بسم الله الرحمن الرحیم
سلسله جلسات بیان ویژگیهای قرآن
جلسه نهم
قرآن کتاب ضربالمثل نیست؛ اما مثلهای عبرتآموز دارد
«وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقرآن مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ» آیه ۲۷ سوره مبارکه زمر فرمود: و در این قرآن از هر نوع مثلی برای مردم آوردیم؛ باشد که آنان پند گیرند.
قرآن کریم با مثلهایی که میزنند میخواهد مردم از این مثلها پند بگیرند و در مسیر هدایت قرار بگیرند. این خودش یکی از صفات و ویژگیهای قرآن است. قرآن کتاب ضربالمثل نیست اما در آن مثلهای عبرتآموز برای هدایت وجود دارد.
سطوح مختلفی از انسانها مخاطب قرآن هستند
قرآن دعوت میکند، راهنمایی میکند، دستگیری میکند، تذکر میدهد، تعلیم میدهد، هدایت میکند و البته مخاطبان قرآن هم همه در یک سطح نیستند. سطوح مختلفی از انسانها مخاطب قرآن هستند. معارف قرآن فطری است و با فطرت بشر سازگاری دارد. با فطرت همه انسانها سروکار دارد ولی همه افراد از یک فهم برخوردار نیستند.
افراد متفاوت هستند. داشتههایشان، علمشان، قدرت درکشان فرق میکند؛ پس باید معارف را با روشهای مختلف برای افراد مختلف در نظر گرفت؛ یعنی سطح فکر مخاطب و اندیشه مخاطب و عمق باورش همه اینها را باید در نظر گرفت چون همه اینها باهم در یک سطح نیستند و قرآن هم چون برای همه بشر نازلشده است، باید جوری آیات را تنظیم کند که همه افراد با سطوح مختلف فکری و عقیده و باوری که دارند بتوانند از این آیات بهره بگیرند.
و الا اگر سطوحش تنظیم نشود و این مطالب رعایت نشود، یک عده میگویند چون این آیات خیلی ساده است پیشش نمیروند. یک عده میگویند این آیات خیلی سنگین و عمیق است به درد ما نمیخورد و این را ما نمیفهمیم. لذا قرآن اگر خیلی ساده باشد، آنهایی که متعمق هستند و عمیق فکر میکنند، میگویند خیلی ساده است و خدمت قرآن نمیآیند. خیلی هم سخت و سنگین و عمیق باشد یک عده دیگر میگویند اینها به درد ما نمیخورد و سراغ قرآن نمیآیند. قرآن باید برای همه باشد و همه بتوانند از آن استفاده کنند.
قرآن مثل میزند تا مطالب عمیق را سهلالوصول کند
خدای تعالی با آوردن قصص و با آوردن مثل و امثال اینها، معارف بلندی را که میخواهد به افراد برساند که متوجه بشوند مثلاً راجع به فلان موضوع چه مسیری طی شده است و چه مفاهیمی وجود دارد، اینها را در قالب مثل مطرح کرده است. مطلب را سهلالوصول کرده است. آسان کرده است و در اختیار قرار داده است.
پس اگر به بیان قرآن توجه کرده باشید، گاهی قرآن از راه حکمت و موعظه و جدال احسن مطالب خودش را مطرح میکند؛ بهعلاوه از مثل هم استفاده میکند. ضربالمثل هم میزند که عرض خواهم کرد. گاهی هم از داستان و قصه استفاده میکند. بالاخره وقتی میخواهد تربیت کند و تعلیم بدهد و میخواهد انسان را به مقصد برساند از همه این کارها استفاده میکند و ضروری هم هست.
در کار تعلیم و تربیت و هدایت انسان، باید از هر وسیلهای که میتواند کار هدایت خودش را انجام بدهد، بهره ببرد؛ بنابراین وقتی قرآن میخواهد مطالب بلند و عمیق و دقیق خودش را همهکس بفهمند و عمومی کند، از مثال استفاده میکند. ضربالمثل میزند که نمونههایش را برای شما میگویم که ببینید چقدر مطلب دقیق و عمیق است و درعینحال که عمیق است با یک مثال همان مطلب عمیق را آسان میکند و سبک میکند. سبک نه به معنای بیارزش یعنی سهلالوصول میکند تا افراد استفاده کنند.
