بسمالله الرحمن الرحیم
شیطان شناسی- جلسه بیست و دوم
۱۴۰۰/۱۲/۰۴
آیه سحر
«وَلَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ» در رابطه با مسئله رفتارسازی شیطان و اینکه تلاش میکند که اهل ایمان و مؤمنین از مسیر اصلی خودشان منحرف شوند و درنتیجه رفتاری که موردپسند شیطان است، آن رفتار در جامعه توسعه پیدا کند و آثار خواسته شیطان حاکم بر روابط اجتماعی در جامعه باشد، ۱۴ مورد را عرض کردیم.
پانزدهمین مورد مسئله مشغول کردن ذهنها و رفتارها و اعمال افراد است به مسائل خرافی و مسائل بیپایه و اساس. اگر هم اساسی دارد نتیجهاش جز هلاکت و از دست دادن وقت و سعادتمند نبودن در آخرت چیز دیگری نیست. یکی از آنها مسئله سحر است. به مناسبت کار شیطان امشب از سحر صحبت میکنم. البته جنبه اخلاقی بحث کمتر شاید باشد و بیشتر بعد معرفتی داشته باشد.
آیه ۱۰۲ سوره مبارکه بقره معروف است به آیه سحر. این آیه مفصل هم هست. من یک قسمت آن را برای شما خواندم. «…وَلَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ…» که شیاطین کفر ورزیدند و به مردم سحر را آموختند. منشأ آموزش سحر هم خود شیطان است.
سحر در بین یهود امر متداولی بوده است
بحث درباره سحر فراوان است. مربوط به زمان پیغمبر و بعد از پیغمبر و اسلام هم نیست. از قدیمالایام و ابتدای خلقت که شاید بشود گفت بعد از مدتی که از خلقت گذشت، این مباحث بوده است. البته برایش نمیشود تاریخ دقیقی گفت که این کار از کی واقعشده است؛ ولی با توجه به آیات قرآن کریم، یقیناً در بین یهود این امر یک مسئله متداولی بوده است. قبل از یهود شاید به این معنا نبوده اما قطعاً در قوم یهود و بعد از آنها بوده است و بازگشت این امور به همین قوم است؛ و طبق آیات قرآن کریم سحر یک روشی در بین آنها بوده و امر متداولی بوده است.
معانی لغوی سحر
سِحر در لغت عبارت است از آن چیزی که سبب آن مخفی و نامعلوم باشد. سَحر به معنای غذا است؛ برای اینکه وقتی انسان غذا میخورد، غذا در شکم انسان مخفی میشود که میگویند سَحر. البته آن سَحَری معنای دیگری هم دارد.
در شرع چنین عملی که سبب مخفی دارد و از روی خدعه و تدلیس و نیرنگ صورت میگیرد بهشدت مذمت شده است. پس یکی از معانی سحر، نیرنگ و خدعه است. شعبدهبازی (که اصل تلفظ کلمه شعبذه است) و اینجور امور هم که در چشم افراد چیزی را نشان میدهند ولی کار دیگری میکنند اینها همه زیرمجموعه سحر است.
معنای دیگری هم برای آن گفتند که هر چیزی که عامل مرموزی داشته باشد، یک عامل نامرئی داشته باشد، آنهم سحر است. گاهی هم فقط جنبه روانی و خیالی دارد.
معنای سحر در مفردات راغب
کتابهای خیلی خوبی در اختیار ما هست که کسانی که در امورات مختلف کار میکنند باید با اینها انس داشته باشند. یکی از آن چیزهایی که خوب است در اختیار باشد که ما به طلبهها هم توصیه میکنیم، کتاب لغت است بخصوص کتاب لغات قرآن که یکی از آن کتابهای خوبی که لغات قرآن را به عربی توضیح داده است مفردات راغب اصفهانی است که به مفردات معروف است. آیات قرآن را معنا کرده است که هر کلمهای در قرآن به چه معنایی آمده است.
