سلسله مباحث شیطان شناسی؛ جلسه بیست و سوم

ریشه تسلط شیطان بر انسان، پیروی کردن از هوای نفس است

کارشناس روابط عمومی ۱۱ اسفند ۱۴۰۰ ۰

بسم‌الله الرحمن الرحیم

شیطان شناسی- جلسه بیست و سوم

۱۴۰۰/۱۲/۱۱

مثل پوست تخم‌مرغ

فصل پنجمی که در رابطه با رفتار شیطان در قرآن کریم به آن می‌رسیم، مسئله تسلط‌جویی و سلطه گری شیطان است. در جلسه چند هفته قبل، یکی از آیات این بخش را مطرح کردم و این نکته را گفتم راجع به احاطه کامل شیطان که آیه ۳۶ و ۳۷ سوره مبارکه زخرف و همچنین آیه ۲۵ سوره مبارکه فصلت درباره آن بود. «وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ وَإِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» و آیه «وَقَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ» که این «قَیَّضْنَا» «قیض» در اصل به معنای پوست تخم‌مرغ است؛ یعنی شیطان مثل پوست تخم‌مرغ بر جوجه‌های انسان مستولی می‌شود. این را چون آن جلسه توضیح دادم به آیات دیگر می‌پردازم.

این دو آیه برای همه درس‌آموز است و برای علما بیشتر از همه

پس یکی از سلطه‌یابی‌‌های شیطان احاطه کامل است. دومین کاری که در سلطه‌یابی می‌کند، مسئله تعقیب و کنترل است. آیه ۱۷۵ و ۱۷۶ سوره مبارکه اعراف که این دو آیه آیات مهم و پردرسی برای همه ما هستند. می‌فرماید «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ» به پیغمبر دستور می‌دهد که بر آن‌ها بخوان سرگذشت آن‌کسی را که آیات خودمان را به او دادیم ولی سرانجام خودش را از آن آیات تهی کرد و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد. خیلی این دو آیه درس‌آموز است برای همه و برای علما بیشتر از همه. کسی که کار علمی می‌کند برای او بیشتر درس‌آموز است.

غوایت، نشانه تسلط کامل شیطان بر انسان است

«فَأَتْبَعَهُ» اِتباع از ریشه تَبَعَ است یعنی پشت چیزی یا شخصی حرکت کردن. به معنای تعقیب است و دنبال کسی راه افتادن. این قصه راجع به بلعم باعورا است. آدم عجیبی بوده که برای شما عرض خواهم کرد. به خاطر اینکه بلعم تعلق به دنیا و تبعیت از نفسش پیدا کرد، «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ» درنتیجه به خاطر این پیروی دچار پستی شد. از هوای نفسش پیروی کرد و به‌سرعت شیطان به سمت او آمد و بر او مسلط شد و او را تحت کنترل خودش درآورد و مبتلا کرد به غوایت. «مِنَ الْغَاوِینَ» شد.

قبلاً راجع به غوایت و ضلالت صحبت کردیم که غوایت به‌مراتب بدتر از ضلالت است؛ چون غوایت ضلالت و گمراهی‌ای است همراه تحیر. حالتی است که انسان راه را گم کند و هدف را هم از دست بدهد. یک‌وقت انسان هدف به دستش است، مسیر را گم می‌کند اما حرکت می‌کند. اگر کسی هم هدف را گم کند، هم راه را گم کند می‌شود جزو غاوین که نشانه تسلط کامل شیطان بر انسان است. «إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ» آیه ۴۲ سوره مبارکه حجر است. خدای تعالی می‌فرماید تو بر بندگان من سلطه نداری مگر آن بیچاره‌ای که هم هدف را گم کرده باشد هم راه را.

تضییع نماز، زمینه گم کردن راه و هدف است

زمینه‌های ابتدایی غوایت بلعم باعورا از کجا شروع شد؟ از تضییع. تضییع چه چیزی؟ تضییع نماز. ضایع کردن نماز و به دنبال شهوات رفتن. در آیه ۵۹ سوره مبارکه مریم فرمود «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاهَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا».