برهان تمانع
مثلاً یکی از آن مسائل بسیار سخت توحیدی که در قرآن مطرحشده است و از مسائل اعتقادی مهم است، مسئله برهان تمانع است. یکی از آن بحثهای فنی است. گاهی همین برهان تمانع را که مسئله توحید است، در قالب مثالی بیان میکند که افراد بفهمند.
من قسمتی از برهان تمانع را برای شما میگویم. به قول ما طلبهها در قالب یک قیاس استثنایی مطرح میشود که قضیه شرطیه دارد و قضیه حملیه دارد که حالا قضیه شرطیه و حملیه چیست، بماند سرجایش. مطلب را با دو آیهای که در قرآن آمده خدمت شما عرض میکنم.
آیه ۲۲ سوره مبارکه انبیا را دقت کنید. مطلب سنگینی هست که میخواهم ساده بگویم و مثال قرآنی را هم بگویم انشاءالله توجه دارید. میفرماید «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» این آیه همان قضیه شرطیه است که عرض کردم. اگر در زمین و آسمان غیر از خدا یک خدای دیگر بود؛ یعنی دو خدا بود، تنظیم عالم به هم میخورد؛ چون آن خدا میگفت باران بیاید، این خدا میگفت آفتابی باشد. آن خدا میگفت شب باشد، این خدا میگفت روز باشد. فساد ایجاد میشد. این یک آیه است که دارد نکتهای را بیان میکند.
یک آیه دیگر در سوره مبارکه ملک آیه ۳ و ۴ «… مَا تَرَى فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِیرٌ» در اینجا هم قضیه حملیه است. میفرماید شما وقتی به خلق خدا نگاه میکنید، به مخلوقات خدا نگاه میکنید، هیچ اختلافی در آن نمیبینید. هیچ ناهماهنگی در آن نمیبینید. یک نگاه کنید به عالم. «فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ» دوباره نگاه کنید. آیا سستی میبینید؟
شما میتوانید تصور کنید که خورشید یک دقیقه دیرتر طلوع کند یا غروب کند؟ طبق آن قاعدهای که برای او ریخته شده است عمل نکند! فصول سال را در نظر بگیرید که مثلاً ۱۰ روز یا ۲۰ روز تأخیر داشته باشد. ساعتها را ببینید. در خلق خدا دقت کنید. گیاهان را ببینید. موجودات دریایی را ببینید. موجودات آسمانی را ببینید. کرات را ببینید. این مداری که کرات بر آن مدار دارند سیر میکنند، بهاندازه حتی کمتر از یک اپسیلون اگر اینطرف و آنطرف شود تمام عالم کیهانی به هم میخورد. اینطور نیست که شما فکر کنید هر طور دلشان خواست اینها حرکت میکنند. نظم خاصی دارد. هیچ سستی و فتوری نیست.
بعد دوباره تکرار میکنند «ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ» دوباره نگاه کن! دهباره نگاه کن! شما الآن به همین گل شمعدانی که جلوی شما هست، به پرچمهایش نگاه کنید. به کاسبرگهایش نگاه کنید. به شاخهها نگاه کنید. ببینید با چه دقتی و با چه نظمی و با چه لطافتی اینها در کنار هم قرارگرفته است. میفرماید بازهم نگاه کن. ناتوان میشوید. نمیتوانید ایراد بگیرید. امکان ندارد ایراد بگیرید.