در مفردات راغب سه معنا برای سحر آورده است که ذهن را نزدیک میکند به معنای سحر. یکی این است: خدعه و خیالات بدون واقعیت و بدون حقیقت. نیرنگی که میزنند و طرف دچار خیالات میشود که واقعیت ندارد؛ مثل همین تردستیها که میبینید پولی را پارهپاره کرد و دستش را تکان داد و پول سالم شد. یا در چشم شما جوری تأثیر میگذارد که چیزی غیرازآن چیزی که هست نشان داده میشود؛ مثلاً از کلاه خرگوش درمیآورند یا مثلاً یک چوبدستی را تبدیل به گل میکند؛ درصورتیکه هرکدام از اینها خدعه و نیرنگی دارد.
معنای دیگری که برای سحر هست و بیشتر این موردتوجه است، جلب شیطانها از راههای خاص و کمک گرفتن از آنهاست؛ یعنی یک عده مینشینند کارهایی میکنند و جن را تسخیر میکنند. شیاطین را تحت سلطه قرار میدهند و بهوسیله آنها کارهایی را انجام میدهند.
معنای دیگری هم برایش گفتهشده که ممکن است با وسایلی، ماهیت و شکل اجناس و موجودات را تغییر بدهند؛ مثلاً ساحر، انسان را تبدیل به حیوان کند. این جزو خیالات است و هیچ اساسی ندارد و حرف باطل و پندار غلطی است؛ ولی این معنا را هم برای سحر گفتهاند.
اینجا مباحث فراوانی دارد که فرق بین معجزه و سحر چیست! این مباحث هم مفصل است و بحث ما این چیزها نیست. اگر مثلاً مباحث تفسیر قرآن داشتیم شاید اینها را مطرح میکردیم و کامل هم به آن میپرداختیم؛ اما چون بحث ما چیز دیگری است فقط دارم اشاره میکنم که بحث ابتر نماند.
بیش از ۵۰ مرتبه در قرآن کلمه سحر و مشتقات آن بهکاررفته است.
اقسام سحر از منظر قرآن
ازنظر قرآن کریم سحر دو قسم است. یکی همان است که فریفتن است و تردستی که حقیقتی ندارد. در سوره مبارکه طاها آیه ۶۶ فرمود «…فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَی» مربوط به قصه حضرت موسی است. ریسمانها و عصاهای جادوگران در اثر سحر خیال میشد که حرکت میکنند.
آنطور که معروف است ریسمانها را در جیوه میخواباندند و شمائل مار را روی آن درست میکردند و میانداختند جلوی آفتاب. آفتاب که به آن میخورد جیوه تحریک میشد و این ریسمانها شروع میکردند به حرکت کردن. مردم هم فکر میکردند که مار را به حرکت درآوردند که وقتی حضرت موسی عصا را انداخت و مار شد و همه آنها را بلعید، آن سحره ایمان آوردند.
یا در آیه ۱۱۶ سوره مبارکه اعراف فرمود «…فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ…» وقتی آن ریسمانها را انداختند چشمهای مردم را سحر کردند. معلوم میشود که روی چشم یک تأثیری میگذارند و با این خیال مردم را میترسانند.
این آیات روشن میکند که در سحر حقیقتی نیست که بتواند در اشیا تصرف کند و اثر بگذارد، بلکه تردستی است. قسمت عمده آن چشمبندی است. این یکی از معانی سحر در قرآن بود که هیچ معنا و حقیقتی ندارد.
اما در بعضی از آیات، قرآن برای این کار حقیقتی قائل شده است؛ یعنی بعضی از انواع تردستیها و بعضی از کارهایی که اثری را میگذارد، مثل همین آیه موردبحث ما، آیه ۱۰۲ در یک بخشی این را میگوید که عرض خواهم کرد.
آنها سحر را یاد میگرفتند و میرفتند با آن کاری میکردند که اثر داشت. اثرش هم این بود که زن و شوهر باهم اختلاف پیدا میکردند. «فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ» سحر را یاد میگرفتند و با آن بین زن و شوهر اختلاف میانداختند تا از هم جدا شوند.
آیه تعبیر دیگری را دارد که چیزهایی را که فرامیگرفتند مطالبی بود که مضر به حالشان بود؛ یعنی ضرر میرساند. در بخش قبلی ضرر نمیرساند. جایی که شعبدهبازی میکند و تردستی انجام میدهد ضرری نمیرساند. فقط طرف را گیجوگنگ میکند. اثر وضعی آن این است که از کاری که کرده میخواهد استفاده کند و بگوید که پیغمبر این کار را کرد من هم این کار را کردم؛ اما اینجا میگوید که اینها با سحر کارهایی را میکردند که ضرر میرساند و هیچ نفعی هم نداشته است.