قرآن چراغ راه ماست. روشنگر مسیر حیات دنیای ماست تا رسیدن به مقصد عقبا و کمال انسانی ما در دنیا و آخرت. این چراغ را وقتی خاموش کنیم در گمراهی می‌افتیم. قرآن چقدر زیبا دارد تبیین می‌کند که شیطان بر کسی سلطه پیدا می‌کند که او هدف و راه را گم کرده باشد و از بین برده باشد. خود او هم مقدمات از بین رفتن هدف و راه را فراهم می‌کند. بعد که این‌طور شد، گرفتار می‌شود.

خب چه می‌شود که انسان به غوایت می‌افتد که هم راه را گم می‌کند هم هدف را؟ آیه قرآن به ما یاد می‌دهد. می‌فرماید: کسی که نماز را ضایع کرد و از شهوات پیروی کرد این‌ها برایش مقدمه غوایت است. آن چیزی که میل دلش بود -دل حلال، نه دل حرام- آن چیزی که از حرام دلش خواسته اگر از آن‌ها تبعیت کرد، به‌زودی مجازات گمراهی خودش را خواهد دید و آن غوایت است. پیامد آن چیست؟ «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ…» آیه ۷۶ اعراف.

بعد حقیقت این شخص چه می‌شود؟ واقعیت این شخص چیست؟ عرض کردم که به این دو آیه مراجعه کنید.

داستان او را برای مردم بگو

خدای تعالی به پیغمبر فرمود که بخوان بر آن‌ها. خیلی این آیه عجیب است. هم اول آن «وَاتْلُ» دارد هم آخرش دوباره «فَاقْصُصِ». همه‌کس در تاریخ این‌طور نیست که خدا آیاتش را به آن‌ها بدهد. می‌فرماید ما آیات و نشانه‌های خودمان را در دست او قرار دادیم. بلعم این‌طور بود، سامری هم این‌طور بود. در طول تاریخ انسان‌های زیادی این‌طور بودند که خدای تعالی به آن‌ها مقاماتی را داد و فضیلت‌هایی را در اختیار آن‌ها قرار داد. می‌فرماید این را به مردم بگو که ما آیات خودمان را در اختیار او قرار دادیم؛ اما چطور شد؟ تبعیت از هوای نفسش کرد. «فَانْسَلَخَ مِنْهَا» او را سلاخی کردیم، کندیم از او. یک‌وقت آن چیزی را که دادند پس می‌گیرند، یک‌وقت هم با یک هتکی این کار را می‌کنند. می‌فرماید «فَانْسَلَخَ مِنْهَا» انسلاخ، پوست حیوانی را کندن است. همه آنچه به او داده بودیم با سلاخی از او کندیم.

مثل سگ هار

حقیقت باطنی چنین شخصی چیست؟ می‌فرماید این سگی است که عطشش پایان‌پذیر نیست. «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ» چنین آدمی که آیت‌الله بود، خودش آیه بود و آیات را هم به او دادیم -چون می‌دانید که مستجاب‌الدعوه بود، اسم اعظم را به او داده بودند، هر مشکلی که بود و هر گرفتاری و بیماری که بود، اسم اعظم را می‌خواند و دعا می‌کرد، آن کار حل می‌شد. شخصیتش را حالا عرض خواهم کرد- ولی این بیچاره شد ضرب‌المثل؛ آن‌هم چه ضرب‌المثلی!

«فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ» او مثل سگ هار است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز می‌کند، زبانش را بیرون می‌آورد و له‌له میزند مثل کسی که تشنه است. اگر هم او را به حال خودش رها کنی و از کنارش عبور کنی، بازهم همین کار را می‌کند. بازهم دهانش را باز می‌کند و زبانش را بیرون می‌آورد و له‌له میزند؛ چون تشنه دنیاپرستی است و سیراب نمی‌شود.