پس ببینید در یک آیه دارد میگوید که شما تمام عالم را که نگاه کنید نظم در آن قرارگرفته است. یک آیه دیگر برای اینکه ما متوجه بشویم میفرماید: اگر در این عالمی که اینهمه نظم دارد دو خدا بود، فساد ایجاد میشد. یک قضیه قیاس استثنایی اینجا تشکیل داده است که در این قیاس ما میتوانیم به این نتیجه برسیم که تعدد خدایان بخواهد در عالم وجود داشته باشد مایه فساد نظام عالم خواهد شد. آسمان و زمین به هم خواهد خورد. درست است؟
لذا در سلسله بههمپیوسته موجودات عالم که خدای تعالی آنها را خلق کرده است، هیچ تفاوتی و گسیختگی و ازهمپاشیدگی نیست. در نظام عالم هر موجودی را که شما فرض کنید مشغول انجاموظیفه خودش است و سرگردانی در این عالم وجود ندارد. لذا هر بینندهای دنبال سستی در عالم باشد خسته برمیگردد. نمیتواند پیدا کند. آیه هم همین را میفرماید که بروید دوباره نگاه کنید و چند بار هم نگاه کنید، خسته و ناتوان برمیگردید و چیزی گیرتان نمیآید چون تمام عالم روی یک نظمی دارد کار خودش را انجام میدهد.
اینیک مطلب عمیق دقیق علمی است که در دو آیه گفتهشده است. کسانی که عادی قرآن را میخوانند برایشان سؤال پیش میآید که یعنی چه مثلاً دوباره نگاه کنیم خسته برمیگردیم؟ چه چیز را میخواهد بگوید؟ در یک آیه قسمتی را گفته، در آیه دیگر بخش دیگر را گفته و خلاصه خواسته بگوید اگر خدا دوتا باشد عالم به هم میریزد. این عصاره مطلب است.
مثال ساده برهان تمانع
حالا این را در سوره مبارکه زمر آیه ۲۱ بهصورت یک مثال آورده است؛ یعنی خدای تعالی مطلب را بهصورت مثال آورده است که همه بفهمند. آن مطلب سنگین و همان مطلب عمیق را که میخواهد بگوید نظام عالم اگر دوتا خدا داشته باشد اوضاعش به هم میریزد، این را چگونه گفته است؟ فرمود: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا رَجُلا فِیهِ شُرَکَاءُ مُتَشَاکِسُونَ وَرَجُلا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلا …».
خدای تعالی مثالی زده است. چه مثالی زده؟ مردی است که مملوک شرکا است. یک عبدی است که چند مولا دارد که آن مولاها باهم در این عبد شریک هستند و درباره این عبد باهم دائم اختلاف دارند. مثلاً یکی میگوید برو گوشت بخر، یکی میگوید برو پشتبام را جارو کن. باهم درباره این عبد مشاجره دارند. بعد میفرماید که یک مرد هم هست که زیرمجموعه یک مولا است. دارد کارهای او را انجام میدهد و تنها تسلیم یک نفر است. آیا این دو مرد باهم یکساناند؟
میخواهد بگوید عالم هم همینطور است. اگر ۵ خدا داشته باشیم یا دو خدا داشته باشیم، این دو خدا بخواهند خدایی کنند، عالم به هم میریزد. مثل همان عبدی میماند که ۵ مولا داشته باشد. آن مطلب سنگین را که برهان تمانع به آن میگویند که ممنوع است در عالم چند خدا داشته باشیم، با یک ضربالمثل ساده این مطلب را برای ما فرمود.
ضربالمثل شیوه تربیتی همه کتب آسمانی است
لذا در آیه ۲۷ سوره مبارکه زمر که محور بحث امروز ما است -که عرض میکنیم داریم صفات قرآن را برای شما بیان میکنیم- در این آیه شریفه دارد خدای تعالی یک صفت دیگر از صفات قرآن را میگوید که ما در این قرآن برای شما ضربالمثل آوردیم. «مِنْ کُلِّ مَثَلٍ» از هر چیزی برای شما مسئلهای آوردیم. این را توجه دارید که خود خدای تعالی فرموده است که در همه عرصهها و در همه زمینهها مثل داریم.
این را هم بدانید که کتب آسمانی، چه تورات و چه انجیل ضربالمثل داشتند. چون این یکی از روشهای تربیتی است. «ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ» این روش قرآن است که مطالب بزرگ را و مطالب دقیق را در قالب مثالهای بزرگ معرفی میکند و آن مطلب را تبیین میکند. غیر از برهان راه مثل را هم برای افراد قرار داده است تا بالاخره راهنمایی شوند.
