بسم الله الرحمن الرحیم
سلسله جلسات درس اخلاق
با موضوع وصایای رسول خدا صلوات الله علیه وآله به ابوذر
جلسه دوم – ۱۲/۰۲/۱۴۰۳
وصیتها و توصیههای رسول مکرم اسلام به ابوذر را از جلسه قبل شروع کردیم. مقدمهای را عرض کردم که این توصیههایی که رسول خدا داشتند چگونه بوده؛ به امیرالمؤمنین، به عبدالله بن مسعود، به ابوذر و اشخاص دیگری که به مناسبت از حضرت توصیه و موعظه خواستند؛ که در کتب حدیث جمع آوری شده و پر است از حکمت و درس و معرفت و اخلاق و روش زندگی؛ لذا این توصیهها را باید غنیمت شمرد.
رسول خدا توصیه اصلیشان را از توحید شروع کردند
یکی از همین توصیههای ناب سفارشهایی است که رسول خدا به ابوذر کرده است؛ با عبارت یا اباذر که تقریباً ۱۵۰ مرتبه تکرار شده. رسول خدا بحث و توصیه اصلیشان را از توحید شروع کردند «یَا أَبَا ذَرٍّ اُعْبُدِ اَللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ» خدا را پرستش کن اما پرستش تو اینگونه باشد که «کَأَنَّکَ تَرَاهُ» خدا را میبینی «فَإِنْ کُنْتَ لاَ تَرَاهُ» اگر تو خدا را نمیبینی «فَإِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَرَاکَ» او تو را میبیند. برای اینکه مقداری تشبیه محسوستری داشته باشد اگر یادتان باشد عرض کردم که شبیه شیشههای دودی است که از داخل، بیرون معلوم است اما از بیرون داخل معلوم نیست. افرادی که دارند بیرون فعالیت میکنند اگر بدانند که کسی از داخل دارد آنها را میبیند فرق خواهد کرد.
غائبانه عبادت نکنیم
به مناسبت نکاتی را راجع به توحید عرض کردم و اینکه ما باید خدا را ببینیم که این خودش یک مقام است و اگر نتوانستیم در این فضا باشیم لااقل بدانیم خدا ما را میبیند؛ لذا اگر کسی بندگی خدا را بکند، نماز بخواند درحالیکه بفهمد خدا دارد او را میبیند، خیلی فرق میکند با نمازی که انسان غائبانه میخواند.
به هر جهت در عبادت باید دائماً به این نکته توجه داشته باشیم که تخاطب داریم؛ نه اینکه با کسی غیابا مکالمه داریم و سخن میگوییم. حضور خدا را باید با تمام وجودمان حس کنیم. در نماز تصور کنیم و تجسم کنید که خداوند شما را میبیند، صدای شما را میشنود، ناظر بر شماست. ما هم باید چنین تصوری را داشته باشیم.
نگاه خدا را کوچک ندان
مکرر این را شنیدید افراد مشغول کارشان هستند یکدفعه میبینید که یک بچهای در آن اتاق آنها را میبیند. خیلی مواظب هستند که کاری نکنند که این بچه نرود جای دیگر بگوید که چه دیده است. روایتش را آن جلسه خواندم که امام صادق علیهالسلام به اسحاق بن عمار فرمود ای اسحاق آنگونه از خدا بترس که گویا تو او را میبینی و اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند و اگر معتقدی که او تو را نمیبیند به او کافر شدهای و اگر بدانی که او تو را میبیند و سپس به نافرمانی او اقدام کنی او را پستترین نظر کنندگان به خود قرار دادی؛ یعنی حق او را کوچک کردی. یک بچه وقتی در اتاق است کاری را انجام نمیدهی؛ چطور میگویی خدا ناظر است بعد هر کاری که دلت خواست میکنی.
رسیدن به این مراتب تمرین میخواهد
بههرتقدیر برای رسیدن به این مراتب احتیاج به تمرین است. نمیشود بگوییم من از همین امروز تصور میکنم که خداوند مرا میبیند. نه اینطور نیست. تمرین میخواهد. باید تلاش کرد. این دل که در غیر نماز به جاهای مختلف سیر میکند را میخواهید به او بگویید یکمرتبه در نماز حواست را جمع کن؟ نمیشود. باید تمرین کرد. آرامآرام مرحلهبهمرحله جلو رفت. عرض کردم مثل همان دوچرخهسواری است.
