بسم الله الرحمن الرحیم
سلسله جلسات سخنرانی دهه اول محرم ۱۴۴۴
با موضوع مقاومت
جلسه اول – ۱۴۰۱/۰۵/۰۷
محبت به اهلبیت علیهمالسلام اساس اسلام است
خدای تعالی را شاکریم از اینکه توفیق داد بار دیگر محرم را درک کنیم و برای سید جوانان بهشت، ریحانه النبی، حسین بن علی بن ابیطالب اشک بریزیم، سوگواری کنیم و به این وسیله ابراز محبت کنیم.
رسول خدا فرمودند: «لِکلِّ شَیءٍ أساسٌ، وَ أساسُ الإسلامِ حُبُّنا أهلَ البَیتِ»[۱] برای هر چیزی ریشه و اساسی است و اساس اسلام حب ما اهلبیت است. پایه و بنیان اسلام محبت به اهلبیت علیهمالسلام است.
یکی از جلوههای محبت به اهلبیت علیهمالسلام همین شرکت در مجالس سوگواری و عزای اهلبیت بهخصوص حسین علیهالسلام است.
عاشورا را بهانه میکنیم تا فرهنگ اعتقادیمان را بالا ببریم
هرسال در این ایام و لیالی راجع به مکتب اهلبیت عموماً و مکتب امام حسین علیهالسلام مطالبی را از منظرهای گوناگون برای شما بیان کردم. هر بار به یک بخشی و یک گوشهای از واقعه کربلا و جریان طف پرداختم.
در این نوبت هم سعی میکنم که در همین مسیر حرکت کنم و به یک گوشه از مسائل انبوه کربلا و این جریان عظیم که در طول تاریخ جریان دارد و ادامه هم خواهد داشت بپردازم و نکاتی را خدمت شما عرض کنم.
کربلا و عاشورا را بهانه میکنیم تا از دین و اخلاق و تربیت و اجتماع و سیاست و امثال اینها سخن بگوییم. فرهنگ دینی خودمان و فرهنگ اعتقادی خودمان را بالا ببریم. بعد هم وقتی فهمیدیم، انشاءالله عمل کنیم که البته عامل به این دستورات کم است متأسفانه.
اگر عامل به دستورات اهلبیت علیهمالسلام بودیم، یک جامعه توسعهیافته بودیم
اگر عامل به دستورات اهلبیت علیهمالسلام زیاد بود، جامعه ما خیلی جلو بود، خیلی نورانی بود، خیلی توسعهیافته بود. متأسفانه ما نورافکن هدایتهای اهلبیت علیهمالسلام را خاموش کردیم و به دنبال شعله کبریت و شعله شمع میگردیم که راه را پیدا کنیم. خب به مقصد هم نمیرسیم.
مگر انسان میتواند در برق خاطف راهش را پیدا کند؟! اگر در بیابانی گیر کرده باشید و راه را گم کرده باشید، باید نور جلوی شما باشد تا بتوانید مسیر را پیدا کنید. با رعدوبرق که انسان راهش را پیدا نمیکند. برقی که یکلحظه میزند و فضا روشن میشود و بعد دوباره خاموش میشود و ظلمات میشود، شما میخواهید در چنین برقی مسیر هدایتی خودتان را پیدا کنید؟
اینکه دارم عرض میکنم بیان امیرالمؤمنین است. با برق، در بیابان تاریک انسان هدایت نمیشود. هر چیزی غیر از قرآن و اهلبیت در جلوی ما باشد برای پیدا کردن مسیر، ضلالت و گمراهی است. انسان را به مقصد نمیرساند. انسان به نتیجه نمیرسد؛ در زندگی روزمره، در بازار، در زندگی خانوادگی، در ادارات، در مسائل مختلف سیاسی، دولتمردان، مسئولین، کارگزاران، در همهجا حرف زده میشود و هر کس حرف میزند اما در مقام عمل، عامل کم است.
