاناند.
اسراف را در قرآن فقط نگاه کنید؛ روایات سر جایش. میگوید ما الحمدلله مسرف نیستیم؛ بعد گونی گونی نان خشک میگذارند دم در. البته نانوا هم مقصر است که نان خوب درست نمیکند. الان یکی از گیرهایمان همین نانواها هستند نان را خراب درست میکنند. خلاصه اسراف بلیهای است.
شما فکر نکنید که وقتی گفت بخوان و بالا برو بگویی الحمدلله ۳۰ جز حفظ هستم یا اینکه خیلی اهل قرائت قرآن بودم پس در بهشت خیالم راحت است؛ میخوانم و بالا میروم و طیاران دارم در بهشت. اینطور نیست. باید آیات قرآن در جان ما نشسته باشد. زندگی ما باید زندگی قرآنی باشد. دروغ و تهمت و غیبت و … الان یک بخشی از بلیه جامعه ما دروغ است. در روایت دارد که «قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: اِتَّقُوا فِرَاسَهَ اَلْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ» مؤمن با نور الهی میبیند. او میفهمد داری دروغ میگویی؛ اما وظیفه ندارد بگوید؛ ولی میفهمد. دروغ میگوید چون یا گیر ثروت است یا گیر مقام است یا گیر عنوان است. این گیرها را دارد که دروغ میگوید. پیغمبر اکرم فرمود اهل مسابقه باشید؛ اما نه مسابقه برای دنیا؛ مسابقه بدهید برای درجات بهشت.
در ادامه روایت بخوان و بالا برو میفرماید: و کسی که از آنان (قاریانی که واقعاً قاری هستند) وارد بهشت شد هیچکس در درجه بهشت از او برتر نخواهد بود مگر پیامبران. هرچه انسان در دنیا با قرآن انس داشته باشد به همان اندازه در بهشت صعود میکند و درجات را طی میکند. انس به معنای یادگرفتن و عمل کردن است. دروغ نگوید، غیبت نکند، رابطه با خانواده، رابطه با همسایه. دو سه تا آیه لااقل راجع به همسایه داریم. یکی از گرفتاریهای ما همسایهداریهای ماست. همسایه داری معنایش این نیست که خوب باشید با آنها. همسایه داری در روایت معنایش این است که شما تحمل بدیهای همسایه را بکنید. اگر تحمل بدیهای همسایه را کردی تو همسایهدار خوبی هستی. زوری که به تو میگوید را تحمل کنی.
فرصت کردید نماز بخوانید؛ غیر از نماز واجب
ازاینجا فضای بیان رسول خدا با ابوذر تغییر میکند. میرود در بحث نماز؛ که این هم بحث مفصلی است در نماز. حالا من فقط طرح بحثش را میکنم. «یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ قُرَّهَ عَیْنِی فِی اَلصَّلاَهِ» خدای تبارکوتعالی روشنی چشم مرا در نماز قرار داده است. «وَ حَبَّبَهَا إِلَیَّ کَمَا حَبَّبَ إِلَى اَلْجَائِعِ اَلطَّعَامَ وَ إِلَى اَلظَّمْآنِ اَلْمَاءَ وَ إِنَّ اَلْجَائِعَ إِذَا أَکَلَ اَلطَّعَامَ شَبِعَ وَ إِذَا شَرِبَ رَوِیَ وَ أَنَا لاَ أَشْبَعُ مِنَ اَلصَّلاَهِ» نماز آنچنان محبوب من شده است که غذای لذیذ برای گرسنه و آب گوارا برای تشنه گرسنه چطور به غذا محبت دارد؟ گرسنه وقتیکه میخورد سیر میشود. تشنه وقتیکه مینوشد سیراب میشود؛ اما من پیغمبر از نماز سیر نمیشوم. بسیار تعبیر جالبی است. «یَا أَبَا ذَرٍّ أَیُّمَا رَجُلٍ تَطَوَّعَ فِی کُلِّ یَوْمٍ اِثْنَتَیْ عَشْرَهَ رَکْعَهً سِوَى اَلْمَکْتُوبَهِ کَانَ لَهُ حَقّاً وَاجِباً بَیْتٌ فِی اَلْجَنَّهِ» ای ابوذر هر که در شبانهروز غیر از نمازهای واجبش دوازده رکعت نماز دیگر هم مستحب بهجا بیاورد، خانهای در بهشت حق واجب اوست. یک خانهای در بهشت حق واجب اوست.
خب همه میدانیم که رسول خدا و خاندان مطهرش به نماز و قرآن و دعا علاقه داشتند. اینجا رسول خدا به حضرت ابوذر توصیه نماز را میکند و با عبارتی تشویق میکند او را به نماز.
بهعلاوه اینکه پیغمبر خدا الگو و اسوه است. الان دارد یک روش توصیهای را به ما یاد میدهد. میگوید الگوبرداری کنید. ببینید من پیغمبر چقدر نماز را دوست دارم. من الگوی شما هستم. شما هم اهل نماز باشید. فرصتی داشتید نماز بخوانید؛ غیر از نمازهای واجبتان.
خدا رحمت کند مرحوم آسید احمد خوانساری رضواناللهعلیه، از علمای تهران. ایشان سن ۹۸ سالگی از دنیا رفت. پوستش به استخوان چسبیده بود. باد سنگین که اگر به او میخورد، شاید از زمین بلند میشد. اینقدر ایشان لاغر و نحیف بود. امام یکوقت فرمودند: راجع به عصمت ایشان بگویید؛ نه اینکه مثلاً فقط آدم باتقوایی است. وقتی میخواستند عمل کیسه صفرا انجام دهند، ایشان گفته بودند به اینکه من را بیهوش نکنید. چون مرجع تقلید وقتی بیهوش میشود دیگر نمیشود از او تقلید کرد. مقلدین به گرفتاری میافتند. آن موقع هم کیسه صفرا را میخواستند عمل کنند، مثل الان راحت نبود عمل سنگینی بود. ایشان تمام نماز عمرش را یکبار تقلیدا خوانده، یکبار هم احتیاطاً خوانده یعنی اگر یک مرجعی گفته فلان ذکر را سه بار بگو یکی گفته یکبار او به هر دو صورت خوانده، یکبار هم اجتهادا به فتوای خودش. در وصیتنامهاش هم گفته برای من ۱۰ سال نماز بخوانید.
انشاءالله جلسه بعد میگویم چرا پیغمبر خدا میگوید روشنی چشم من در نماز است. میفرمود: «ارحنا یا بلال» بلال اذان بگو و ما را راحت کن. ولی ما کاملاً برعکسیم. میگوییم «نمازه رو بخونیم راحت شیم».
آدم هر وقت فرصتی کرد نماز بخواند؛ چون دیگر بعدش به دست نمیآید. انسان وقتی کسی را دوست داشت این تعبیر را میکند «نور چشم» چون خیلی بچهاش را دوست دارد میگوید نورِ چشم من است. پیغمبر هم فرمود نور چشم من نماز است.