بسم الله الرحمن الرحیم
سلسله جلسات سخنرانی دهه اول محرم ۱۴۴۴
با موضوع مقاومت
جلسه هشتم – ۱۴۰۱/۰۵/۱۴
برنامه کوتاهمدت و بلندمدت دشمن نسبت به اهلبیت
زیارت عاشورا این را به ما یاد میدهد که نحوه عملکرد دشمن نسبت به اهلبیت در این مسیر چگونه است. لذا چند لعن در زیارت عاشورا آمده است که این لعنها هرکدام مجموعهای از تعلیمات و درس را برای ما دارد. دیشب این بخش را مطرح کردیم که «لَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ و َاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیها».
گفتیم دشمنان اهلبیت مقام اهلبیت را دفع میکنند و ازاله میکنند. دفع و ازاله را معنی کردم که دو عملیات دارند؛ کوتاهمدت و بلندمدت. کوتاهمدت جلوگیری میکند و بلندمدت براندازی میکند. میخواهند کلاً اهلبیت از مدیریت جامعه دستشان قطع بشود. حالا بخشهای دیگر را عرض میکنم.
معنای «مَقامِکُمْ» و «مَراتِبِکُمُ» در زیارت عاشورا
«مَقامِکُمْ» مَقام یا مُقام که محل ایستادن را میگویند، جایگاه است، موقعیت است. زیرساخت است. هرکدام از اینها هم شرح دارد ولی من فقط اشاره میکنم. بحث گسترده و مفصل است. الان فرصتش نیست که بیان شود. فقط دارم به شما کد میدهم. زیارت عاشورا همه بخشهایش کد است و پیام است. «مَقامِکُمْ» جایگاه رهبری اهلبیت است.
«مَراتِبِکُمُ»؛ مراتب از خدای تعالی شروع میشود تا میرسد به پایینترین مرحله رهبری در کوچکترین واحد جامعه که خانواده است؛ مرد خانه که رهبر خانه است. «مَراتِبِکُمُ» یعنی نظام رهبری، یعنی فرماندهی؛ یعنی حاکمیت اهلبیت در جامعه.
این مراتب را چه کسی تنظیم کرده؟ «رَتَّبَکُمُ اللَّهُ» رتّب یعنی ثابت کرد و در جایگاه خودش محکم کرد. به قول ما مصدر باب تفعیل است. به معنای ترتیب است. برای دوام به کار میرود؛ یعنی اولاً خدای تعالی شما را در جایگاه سیاسی، معرفتی، معنوی، الهی، رهبری علمی و همه این موضوعات، برتر از تمام عالم قرارداد.
ثانیاً این رتّب یعنی یکی پس از دیگری است. پشت سرهم است. ثالثاً این ترتیب با کل نظام هستی بهصورت مستمر و هماهنگ و ادامهدار است مراتب اهلبیت علیهمالسلام.
مصادیق مراتبی که خدا برای اهلبیت در نظر گرفته است
اگر بخواهیم دقت کنیم که جایگاه اهلبیت در جامعه چقدر اهمیت دارد چند نکته را باید خدمت شما عرض کنم. فرهنگ اهلبیت و جایگاه اهلبیت و حکومتی که این فرهنگ باید داشته باشد و حاکم باشد در جامعه، این یکی از آن مراتب است.
اگر بخواهیم «مَراتِبِکُمُ الَّتی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیها» را ببینیم چیست! یکی این است که فرهنگ اهلبیت در جامعه حاکم باشد و اینکه اندیشهای که باید در جامعه حاکم باشد باید با اصل نظام هستی و کل نظام هستی هماهنگ باشد تا این حکومت درست در جای خودش قرارگرفته باشد و رابطهاش درست باشد. پس اندیشه حاکمیتی فرهنگ اهلبیت باید با کل نظام هستی ارتباط تعریفشده داشته باشد.
