بسم الله الرحمن الرحیم
شرح دعای ۴۹ صحیفه سجادیه
جلسه سوم – ۱۴۰۱/۰۹/۰۹
اگر خدا هرکس را بخواهد هدایت یا گمراه میکند، پس تلاش و اختیار ما چه میشود؟
«إِلَهِی هَدَیْتَنِی فَلَهَوْتُ، وَ وَعَظْتَ فَقَسَوْتُ»
دعای ۴۹ از دعاهای صحیفه سجادیه که مربوط به دور کردن مکر و فریب دشمنان است را داریم ترجمه میکنیم. اولین فرازش این بود که خدایا من را هدایت کردی ولی من کار بیهوده انجام دادم و عمرم را تلف کردم.
راجع به هدایت یکی دو جلسه نکاتی را خدمت شما به مناسبت همین عبارت عرض کردیم. جلسه قبل چون تأکید کردم روی اینکه هدایت کار خداست و خدا هادی است و هرکس را بخواهد هدایت میکند و هرکس را بخواهد هدایت نمیکند، بعضی از دوستان سؤال کردند پس ما چهکاره هستیم؟ بحث هدایتی را که شما مطرح میکنید یعنی کاری از دست ما برنمیآید؛ هرچه که ما کار کنیم اگر خدا نخواهد در مسیر قرار نمیگیریم و اگر خدا بخواهد کاری هم نکنیم در مسیر قرار میگیریم.
عرض میکنم که مطلب اینطور نیست. منظور تحقق آن هدایت است و اختیار از انسان گرفته نشده است؛ یعنی پذیرش عوامل هدایت که انسان مورد هدایت الهی قرار بگیرد برای همه آمده است؛ اما افراد با توجه به اراده و اختیاری که دارند میپذیرند یا نمیپذیرند؛ هدایت میشوند یا نمیشوند.
متقین میپذیرند میشود «هُدیً لِلْمُتَّقینَ»[۱]؛ ولی همه مردم که هدایت برای همه بود «هُدًى لِلنَّاسِ»[۲] همه که نمیپذیرند. متقین هدایت شدند به هدایت الهی. خدای تعالی اراده کرده است که همه بپذیرند اما افراد با اختیار و اراده خودشان نمیپذیرند. «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا»[۳] راه را نشان داد اما یک عده اینطرف میروند و یک عده آنطرف میروند. این یک نکته.
نکته دیگر این است که مثل پیغمبر و مثل علما و مثل کتاب، خود اینها که هادی نیستند؛ اینها مقدمات هدایت را فراهم میکنند. هادی خداست. حالت پذیرشی که در انسان به وجود میآید از طرف خدای تعالی است.
شبیه لا حول ولا قوه الا بالله است. اگر کسی گناه میکند مگر با قوه خودش گناه میکند؟ آن قوه را هم خدا داده است؛ چون هیچ حول و قوهای در عالم نیست مگر حول و قوه خدا. دزد چطور دزدی میکند؟ قوه دزدی را از کجا آورده؟ خدا داده است. پس بگوید من دیگر ارادهای از خودم ندارم؛ خدا خواسته که من دزدی کنم؟! اینطور که نیست.
ما در جوشن کبیر میخوانیم که «یا جابِرَ الْعَظْمِ الْکَسیرِ» ای جبرانکننده استخوان شکسته. یا در قرآن کریم میخوانیم که «أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»[۴] شما زراعت میکنید یا ما زراعت میکنیم؟
ما در عبارات خودمان میگوییم که فلانی زارع است؛ کشاورز است؛ ولی واقعاً زارع نیست. زارع کسی است که میرویاند. رویاندن کار خداست. کشاورز فقط تخم و دانه را در جای مناسب میکارد. دانه را درون خاک میگذارد، آبوهوا و نور مناسب تا دانه شکافته میشود و نصف ریشه میشود و نصف ساقه میشود. اینکه ریشه و ساقه میدهد کار خداست؛ کار زارع نیست.