باید از مثلها به علم برسید
اما باید این را هم بدانید و توجه داشته باشید که در این مثلها نباید متوقف شد. باید انسان از مثل بیاید بالاتر. باید فهمش را بیاورد بالاتر. یک کسی با ضربالمثل زندگی میکند، یک کسی هم با تعقل زندگی میکند. اینها باهم فرق دارند. انسان باید از ضربالمثل عبور کند و به مقام علم برسد. از مقام علم عبور کند و به مقام عقل برسد. از عقل عبور کند به شهود برسد. اینطور نیست که فقط خودش را در این مرحله نگه دارد. باید معقول خودش را مشهود خود کند.
خدای تعالی هم به ما هم این را تذکر داد «وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ» اینکه میبینید ما برای شما مثالهایی را میزنیم، جز انسانهای عالم و دانا به اینها نمیرسد؛ یعنی شما باید از ضربالمثل به علم برسید. از علم به عقل برسید. از عقل به شهود برسید. کسانی که با علم به عقل میرسند آنها موردتوجه هستند.
پاسخ به یک شبهه
قرآن وحی الهی است. نفسی در آن وجود ندارد. مصون از نقص و کمبود است. بعضیها آمدند اشکال کردند که باآنکه قرآن همهچیز را دارد و خدا هم میخواهد مطالبی را به ما بفهماند، عیبی ندارد؛ ضربالمثل همهجا هست. حکمای ما هم وقتی میخواهند حرف بزنند مثال میآورند. این درست است. در بحث تعلیم و تربیت و هدایت از مسئله ضربالمثل استفاده میکنیم. اتفاقاً بعضی وقتها یک مطلب خیلی عمیق و بلند و مهمی را انسان با ضربالمثل کوتاه خیلی خوب میتواند بفهمد. این اشکالی ندارد؛ اما چرا خدا مثلاً به پشه مثال زده است؟ چرا به عنکبوت مثال زده است؟ حالا که دارد مثال میزند و ضربالمثل میگوید، خدا به این عظمت و بزرگی، خلقت به این عظمت و بزرگی، بیاید ضربالمثلهایی که میزند از مواردی استفاده کند که در (به قول عامه مردم) شأن خدا باشد.
سطوح مختلف مثلهای قرآنی
خداوند در قرآن کریم از برهان استفاده میکند، از مثل استفاده میکند، از قصص استفاده میکند که بستگی دارد به آن مطلب. یکوقت مطلب، مطلب سنگینی است، ضربالمثل هم سنگین است. یکوقت هست مطلب سبک است، مثل کوچک میزند.
یکوقت میگوید «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقرآن عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ» اینطور است که یک مطلب بزرگ است. میگوید اگر این قرآن را ما نازل میکردیم بر کوه از خوف خدا و از خشیت الهی میدیدید که این کوه متلاشی میشد. مطلب وقتی مهم و بزرگ شد مثالش هم بزرگ و خاص میشود.
اما اگر مطلب حقیر و کوچک شد، مثال هم کوچک میشود. مثلاً درباره کسانی که به غیر خدا تمسک جستند و به غیر خدا متمسک میشوند فرمود: «مَثَلُ الَذینَ اتَّخذوا مِنْ دونِ اللّهِ اولیاءَ کمَثلِ العنکبوتِ اتَّخَذَتْ بیتاً وَ اِنَّ أَوْهَنَ البیوتِ لبیتُ العنکبوتِ» کسانی که باید تکیهگاهشان خدا میبود، خدا را کنار گذاشتند به چیزهای کوچکی دستاندازی کردند، دیدهاید که مثلاً میآیند میگویند ما امیدمان به شماست! به یک بندهای که خودش منشأ ابتلائات است امید دارد یا مثلاً همه حواسش به امضای کسی است یا مثلاً حواسش به یک جریان مختصر است.