یک نقشه جامع و کاملی را اهلبیت برای اداره جامعه دارند که بحث مستقلی دارد که نقشه اهلبیت برای اداره جامعه تا قیامت چیست که ما این را از زیارت عاشورا هم به دست میآوریم و بیان میکنیم که باید در یک فرصتی آن را توضیح داد.
این نقشه جامع که هدایت بشر را به عهده گرفته است و از حرکت نبوت آغاز میشود و به امامت میرسد و پیغمبر تحویل امام میدهد تا امام ادامه بدهد و آن را به مقصد برساند، این هم یکی از آن مراتب اهلبیت است؛ چون از نبوت به اهلبیت میرسد.
یکی دیگر از آن مراتب اهلبیت، رابطه امت و پیروان اهلبیت با اهلبیت است که بر اساس هدایتی که میشوند مقدار قربی که به این خاندان پیدا میکنند ازنظر علم و تقوا و معنویت و بصیرت و دشمنشناسی و عشقشان؛ این رابطه یکی از آن مراتب است.
جایگاه رهبری سیاسی اهلبیت باید در فکر سیاسی مردم شکل بگیرد و قوام پیدا کند
جایگاه رهبری اهلبیت در جامعه مهم است و اساسی است؛ لذا ائمه معصومین علیهمالسلام بااینکه قدرت ملکوتی داشتند برای از بین بردن دشمنان خودشان هرگز از آن تواناییهای غیبیشان استفاده نکردند. دائماً مردم را ارشاد کردند. بنای آنها این بود که مردم رشد سیاسی پیدا کنند. رشد عقلایی پیدا کنند. در زمینههای مختلف رشید شوند. بنای آنها این بود که جامعه، جامعه معنوی رشید بالغ و عاقل شود؛ یعنی میخواستند جایگاه رهبری سیاسی اهلبیت در فکر سیاسی مردم شکل بگیرد و قوام پیدا کند. مردم بپذیرند این جایگاه را؛ چون اگر در ذهنشان محکم نشود سریع از بین میرود.
مقامی که خدا به اهلبیت داده محدود به معنویات نیست؛ حاکمیتی است
پس خدای تعالی این مقام را به اهلبیت عنایت کرد و این مقام الهی است. این مقام الهی محدود به معنویات نمیشود. نگوییم بله ما هم قبول داریم؛ دیگران هم قبول داشتند که اینها شخصیتهای معنوی جامعه بودند. چه کسی میتواند بگوید که امام حسین معنویت نداشت؟! امام حسن مجتبی و امام زینالعابدین معنوی نبودند؟! معنوی بودند. ما میخواهیم بگوییم که این مقام که خدا برای اهلبیت ترتیب داده ربطی به معنویت ندارد.
اصلاً بحث بر سر معنویت نیست. این مقام از نوع رهبری سیاسی و مدیریتی است که این معنویت مانع مدیریت سیاسی هم نمیشود.
امیرالمؤمنین در اوج معنویت بود. شبی هزار رکعت نماز میخواند ولی شمشیر هم میزد و یکشب ۴۰۰۰ نفر را سر میزد. معنویت مزاحم آن کار نیست. همین شخصی که دستش در مقابل دشمن نمیلرزد و زرهش پشت ندارد، یک بچهای میدید پاهایش میلرزید. درب خیبر را بلند کرد اما پایش نلرزید و کمرش خم نشد ولی اشک بچه یتیم امیرالمؤمنین را از پا درمیآورد؛ یعنی آن بعد معنوی هیچوقت مانع مدیریت نمیشود. اینها قابلجمع است در شخصیت الهی و معنوی اهلبیت علیهمالسلام.