آنکه استخوان را رویهم میگذارد و آتل میبندد و گچ میگیرد این کار طبیب و شکستهبند است؛ اما چه کسی استخوان را جوش میدهد؟ جوش دادن که کار او نیست؛ کار خداست. ای کسی که جبران و ترمیم میکند استخوان شکسته را.
هدایت هم همین است. علما سخن میگویند، قرآن بیان میکند، پیغمبر بیان میکند، امام معصوم بیان میکند، شما هم گوش میدهید؛ اما در آن مسیر آنکسی که پذیرش را در شما به وجود میآورد و شما مهتدی میشوید و در مسیر هدایت قرار میگیرید خداست. بله خدا نخواهد نمیشود چون لا حول ولا قوه الا بالله؛ ولی اختیارش با خودت است.
گمراهی هم همینطور است. انسانهایی که گمراه میشوند کار خداست؛ چون هیچچیز از دایره اراده خدا خارج نیست؛ اما این گمراهی چطور است؟ نه اینکه خدا او را برداشت انداخت در گمراهی. خدا میگوید من این چراغها را روشن کردم، راه را برایت روشن کردم، در این راه برو. حالا تو یکییکی این چراغها را خاموش کردی و در تاریکی گیر کردی؛ از امروز به بعد گمراه باش. این کار خداست اما شخص خودش انتخاب کرده که گمراه باشد.
شما سر نماز که میایستی یاد همهچیز میافتی. خطورات ذهنی اختیارش به دست ما نیست. آن لحظه اختیارش دست خودت نیست بله؛ اما مقدماتش را خودت به وجود آوردی. کتاب خواندی، صدا شنیدی، فیلم دیدی، در جایی که باید گوش و چشم را حفظ میکردی نکردی، آنجایی که دیگر اختیارش به دست خودت نیست آنها حمله میکنند و تحت تأثیر قرار میدهند.
بههرتقدیر اینکه عرض میکنم هدایت از آن خداست یعنی آنکسی که حالت پذیرش را در انسان به وجود میآورد و نور در دل انسان میتاباند و انسان در مسیر قرار میگیرد اینها کار خداست؛ ولی اینکه باید خودت را در معرض آن نور قرار بدهی این دیگر کار خودت است. خودت باید بنشینی در مجلسی که موعظه بشنوی و بعد آن موعظه در تو تأثیر بگذارد و خودت را در مقابل آن نور قرار بدهی؛ این دیگر اختیارش با خودت است.
مباحثی که راجع به پند مطرح است
امام سجاد علیهالسلام به خدای تعالی عرض میکند «إِلَهِی … وَعَظْتَ فَقَسَوْتُ» تو من را موعظه کردی، پند و اندرزم دادی؛ اما من سختدل شدم؛ یعنی در دلم اثر نکرد.
خیلی دعای قشنگی است. من امشب یک بحث قرآنی را خدمت شما عرض میکنم. از تعدادی از آیات قرآن میخواهم عرض کنم تا این بخش را به نتیجه برسانیم.
خدای تعالی موعظه میکند. بحث موعظه از بحثهای مفصل است. اینکه انسان باید پندپذیر باشد، انواع پندها، انواع اندرز دهندهها، اینکه در هر چیزی خدای تعالی پندی قرار داده است، آداب پند دادن و موعظه کردن، پنددهندهها چه کسانی هستند، چه کسانی از پند سود میبرند، چه کسانی بهرهای ندارند، پندگویانی که خودشان پندپذیر نیستند که واعظ غیر متعظ است، اینکه موعظه چقدر مؤثر است و میتواند انسان را به درجات بالا برساند، اینها مباحثی است که راجع به پند مطرح است.