در یک وصیتی رسول خدا به علی بن ابیطالب که مفصل هم هست فرمودند «… الثّالثهُ: الخَوفُ مِن اللّهِ عزّ ذِکْرُهُ کأنّکَ تَراهُ…» از خدا بترس آنچنانکه داری او را میبینی. خلاصه توصیه رسول خدا در اولین بند از این وصیتنامه (سفارشنامه) عبادت است. بندگی خداست. عبد خدا بودن است که بهعنوان منشأ سعادت انسان بیان شده و حضور قلب و توجه در عبادت برای چگونگی آن مطرح شد. به آن مقام نرسیدی که خدا را میبینی لااقل در این مقام باش که او دارد تو را میبیند.
لذا انسانی که در مقابل خدا ایستاده دارد نماز میخواند، خضوعی دارد، خشوعی دارد. البته عبادت انواعی و اقسامی دارد. عبادتکنندگان هم اقسامی دارند. خود عبادت مراتبی دارد. افضل عبادات و چه و چه که اگر رسیدم روایاتش را برایتان میخوانم.
برای خلقت یک هدف بیشتر نیست و آن عبودیت است
یک مقدار راجع به این مطلب بخواهم توضیح بیشتری بدهم و بعد وارد بندهای بعدی بشویم این است که در سوره مبارکه ذاریات آیه ۵۶ میفرماید «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» من جن و انس را خلق نکردم مگر اینکه مرا عبادت کنند. این معنای تحت الفظی آیه است. با تفسیر آیه هم کاری نداریم و نمیخواهم مفصل به آن بپردازم.
عبادت در اینجا یعنی انسان همه کارها و رفتارهای اختیاری خودش را به انگیزه اطاعت خدا برای رضای خدای تعالی و قرب و نزدیک شدن حضرت حق جل و علی انجام دهد. ما جن و انس را خلق نکردیم مگر اینکه هر کاری میکنند برای خدا بکنند. هر رفتاری که دارند هر حرکتی که دارند حرکتشان قربی باشد؛ قرب الی الله باشد. به تعبیر طلبگی اینجا یک ما دارد و یک الا؛ یعنی یک هدف بیشتر نیست و آن هم عبودیت است.
عبودیت محض یعنی انسان بفهمد هیچ اراده و تأثیری در عالم وجود ندارد الا به اراده خدا
کمال نهایی انسان قرب است. نزدیک شدن به خداست. هرچه بیشتر به خداوند متعال انسان نزدیک شد بهره بیشتری برده و به مقصد خودش رسیده؛ و راه نزدیک شدن به خدا چیست؟ عبادت و بندگی. عبد بودن است. «عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلى شَیْءٍ» بنده زرخریدی که هیچ کاری از او برنمیآید. حقیقت وجودی ما همین است. کمال ما همین است که به این حقیقت برسیم؛ عبودیت محض؛ بنده محض؛ انسان برسد به جایی که تعلق و عین الربط بودن به خدای تعالی را نه با چشم سر یا با دلیل عقل بلکه با چشم دل و نور باطن درک کند و بفهمد و ببیند که هیچ اراده و هیچ تأثیری و هیچ حرکتی و هیچ سکونی بهغیراز خدا موجود نیست. هر چیزی در عالم وجود دارد به اراده خداست.
مراتب عبودیت
عرض کردم که عبودیت مراتب دارد؛ سه قسم آن را امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه فرمودند که معروف است؛ عبادت تجار و عبادت بردگان و عبادت احرار. معروف است. سه گروه بندگی میکنند؛ یک گروه از ترس از جهنم، یک گروه به شوق بهشت است و یک گروه خدا را از روی محبت پرستش میکنند. در روایت دارد که اگر انسان یکقدم به سمت خدا برود خدا ده قدم به سمت او میرود؛ از شوق بهشت یکقدم برداری یا او را در درجه عالی پرستش کنی.
پیغمبر خدا تا بنده نشد قرآن بر او نازل نشد و به معراج نرفت
به هر جهت تنها راهی که ما را به هدف خلقت میرساند بندگی است؛ و تا انسان بنده هم نشود هیچچیزی ندارد. پیغمبر خدا تا بنده نشد و عبد نشد قرآن بر او نازل نشد؛ تا عبد نشد به معراج نرفت «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى» انسان تا عبد نشود هیچ چیزی نیست. تنها راه ما برای رسیدن به هدف نهایی خلقت عبودیت و بندگی است.