اگر عامل به دستورات اهلبیت باشد عرض میکنم که زندگی ما توسعهیافته خواهد شد. خیلی نورانیتر از اینکه هست باید باشد.
اینها گفته میشود، هرسال هم بیان میشود، در جلسات مختلف با شیوههای گفتاری خوب؛ بنده زبانم الکن است و زیاد بلد نیستم صحبت کنم ولی بعضیها قشنگ هم تبیین میکنند و سخن میگویند ولی در مقام عمل میبینیم که چیزی نیست.
باید اهل اطاعت از اهلبیت بود
باید به خدمت امام رسید و از او درس گرفت و تربیت شد؛ و در زندگی بر اساس همان تربیت عمل کرد. باید اهل اطاعت از اهلبیت بود. اینکه بگوییم ولایتی هستیم اما در مقام عمل عامل نباشیم نمیشود؛ چون امام غیر از وحی چیزی نمیگوید. مستقیم از خدای تعالی دستورات را برای ما بیان میکند. مِن لَدُن حکیم میگیرد و به ما میگوید.
قرآن کریم هم توصیه کرده است که «اَطیعُوا» از رسول خدا اطاعت کنید. از ولی خدا تبعیت کنید. در روایات هم فراوان داریم که باید اطاعت و تبعیت کنیم. امروز هم در نماز جمعه بنده به مناسبت، فرازهایی را از زیارت جامعه کبیره خواندم خدمت شما که آنجا هم باز به همین مسئله اطاعت اشاره میکند.
اگر بخواهیم به مقصد برسیم باید مکتب اهلبیت جلوی چشم ما باشد. زندگی که میگویم از اول صبح یعنی در طول ۲۴ ساعت همه کارهای ما، نشستوبرخاستهای ما، خواب و خوراکمان باید طبق دستورات باشد. اینطور ولی نیست.
اطاعت از اهلبیت بیقیدوشرط است
البته این اطاعت قید و شرط هم ندارد. اطاعت اهلبیت اینطور نیست که بگویم با این شرایط هست و در غیرازاین شرایط نیست.
ما در زندگیمان از افراد متعددی باید اطاعت کنیم؛ مثلاً در قرآن کریم دارد که از پدر و مادر باید اطاعت کرد. از مثلاً معلم و استاد باید اطاعت کرد، باید تبعیت کرد؛ اما اینها قید دارد؛ اما راجع به پیغمبر اکرم و راجع به امام معصوم سلاماللهعلیهماجمعین قید ندارد؛ چون حرف آنها گزاف نیست. حرف آنها من لدن حکیم است، از خدای تعالی گرفته شده است، از وحی گرفته شده است، قاعده دارد، اساس دارد، لذا اطاعت از آنها قید ندارد.
آیا کسی که خداوند امر کرده که او را اطاعت کنیم، اگر به چیز خلافی امر کرد، ما باید تبعیت و پیروی کنیم؟ مثلاً پدر و مادر را گفته است که اطاعت کنید. اگر این پدر و مادر ما را امر به خلاف کردند و از ما یک معصیتی خواستند نعوذبالله، مثلاً شب عروسی میگویند فلان کار را انجام بده؛ یا همسر انسان از انسان خلافی را بخواهد و امثال اینها آیا ما میتوانیم دستور خدا را تخلف کنیم و بگوییم چون او امر کرده و تو خودت گفتی که باید از او تبعیت کنی، پس من انجام میدهم. اینجا آن قید هست.
هر جا دیدی اطاعت دارد به معصیت کشیده میشود، رها کن
این را مقدمه گفتم تا مطلبی از امام حسین علیهالسلام خدمت شما عرض کنم. روایت قشنگ است؛ خوب دقت کنید.
ابن شهرآشوب در کتاب مناقب خودش این روایت را نقل میکند به نقل از اسماعیل بن رجاء و عمرو بن شعیب مینویسد که روزی امام حسین علیهالسلام بر عبدالله بن عمرو بن عاص عبور کرد. حضرت داشت رد میشد و عبدالله بن عمرو بن عاص هم آنجا بود.