علاقه قلبی بلعم باعورا به زندگی دنیایی، او را غافل کرد

قرآن، هم در ابتدای این داستان و هم انتهای این داستان تأکید می‌کند که این عالم دنیاپرست و هواپرست، وضعیتش چنین جوری شد؛ این را به پیامبر می‌فرماید که برای مردم بازگو کن. «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی…» امر به بازگو کردن را هم اول آیه ۱۷۵ دارد هم آخر آیه ۱۷۶ «…فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» بگو مردم یاد بگیرند و بفهمند که اگر دنبال هوا و هوس بروند نتیجه‌اش چه می‌شود.

بلعم باعورا علاقه قلبی به زندگی دنیایی و جاه‌طلبی داشت که به‌طور نهادینه و مرموزی در او قرارگرفته بود و تمام قلب او را گرفته بود. او شایستگی این را نداشت که از نعمت‌های خدای تعالی و از معارف بی‌نظیری که خدا در اختیار او قرار داده بود بهره ببرد و در مسیر سعادت این‌ها را به کار ببرد و با پیروی از ولی خدا حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه‌السلام در کنار او باشد و اقدامات مؤثری داشته باشد. غفلت او را گرفت.

در مناجات شعبانیه بخوانید؛ می‌فرماید: «لِتَطْهِیرِ قَلْبِى مِنْ أَوْساخِ الْغَفْلَهِ عَنْکَ» غفلت را وَسَخ می‌داند؛ یعنی چرک. غفلت چرک جان انسان است. غفلت که بیاید کار انسان تمام است. اینکه باید انسان دائم ذاکر باشد و مراقب داشته باشد و توجه داشته باشد برای همین است.

جایگاه رفیع مستجاب‌الدعوه بودن داشت و دل او ظرف آیات الهی شده بود. خدا می‌فرماید ما به او آیات را داده بودیم. چنین کسی غفلت کرد و غرور او را در لحظه گرفت و خودش را در مبارزه با خدای تعالی دادید. در اثر مخالفت با حضرت موسی قیام کرد و تمام آن جایگاه و منقبت و منزلتی که داشت همه را از دست داد. همه آنچه را که داشت در مسیر شقاوت و لجاجت به کار گرفت و باعث سقوطش شد و تیره‌بخت شد.

همه ما بلعم هستیم

مرحوم طَبْرَسی در مجمع، روایتی را نقل می‌کند از امام باقر علیه‌السلام ذیل همین آیه «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی…» حضرت فرمودند: این آیه در حق بلعم باعورا نازل شد. خداوند او را مثل زده برای کسانی که بر طبق دلخواه و هوای نفس خود رفتار می‌کنند و پیروی از هوای نفس را بر هدایت خدا برگزیده‌اند.

فکر نکنید که خب بله، خیلی کار بدی است. نباید آدم دنبال هوای نفسش برود. این کار خوبی نیست. حقش بود که این‌طور شد. همه ما بلعم هستیم. به او می‌گویند خدا این‌طور گفته؛ او هم می‌گوید: بله اما به نظر من… تا گفتی به نظر من یعنی نظر من در مقابل نظر خداست. می‌گویند دستور خداست، می‌گوید بله اما برای ۱۴۰۰ سال پیش بوده و الان یک‌چیز دیگر است. این تبعیت از هواست. شیطان نمی‌گوید که تو با این حرفی که داری می‌زنی بدان که تو جزو همان گروهی هستی که داری از هوای نفس تبعیت می‌کنی؛ نه، تو داری از هوای نفست تبعیت می‌کنی و حواست نیست.

هوای نفس مگر یک‌چیز شاخ‌دار و بزرگی است؟! همین‌که انسان صاحب‌نظر است یعنی هوای نفس دارد. صاحب‌نظر درجایی که جایگاهش نیست. یک‌وقت مبحث فقهی است و من هم کار فقهی می‌کنم، آنجا بررسی می‌کنم و نظر فقهی خودم را می‌دهم. طبیب است نظر طبی می‌دهد، مهندس است نظر مهندسی می‌دهد؛ ولی در مسائل اجتماعی و در مسائل عادی می‌بینید که همه می‌گویند به نظر من. نظر خدا در مقابل نظر من.