چون خودش را دوست دارد عبادت میکند
در همین بندگی گاهی وقتها هست ما خدا را بندگی و عبادت میکنیم به این صورت است که اراده خودمان را تابع اراده خدا قرار میدهیم. چرا؟ چون معتقد هستیم و باور کردیم و پذیرفتیم که خداوند مصلحت واقعی ما را بهتر از خود ما درک میکند. خدا خالق ماست به همه ابعاد وجودی ما آگاه است و مطلع است. ما هم برای رسیدن به آن درجاتی که داریم و رسیدن به آن مقاصد باید مسیری را طی کنیم و کارهایی انجام دهیم. خدای تعالی که آشنای به ما و آن مقصد و مسیر است به ما میگوید برای اینکه به آنجا برسی باید این کارها را بکنی. این اقل مطلب است. پس ما ارادهمان را تابع اراده خدا میکنیم. میگوییم هرچه او خواست همان را انجام میدهیم چون معتقد به این هستیم که مصلحت واقعی را او میداند.
خب یادتان باشد که این عبادت، عبادت ناب نیست. این عبادت، عبادت احرار و بندگان آزاده که از روی محبت خدای تعالی را پرستش میکنند نیست. چون اینجا شخص به دنبال مصالح خودش است. چون میداند برای اینکه به خیری که برای خودش میخواهد برسد باید ببیند خدا چه میخواهد. این را فهمیده که اگر بخواهد به مصلحت موردنظر خودش برسد باید اوامر و نواهی الهی را رعایت کند.
این شده مثل نسخه پزشک. نه اعتقادی به آن دکتر دارد از یک جهاتی و از روی علاقه هم به آن نسخه عمل نمیکند. میگوید چون میدانم این پزشک است و متخصص این فن است این بیماریها را هم من دارم برای اینکه از این بیماری نجات پیدا کنم باید به دستوراتش عمل کنم. چون مصلحت خودم را میبینم چون نجات خودم را در عمل کردن به این نسخه میبینم طبق این نسخه عمل میکنم. این عبادت، عبادت احرار نیست. این در حقیقت به سلامتی خودش اهمیت داده. حب به نفس دارد. چون خودش را دوست دارد این نسخه را عمل میکند. اینجا شخصی هم که دارد عبادت میکند خودپرست است؛ خداپرست نیست. این همان عبادت تجار است که امیرالمؤمنین فرمود. دارد تجارت میکند. دارد کاسبی میکند.
احرار اصلاً به مصلحت خودشان کاری ندارند
احرار اصلاً به مصلحت خودشان کاری ندارند. او فقط خدا را میبیند و بس. امام سجاد علیهالسلام به خدا عرض میکند -خیلی این عبارات قشنگ است؛ دعاهای صحیفه سجادیه را از دست ندهید. هر وقت فرصتی کردید و حالی داشتید یکی از این دعاها را بخوانید. پر از درس است- الهی اگر بارها مرا به جهنم ببری و بسوزانی دست از محبت تو برنمیدارم. این دیگر ربطی به این ندارد که من یک مصلحتی دارم و میخواهم به آن مصلحت برسم و راهش این است که ببینم خدا چه امر کرده و چه نهی کرده انجام بدهم تا به آنجا برسم؛ این تجارت است؛ اما حضرت میفرماید تو مرا بسوزانی هم من تو را دوست دارم.
انسان میتواند به مقامی برسد که تمام افعالش تمام هستیاش تابع اراده خدا باشد؛ حتی نماز و روزه که عبادت ظاهری است انجام میدهد. میگوید چون اراده خدا به اینها تعلق گرفته انجام میدهم نه اینکه انجام بدهم بروم بهشت؛ یعنی اگر این کار بهشت هم نداشت من انجام میدادم. الان دیدهاید ما نماز صبح را سعی میکنیم قضا نشود چون ما را میسوزانند. کار ما مصلحتاندیشی است. چرتکه میاندازیم و میبینیم اگر انجام ندهیم سوختوسوز دارد. یکذره معرفتمان آمده بالاتر ۴ تا کتاب خواندیم فهمیدیم که فقط سوختوسوز نیست. میگوییم خوب است برای بهشت کار کنیم. بلند میشویم یک نماز مستحبی هم میخوانیم. نماز شبی میخوانیم. مستحبات را انجام میدهیم. میگوییم بالاخره بهشت را با نماز شب میدهند.