کسانی که به غیر خدا تکیه کردند، میگوید اینها مثل عنکبوت هستند که رفته است خانه ساخته است. خانه عنکبوت را دیدهاید؟ خیلی مهندسی است. عنکبوتهایی که در جنگلها خانه میسازند که خانههایشان چند متر است و بزرگ است و خیلی هم مهندسی ساز است و خیلی دقیق است ولی با یک باد از بین میرود. آنوقت کسی بیاید تکیهگاهش را خانه عنکبوت قرار بدهد که با یک دست کلاً از بین برود!
میگوید آنکسی که بهجای اینکه تکیه به خدا بدهد به غیر خدا تکیه داد، مثل عنکبوتی میماند که خانه ساخته است اما خانه را در باد ساخته است. محکم هم نیست. «مَثَلُ الَذینَ اتَّخذوا مِنْ دونِ اللّهِ اولیاءَ کمَثلِ العنکبوتِ اتَّخَذَتْ بیتاً وَ اِنَّ أَوْهَنَ البیوتِ لبیتُ العنکبوتِ» ۴۱ سوره مبارکه عنکبوت. سید حسن نصرالله در سخنرانیاش گفت که خانه اسرائیل خانه عنکبوت است. سستترین خانههاست. واقعاً هم همینطور است.
همه عالم در مقابل خدای تعالی کوچک است
پس بزرگی و کوچکی مثال اصلاً مطرح نیست. اصلاً بحث ما سر مثال کوچک و بزرگ نیست. بهعلاوه اینکه بزرگی و کوچکی یک امر نسبی است. مثلاً تیر چراغبرق هشت متری، نسبت به درخت ۱۵ متری کوچک است؛ اما همین تیر برق ۸ متری نسبت به یک میله آهنی ۳ متری بزرگتر است. کوچک و بزرگی نسبی است.
وقتی دو چیز باهم سنجیده میشوند میگوییم یکی کوچک و یکی بزرگ است؛ اما نسبت به خدای تعالی همهچیز کوچک است. وقتی میخواهیم نسبت به خدا بگیریم کسی بزرگ نیست. چیزی بزرگ نیست. همه عالم در مقابل خدای تعالی کوچک است.
خدای متعال در قرآن میفرماید که جمعکردن سایه برای من یسیر است و آسان است. قبض یسیر به آن میگویند. جالب است که وقتی به قیامت میرسد و به عالم هستی میرسد، برای قیامت میگوید که جمعکردن عالم هستی برای برپا کردن قیامت، برای من یسیر است. هر دو را با یسیر میگوید؛ چون برای خدا کوچک و بزرگ معنی ندارد. برای ما معنی دارد. برای خدا همه عالم کوچک است. چیزی بزرگ نیست.
در ضمن کوچکی و بزرگی جثه که معیار بزرگی و کوچکی آن شیء نیست. الآن شما فیلم و پشه را در نظر بگیرید. به تعبیر امام صادق سلاماللهعلیه هر چه پشه دارد فیل دارد. تازه پشه دو بال هم اضافهتر از فیل دارد. پس بزرگی و کوچکی جثه معیار بزرگی و کوچکی نیست.
انواع مثلهای قرآنی
آیاتی که در قرآن کریم دارد مثال میزند و تمثیل را آورده است ببینیم که چگونه است. خدای تعالی در قرآن چند جور این مثالها را آورده است.
یک دسته از آیات است که اصلاً به مثال بودن و تمثیل تصریح کرده است؛ مثلاً سوره مبارکه جمعه «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا» از اول با مثال شروع کرده است. یک عدهای که به دستورات عمل نمیکنند مثل همان الاغی هستند که بارش کتابخانه است. الاغ از آن کتاب چقدر بهره برده است؟ هیچ استفاده نکرده است. درازگوشی که این بار روی دوشش است خودش از آن بار هیچ استفاده نکرده است. یک عده اینطورند با مثال از اول شروع میکند و میگوید.
«… فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ…» ۱۷۶ اعراف. مثال او مثل سگ هار است که وقتی به او حمله میکنند دهانش را باز میکند و زبانش را بیرون میآورد و لهله میزند، اما اگر رهایش هم بکنی باز دهنش باز است و لهله میزند. میگوید بعضیها اینطورند. از همان اول مثال میزند. این یک دسته از آیات است.