خدا موعظه میکند؛ گاهی مستقیم و گاهی باواسطه
در این عبارت امام سجاد علیهالسلام عرض میکند که خدایا تو من را موعظه کردی؛ خدا چطور موعظه میکند؟ گاهی مستقیم موعظه میکند، گاهی باواسطه توسط وسائطش موعظه میکند. البته اگر انسان پندپذیر باشد، مواردی که نقش واعظ برای انسان دارند فراوان میشوند.
قران اولین واعظ و موعظه کننده است. اگرچه خود قرآن کتاب موعظه نیست. مثلاً مزامیر داوود کتاب موعظه است، صحف ابراهیم کتاب موعظه است، تورات موعظه است؛ اما قرآن فقط موعظه نیست؛ موعظه هم در آن هست. اگرچه به همه آیات قرآن میشود با دید اندرز نگاه کرد و از آنها پند گرفت ولی به خصوصه بگوییم قرآن کتاب موعظه است اینطور نیست. قرآن ویژگیهای دیگری هم دارد.
خدای تعالی در آیه ۱۳۸ آلعمران فرمود: «هَذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ» این قرآن بیانی است برای عموم مردم؛ و هدایت و اندرزی است برای پرهیزکاران.
در آیه ۵۸ سوره نساء فرمود: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا» خدای تعالی به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبان آنها برگردانید و به عدالت داوری کنید که خدای تعالی اندرزهای خوبی دارد.
پس خدای تعالی اندرز دهنده است؛ و این مواعظ را نهفقط در قرآن بلکه در همه کتابهای آسمانی آورده و پیامبرها همه واعظ هستند.
در آیه ۴۶ مائده درباره حضرت عیسی علیهالسلام میفرماید: «وَآتَیْنَاهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاهِ وَهُدًى وَمَوْعِظَهً لِلْمُتَّقِینَ» بعد از انبیا قبل فرستاده شده و تورات را تصدیق میکند و خودش هم کتاب آورده و آن تورات موعظه و نور است. منظور تورات و انجیلی است که خدا فرستاده؛ نه آنچه تحریفشده.
راجع به تورات به خصوصه در آیه ۱۴۵ اعراف میفرماید: «وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَهً وَتَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْءٍ» برای حضرت موسی آن لوحها را فرستادیم و برای او در الواح اندرزی از هر موضوعی نوشتیم.
گاهی خدای تعالی انبیا را موعظه میکند که خواهیم گفت، خود پیغمبر اکرم هم گفت که من احتیاج به موعظه دارم.
در آیه ۴۶ سوره هود فرمود: «قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ» خدا به پیغمبرش موعظه میکند که ای نوح نکند که از جاهلان باشی.
انس و ارتباط با قرآن موعظه است
در آیه ۵۷ یونس خداوند بیان میکند که «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است؛ و درمانی برای آنچه در سینههاست؛ و هدایت و رحمتی است برای مؤمنان.
نگفته دارو است؛ حالا امتحان کنید شاید خوب شدید شاید نشدید. میگوید شفا است؛ درمان است؛ یعنی هرکسی در خدمت قرآن بود، مواعظ قرآن درمانکننده است. قرآن اصلاً برای درمان است. بهخصوص درمان درد سینه؛ مرضهای قلبی مثل خودخواهی و غرور و تکبر و حسادت. تکبر و حسادت و حرص از اول خلقت شروع شد. این سه اصول کفر است. آنچه اینها را درمان میکند قرآن است که شفا و رحمت برای مؤمنین است.
ما با قرآن فاصله داریم. قرآن را میخوانیم اما از آن بهره نمیبریم. قرآن را برای روز عقد که میخواهند بخوانند یک صفحه باز میکنند و میبندند؛ میگذارند کنار تا دوباره کی باز کنند. وقتی هم میخواهند مسافرت بروند حتماً باید از زیر آن رد بشوند. ارتباط ما با قرآن چقدر است؟ لااقل ۵۰ آیه قرآن عهد ما است. در فرصتهای مختلف بعد از هر نماز ده آیه بخوانید.