این مقام که اینجا میگوید «دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ» منظورشان فقط بعد معنوی نیست. رسول خدا، هم معنوی بود هم سیاسی. رسول خدا تشکیل حکومت داد. جامعه را تقسیمبندی کرد. حاکم و فرماندار میفرستاد. امیرالمؤمنین را به یمن فرستاد. کارهای مفصلی را امیرالمؤمنین و پیغمبر اکرم انجام میدادند. خود پیغمبر اکرم مؤسس جامعه است. ادارهکننده جامعه است. در قرآن کریم به آنها اشارهشده است. وقتی ویژگیهای رسول خدا را میخوانیم میبینیم که اینها فقط معنوی نیست؛ سیاسی است.
«أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکمْ» آیه ۵۹ سوره نساء است. «أَطِیعُوا اللهَ» آیا فقط یعنی در معنویت اطاعت کنید؟ اگر پیغمبر گفت بروید جنگ کنید؛ یعنی نکنید؟ فقط گفت نماز بخوانید، گوش بدهیم؟ «أَطِیعُوا اللهَ» یعنی فقط بروید مکه؟ پیغمبر هر وقت گفت که بروید حج و روزهبگیرید گوش بدهیم؟ ولی گفت جنگ کنیم، بگوییم نه این سیاسی است؟ اینطور نیست. «وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ» ۱۹ بار در قرآن بهکاررفته است.
«النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» آیا این معنوی است؟ آیا اخلاقی است؟ یعنی اگر امر دائر شد که پیغمبر حفظ شود یا مؤمن؛ مؤمن باید خودش را فدای پیغمبر کند. این آیه ۶ سوره مبارکه احزاب است.
«وَ شٰاوِرْهُمْ فِی اَلْأَمْرِ فَإِذٰا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اَللّٰهِ» به پیغمبر دستور میدهد که با مردم مشورت کن؛ اما وقتی به هر مطلبی رسیدی به خدا توکل کن و انجام بده. آیه ۱۵۹ سوره آلعمران است. این آیه دارد مدیریت میکند. مدیریت سیاسی را دارد میگوید که مشورت بکن بعد کاری که خواستی بکنی با عزم و توکل به خدای تعالی انجام بده؛ یعنی برو برای کارهای عبادی و معنوی مشورت کن؟ این نیست که. کاملاً بحث، بحث مدیریت جامعه است. بحث، بحث سیاسی است. بحث دقیق حاکمیتی و حکومتی است.
منکرین جایگاه سیاسی اهلبیت، مورد لعن خدا هستند
معلوم شد که مدیریت و رهبری اسلام هم خدا تعیین میکند. «رَتَّبَکُمُ اللَّهُ» یعنی سیاست از دیانت جدا نیست. اگر کسی جدا کرد با قرآن و عترت و با همین زیارت عاشورا مخالفت کرده است. اگر کسی آمد گفت سیاست از دیانت جداست، جنگ باخدا کرده. چرا؟ چون گفت «لَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ».
مگر ما نگفتیم که این مقام سیاسی و حاکمیتی است؟! یعنی دیانت اهلبیت، دیانت پیغمبر و امیرالمؤمنین و بقیه اهلبیت مثل سیاست آنهاست؛ یعنی مقام آنها چه مقامی بود؟ مقام حاکم و رهبری جامعه. اگر این مقام را کسی انکار کند لعَنَ الله.
این لعن یعنی مبارزه باخدا. لعن فقط به معنای دور از رحمت خدا نیست؛ یعنی جنگ باخدا. مبانی سیاست و مدیریت و رهبری جامعه اسلامی، قانونگذاری و اجرای قانون باید از طرف خدا ترتیب داده شده باشد. همه این امور باخدا است. ببینید چقدر زیارت عاشورا محتوا دارد!
«رَتَّبَکُمُ اللَّهُ» یعنی فقط خدا معیار رهبری را تعیین میکند. نمیشود بنشینید دورهم و تصمیم بگیرید که چه کسی رهبر شما باشد. فقط خداست که قوانین اجتماعی سیاسی اقتصادی نظامی و فرهنگی و همه شئون جامعه را مرتب میکند و ترتیب میدهد. این آن نقشه جامع است. بر اساس آن نقشه جامع اهلبیت را حاکم کردند.