دیدهاید بعضی وقتها وقتی کسی دارد رد میشود، افرادی که آنجا هستند شروع میکنند به حرف زدن. این عبدالله گفت «مَن أحَبَّ أن یَنظُرَ إلى أحَبِ أهلِ الأرضِ إلى أهلِ السَّماءِ فَلیَنظُر إلَى هذا المُجتاز» شبیه این در کتب دیگر هم آمده اما مضمونش یکی است؛ که اگر کسی دوست دارد نگاه کند به کسی که دوستداشتنیترین شخص در زمین برای آسمانیان است، پس نگاه کند به این رهگذر. رهگذر امام حسین علیهالسلام بود که داشت رد میشد.
بعد گفت که از شبهای صفین تا امروز، من با این آقا صحبت نکردم و سخن نگفتم. چون عبدالله بن عمر رفت در لشکر معاویه.
دشمن از آدم تعریف کند خیلی است. «الفضلُ ما شَهِدَتْ به الأعداءُ» گفت محبوبترین شخص در زمین برای آسمانیان حسین است.
ابوسعید خدری میگوید که من آنجا بودم و این سخن را شنیدم. به او گفتم من واسطه میشوم بیا برویم پیش امام حسین. چرا از صفین تا الان دیگر با او صحبت نکردی؟! او را آوردم پیش امام حسین. امام به او فرمود: تو میدانی من محبوبترین زمینیان نزد آسمانیان هستم، بااینحال با من و پدرم در جنگ صفین جنگیدی، شمشیر برداشتی و در مقابل ما ایستادی. به خدا سوگند که پدرم از من بهتر بود. حالا تو میگویی که من بهترین هستم ولی پدر من از من بالاتر بود.
عبدالله بن عمر عذر آورد که رسول خدا خودش به بنده فرمود که پدرت را اطاعت کن؛ یعنی توجیه کرد که بله من میدانستم که تو و پدرت بهترین افراد زمین برای آسمانیان هستید؛ اما چه کنم که پدرم به من دستور داده بود که از حسین فاصله بگیر و از علی فاصله بگیر. گفت با شما ارتباط نداشته باشم. این خواست رسول خدا بود که من از پدرم اطاعت کنم. پدرم هم گفت دور علی نگرد. معذور بودم.
میخواهم بحث تربیت را عرض کنم. تربیت شدن اینجاست. ببینید امام علیهالسلام چطور جواب داده. در جواب عبدالله حضرت ۳ مطلب فرمود خیلی آرام؛ اما وقتی به ما یک چیز بدی بگویند زود از کوره درمیرویم و جواب طرف را میدهیم.
حضرت چند سؤال از او کرد. اول از او پرسید، آیا سخن خدا را تو نشنیدی که «وَإِنْ جَاهَدَاکَ عَلَى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا»[۲] تو این کلام خدا را نشنیدی که اگر پدر و مادر شما را تشویق کردند به چیزی که به گرفتاری میافتی و به جهالت میافتی که چیزی را که باور نداری شریک من قرار بدهی، در این صورت از آن دو اطاعت نکن؟! آیا این آیه را نخواندی و نشنیدی که خدا میگوید اگر خواستند برای من شریک قائل شوی یا کارهای امثال این را بخواهند از آنها اطاعت نکن؟!
سؤال دوم؛ رسول خدا گفته از پدرت اطاعت کن، باشد؛ آیا حرف رسول خدا که فرمود «إنما الطاعه فی المعروف»[۳] این را نشنیدی که گفت اطاعت فقط در معروفات است نه در منکرات؟! تو در معروف باید از پدرت اطاعت کنی.
معروف آن چیزی است که عقل و شرع روی آن صحه میگذارد. هم شرع میگوید اشکال ندارد، هم عقل میگوید که ممدوح است. حضرت دارد تذکر میدهد که اطاعت از پدر و مادر را تا جایی اجازه داریم که این اطاعت باعث نشود که شما منکر مرتکب شوید. مادرت ناراحت میشود؟ با یک لطافتی، با یک روشی باید متوجه کنید و خودتان انجام ندهید.