تعلیم و تعلم سحر، کفر است
روایات هم در این باب بسیار زیاد است. همه این روایات هم این مسئله را نکوهش کرده است. الا یک دسته از روایات که گفته اشکالی ندارد و آنهم جایش را گفته است و گفته که چرا اشکالی ندارد.
از مولایمان امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه است که فرمود: کسی که سحر بیاموزد کم یا زیاد، کافر شده است و رابطه او با خدا بهکلی قطع میشود. روایات فراوانی داریم که ساحر جهنمی است. کسی که به دنبال سحر میرود جزو کسانی است که قطع ارتباط با خدا برایش حاصل شده است. پس تعلیم و تعلم و اعمال سحر در ردیف کفر است.
در همین آیه ۱۰۲ سوره مبارکه بقره که داریم راجع به آن بحث میکنیم فرمود «وَلَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ» قصه حضرت سلیمان است و در ادامه آیه هم ماجرای هاروت و ماروت را گفته است. انشاءالله به این آیات مراجعه کنید و مخصوصاً تفسیر المیزان را بخوانید که مفصل راجع به سحر ذیل همین آیه ایشان مطالبی را مطرح کرده است.
در اینجا میخواستند سلیمان را متهم کنند به کفر که سحر را یاد داده است ولی میگوید شیاطین کافر شدند چراکه به مردم سحر یاد دادند؛ یعنی آموزش سحر خودش کفر است.
یادگرفتن سحر، گاهی واجب کفایی است
البته برای مقابله با علوم مضر و عقاید انحرافی، گاهی انسانهایی که صالح هستند و اهل ایمان و تقوا هستند، اشکالی ندارد که با یک توجهی بعد از اینکه در خودشان مسائل را تکمیل کردند بهمنظور ابطال سحر ساحران و بهمنظور ابطال مدعیان دروغین، این مطلب را یاد بگیرند.
عقاید انحرافی را یک عده در جامعه توسعه میدهند، برای ایستادن در مقابل آنها یک عده باید یاد بگیرند و اشکالی ندارد و گاهی هم واجب کفایی است؛ یعنی اگر کسی توان داشته باشد و قدرتش را داشته باشد باید یاد بگیرد که بتواند باطل کند. بیشتر کسانی که این روزها این کارها را میکنند کاسب هستند و دکانداری میکنند. اصلش هم دروغ است. توانایی اینطور کارها را ندارند. آنهایی هم که باطل میکنند هم همینطور است، دروغ است و توانایی ندارند.
بههرتقدیر یادگیری آن برای اینکه ابطال سحر ساحران بشود شاید اشکالی از این باب نداشته باشد. اصل اینکه یک عده سحر میکنند و خرابکاری میکنند وجود دارد. همینالان هم یک عده این کار را میکنند؛ اما کسی که نشست آنجا میگوید ۲۰۰ تومن بریز بهحساب و فلان کار را بکن تا من برایت فلان کار را بکنم، این را میگویم که خیلی وقتها دروغگویی است و کاسبی است.
کسی که حرفه او سحر بود و از همین راه مزد میگرفت و ارتزاق میکرد آمد نزد امام صادق علیهالسلام و گفت من با همین پول به حج هم رفتهام. (معلوم میشود زمان امام صادق علیهالسلام هم کاسبی اینها خوب بوده که توانسته پول جمع کند و مستطیع شود و به حج برود) البته بعدش توبه کردم و ترک کردم. من الان باید چهکار کنم؟ حضرت فرمودند: عقده سحر را بگشا ولی گره جادوگری مزن.
عبارت کوتاه است ولی دقیق است. با این بیان حضرت میفرماید برای گشودن گره سحر، یادگرفتن و آموزش دادن به افرادی که میخواهند گره سحر را باز کنند اشکالی ندارد. حضرت میفرمایند عقده سحر را بگشا. باید یاد بگیری که چطور این کار را انجام بدهی ولی گره جادوگری مزن و خودت به دنبال این کار که بروی کارهایی را انجام بدهی نباش.