اگر این دوتا نبود که بهشت تو را نمیبردند و جهنم هم نمیبردند آنوقت باید میدیدیم که نماز صبح خوان چند نفر هستند! یعنی اگر برایش پاداشی قرار نمیدادند کما اینکه مجموعه زیادی از پاداشها را گذاشتند هیچکس انجام نمیدهد. برای خیلی از کارها خیلی چیزها را قرار گذاشتند ولی کسی انجام نمیدهد. اینکه انسان برسد به اینکه تو چه بسوزانی و چه نسوزانی چه جهنم ببری چه نبری چه بهشت ببری چه نبری من چون تو را اهل این کار دیدم عبادتت میکنم؛ این یک مقام است؛ مقام احسان و محسنین. «اَللَّهُمَّ اِجْعَلْنِی أَخْشَاکَ کَأَنِّی أَرَاکَ» حسین علیهالسلام در دعای عرفه میفرماید خدایا جوری از تو بترسم مثل کسی که تو را میبیند.
خدای تعالی از ما عبادت زیاد نمیخواهد؛ عبادت باکیفیت میخواهد
در کتاب قیم کافی مرحوم کلینی در بخش عبادت بابی دارد که خوب است نگاه کنید. خیلی وقتها خدای تعالی از ما عبادت زیاد نمیخواهد؛ عبادت باکیفیت میخواهد. بعضیها کنتراتی هستند. میگوید هر جور شده امشب باید دعای کمیل را بخوانم؛ و هی چرت میزند. شبهای ماه رمضان میگوید شب دعاست و باید ابوحمزه بخوانیم. نه میفهمد چه گفت نه میفهمد چه خواند.
در روایت دارد که خداوند اگر بندهای را دوست داشته باشد کم بندگی او را میپذیرد و میبرد به بهشتی که باید ببرد ولی باید بفهمد چه میگوید؛ بفهمد چه میخواهد. مثل این است که شما ایستادهای پیش بزرگی و میخواهی یک ساعت با او حرف بزنی ولی اصلاً نفهمی که چه گفتی و اصلاً حواست نبود.
توصیه به عبادت کم ولی دائمی
در کتاب کافی دو باب دارد یکی «مداومه علی العباده» و باب دوم «الاقتصاد فی العباده» مداومت بر عبادت یعنی عبادت کم ولی دائمی. مثلاً شما مقید باشید نیم ساعت به غروب دعا بخوانید. یکی از زمانهای اجابت دعا همین زمانی است که خورشید دارد غیب میشود که دعاهای خاص هم دارد. مقید به این باشید.
ایام شهادت مرحوم شهید علامه مرتضی مطهری است. رضوان خدا بر او ایشان خیلی آدم عجیبی بود. مقیداتش به مسائل دینی در حد اعلا بود. ایشان فیلسوف بود، فقیه بود، جامعهشناس بود، کلامی بود، اصولی بود اما ارتباط معنویاش با خدای تعالی در حد تام بود. مرحوم آقای مطهری تا روز آخر عمرشان خدمت یک استاد اخلاق میرسید. استاد اخلاق داشت. ایشان مقید به استاد اخلاق بود بااینکه خودش استاد اخلاق بود. تمام وجودش اخلاق بود رضوان خدا بر او. این استاد اخلاق مقید بود استاد اخلاق داشته باشد چون موعظه و تذکر و گرفتن مطلب از دیگری بسیار مؤثر است. پیغمبر اکرم به جبرئیل میگفت مرا موعظه کن؛ پیغمبری که معلم ملائکه است.
مرحوم علامه مطهری بلااستثنا هر شب قبل از خواب ۲۰ دقیقه قرآن میخواند. در سفر و حضر هیچوقت قرآن خواندنش ترک نشد. انس با قرآن داشت. من مطهری هستم و الان غوامض علوم را دارم حلاجی میکنم و عبادت جز خدمت به خلق نیست و از اینجور چیزها دیدهاید که میگوییم.
گیر اصلی ما این است که درست بندگی نمیکنیم
بندگی کردن در این نظام عالم موضوعیت دارد. امام سجاد علیهالسلام امام است؛ سرش را میگذارد روی خاک. حسین علیهالسلام سرش را میگذارد روی خاک. امیرالمؤمنین که به طرق آسمانها آشناتر است تا به راههای زمین سرش را میگذارد روی خاک. باید بنده بود. اولین توصیهای که پیغمبر خدا به ابوذر میکند میگوید بنده باش. گیر اصلی ما این است که این بندگی را درست نمیکنیم. رابطه خودمان را با خدا تقویت نمیکنیم.