سؤال سوم؛ همان رسول خدا که تو میگویی گفته است از پدرت اطاعت کن، فرمود: «لاَ طَاعَهَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَهِ اَلْخَالِقِ»[۴].
پیغمبر یک دستور جهانی داده است. یک قاعده کلی داده است. یک اصل و قاعده ثابتی را برای ما بیان میکند. شبیه این روایت را امیرالمؤمنین هم دارد که از افراد تبعیت کنید، اطاعت کنید، رئیس شماست، پدر شماست، مادر است، دوست است، رابطه کاری دارید، اطاعت کنید عیبی ندارد. ازلحاظ اخلاقی هم خوب است؛ اما آنجایی که خالق دارد معصیت میشود راه اطاعت از افراد بسته است. اجازه ندارید. تا جایی میتوانید اطاعت کنید که اطاعت خدا هم باشد. اگر معصیت خدا شد دیگر نمیتوانی بگویی که پدرم بود، همسرم بود.
جواب را خیلی روشن با حدود و مرزهای اطاعت حضرت بیان کرد. میفرماید هر جا که دیدی اطاعت دارد به معصیت کشیده میشود رها کن. چقدر با منطق زیبا آرام و با همان گفتههای شخص جواب او را داد. چون او گفت پیغمبر به من گفته، حضرت هم فرمود پیغمبر اینها را هم گفته. چرا داری بهانه میآوری؟! تو کینه داشتی نسبت به علی بن ابیطالب و ما.
از آنطرف هم او نمیتوانست جایگاه امام حسین علیهالسلام را نادیده بگیرد و شروع کرد به تعریف کردن از امام حسین. حضرت با بیان پیغمبر، توجیه غلط او را برای او گفتند و او را تربیت کردند. شبیه این در تاریخ موارد فراوانی داریم که حسین علیهالسلام ما را تربیت کرده است و ما را تربیت میکند. اگر در مکتب او قرار بگیریم یاد میگیریم که باید چگونه برخورد کنیم و زندگی ما باید چگونه باشد.
امام حسین، اخلاق مجسم است
امام حسین را میخواهی ببینی، اخلاق مجسم است. صبر میخواهی ببینی، حسین! تقوا میخواهی ببینی، تسلیم میخواهی ببینی، رضا میخواهی ببینی، توکل میخواهی ببینی، همهاش در حسین علیهالسلام هست.
ده شب در اینجا راجع به رضا صحبت کردیم. همهاش از حسین علیهالسلام گفتم در ده شب. اگر دوستان یادشان باشد. امام حسین از آن لحظهای که شروع کرد به حرکت کردن فرمود: «رِضا اللهِ رضانا اهلَ البیت»[۵] رضایت خدا رضای ماست؛ تا آن لحظهای که سرش را گذاشت روی زمین و گفت «الهی رِضاً بِرِضِاکَ».[۶]
مقام توکل را عرض کردم از حسین علیهالسلام که امام حسین علیهالسلام اخلاق مجسم. است. هر چه فضیلت در عالم هست اگر بگردید که مصداقش را پیدا کنید، میگویم حسین؛ علیهالسلام ایثار، وفا، مواسات.
از برخورد امام حسین با مخالفینش درس بگیریم
زندگی امام را مرور کنید. برخورد امام را با مخالفینش در مقام عمل ببینید. واقعاً خیلی سخت است. کسی که به تو فحش داده، تهمت زده، آبروی تو را برده، بیحیایی کرده نسبت به تو، با او جوری برخورد کنی که آن شخص بعد از مدتی محبت تو در دلش بیوفتد و مرید شود. خیلی سخت است؛ وقتی کسی به آدم فحش میدهد، آدم جوری برخورد کند که بعداً بشود مبلغ انسان، مرید انسان.