مأموریت رهبر و مدیریت اسلامی را خدای تعالی تعیین میکند؛ نه شورا و سقیفه
بحث فقط بحث دعا خواندن نیست. «رَتَّبَکُمُ اللَّهُ» یعنی مأموریت رهبر و مدیریت اسلامی را خدای تعالی تعیین میکند. آنها مثلاً میخواهند با شورا دورهم بنشینند و سقیفه و بعد هم بگویند که امیرالمؤمنین خیلی آدم خوبی است و واقعاً شخصیت بزرگواری است اما ۳۳ چهارساله است و به درد رهبری نمیخورد. الان یکمشت پیرمرد داریم که تجربهشان بیشتر است؛ فعلاً رهبر باشند تا چند وقت دیگر ایشان هم میشود.
اینطور شد که گفتند رهبر باید یک هیبتی داشته باشد. حضرت علی خب شوخ بود. برخلاف اینکه میگویند خشن بود. اینطور نبود. خیلی هم شوخ و بشاش بود؛ مثلاً بنده را خیلیها در خطبه میبینند. بالاخره امامجمعه در خطبه نباید شوخی کند، نباید لطیفه بگوید. باید شأن خود را حفظ کند. بعضیها مینشینند پهلوی ما، بعد میگویند ما فکر نمیکردیم شما اصلاً بخندی!
امیرالمؤمنین خیلی شوخ بود. البته خشن فی ذات الله بود. خشن نسبت به حلال و حرام بود. هیچ تعارف باکسی نداشت. اینها گفتند رهبر باید یک جذبهای داشته باشد ولی او ندارد. ایشان خیلی شوخی میکند شوخی کردن با رهبری نمیسازد.
یا گفتند دموکراسی بوده و ما یک رأی داشتیم و دادیم به اولی. دیگر الان وقت نداریم هر وقت مثلاً این مُرد، به تو رأی میدهیم. حضرت زهرا با امیرالمؤمنین میرفت درب خانه مهاجر و انصار را میزد و به آنها میگفت یادتان نیست که پیغمبر دست علی را بالا برد؟ گفتند بله ولی ما در همین یکی دو روز به ابوبکر رأی دادیم و دیگر از رأیمان برنمیگردیم.
رهبر جامعه اسلامی وکیل نیست؛ ولی است
زیارت عاشورا میگوید که اینها همه بیربط است. اینطور نیست که فرهیختگان جامعه بنشینند و بگویند که فلان کس بشود رهبر. رهبر را خدا تعیین میکند. معیارها را میدهد. ملاکها را میدهد. لذا در همین جامعه خودمان هم دیدهاید میگویند چهار سال رهبر بود؛ حالا چهار سال بعد یکی دیگر باشد. انگار که رهبری مثل ریاست جمهوری است! اینطور نیست.
رهبر وکیل نیست ولی است. وکیل را شما میتوانید عزل کنید. وکیل را شما میتوانید سرکار بگذارید. مثلاً میگویید شما وکیل من هستی برو فلان کار را انجام بده؛ بعد مثلاً دارد از در بیرون میرود بگوید من شما را از وکالت عزل کردم چون بد راه میروی. یک کس دیگری وکیل باشد. وکیل است که انسان میتواند عزل و نصب کند.
رهبری را نه میشود عزل کرد نه نصب کرد. مجلس خبرگان هم نمیتواند رهبر را عزل و نصب کند. فقط تشخیص میدهد، نه اینکه نصب میکند. خبرگان نصب نمیکند. شما به آنها وکالت دادید. مجلس خبرگان وکیل شماست که بگردد پیدا کند ببیند که این معیارها و ملاکها در چه کسی وجود دارد. اعلام میکند که در فلانی وجود دارد. اگر خداینکرده خلافهایی مرتکب شد و از تقوا و عدالت و از علم افتاد، اعلام میکند که ملاکها را دیگر این آقا ندارد. منعزل میشود. آنها عزل نمیکنند.