در عبادت زیادهروی نکن
در روایات خود اهلبیت به ما یاد دادند که مداومت داشته باشیم؛ یعنی زیادهروی در عبادت نکن. عرض کردم بعضیها فکر میکنند اگر کنترات بردارد و بعضی کارها را انجام بدهد شده بنده. یکی از پیامبران خدا علیهالسلام از خدا خواست که همنشین خودش را در بهشت ببیند. خدای تعالی گفت برو فلان جا فلان کس قصابی دارد. رفت با او معاشرت کرد تا ببیند که چه ویژگی دارد. بعد از یک مدت دید که نه نماز اضافهای میخواند نه روزه اضافهای میگیرد. کارهای عادیاش را انجام میدهد. مطلب این بود که به مادرش رسیدگی میکرد. به مادرش لقمهلقمه غذا میداد.
زیادهروی در عبادت ضرر دارد. یک روز مینشیند پنج جز قرآن میخواند و تا یک ماه به قرآن دست نمیزند. بعضیها افراطوتفریط دارند. میگوید باید ماه رجب و شعبان را روزه بگیرم، بعد ماه مبارکش از بین میرود؛ واجبش از دستش میرود. خدای تعالی انسان را متعادل میخواهد. افراطوتفریط حتی در عبادت درست نیست. ۱۰ دقیقه ۲۰ دقیقه قرآن خواندن مداوم بهتر از این است که ۱۰ جز بخوانی بعد دیگر نخوانی. تداوم داشتنش مهم است.
از نماز جعفر غافل نباشید
مرحوم شیخ انصاری رضواناللهعلیه هرروز نماز جعفر طیار میخواند. از نماز جعفر غافل نباشید. در روایت دارد که هرروز بخوانید؛ نتوانستید یک روز در میان بخوانید؛ نتوانستید هفتهای یکبار بخوانید؛ نتوانستید ماهی یکبار؛ نتوانستید سالی یکبار؛ و اگر نتوانستید در عمرتان یکبار را بخوانید. انقدر که نماز جعفر خاصیت دارد. حرم حضرت رضا که مشرف شدید بالاسر بخوانید؛ آنجا ورود دارد. جمعهها نزدیک ظهر ورود دارد؛ حدود ۱۰، ۱۱ ظهر. نماز شب هم اگر میخوانید حال داشتید ۴ رکعت نماز شب را نماز جعفر بخوانید.
تا انسان فقر خودش را درک نکند نمیتواند با خدا ارتباط برقرار کند
تا انسان درک فقر خودش را نکند نمیتواند با خدا ارتباط برقرار کند. لازمه عبادت فروتنی است، تواضع است، خودباختگی است، خود شکستگی است، خود ندیدن است. وقتی انسان خودش را میبیند سختش میشود که جلوی خدا سر بیاورد پایین.
امام صادق علیهالسلام فرمود شیطان به خداوند عرض کرد پروردگارا به عزتت سوگند -چون شیطان هم خدا را قبول داشت هم عزت خدا را قبول داشت البته من الکافرین بود- میگوید به عزتت سوگند اگر مرا از سجده آدم معاف کنی در عوض تو را چنان عبادت میکنم که هیچکس در عالم عبادت نکرده باشد؛ فقط نگو که به آدم سجده کنم. حالا به آدم هم که نباید سجده میکرد. خدا گفت به من در مقابل آدم سجده کن اما شیطان راضی به این هم نشد.
کسی که به میل خودش عبادت میکند اطاعت دلش را کرده است نه اطاعت خدا
خدای تعالی فرمود «إنّی اُحِبُّ أن اُطاعَ مِن حیثُ اُرِیدُ» اگر میخواهی مرا اطاعت کنی همانطور که من میگویم انجام بده. خودت برای خودت برنامهریزی نکن. بعضیها مثلاً میگویند حاجآقا از ما فلان چیز را نخواه. هر کار که دیگری بگویی ما انجام میدهیم. خب آن چیزی که من میخواهم همین است بقیه را نمیخواهم. کسی که به میل خودش عبادت میکند اطاعت دلش را کرده است نه اطاعت خدا.
عبادت را به خودتان تحمیل نکنید
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود؛ رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود. پس مداومت بر عبادت مطلوب است. روایتی را از امام باقر علیهالسلام برای شما بخوانم «أحَبُّ الأعمالِ إلَى اللّه ِ عَزَّ و جلَّ ما داوَمَ عَلَیهِ العَبدُ و إن قَلَّ» بهترین اعمال نزد خدای تعالی آن است که مداومت داشته باشد هرچند کم باشد.