انس با قرآن و ارتباط با قرآن موعظه است. آیاتش را بفهمیم و بخوانیم. مرحوم آقای مطهری رضواناللهعلیه در سفر و حضر هر شب هر حالتی که داشت قبل از خواب ۲۰ دقیقه قرآن میخواند. برای خودش وظیفه قرار داده بود. خوب است که همه قرآن کوچک همیشه همراهشان باشد. قرآن شفا است؛ حتی دردهای ظاهری را هم شفا میبخشد؛ اگر کسی اعتقاد داشته باشد خوب میکند.
سرگذشت انبیای الهی موعظه است
خدای تعالی سرگذشت انبیای الهی را هم موعظه میداند. اول قرآن را میفرستد که بسیاری از حقایق تبیین و روشن شود؛ در آیه ۳۴ نور فرمود: «وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ آیَاتٍ مُبَیِّنَاتٍ وَمَثَلًا مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ وَمَوْعِظَهً لِلْمُتَّقِینَ» آیاتی را فرستادیم که حقایقی را برای شما تبیین میکند. اخباری از کسانی که پیش از شما بودند، آنها را هم در قرآن آوردهایم که اندرز است برای متقین.
داستان انبیای الهی را هم میگوید که ما نمیخواستیم برای شما قصه بگوییم. لذا شما در قرآن میبینید که میگوید حضرت موسی رفت آنجا و فلان کار را کرد. از یکی بود یکی نبود شروع نمیکند. اصل مطلب را میگوید. میبرد سر آنجا که هدایت و موعظه است. میبرد سر آنجا که انسان درس میگیرد.
«وَکُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ»[۵] ما از هر یک از سرگذشتهای انبیا برای تو بازگو کردیم، تا بهوسیله آن، قلبت را آرامش بخشیم؛ و ارادهات قوی گردد. و در این (اخبار و سرگذشتها) برای تو حق و برای مؤمنان موعظه و تذکر آمده است.
برای تو قوت قلب است قصه انبیا و برای مؤمنین موعظه است. الان شما سوره یوسف را میخوانید چقدر پند میگیرید! قصه ایوب را میخوانید، قصه صالح را میخوانید، چقدر اینها موعظه و پند دارد؛ و ما چقدر بهره میگیریم!
گاهی قرآن کریم به مصادیق موعظه هم اشاره میکند. فقط کلیگویی نمیکند. مثل آیه ۹۰ سوره نحل؛ «ِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» امر میکند که عادل باشید، احسان داشته باشید، ذوی القربی را رسیدگی کنید، از منکر و فحشا شما را نهی میکند و از ستمکار بودن، اینها موعظه خداست برای اینکه شما پند بگیرید.
بخواهم موارد اینگونه را برای شما بگویم الی ماشاءالله در قرآن هست.
من فقط یک موعظه دارم
علاوه بر اینکه قسمت مهم قرآن موعظه و پند و اندرز است اما خدای تعالی در همین قرآن کریم فرمود که من یک موعظه بیشتر برای شما ندارم و آن این است که برای خدا قیام کنید «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا» من یک موعظه بیشتر ندارم؛ برای خدا قیام کنید بعد هم شروع کنید به فکر کردن.
تفکر یک بحث مستقل است.
خدای تعالی در سراسر قرآن میگوید من فقط یک موعظه دارم و آن اینکه همه حرکاتتان برای خدا باشد. قیامتان برای خدا باشد. هر کاری را که میخواهید اقدام کنید برای خدا انجام بدهید.
موعظه چیست؟
اصلاً موعظه چیست؟ موعظه یعنی نصیحت کردن؛ یعنی خیرخواهی کردن. بعضیها گفتهاند ترساندن همراه با نهی است. یا یک کششی است به سمت خدا که در کسی که موعظه را میخواهد بپذیرد به وجود میآید؛ که از کلام گوینده آن حالت در او به وجود میآید.