بحث ما بر سر رهبری و ولایتفقیه نیست. من دارم رهبری اهلبیت را میگویم. این را پیش آمد که عرض کردم.
پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین در وقت عزل و نصب، معیارهای الهی را در نظر میگرفتند
حتی خود پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین میخواستند عزل و نصب کنند معیارهای الهی را در نظر میگرفتند. امیرالمؤمنین میخواست انتخاب کند مالک اشتر را انتخاب کرد. محمد بن ابی بکر را انتخاب کرد. محمد بن ابی بکر پسر ابوبکر بود ولی در دامن امیرالمؤمنین بزرگشده بود. شخصیت بزرگواری است. خدای تعالی او را رحمت کند. فرمانروای مصر بود. با همین توطئههایی که کردند او را کشتند در کنار رود نیل و الاغی را پوست کندن و سر بریدند و محمد بن ابی بکر را داخل بدن الاغ کردند و الاغ را سوزاندند. شبیه عهدنامه مالک اشتر چیزی هم برای محمد بن ابی بکر امیرالمؤمنین نوشته است. بعد از او مالک را فرستاد به مصر.
در عزل از مسئولیتها بهمحض اینکه خبردار میشد طرف صلاحیتش را ازدستداده زود او را عزل میکرد. صبح کسی را قاضی کرد بعدازظهر برداشت. طرف پرسید آیا من خلافی کردم؟ حکم بهناحق دادم؟ حضرت فرمودند که به من خبر دادند تو در مسند قضا در نگاهها به همه یکسان نگاه نکردی. آنوقت الان طرف وارد میشود و قاضی تمامقد جلوی او بلند میشود و بهطرف دیگر اصلاً نگاه نمیکند.
رسول خدا معاویه را تبعید کرد. حَکم بن ابیالعاص که عموی عثمان بود را گفت از مدینه بیرون برود و فرمود تا وقتی من اینجا هستم به این منطقه نیاید. یا گفت فلان کس را هرکجا که دیدید بکشید. پیغمبر دستور داد. همین پیغمبری که میگوییم رحمت للعالمین است. اینها را باید باهم دیگر دید. شریح قاضی را که قاضی بود امیرالمؤمنین او را عزل کرد. باز که آنها او را آوردند سرکار، حکم به قتل حسین علیهالسلام داد.
یک مورد در تاریخ نداریم که پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین به خاطر اقبال عمومی کسی را نصبکرده باشند. اصلاً اینطور نیست. فرمانده لشکر جوان میگذاشت؛ جوانگرایی چیز خوبی است اما باید حافظ قرآن میبود. میپرسید که چقدر قرآن حفظ است و چه ویژگیهایی دارد. نه اینکه چون آقازاده است و چون موقعیت دارد و اقبال عمومی دارد. اقبال عمومی یعنی رأی اکثریت. اصلاً اینطور نبود. این بحثها نبود.
نفوذ دشمنان در مدیریت جامعه با جنگ روایتها
دشمنان اهلبیت برای اینکه بتوانند به اهداف خودشان برسند کودتا کردند، براندازی کردند. برنامههای متعددی را در دستور کار خودشان قراردادند. نفوذ در مدیریت و رهبری جامعه کردند. این کار را هم از همان روزی که پیغمبر از دنیا رفت نکردند که بگوییم ۳ روز طول کشید و در این سه روز سقیفه تشکیل دادند. این مردم چه مردم بدی بودند که در طی ۷۰ روز… نه؛ اینیک برنامه طراحیشده و تنظیمشده از قبل بود. من فرصت تبیین اینها را ندارم متأسفانه.