می‌فرماید این داستان را زیاد برای مردم بگو. روایت از امام باقر بود که چون پیروی از هوای نفس را بر هدایت خداوند برگزید، شد بلعم و ضرب‌المثل شد در طول تاریخ.

ماجرای بلعم

و حضرت این‌طور ادامه داد که بلعم باعورا یکی از افراد بنی‌اسرائیل بود که خداوند اسم اعظم را به او تعلیم و اعطا فرموده بود و هر وقت خداوند را به آن اسم می‌خواند، خداوند دعای او را اجابت می‌کرد. روزی نزد فرعون رفته بود و فرعون و اصحابش در تعقیب حضرت موسی بودند و درصدد به دست آوردن حضرت موسی بودند. فرعون تا بلعم را دید، گفت خداوند را به اسم اعظم که میدانی بخوان تا موسی را در هرکجا که هست متوقف سازد (فرعون از بلعم خواست تا به نفع طاغوت کار کند. اول زیر بار نمی‌رفت. در بعضی از روایات دارد که از طریق همسرش راضی‌اش کردند تا این کار را انجام بدهد) به‌محض اینکه رفت روی کوه و شروع کرد به گفتن، زبانش چرخید و همه‌چیز از دستش رفت. برعکس دعا می‌کرد، برعکس می‌گفت. در تعدادی از روایات هم هست که در مسیر که می‌رفت، سوار الاغی بود. به همان کوهی رسید که می‌خواست برود آنجا دعا کند، الاغ دیگر جلو نرفت. او الاغ را خیلی زد تا الاغ به زبان آمد و گفت: ملائکه جلوی من را گرفته‌اند. می‌خواهی بروی علیه حجت خدا، پیغمبر خدا دعا کنی؛ این هرگز نمی‌شود. آن‌قدر الاغ را زد تا الاغ مرد. زبانش هم از او گرفته شد.

مسئولیت‌های الهی را پس از آزمایش می‌دهند

این را بدانید که رحمت خاص الهی نصیب هرکسی نمی‌شود. این‌جور چیزها رحمت خاص است. فضائل معنوی را خدای تعالی به همه می‌دهد؛ هم به کافر می‌دهد، هم به مؤمن می‌دهد. بعضی از کفار ویژگی‌های معنوی خاصی دارند. می‌توانند تصرفاتی کنند؛ اما مسئولیت به آن‌ها نمی‌دهد. حتماً باید آزمایش پس بدهند. بلعم و سامری و امثال این‌ها شخصیت‌هایی بودند که معنویت داشتند و جایگاه داشتند و عالم بودند؛ اما مسئولیت را به کسی که امانت‌داری کرده باشد خواهند داد.

به کسی که از امتحان خوب بیرون آمده باشد مسئولیت می‌دهند؛ بنابراین شما هیچ‌وقت نمی‌بینید که پیغمبری و نبی و امامی کج رفته باشد. رسالت، خلافت و نبوت را به افرادی می‌دهند که امتحان پس داده باشند. چون اگر پیغمبری خدای‌نکرده چنین کشف خلافی از او شود دیگر به هیچ پیغمبری نمی‌شود اعتماد کرد. چون امکان دارد در آینده او هم مثل دیگری شود. قابل‌اعتماد نیست. اعتماد به پیامبری از بین می‌رود.

زیانکارترین افراد کسانی هستند که خوب و بد را تشخیص نمی‌دهند

تلاش شیطان این است که تمام راه‌های حق بینی شخص را ببندد تا شخص فقط خودش را ببیند. توجیهات خودش را بپسندد. افرادی مثل بلعم باعورا اهل ایجاد مغالطه و شبهه شدند تا بتوانند مسیر شهوت‌رانی و جاه‌طلبی و ریاست‌طلبی و امثال این‌ها را هموار کنند. خداوند آن‌قدر به او داده بود که می‌توانست تالی تلو پیغمبر باشد. به پیغمبر هم خدا آیات داده بود. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ» در مبعث، قلب مقدس پیغمبر اکرم فرودگاه آیات الهی شد. او هم می‌توانست بشود، خدا به او آیات داده بود، می‌توانست بالا برود اما نشد؛ و بدی‌اش این است که خدا او را مثل حیوان مثال می‌زند.