تحمل ما کم است؛ اما اگر در مکتب امام حسین تربیت شویم راحت است. یاد میگیریم که چهکار کنیم. البته افراد هم باید قابلیتی داشته باشند. بعضی وقتها به بعضی محبت میکنی ازقضا اسکنجبین صفرا فزود؛ فکر میکنیم باید محبت کنیم بعد طرفْ مطالبه گر میشود. طرف باید یک فهمی داشته باشد. البته باید مورد را تشخیص بدهید. برای هرجایی جواب نمیدهد. باید در تشخیص دقت داشته باشیم.
شخصی است به نام عصام بن مصطلق -خیلی قصه جالبی است- میگوید وارد شهر مدینه شدم. حسین بن علی را دیدم. خیلی خوشنام و مقام و منزلتی دارد. مقام و منزلت حسین علیهالسلام من را به تعجب و شگفتی انداخت. بهطوریکه حسادتی که نسبت به پدرش علی بن ابیطالب داشتم من را بهشدت تحت تأثیر قرارداد. رفتم جلو و به او گفتم تو پسر ابو تراب هستی؟
آن موقع که به علی بن ابیطالب ابو تراب میگفتند در مقام مذمت میگفتند؛ برای اینکه حضرت دائم روی خاک مینشست! بااینکه ابو تراب بودن مقام بلندی است برای امیرالمؤمنین.
گفت تو پسر ابو تراب هستی؟ حضرت فرمود: بله. تا گفت بله، شروع کرد به سب و شتم امام حسین و پدرش. بدوبیراه گفت. امام حسین نگاهی از روی رأفت به این شخص کرد و بعد گفت: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ، بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَنِ ٱلرَّحِیمِ، خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ»[۷].
حضرت این آیه را خواند که کظم غیظ کند. بالاخره کسی به پدر آدم بدوبیراه بگوید، آن هم پدری که علی بن ابیطالب است و بهترین خلق عالم است که روایتش را میدانید که پیغمبر خدا وقتی میخواست دعا کند به حق علی دعا کرد و گفت: گشتم در تمام عالم کسی را نزد خدا محبوبتر از او ندیدم که خدا را به او قسم بدهم. آنوقت کسی جلوی آدم بایستد و به چنین پدری و به خود آدم فحش بدهد!
بعد فرمودند: آرام باش! برای من و خودت از خداوند طلب مغفرت کن. اگر از ما یاری میخواستی ما تو را کمک میکردیم. اگر از ما طالب حمایت بودی ما تو را پشتیبانی میکردیم. اگر هدایت و ارشاد طلب میکردی ما تو را راهنمایی میکردیم. حضرت به او محبت کرد.
عصام میگوید آثار ندامت و پشیمانی در چهره من نقش بست. خودم فهمیدم که چقدر پشیمانم. بعد امام فرمود: سرزنشی بر تو نیست. خدای تعالی تو را میبخشد. مهربانترین مهربانان خداست. حالا یک حرفی زدی؛ حالا هم که پشیمان شدی و در چهرهات معلوم است که پشیمان شدهای. خدا میبخشد.
بعد فرمود: تو اهل شام هستی؟ گفت: بله. فرمود: خداوند ما و تو را زنده نگه دارد و هر حاجتی و نیازی داشتی با ما در میان بگذار. در شهر غریب هستی؛ اگر چیزی خواستی بگو ما به تو بدهیم. امیدوارم که به خواست خدا هر چه میخواهی به بهترین وجه پیدا کنی.
عصام میگوید زمین با تمام وسعتی که داشت بر من تنگ شد. دوست داشتم من را در خودش ببلعد. در همان لحظه این را در خودم احساس کردم که سرتاسر زمین را بگردم محبوبتر از حسین و پدرش پیش من کسی نیست.
آن آدم فحاش بددهنی که به امیرالمؤمنین و حسین علیهماالسلام فحش داد، با این برخورد درست شد. این تربیت امام حسین علیهالسلام است.