بخواهیم کلی بگوییم «جذب الخلق الی الحق» اینکه شما مردم را به سمت حق بکشانید، این میشود موعظه. کاری که انسانها را جذب میکند به سمت خدای تعالی و آنها را الهی میکند و در مسیر حق قرارشان میدهد این را میگویند موعظه.
انسان کی موعظه میپذیرد؟
حالا همه اینها را گفتیم؛ انسان کی موعظه میپذیرد؟ خدا موعظه میکند. امام سجاد گفت «إِلَهِی… وَعَظْتَ» خدایا تو موعظه کردی؛ توسط انبیا، توسط اولیا، توسط قرآن موعظه میکند. حالا انسان کی موعظه میپذیرد؟ این بحث مهم ما است.
دو چیز نیاز است تا انسان موعظه را بپذیرد؛ یکی قلب و دل زنده و بیدار میخواهد که یک امر درونی است؛ یعنی ما به دو چیز احتیاج داریم. یکی امر درونی و دیگری بیرونی. باید از درون این قلب و این دل زنده و بیدار باشد و هوشیار باشد.
در سوره قاف آیه ۳۷ خیلی قشنگ این دو مطلب را در یک آیه آورده است؛ «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ» در این پندهایی که گفته شد، در این آیاتی که گفته شد، تذکر و پند و اندرز است. مواعظ است؛ اما برای چه کسی؟ برای کسی که قلب دارد. برای کسی که قلبش بیدار است. این یک امر درونی است. اگر این قلب مشکل داشت در درون، پس لااقل گوش شنوا داشته باشد؛ گوشی که بشنود. این یک امر بیرونی است.
باید یا قلبش بیدار باشد یا گوشش باز باشد. انسان باید قلب آگاه داشته باشد از درون تا موعظه به وجود بیاید. یا یک گوش شنوایی داشته باشد که از بیرون موعظه را بپذیرد. شما فرض کنید یک زمین خشک و بی آبوعلفی یا باید آن را بکنند تا به آب برسند و آب به جوش بیاید و بالا آبیاری کند؛ یا باید دورش را حصار بکشند آب در آن بریزند تا آباد شود. یا باید از درون بجوشد یا از بیرون به آن برسند. این موعظه یا باید از درون شروع شود یا از بیرون. از درون قلب بیدار میخواهد، از بیرون گوش شنوا.
پس انسان کی موعظه را میپذیرد؟ وقتی این دو باهم کارشان را انجام دهند. اگر خداینکرده درِ قلب ما با گناه و آلودگی بسته باشد، این آیات الهی را هر چه میخوانیم هیچ بهرهای از آن نمیبریم. این آیاتی که میتواند ما را تربیت کند، هیچ تربیتی در ما به وجود نمیآورد.
آیاتی که راجع به گناه وقتی میخوانیم، آیاتی که راجع به عذاب جهنم میخوانیم، درباره عقبههای کؤودی که برای ما پیش میآید و مراحل سنگینی که پیش رو داریم، وقتی اینها جلوی روی ما هست، آیات قرآن ما را انذار میدهد، پیغمبر اکرم وقتی ما را انذار میدهد، اینها وقتی تأثیر نکرد، چه میخواهد تأثیر بگذارد؟ وقتی گناه آمد و در قلب را بست و انسان چیزی را نتوانست بپذیرد، دیگر موعظه در ما اثر نمیکند.
وقتی در قلب بسته شد، اصلاً قرآن را نمیفهمیم. آیاتش را نمیفهمیم. تدبر در آیات از ما گرفته میشود؛ «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» سوره مبارکه محمد صلی الله علیه و آله وسلم آیه ۲۴. ظرف وجودی که میخواهد در آن معرفت ریخته شود، وقتی باران رحمت الهی میخواهد توی آن پر شود، شما یک پوششی روی آن بگذارید! چه میشود؟
تازه خدا نکند که این منکوس شود؛ اگر منکوس شد که دیگر خیلی بد است. دیگر آن را باید کسی بیاید برگرداند. اگر تازه آن قلب قاسیه و سنگی نشده باشد. اگر سنگ شده باشد، چه منکوس نشده باشد و چه رو باز باشد درهرصورت چیزی گیرش نمیآید.