سحر از اراده خدا خارج نیست
نکته مهم این است که بدانیم و این نکته را خوب دقت کنید که ساحر با داشتن علم سحر از دایره قدرت الهی خارج نیست. این نکته مهم بحث امشب است. خوب دقت بفرمایید. ساحر بدون اراده خدا قادر به انجام کاری نیست و به کسی نمیتواند ضرر بزند.
اینها کارهایی میکنند که عقدی به هم میخورد، چطور است که شما میگویید از قدرت اراده الهی خارج نیست؟! یعنی خدا خواست که چنین بدبختی بر سر شخصی بیاید؟! شخصی دارد نسبت به کسی آزار و اذیت میرساند، با بیماری روانی که دارد با حسادت و حقد و کینهای که دارد کاری میکند که گرفتاری برای شخص به وجود بیاید، بعد شما میفرمایید کسی نمیتواند در دایره امکان، بدون اذن الهی به کسی ضرر بزند؟! خب این زده. پس یعنی خدا خواست که چنین ضرری به این شخص برسد؟!
عرض میکنیم که خدای تعالی برای هر چیزی اثری قرار داده است. نظام ما نظام علت و معلول است. هر چیزی در جای خودش اثر خودش را دارد. چاقو اثرش این است که ببرد. آتش اثرش این است که بسوزاند. آب در ۱۰۰ درجه به جوش بیاید. نمیتوانیم بگوییم چون این آب در اختیار یک اهل ایمان است آب برای او در ۵۰ درجه جوش بیاید که زودتر به کارهایش برسد و برای کسی که آدم بدی است در ۲۰۰ درجه جوش بیاید. اینطور نیست.
خدای تعالی نظامی را مستقر کرده است و مقرر کرده که هر چیزی برایش اثری باشد. سحر و جادو هم این اثر را دارد. آثار سوء میگذارد؛ یعنی اگر آن کلمات در آن زمان و مکان و شرایط و شکلی که هست خوانده شود چنین اثری دارد. مثلاینکه کبریت را روشن کردید کنار پنبه گذاشتید و آن پنبه میسوزد یا مثل این میماند که شما وقتی ندانید سم را بخورید میمیرید. باید بگوییم این چه عدالتی از خداست؟! من که نمیدانستم این سم است. این دفعه استثنائاً نمیرم. این را که نمیشود گفت. اثر سم این است که بکشد؛ چه بدانی چه ندانی. سم در اختیارت قرار گرفت اگر بخوری میمیری.
این اثر وضعی آن کاری است که خدای تعالی را در عالم مقرر کرده است. مگر در موارد خاصی که به دست انبیای الهی است، آنهم برای تحدی است. برای اثبات وحدانیت خداست که در دست انبیای خداست. آنهم برخلاف عقل نیست. معجزه خرق عادت است، نه خرق عقل. پس اثرات سوئی که سحر و جادو دارد اثر وضعی آن کار است. ازجمله همین اثری که روی زناشویی دارد. مثلاً وردی را مینویسد یا حرفی را میزند یا کاری را انجام میدهد، اثرش این میشود که این مرد از آن زن بدش میآید یا بالعکس.
هیچ کاری در عالم خارج از قوه الهی نیست
جبر هم نیست که بگوییم جبر این کار را میکند. اشاره به یکی از اصول اساسی توحید است. خوب تلقی کنید و مطلب را بگیرید. همه عالم در اختیار خداست. قدرت حاکم بر عالم هستی، خداست. در این عالم هیچ موجودی از سیطره خدا و قدرت خدا خارج نیست. خدای تعالی احاطه دارد، محیط است، احاطه به همهچیز دارد، هر چیزی قدرت میگیرد از خدا میگیرد «لا حول ولا قوه الا بالله».
حتی من مکرر این را در همینجا عرض کردم که آن گناهکاری که اراده میکند که گناه کند، بااراده الهی گناه میکند؛ یعنی با قوه الهی گناه میکند. قوهای که خدای تعالی به او داده که توانسته بایستد و عضلاتش را به حرکت دربیاورد، پایش را حرکت دربیاورد و به سمت گناه برود، این حول و قوه را خدا به او داده است. البته او دارد اراده را در غیر مسیر خودش مصرف میکند. خدا اراده را به او داده بود که بندگی و اطاعت کند، اما او دارد بر ضد این استفاده میکند.