بعد می‌فرماید که این‌ها زیانکارترین افراد هستند، «مِنَ الغاوین» هستند، خسران زده هستند. چرا این‌ها جزو زیانکارترین افراد هستند؟ یکی از سنت‌های خدا این است که انسان گاهی ازنظر زشت‌کاری و خطاکاری و گناهکاری به‌جایی می‌رسد که تشخیص خوب و بد را از دست می‌دهد. دیگر فرقان ندارد. نمی‌تواند تشخیص بدهد که این کار خوب است یا بد است. بااینکه اهل دانش و علم و فهم است اما به گمراهی می‌افتد. اتفاقاً گمراهی این افراد خیلی بیشتر از آدم‌های دیگر است. درنتیجه به دنبال هواپرستی‌اش می‌رود و می‌رسد به‌جایی که بااینکه علم دارد نمی‌بیند، بااینکه چشم دارد نمی‌بیند، بااینکه گوش دارد نمی‌شنود. خدا به قلب چنین آدمی مهر میزند. نمی‌فهمد.

علت ازکارافتادن ابزارهای شناختی

گوش و قلب و چشم که در قرآن آمده، کنایه از ابزارهای فهم است. این‌ها ابزارهای شناخت هستند. شما وقتی مطلبی می‌خواهد گیرتان بیاید، چشم و گوش راه ورودی به قلب است که بتوانی بفهمی. می‌بینی و می‌شنوی بعد می‌بری در قلبت. مثل کامپیوتر که شما اطلاعاتی را از طریق ورودی‌ها به کامپیوتر می‌دهید، ورودی‌ها مثلاً صفحه‌کلید است، موس است، دوربین است، با این‌ها اطلاعات را به کامپیوتر می‌دهید. کامپیوتر مغزی دارد که پردازش اطلاعات را آنجا انجام می‌دهد و نتیجه را روی صفحه‌نمایش نشان می‌دهد. ما هم اطلاعات را از طریق گوش و چشم می‌گیریم و درون قلب پردازش می‌کنیم و از طریق رفتار و زبانمان آن را نشان می‌دهیم.

برای چنین انسانی که علم دارد، اما از هوای نفس تبعیت کرد و از شیطان تبعیت کرد، خدای تعالی همه این ابزارهای شناختی را از چشم و گوش و قلب در او کور می‌کند. «أُولَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ» غفلت که بیاید بااینکه گوش داشتند، چشم داشتند، کور بودند و همه این‌ها خاموش بود. کافران کسانی هستند که خدا بر دل این‌ها و بر قلب و چشم و گوش این‌ها مهر زده است. آن‌چنان دل این‌ها بسته می‌شود و به قلبشان قفل‌زده می‌شود که نور الهی دیگر به این‌ها ورود نمی‌کند. هیچ روزنه‌ای دیگر ندارد.

عقوبت کج‌اندیشی و کج‌روی

این امر هم در حقیقت عقوبت کج‌روی‌های افراد است. عاقبت کج‌اندیشی‌های افراد است. ما، هم اعتقادمان کج می‌شود، هم رفتارمان کج می‌شود. اگر عقیده کج داشته باشیم یک عقوبتی دارد، اگر رفتار کج داشته باشیم هم یک عقوبت دیگری دارد. این عقوبت‌ها عقوبت‌های کج‌اندیشی و کج‌روی است. یکی از بدترین عذاب‌های الهی هم محسوب می‌شود. عذابی که در همین دنیا بر بعضی از انسان‌ها نازل می‌شود و تا قیامت هم کشیده می‌شود همین‌ها است.