گناه یکی از کارهایش همین است. انسانی که کسب چرک کرد، کسب رین کرد، آلودگی روی صفحه دل خودش نشاند و قلب خودش را تاریک کرد و راه فهم و درک و پذیرش را بر خودش بست؛ «کَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ»[۶]، رین آمد و روی قلب نشست، این را خودتان کسب کردید؛ خدا نداده است. انسان خودش کسب میکند. چرک که آمد در قلب بسته میشود. در قلب که بسته شد هیچ واعظی موعظهاش دیگر تأثیر نمیگذارد.
آیات قرآن کریم باید از بیرون در ما تأثیر کند؛ اما دیگر تأثیر نمیگذارد. میرسد به مرحلهای که «سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ»[۷] اینجا دیگر قلب قاسی میشود که خدا نکند قاسی شود.
«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً»[۸] میگوید بعضی از سنگها باز از درونش آب میجوشد، بعضی از سنگها از ترس خدا پایین میافتد اما یک انسانهایی قلبهایشان جوری سفت میشود که سختتر از سنگ میشود. چون سنگ را با مواد منفجره و بعضی از امور میشود متلاشی کرد؛ اما قلب این شخص را هر چه به او بگویی موعظه بدترش میکند؛ «وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً»[۹]. خسران و سختیاش بیشتر میشود و موعظه در او اثر نمیکند.
«فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»[۱۰] اینها باید اهل تضرع و گریه و زاری باشند ولی قلب که قاسی شد شیطان میآید و اعمالش را زینت میبخشد. فکر میکند دارد بهترین کار را میکند، بهترین حرف را میزند و دارد درست عمل میکند؛ «وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»[۱۱].
باید ایمان به خدا و ایمان به قیامت در ما تقویت شود. پس به یک امر درونی نیاز داریم و یک امر بیرونی. قلب باید زنده باشد و گوش شنوا باشد. از آنطرف اعتقاد به خدا و ایمان به قیامت باید همراه ما باشد تا موعظه اثر کند. اگر کسی ایمان به خدا نداشته باشد، شما بگو بیا برایت قرآن بخوانم؛ او میگوید من اصلاً خدا را قبول ندارم چه میگویی؟ این آیه قرآن است؛ «ذَلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ»[۱۲] موعظه در کسی اثر میکند که ایمان به خدا دارد و قیامت را قبول دارد.
سه موعظه جبرئیل به پیغمبر
یک نکته بگویم؛ هیچکس از انسانهای روی زمین از موعظه بینیاز نیست؛ حتی رسول خدا و ائمه؛ آنها هم موعظه میخواهند. منتها معصوم محتاج به اندرز الهی در دایره نیازمندیهای عصمتیاش است؛ در محدوده عصمتش نیاز به موعظه دارد. همه انسانها کمال خواه هستند؛ میخواهند رشد کنند؛ پس دنبال اندرز دیگران میروند و از هر چیزی پند میگیرند.
جبرئیل بر پیغمبر اکرم نازل شد. رسول خدا فرمودند: ای جبرئیل مرا موعظه کن. جبرئیل گفت: ای پیغمبر! زندگی کن آنگونه که میخواهی؛ (هر طور دلت میخواهد زندگی کن) و بدان که میمیری (اینطور نیست که در دنیا ابدی باشی. اینها درس است موعظه است) ما خیلی وقتها به خاطر اینکه فکر میکنیم ابدی هستیم آرزوهای بلند داریم. زندگی کن ولی بدان که میمیری). دوست داشته باش هرکسی را که میخواهی ولی بدان که از او جدا خواهی شد. (هر که را دوست داری دوست داشته باش ولی بدان که نمیتوانی به او دل ببندی چون از او یک روزی جدا خواهی شد). عمل کن هرچه که میخواهی اما بدان که اثر او را خواهی دید.