ولی توانایی کار دست خداست. خدا این قوه را در این غذا قرار داد که شما میخورید و جان میگیرید و میتوانید بلند شوید حرکت کنید و هر کاری را که میخواهید انجام بدهید. هیچ کاری در عالم خارج از قوه الهی نیست «لا حول و لا قوه الا بالله». این شخص هم با همین حول و قوه بلند میشود و اقداماتی را انجام میدهد. یکی در مسیر صلاح و دیگری در مسیر خلاف. یکی در مسیر فلاح و رستگاری قدم برمیدارد، یکی در مسیر نابودی خودش قدم برمیدارد.
پس آتش که میسوزاند و چاقو که میبرد اینها به اراده خداست؛ اما همین خدا اراده میکند در مقام تحدی آتش بر ابراهیم گلستان شود و چاقوی حضرت ابراهیم نبرد. همان چاقو که اگر به سنگ بخورد سنگ را به دونیم میکند ولی گلوی نازک حضرت اسماعیل را نمیبرد؛ و همین خدا درباره امام حسین علیهالسلام این کار را نمیکند. آنجا چون مقام، مقام تحدی است و اعجاز و اثبات اصل نبوت و توحید و اینجا یک مسئله دیگر است.
آزادی و اختیار انسانها، وسیله آزمون تکامل است
اینطور نیست که ساحر بتواند برخلاف اراده خدا کاری کند. خدای تعالی اراده دارد که این کارها اگر در کنار هم قرار بگیرد آثارش این باشد. این ساحر هم آنها را استفاده میکند و در یک مسیر غلطی از آن بهرهبرداری میکند. نمیتواند در عالم آفرینش دخالت کند یا خدا را در محدوده حکومتش نعوذبالله بتواند محدود کند، ساحر نمیتواند چنین کاری کند. توانایی چنین کاری را ندارد. اینها خواص و آثاری است که در موجودات مختلف قرار دادهشده است. بعضی، از آنها حسن استفاده میکنند و بعضی، از آنها سوءاستفاده میکنند.
آزادی و اختیاری که خدای تعالی به انسانها داده، وسیله است برای آزمون و آزمایش و تکامل افراد. اینکه بتوانی با چاقو فلان کار را انجام بدهی و خدمتی بکنی، چرا این چاقو را درراه خطا مصرف کردی؟ تو که با این قلمت میتوانی بنویسی و گرهی را بازکنی، چرا با قلمت چیزی مینویسی که گره بیندازی؟ همین زبان که در اختیار من و شماست، یکوقتی کلمهای میگوید که امتی به هم میریزد و گاهی این زبان کلمهای را میگوید و امتی مورد رحمت خدا واقع میشوند. زبان، زبان است؛ خارج از قدرت الهی هم به حرکت درنمیآید. انسان هم اختیار دارد این زبان را جوری حرکت بدهد که به نفع بشود و جوری حرکت بدهد که به ضرر باشد.
چرا خداوند مانع تأثیر سحر و جادو نمیشود
سِحر، مستند به اسرار پنهانی است؛ تأثیر آنها ولی مستند به اذن و مشیت الهی است. بدون اذن الهی کاری واقع نمیشود. اثر سحر امر لازم نیست که خدای تعالی قدرت بر رفع و ابطال او نداشته باشد؛ اما اثر آن را هم باطل نمیکند. بین این اثر و اراده مردم خدا واسطه نمیشود. رهایش کرده است.
مثالی برای شما بزنم. مثل این است که شمارا خدای تعالی بین خودتان و گناهانتان رها کرده است. افراد چطور بلند میشوند و گناه میکنند، خب خدا جلوی آنها را بگیرد که مبتلابه آثار سوئش نشوند که عقاب است و بعضی هم عقاب و گرفتاری دنیایی دارد. خدا این کار را نمیکند و مانع نمیشود. خدا بین مردم و تجاوزاتی که دارند و گناهانی که میکنند و خطاهایی که دارند مانع نمیشود، به خاطر حکمتی که در این عالم مقرر کرده است. فرمود «وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» اینکه میبینید ضرر میرسد اینها همه به اذن خداست. قاعده کلیای است که برای نظام خلقت ریخته است که آفتاب از شرق بلند شود و در غرب غروب کند، اینکه چاقو برنده باشد و آتش سوزاننده و…
شیطان به دوستان خودش وحی میکند
در آیه میفرماید که شیاطین به مردم سحر را آموختند، مردم را به اعمالی که موجب ضرر و زیان بین آنها بود وادار میکردند. به اولیا و دوستان خودش وحی میکرد. خود شیطان که نمیآید، بهوسیله اولیائش این کار را انجام میدهد. در آیه دارد که «وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَائِهِمْ» کسی که با شیطان رابطه خوبی داشته باشد میبینید که کار ضرر زنندهای به دلش میافتد. بعضیها را آدم میماند که چطور به ذهنش رسیده که چنین کاری کند. شیطان به او وحی کرده است.