پیغمبر که مطلبی میگفت، بلند میشدند از وسط جلسه فرهیختههای جامعه، همانها که مشاهیر بودند و فرهیختههای جامعه بودند و مردم روی آنها حساب میکردند، میگفتند یا رسولالله این حرفی که الان زدی خودت گفتی یا وحی بود؟ خیلی مهم است این مطلب. این القا میکرد به مردم که پیغمبر غیر از وحی هم حرفهایی میزند. باید بررسی کنیم ببینیم فردا اگر گفت پسرعموی من جانشین من است آنجا بشود بگوییم از آن حرفهایی بود که از خودش زد و وحی نبود. چون در ذهن شما شک ایجاد میشود. مردم همه فهمیدند که این نباید باشد؛ اما تحت جنگ روایتها بودند. تحت تأثیر مارپیچ سکوت بودند.
روشهای براندازی حکومت اهلبیت
پس اول برای اینکه بتوانند براندازی کنند، نفوذ در مدیریت و رهبری جامعه کردند.
دوم انسجام بین مخالفین اهلبیت بود. یک امت شدند. زیارت عاشورا میگوید امه؛ یعنی انسجام دادند و مخالفین را دورهم جمع کردند و کردندشان یک گروه.
سوم منزوی کردن اهلبیت و یارانش بود. هرکس میگفت با پیغمبر و اهلبیت است یک انگی به او میچسباندند و بلایی سر او میآوردند. خود امیرالمؤمنین را منزوی کردند.
جنگ روایی راه میانداختند. ترور شخصیت میکردند. شایعهسازی میکردند. حرفهای بیربط میزدند. شعارهای مردمپسند میدادند. انحراف آراء عمومی به رفراندوم علیه حکومت داشتند. همینکه عرض کردم که گفتند ما یک رأی داشتیم و دیگر به فلانی دادیم. نوبت علی که برسد به او هم میدهیم؛ و منتهی کردن رفراندوم به براندازی حکومت اهلبیت.
شعارهایشان چه بود؟ میگفتند صحابه اجماع کردند. صحابه! آنها که با پیغمبر بودند؛ آنها اجماع کردند. یا میگفتند امت اجماع کرده. تکیهشان به اجماع امت بود. میخواستند مشروعیت سازی کنند. یکی از کارهایی که دشمن میکند برای اینکه اهلبیت را خانهنشین کند مشروعیت سازی است. شعار حفظ منافع مردم میدادند. گفتند نه ما باید فدک را از زهرا بگیریم. برای چه؟ پیغمبر به او داده. گفتند نه الان لشکر اسلام در مقابل دشمن میخواهد قرار بگیرد این لشکر باید تجهیز شود. اموالی که در اختیار هست نمیرسد. فدک را باید هزینه کنیم به نفع مردم. باید فدک را بگیریم برای تجهیز لشگر. این کارها را میکردند تا جذب کنند غافلان را و رفاهزدههای عیاش را و سیاستمداران رفاهزده را.
هدفشان درگیر کردن مردم با اهلبیت بود در مسائل اقتصادی و در منافع مادی. شعار چه دادند؟ «حَسْبُنَا کِتَابُ الله»! اینها همان مقاومت شکنیهاست. تمام پایههای مقاومت را اینها آرامآرام دارد متزلزل میکند. «حَسْبُنَا کِتَابُ الله» یعنی اهل نماز باش، اهل روزه باش، اهل حج باش، سالی چند مرتبه مکه برو. نمازهایت را به جماعت بخوان، هیچ مشکلی نیست. چاپ قرآن کن در تیراژ وسیع. الان مگر نمیکنند؟ عربستان را ببینید چه چاپ قرآنی دارد! اما هیچ محتوایی ندارد.
مقام اهلبیت را میخواهید بفهمید، زیارت جامعه بخوانید
پس ببینید «دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ» گفتم که کار کوتاهمدت است و کار بلندمدت چیست؟ «و َاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ» یعنی براندازی حاکمیت و حکومت اهلبیت؛ یعنی از بین بردنی که دیگر برنگردد. کدام مقام؟ کدام مرتبت؟ «رَتَّبَکُمُ اللَّهُ» مردم ترتیب نداده بودند. خدا اینها را ترتیب داد.