شیوه سلطه گری شیطان

در یک آیه دیگر ببینید چه فرمود: «لَا تُطع مَنْ اَغْفَلنَا قَبْلَهُ عَنْ ذِکرِنا واتّبَع هَوَاه وَ کان أَمرُهُ فُرُطاً». پیروی نکن از کسی که دلش را از یاد خودمان غافل کردیم و از هوای خود فرمان می‌برد و کار او ازحدگذشته است. از این‌ها تبعیت نکن؛ یعنی بدان که هم‌نشینانت چه کسانی هستند. اگر آدمی بود که سهو و لهو دارد و اعتقادی به این مسائل ندارد، آن‌ها را به‌عنوان دوست انتخاب نکن.

گفتیم که یکی از کارهای شیطان و یکی از راه‌های سلطه گری شیطان، تبعیت کردن است. کاری می‌کند که ما به دنبال او برویم. این را چطور انجام می‌دهد؟ با یک سری افرادی که آن‌ها را سر راه ما می‌گذارد. «فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْها مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى‌» تو را از قیامت بازندارند کسی که به او باور ندارد. میگویند که چه کسی رفته؟ چه کسی گزارش داده؟ بهشت و جهنم در همین دنیاست و از این حرف‌ها می‌زنند. یک بخش هم درست است؛ خب چرا ما دنیا را جهنم کنیم؟ بهشت کنیم. او در پی هوای خودش است که اگر تو هم از او پیروی کنی تو هم هلاک خواهی شد.

مروری بر راه‌های تسلط شیطان

امشب چه چیزی یاد گرفتیم؟ یاد گرفتیم که یکی از راه‌هایی که شیطان تسلط پیدا می‌کند، اول تقییض بود؛ احاطه کامل بود مثل پوست تخم‌مرغ که به تمام محتوا احاطه دارد که شیطان هم سعی می‌کند این‌طور ما را احاطه کند. و دوم این بود که تعقیب می‌کند و کنترل می‌کند برای اینکه ما از او تبعیت کنیم.

یکی از آیات مهم این بحث آیه ۱۷۵ و ۱۷۶ سوره مبارکه اعراف بود که این را مدام به یادت بیاید که آدمی بود که آن‌قدر بزرگ ‌شده بود که مستجاب‌الدعوه بود و ما به او از آیات خودمان داده بودیم؛ اما از شیطان تبعیت کرد و دنبال هوای نفسش رفت. ما هرچه به او داده بودیم با سلاخی از او کندیم و او از غاوین شد.

غاوین هم گمراه است، همه هدفش را ازدست‌ داده است. یک‌وقت هست ما هدف را می‌دانیم اما از راه‌های مختلف و کج و بیراه می‌رویم و بالاخره به مقصد می‌رسیم؛ اما چنین کسی هم راه را غلط می‌رود، هم هدف ندارد. ریشه این پیروی کردن از هوای نفس است. کسی که از هوای نفسش تبعیت کند راه‌های درکش بسته می‌شود. راه درکش که بسته شد خوبی را از بدی تشخیص نمی‌دهد. خوبی را که از بدی تشخیص نداد در چاه است. شیطان سلطه پیداکرده است؛ و الا در اصل سلطه‌ای ندارد.

سومین راه هم استحواذ است. چیرگی و استیلا است. «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولَئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ». کنایه از مسلط شدن شیطان بر انسان است. به پشت ران شتر حوذ گفته می‌شود ساربان با میخی که به دست دارد به پشت شتر می‌زند و شتر را به جلو می‌راند. ساربان می‌خواهد بر شتر سلطه پیدا کند با همین ضرباتی است که با این میخ میزند؛ یعنی شیطان با ما معامله حیوان می‌کند. مثل شتر با ما برخورد می‌کند. آنجا هم کاری می‌کند که باز نتیجه‌اش حیوان شدن است.

امام حسین علیه‌السلام در روز عاشورا همین را گفت. فرمود: «لَقَدِ استَحوَذَ عَلَیکُمُ‌ الشَّیطَان فَاَنْساکُم ذِکرَ اللهِ‌ الْعَظِیمِ‌» شیطان بر شما سلطه پیداکرده که یاد خدای بزرگ را فراموش کردید.

راجع به استحواذ هم قبلاً توضیح دادم.

در انتشار این خبر سهیم باشید:

پاسخی بگذارید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر وبسایت امام جمعه کرج در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.