همانطور که ملائک به اهلدل و اولیای خدا وحی میکنند. شما هر چه که دلتان صاف باشد و رابطهتان باخدا پاک باشد و ارتباطتان باخدا و بندگیتان باخدا بیشتر باشد، ملائکه دل شمارا میگیرند و فکرهای خوب به ذهن شما میآورند. کارهای خوب به ذهن شما میآورند. همهچیزتان نورانی است. هم چهرهتان نورانی است، هم قلبتان نورانی است، هم فکرتان نورانی است.
بعضی وقتها طرف مینشیند فکر میکند که کار خوب به ذهنش بیاید، اما نمیآید؛ ولی کار بد خودبهخود ترشح میکند. این شخص را شیطان احاطه کرده است و بچه شیطانها دور او را گرفتهاند.
در تفاسیر بعضی روایی هستند؛ یعنی ذیل هر آیهای روایاتی را که اهلبیت گفتهاند، آنها را آوردهاند و هیچ توضیحی هم ندارد. یکی از این تفاسیر تفسیر عیاشی است. تفسیر قمی و تفسیر نورالثقلین هم هست که روایات را در ذیل آیات آورده است. بعضی از تفاسیر هم مثل تفسیر المیزان آیه به آیه است. از آیه استفاده کرده و آیه دیگر را تفسیر کرده است. بعضی از تفاسیر هم عرفانی است. بعضی از تفاسیر ادبی است. بعضی از تفاسیر هم حکمی و فلسفی است.
طومار شیطانی
تفسیر عیاشی روایتی را نقل میکند، ذیل همین آیه ۱۰۲ سوره مبارکه بقره «وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ» برای این قسمت آیه از امام باقر سلاماللهعلیه روایتی را نقل کرده است که این یکی از کارهای شیطان است. درباره سحر است که یک وقت به اولیا خودش وحی میکند که فلان کار را بکن، یک وقت هم اینطور است که امام باقر فرمودند.
فرمودند: همینکه سلیمان از دنیا رفت، ابلیس سحر درست کرد. یک سری مطالب را در طوماری نوشت و پشت آن طومار این را نوشت: «این آن علمی است که آصف بن برخیا برای سلطنت سلیمان بن داوود نوشته و این از ذخایر گنجینههای علم است. هرکس چنین و چنان بخواهد باید چنین و چنان بکند». این را نوشت و لوله کرد و گذاشت در ظرفی و این طومار را زیر تخت سلیمان دفن کرد. بعد آمد و به اطرافیان القا کرد که زیر تخت سلیمان را بکنید. آنها هم کندند و آن را درآوردند. کفار گفتند عجب! اینکه سلیمان بر همه ما چیره شده بود به خاطر چنین سحری بوده است. ولی مؤمنین گفتند که سلطنت سلیمان از ناحیه خدا، خود او بنده خدا و پیامبر او بوده. بعد حضرت این آیه را خواندند و گفتند که درباره این مطلب نازل شده است. پس شیطان بعضی وقتها چیزهایی را مینویسد و درجاهایی قرار میدهد و با نوشته، شیطان شیطنت میکند.
ضرر زدن به مردم از شیطان است
البته دارد که خداوند دو ملک را بهصورت آدم فرستاد و اینها موظف شدند که به مردم سحر را یاد بدهند بهاندازهای که بتوانند سحر را باطل کنند. البته آنها هم یاد گرفتند و به سوءاستفاده بلند شدند و به دیگران ضرر زدند. علم دفع سحر را یاد گرفتند اما با او برخلاف عمل کردند. مثل امروز میماند و کسانی که ویروسهای کامپیوتری را یاد گرفتند. خب این خودش یک برنامه است اما در جهت منفی بهکاربرده شده است. اینها هم شیطان هستند، فرق نمیکند. کاری که ضرری به مردم بزند از شیطان است.