خیمه حسین علیهالسلام وقتی برپا میشود، اگر بفهمیم و عمل کنیم، تربیت میشویم
بحث من این شبها تربیتی نیست. یکی دو نکته گفتم که بگویم خیمه حسین علیهالسلام وقتی برپا میشود در جنبههای مختلف که ما به امام حسین مراجعه کنیم بهره میبریم، از او درس میگیریم، تربیت میشویم، آدم میشویم، انسان میشویم و اگر این مسیر را درست کنیم جامعه ما نورانی میشود اگر همه ما مسیر را بفهمیم و عمل کنیم.
حالا در همین مسائل اگر کسی به ما کوچکترین چیزی بگوید، پدرش را درمیآوریم. نمیایستیم هرچه دلش خواست به ما بگوید. یک حرفی زده باید جوابش را بدهیم؛ و الا نمیشود که همینطور بایستیم نگاهش کنیم. توجیه میکنیم. البته عرض کردم بهشرط اینکه قابلیت در طرف باشد. اگر قابلیت نبود چهکار کنیم؟ جواب بدهیم؟ نه. «بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»[۸] ولش کن برو. اصلاً جواب دادن به آن معنا نداریم. «إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»[۹].
مقاومت، مسیر مهمی است در زندگی افراد هدفمند و متفکر
بحثی را که از امشب به حول و قوه الهی شروع میکنم و مطرح میکنم یکی از موضوعات مهمی است که در صحرای کربلا واقع شده است. البته مقدماتش از زمان پیغمبر اکرم بیان شده و در آیات قرآن به آن اشاره شده.
مسیر مهمی است در زندگی بشر؛ در زندگی هرکسی که فکری دارد، هدفی دارد و به یک مآلی میاندیشد. در زندگی حسین علیهالسلام و همچنین در مراحل مختلفی که در این حرکت حسینی از مدینه تا کربلا وجود داشت موج میزند. در خطابههای حسین علیهالسلام اشاره به این کلمات شده است که اینها را باید به نطق دربیاوریم و عرض کنیم که از این جملات منظور همینهاست.
آنجایی که حسین علیهالسلام صدایش بلند میشود که «هیهات من الذله» این یعنی چه؟ برگشتش به کجاست؟ آنجایی که میگوید برای دفاع از دین جدم آمدم و برای امربهمعروف و نهی از منکر آمدهام؛ ریشه این کجاست؟
بحث من راجع به مقاومت است. البته مقاومت بحث گسترده و مفصلی است. من فقط از منظر عاشورا و کربلا و حوالی آن این بحث را مطرح میکنم. توضیح میدهم تا بفهمیم که مقاومت چیست و این عنصر مقاومت در زندگی ما چه نقشی دارد. از مسائل عادی زندگیمان تا مسائل بزرگ جامعهمان با مقاومت عجین است. الان هم جریان مقاومت در جهان اسلام مطرح است که دایره بزرگتری از مقاومت است. مقاومت از نقطه شروع میشود تا به یک دایره بزرگ میرسد. این را ما از امام حسین علیهالسلام یاد میگیریم و درس میگیریم.
اگر لازم شد این بحث را با بعضی از مسائل مطابقت میدهیم. مقاومت شقوق فراوانی دارد؛ اما فقط نگاه من اجمالاً به کربلا و عاشورا خواهد بود و سعی میکنم از مجموعه معارفی که در این بخش داریم فقط استفاده کنم و زیاد توسعه ندهم. البته امکان دارد برای اینکه مطالب روشنتر شود، به مطالب دیگری هم که مقدمات آن است اشاره کنم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . الکافی، ج ۲، ص ۴۶
[۲] . لقمان/۱۵
[۳] . صحیح بخاری/۷۲۵۷
[۴] . بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۸۵
[۵] . موسوعه کلمات الامام الحسین، ص ۳۲۸
[۶] . مقتل الحسین مقرم، ص ۷۵۳
[۷] . اعراف / ۱۹۹
[۸] . فرقان/ ۷۲
[۹] . فرقان/ ۶۳