سه موعظه کرد جبرئیل پیغمبر را. ببین که چه عمل میکنی! با چه کسی دوست میشوی! در دنیا داری چگونه زندگی میکنی! در آخر هم گفت: شرف مؤمن در نماز شب است (به پیغمبر دارد میگوید که ما همه این کارها را از او یاد گرفتیم) شرف مؤمن در نماز شب است و عزت او در خودداری از اذیت دیگران.
حالا اینجا امام سجاد به خدای تعالی عرض میکند که «إِلَهِی … وَعَظْتَ فَقَسَوْتُ» خدایا تو من را موعظه کردی اما من قسی شدم؛ یعنی این پندها را نگرفتم، این قلب باز نشد، این گوش شنوا نشد، ایمان به خدا و قیامت در من نیامد.
قرآن کریم تمام تلاشش این است که ما تزکیه شویم؛ و انسان تا انسان تزکیه شدهای نباشد، انسان نیست. انسان وقتی انسان است که تزکیه شده باشد؛ و الا با بقیه حیوانات چه فرقی میکند. حیوانات هم مسیری را طی میکنند که انسان طی میکند؛ انسان تا تزکیه نشده باشد انسان نمیشود.
آنچه دل را سنگ میکند
– آرزوهای دراز دل انسان را سنگ میکند.
– اگر اهل عبادت نباشیم دل ما سنگ میشود.
– اگر یاد مرگ نباشیم دل ما سنگ میشود.
– اگر حرف زیاد بزنیم، حرف زیادی بدون ذکر خدا دل را سنگ میکند. «مَن جلس مجلساً ولَم یزِد فیه علماً لم یزد مِن الله إلا بُعدا» شما در مجلسی نشستهاید و در آن جلسه به علم و معرفت شما اضافه نشد، به همان اندازه از خدا فاصله میگیرید. من با بعضی از دوستانمان و رفقا وقتی باهم تلفنی صحبت میکنیم بعد از صحبتهایمان برای هم حدیث میخوانیم که آن دقایق یکچیزی از هم یاد گرفته باشیم. چقدر خوب است که این را شما داشته باشید. در جمع خانوادگی نشستید ۶ ساعت بگوبخند و بخور و… یکی از شماها بلند شود یک حدیث بخواند و جلسه را از آن چیزی که هست خارج کنید. لااقل برای شما حسنه نوشته بشود. یک آیه قرآن را ترجمه کنید. نگذارید جلساتتان خراب شود.
– یکی از آن چیزهایی که قلب را قاسی میکند حرف زدن خدا بدون ذکر خداست و شنیدن حرفهای بیهوده.
– گناه دل را سخت میکند.
– بعضی از کارها باعث سختدلی میشود و باید از آنها پرهیز کرد. امام صادق علیهالسلام فرمودند: شما را بهطورکلی نهی میکنم از اینکه بر رحم خود خاک بریزید زیرا این کار موجب قساوت قلب است و کسی که قلبش قسی شد از پروردگار عزوجل دور خواهد شد[۱۳]. رحم خود را دفن کردید شما دیگر کاری نداشته باشید چون باعث قساوت قلب میشود. سند این روایت قوی است.
بقیه موارد را در نوبت بعد با قید حیات برای شما میگویم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱]. بقره/ ۲
[۲]. بقره/ ۱۸۵
[۳]. انسان/ ۳
[۴]. واقعه/ ۶۴
[۵]. هود/ ۱۲۰
[۶]. مطففین/ ۱۴
[۷]. بقره/ ۶
[۸]. بقره/ ۷۴
[۹]. اسراء/ ۸۲
[۱۰]. انعام/ ۴۳
[۱۱]. کهف/ ۱۰۴
[۱۲]. بقره/ ۲۳۲
[۱۳]. الکافی، ج ۳، ص ۱۹۹