یک دسته دیگر از آیات اول به مسئله موردنظر تصریح نمیکند. مطلب را بیان میکند بعدازاینکه بیان کرد، اصل مطلب را که مطرح کرد، بعد به مثل بودن آن مطلب اشاره میکند. مثل آیهای که امروز خواندم. آیه ۲۱ سوره مبارکه حشر «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ» میفرماید اگر قرآن را بر کوه نازل میکردیم میدیدید که از خشیت خدا متلاشی میشود. این را میگوید، بعد میگوید «وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ». اینها مثالهایی است که ما برای مردم میزنیم. این هم یک دسته از آیات است که البته زیاد است و من فقط دارم برای شما نمونه میگویم.
یک دسته هم آیاتی است که بدون اشاره به مثل بودن محتوا را بیان میکند. بعد با حرفی از حروف تشبیه مثل «کاف» مثل را بیان میکند. آیه ۱۴ سوره مبارکه رعد «…وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ إِلَّا کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمَاءِ لِیَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ…» کسانی که بهجز خدا کس دیگری را صدا میکنند، بهجای اینکه یا الله بگویند چیز دیگری را صدا میکنند، چیزی گیر آنها نمیآید. چه کسی میخواهد جواب آنها را بدهد؟ اینها مثل چه کسی میمانند؟ «کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ» مثل کسی میماند که دستشان را برده از زیرآب بهجای اینکه دستش را کاسه کند و آب را بالا بیاورد، دستش را بازکرده آب را میخواهد به دهانش برساند که چون دستش باز است آب از آن میریزد.
ببینید چقدر مثال قشنگی خدای تعالی میزند. اگر غیر خدا را صدا بکنی؛ یعنی دستهایت را باز کردی و داری آب جمع میکنی. اینجا کلمه مثال را نیاورده است. با حرف کاف مثال را بیان کرده است. در قرآن از این موارد هم زیاد داریم.
دسته دیگری از آیات، آیاتی است که هیچ اشاره ضمنی و تصریحی به تمثیل نکرده است. اصل جریان واقعی است. دارد مطلب دقیقی را میگوید؛ اما صبغه تمثیل دارد. میتوانیم از آن استفاده تمثیل کنیم/ مثل سجده فرشتگان بر حضرت آدم که آنجا دارد یک مطلب واقعی را میگوید/ همه بر حضرت آدم سجده کردند/ اینیک امر واقعی است اما از آن میفهمیم که آدم سمبل انسان کامل است. از آن نمونهگیری میکنیم. نماد است.
در سوره مبارکه الرحمن دارد که «وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ» گیاهان و درختان بر خدا سجده میکنند. واقعاً اینطور است؛ اما دارد چه چیزی را به ما نشان میدهد؟ اینکه یعنی همه موجودات عالم در مقابل خدای تعالی خاشع هستند. از این آیه این را میفهمیم و این مثال را برداشت میکنیم.
پس ما چهار دسته آیات داریم که در قرآن مثال را برای ما تبیین میکند.
در تمثیل وجه شبه باید مراعات شود
در تمثیل و تشبیه باید توجه داشته باشید که وجه شبه در نظر گرفته شود. وقتی چیزی را شبیه چیزی میکنیم باید مثلاً یک توافقی داشته باشد. مثلاً میگوییم فلانی مثل شیر است. اگر میخواهیم بگوییم فلانی مثل شیر است، منظورمان این نیست که در جنگل دارد چهار دستوپا راه میرود و نعره میکشد. نمیگویند در اینجا مثل شیر است. میخواهند بگویند که شجاع است. در شجاعت مثال شیر میزند. مثالی که زده میشود باید وجه شبه را در آن در نظر گرفت که در این مثالهای قرآنی کاملاً این وجه شبهها در نظر گرفتهشده است.
کتابی که با مثل پند میدهد
درسی که امروز از قرآن گرفتیم این است که قرآن خودش را معرفی میکند و میگوید من مجموعهای هستم برای هدایت شما و برای رساندن شما به مقصد که از مثل استفاده میکنم «وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ» شاید پند بگیرید. این کتابی است که با همین مثلها شما را پند میدهد.