انواع سحر
سِحر، کار مخفی است و عواملش معلوم نیست. مرموز و نامرئی است. در اسلام هم فتوای فقهای شیعه و سنی این است که یادگرفتن سحر و انجام دادن اعمال سحری و جادوگری و امثال اینها حرام است. از حرامهای کبیره است و کسی که این کار را میکند کافر است. عرض کردم مگر اینکه بخواهد یاد بگیرد برای اینکه دفع کند. افراد خاص باید با اجازه یاد بگیرند.
روایاتی هم که در این باب هست یکی دوتا نیست مستفیض است. روایات فراوانی در این باب هست و اقسامش هم زیاد است. بعضی از سحرها عُقَد است؛ یعنی بستن دهان. یکی هم طلسم است که کاری میکند در بدن، قلب یا عقل تأثیر به وجود بیاید. بعضی وقتها دُخنه است؛ یعنی دود و آتش کردن و با آن کارهایی را انجام دادن که تصویرسازی است. نَفث در عُقَد است که نخی را میگرفتند و در حال گره زدن به آن فوت میکردند، وردی هم میخواندند که او بچهدار دیگر نمیشد. گاهی هم با ریاضات باطل است؛ مثلاً مثل جوکیهای هند که در زمین خودش را دفن میکند و چهل روز با یک بادام که خورده است خودش را نگه میدارد که بتواند تصرفاتی را داشته باشد. استخدام ملائکه و استخدام اجنه و احضار ارواح، همه اینها هست.
در المیزان ذیل همین آیه مقداری از علوم غریبه و خفیه را بیان کرده است. گفته پنج قسم است: کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا و ریمیا. کتابی را هم شیخ بهایی نوشته است به نام «کُلُّهُ سِرّ» کافش کیمیاست، لامش لیمیاست، هائش هیمیاست، سینش سیمیاست و رائش ریمیاست. این مسائل که در علوم غریبه و خفیه است (علوم غریبهای که مربوط به اهلبیت هست را نمیگوید) در این کتاب یک سری چیزها درباره آن گفته است. ملحق به این علوم هم علم اعداد و تنویم مغناطیسی (هیپنوتیزم و…) را هم آورده است.
این مبحث هم بحث فقهی دارد، هم بحث کلامی دارد. من عصاره گیری کردم که در یک جلسه شما با یک کلیاتی آشنا شوید که ذهنتان متوجه این موضوع باشد.
عوامل و موانع اختلافات زناشویی را باید بلد بود
در ادامه آیه میفرماید «یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ» یک کاری که شیطان میکند و سحری که انجام میدهد این است که بین مرد و همسرش جدایی میاندازد. گفتند با سحر میان زن و شوهر گاهی محبت ایجاد میکنند (محبت اشتباه) گاهی هم دشمنی ایجاد میکنند. یا اینکه یکی از آن دو را گمراه میکردند و به کفر و شرک وادار میکردند، بعد بین زن و شوهر اختلاف دینی میافتاد و از هم جدا میشدند. یا با سخنچینی و سعایت بین این دو را گلآلود میکردند که سرانجامش به جدایی ختم شود.
در روایت دارد و در آیه ۱۲۸ سوره مبارکه نسا هم هست که بخل و حرص یکی از عوامل مهم اختلافات بین زن و شوهرهاست. اینکه وظایف زن و شوهر هرکدام نسبت به هم چیست، این مهم است و باید بلد بود. امام صادق علیهالسلام فرمود: کسی که با خانوادهاش نیکوکار است عمرش طولانی است. بعضی از ماها فکر میکنیم که خانواده خدمتکار ماست، درصورتیکه ما باید خدمتگزار باشیم.