یکی مداومت بر عبادت است و یکی هم اقتصاد است؛ یعنی زیادهروی نداشته باشد. «لا تُکَرِّهوا إلى أنفُسِکُمُ العِبادَهَ» یعنی عبادت را به خودتان تحمیل نکنید. بعضیها تحمیل میکنند. خسته است و حال ندارد اما میگوید من قصد کردم که این کار را انجام بدهم. در مستحبات سعی کنید چیزی را به خودتان تحمیل نکنید. زمانهایی که میدانید مؤثر است و توان دارید انجام بدهید.
با اعضا و جوارحتان عبادت کنید
اعضا جوارح ما هم عبادتی دارد؛ چشم و گوش و دست و پا عبادت دارد. عبادت چشم این است که به آیات الهی نگاه کنی. نگاه کردن به قرآن، نگاه کردن به آیه، نگاه کردن به خانه خدا عبادت است. مثل ذکر حسین میماند. ادامهدار که میشود مفهوم پیدا میکند. هرکدامش یک حالی ایجاد میکند. هرکدامش یک جریانی را در دل آدم زنده میکند. اگر با توجه و با دقت باشد، بیستم و سیام و چهلمین بارش باهم فرق دارد. اگر هم حواس آدم پرت باشد میبیند صد مرتبه گفته و تسبیح تمام شده. فرمودند شما تسبیحات حضرت زهرا را بگویید و یک لا اله الا الله بعدش بگویی گناهانتان بخشیده میشود. باید آرامآرام بگویی. معادل هزار رکعت نماز است. با گوشتان عبادت کنید. صحبتهای خوب بشنوید. قرآن بشنوید. دلهایتان را ظرف محبت الهی قرار بدهید. عبادتش این است. حظ از عبادت بر زبان این است که ذکر بگویید. کلام خوب بگویید.
انگیزه ما برای کار عبادی چیست؟
باید توجه داشته باشیم که انگیزه ما برای کار عبادی چیست. اصلاً برای چه عبادت میکنیم؟ گاهی کسب مقام است. گاهی کسب آبرو و محبوبیت نزد مردم است. اینها ارزشی برای عبادت نمیگذارد چون عبادت از روی ریا و خودپرستی است و خداپرستی نیست. صورت خداپرستی دارد. صورتش نماز است و الا ارزشی ندارد. بهجای اینکه مقرب باشد مبعد است. انسان را دور میکند. شرک است. شخص از رحمت الهی دور میشود.
عبادت مقرب باید خالص و مخلص برای خدا باشد. باید قصد قربت در آن باشد؛ یعنی با این عبادت من به خدا نزدیک شوم. اگر بهقصد مردم باشد خدا هم میگوید «انا خیر شریک» من بهترین شریک هستم. همهاش را برو از همان کسی که برایش انجام دادهای بگیر. وقتی انسان درک عظمت الهی بکند و خدا را بفهمد و عظیم بودنش را بفهمد اقدام به تشکر میکند و عبادت همان تشکر است. عبادت نوعی تشکر از خداست.
رمز پیوند انسان با خدا این است که تعلق و فقر خودش را درک کند
عبادت موجب کمال میشود در ما. بالاترین کمال انسان این است که نقص خودش را در مقابل خدای تعالی بشناسد و ارتباط خودش را با خدا که همان تعلق و فقر است درک کند. از شما بپرسند رابطه تو با خدا چیست؟ بگوید فقر محض است. رابطه من با خدا احتیاج است. دیدید پیغمبر خدا فرمود «الفقر فخری» بعضیها فکر کردند یعنی بیچیز بودن فخر پیغمبر است. این فقر یعنی عین الربط بودن؛ یعنی من در مقابل تو هیچ ندارم «لم یکن شیئا مذکورا» این فقر است.
«یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله» اگر انسان این را درک کرد که هیچ محض است، رمز پیوند انسان با خدا درک همین فقر است. لذا پیغمبر خدا میگوید «الفقر فخری» خدایا فقر مرا بیشتر کن. اینکه بفهمم به تو نیاز دارم در من بیشتر کن؛ و انسان تا این فقر را درک نکند از عبادت بهره نمیبرد.
بعضی وقتها ما فکر میکنیم که عبادت همین نماز و روزه است ولی نه خدمت به پدر و مادر عبادت است و خیلی موارد دیگر که جلسه بعد اگر توفیق بود برای شما میگویم.