زیارت جامعه را بخوانید. اگر بخواهید مقام اهلبیت علیهمالسلام را بفهمید که چیست، اگر زیارت جامعه را بفهمید یک مقداری از آن را میفهمید که مقام اهلبیت کجاست. این مقام را هم خدا ترتیب داده.
گفتم که اینها خودشان موسسه تا سیس کردند. شدند امت؛ یعنی اکثریت هستند. تعدادشان بالاست. رنگ مردمی و شعارهای مردمفریب دارند. آرا آنها جوری نفوذ پیداکرده که طرفدار دارند. افکار عمومی را در دستشان گرفتهاند. دارای تشکیلات هستند چون امت هستند.
در بین نیروهای ارزشی اتحاد نیست
همینالان فضای مجازی به دست کیست؟ شیعه و دوستداران مکتب اهلبیت و همین بچه حزباللهیها و نیروهای ارزشی و حسین حسین گوها، فضای مجازی آیا به دست اینهاست؟ همان مقداری را هم که دارند همدیگر را میسابند؛ بهجای اینکه همافزا بشوند و بهجای اینکه متحد شوند. فضای مجازی خیلی میتواند کار انجام دهد ولی متأسفانه اول آن فضا در اختیار نیست و آن یک مقدار هم که در اختیار هست هزارتا بوق است؛ اما آنها اینطور بودند و متحد شدند.
مگر به همین سادگیها میشود حسین را کشت؟ مقدمات میخواهد
حرکتشان قبل از اینکه نظامی باشد سیاسی بود. عرض کردم که اول باید «اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ» بشود؛ بعد «دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ» باید بشود تا «قَتَلَتْکُمْ» بشود. مگر به همین سادگیها میشود حسین را کشت؟ امام حسین علیهالسلام را از طفولیت با پیغمبر دیدند.
رسول خدا بالای منبر بودند. حسین علیهالسلام ۳، ۴ ساله بود و وارد مسجد شد. پایش به فرش گیر کرد. یکدفعه افتاد. پیغمبر از منبر آمد پایین دواندوان او را بغل گرفت و نوازش کرد. بالای منبر نشست و آرام کرد. دوباره با مردم شروع کرد به صحبت کردن. شما تصور این قصه را بکنید. مردم اینها را دیدهاند. کسانی که در کربلا هستند این صحنهها را دیدهاند.
امام حسین علیهالسلام دیر زبان باز کرد. پیغمبر اکرم ایستاده بود به نماز. موقع گفتن اللهاکبر است. نوه آمده کنار سجاده پیغمبر ایستاده. امام حسین هم خواست بگوید نتوانست. بار دوم پیغمبر گفت، بار سوم گفت تا بار هفتم حسین علیهالسلام توانست بگوید اللهاکبر. از آن زمان تشریع شد که مسلمانان مستحب است که تکبیرات افتتاحیه را هفت مرتبه بگویند. یک بخش از ریشه تشریع این مسئله را هم این قصه میدانند؛ یعنی در تشریع احکام، حسین علیهالسلام هست. این عمل یعنی باعث شد که مستحب شود.
اینها را دیده بودند که پیغمبر سجده را طولانی میکرد تا حسین علیهالسلام از روی دوشش کنار برود. اینها را بگیرید تا وقتیکه حضرت بزرگ شد بعد رابطه امیرالمؤمنین با امام حسین را دیده بودند. مگر میشود که این امام حسین را به این سادگیها کشت؟ آن مقدمات را میخواهد.
آن امت «اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ» برنامهشان این بود که اندیشه و فرهنگ اهلبیت را دچار تردید کنند ولی مأموریت این طیف کودتای سیاسی و براندازی مکتب اهلبیت و فکر اهلبیت و منزوی کردن اهلبیت بود از مدیریت و هدایت جامعه. این مشکلات همگی برای شیعیان اهلبیت تا امروز هست.