بعضی از حقوق دِین است، اما بعضی از حقوق دِین نیست. مثلاً فرزندان واجب النفقه هستند، همسر هم واجب النفقه است، پدر و مادر هم واجب النفقه هستند. اگر آنها فقیر باشند و شخص ثروتمند باشد، باید آنها را بینیاز کند؛ اما فرقی دراینبین هست. واجب النفقه بودن والدین و فرزندان برای انسان دِین نیست. مثلاً والدین و فرزندان شما فقیر هستند شما خودت هم مالی نداری، بعد از ۵ سال ثروتمند شدی، حالا میتوانی هم خودت را اداره کنی هم پدر و مادر و فرزندانت را. آنها نمیتوانند بگویند باید این ۵ سال را جبران کنی چون دِین نیست. هر وقت داشتی، داشتی؛ اگر نداشتی تکلیفی نداری. ولی نفقه همسر دِین است و باید سالهایی را که نداشتی بعد از دارا شدن به او بدهی.
البته زندگیهای ما با خانواده حقوقی نیست، رفاقتی است. آنها مطالبه ندارند، بدانند هم مطالبه نمیکنند. کما اینکه تا حالا هم نکردند. چون رفاقتی و دوستانه است و هردو باهم زندگی را اداره میکنند. خیلی از این مسائل را ما توجه نداریم. طرف فکر میکند چون مرد خانواده است میتواند یک سری تحکمات را داشته باشد. اینطور نیست. زن هیچ وظیفهای نسبت به خیلی از اموری که مرد مطالبه میکند ندارد؛ اما بعضیها مطالبه گری دارند. مطالبه گری بد است. اقلش این است که عمر را کوتاه میکند. یکی از دلایلی که مردها عمرشان از زنها کوتاهتر است همین است. حواستان باشد.
فرمود: از نیک بختی مرد این است که تکیهگاه خانوادهاش باشد. اگر خانوادهای به مردی تکیه کردند بدانید که آن مرد خوشبخت است. بعضی از خانوادهها زن یکطرف است، مرد یکطرف است، بچهها یکطرف دیگر هستند. ستون خانه مرد است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: از ما نیست کسی که وسعت زندگی به او داده شود و او بر خانوادهاش سخت گیرد. وضعش خوب است اما خرج نمیکند. میگوید گذاشته برای روز مبادا؛ اما آن روز مبادا کی است معلوم نیست! مثلاً سالهای طولانی ظرفها را استفاده نمیکنند چون گذاشتند برای مهمان.
در وسائل الشیعه هست که شخصی خدمت رسول خدا عرض کرد: همسری دارم که به هنگام ورود به خانه به استقبال من میآید و به هنگام خروج مرا بدرقه میکند، هنگامیکه مرا اندوهگین میبیند در تسلیت من میکوشد (دلداری میدهد) میگوید اگر به رزق و روزی میاندیشی غصه نخور که خدا ضامن روزی ماست، اگر در امور آخرت میاندیشی خدا این اندیشه و اهتمام تو را زیاده کند. رسول خدا فرمود: خدای تعالی در این جهان کارگزاران و عُمالی دارد، این زن از عمال خداست. چنین همسری نصف اجر شهید را خواهد داشت. خدا روزی همه شما کند انشاءالله و خانمها هم انشاءالله اجر شهید را ببرند.
رسول خدا فرمودند: هر چه ایمان کاملتر شود انسان به همسرش بیشتر لطف میکند.
پیغمبر اکرم فرمود: یا علی خدمت به خانواده کفاره گناهان کبیره و خاموش شدن خشم خداوند است. فرمود: مؤمن به میل و رغبت خانواده غذا میخورد ولی منافق میل و رغبت خود را به خانواده تحمیل میکند. این هم نکته مهمی است که اگر از مؤمن بپرسند چه میخوری؟ میگوید هرچه بچهها خوردند هرچه خانواده خورد من هم میخورم.
فرمود: یا علی به خانواده خود خدمت نمیکند مگر صدیق یا شهید یا مردی که خداوند خیر دنیا و آخرت را برای او خواسته است؛ یعنی کسی که به خانوادهاش خدمت میکند خدا او را موردتوجه قرار میدهد.
علی علیهالسلام فرمودند: انصاف اختلافات را از بین میبرد و باعث الفت و همبستگی میشود. یکی از کارهایی که شیطان در زندگی خانوادگی میکند که باعث جدایی زن و شوهر میشود، این است که اختلاف ایجاد میکند. این اختلاف ریشهاش بیانصافی است. اگر کسی انصاف داشته باشد اختلافات همه از بین میرود و کار شیطان ناقص میماند.
بخش رفتارهای شیطان تمام شد.