بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
شب نهم محرم ۱۳۹۸/۰۶/۱۷
موضوع: نقش بانوان در حماسه کربلا
در مکتب حسین علیهالسلام؛ مواعظی از امیر مؤمنان
روایتی است در من لایحضره الفقیه با سندی که صاحب من لایحضر دارد از امام حسین علیه السلام. حدیث مفصل است من یک قسمت آن را می خوانم. یک روز امیرالمومنین با یارانشان نشسته بودند و داشتند آنها را برای جنگ آماده می کردند و نکاتی را درباره مسائل جنگ می گفتند. پیرمردی از راه رسید، گرد سفر روی این پیرمرد نشسته بود. گفت امیر مومنان کجاست؟ اشاره کردند و گفتند اینجاست. سلام داد و گفت: ای امیر مومنان من از شام اینجا آمدم. پیرمردی کهنسال هستم. از فضائل تو زیاد شنیدم. گمان من این است که به زودی تو را غافلگیرانه می کشند (ترور می کنند) پس آن چیزی که از خدا آموختی به من بیاموز. (خبری هم از شهادت امیرالمومنین داد) حضرت چند نکته گفتند. این حدیث چند صفحه است که من یک قسمت آن را برای شما می خوانم. فرمودند: هر کس که دو روزش با هم برابر باشد زیانکار است. (خسران در زبان عرب به معنای از دست دادن سرمایه است. کسی که دو روزش مساوی باشد یعنی سرمایه را از دست داده است. این ۲ روز منظور فقط دیروز و امروز نیست. دو روز یعنی دو مقطع؛ یعنی اگر شب تاسوعای سال گذشته وضعیت و حال و روزت از شب تاسوعای امسال بهتر بوده یعنی خسران کردی؛ یعنی امسال باید از سال گذشته بهتر باشد). فرمودند هر کس همتش دنیا باشد (بنایش این است که به دنیا برسد، دنیا هم برای هر کسی یک جور است. برای بنده یک جور است. برای شما یک جور است. برای دانش آموز یک جور است. برای دانشجوی یک جور است. برای طلبه یک جور است. برای کاسب یک جور است. دنیا یعنی وابستگی ها) هر کس همتش دنیا باشد حسرتش به گاه جدایی از آن بیشتر است. (تمام عمرت را تلف کردی که به چیزی برسی حالا می گویند که بیا برو. خیلی حسرت میخوری. کسانی که خیلی اهل دنیا هستند و وابستگی دارند موقع جان دادن کارشان خیلی سخت است. کسانی که وابستگی به دنیا دارند موقع جان دادن بعضی ها شروع میکنند به بد و بیراه گفتن. نعوذ بالله به خدا فحش می دهند. چون هر کس کسی را از محبوبش جدا کنند با او بد می شود، چون دارد این را از محبوبش جدا می کند. محبوبش دنیاست لذا شروع میکند به بد گفتن) هرکس فردایش بدتر از امروز باشد ناکام است. (دیگر چه چیزی گیرش آمده است؟) و آنکه چون دنیایش به سلامت است از خرابی آخرتش باکی نداشته باشد. (کسی که دنیای سالمی دارد آخرتش هم سالم است) هر کس مراقب کاستی خود نباشد مغلوب هوای نفس گردد. (بالاخره ما عیوبی داریم، کسی که عیب خودش را نبیند، خودبینی و خود بزرگ بینی داشته باشد، عجب داشته باشد و اهل تواضع و فروتنی نباشد، هر کس مراقب کاستی هایش نباشد و نفهمد که چنین کاستی هایی دارد، مغلوب هوای نفس می شود و عجب او را میگیرد) هر کس رو به کاستی دارد مرگ برای او بهتر است. (به جای این که رشد کند هی دارد پس رفت می کند. تا دو سال پیش نمازش را اول وقت می خواند و اهل نماز شب هم بود ولی حالا نمازش را تیغ آفتاب می خواند. چنین کسی به جای اینکه رشد داشته باشد پس رفت دارد. روزه های مستحبی را میگرفت، الان سالم تر هم هست و مشکلاتش هم کمتر است اما مقید نیست. قبلا از چشمش مواظبت می کرد الان نمی کند. به گوشش حواسش بود اما الان نیست. چنین کسی که دارد پس رفت می کند، مرگ برای او بهتر است. امام سجاد -علیه السلام- فرمود: خدایا اگر این جان من میخواهد مرتع شیطان باشد پس همین الان جانم را بگیر) ای پیر برای مردم آن پسند که برای خود میپسندی و با مردم آنگونه رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند. (ما در این هم گیر داریم. نسبت به دیگران هر جور دلمان خواست دوست داریم رفتار کنیم اما همانطور که با دیگران رفتار کردیم اگر با ما رفتار کنند سر و صدای ما در می آید. همیشه مرگ را برای همسایه می خواهیم.
دیدگاه امت های قبل از اسلام به زن
موضوع بحث ما در این شبها نقش بانوان در جریان عظیم کربلا و حماسه بزرگ عاشورا بود که به مناسبت به بعضی از موضوعات دیگر هم که مربوط به بانوان بود اشاره کردم. عرض شد به اینکه بانوان در طول تاریخ از موقعیت مطلوبی برخوردار نبودند. البته فرصت هم نداشتند که بخواهند خودشان را مطرح کنند و خوبی ها و توانایی هایشان را بگویند. اگر موقعی در زمانی و مقطعی موقعیتی پیدا شد و جریانی به وجود آمد که می توانستند برای خودشان اقدامی داشته باشند، در آن مقطع هم به بیراهه رفتند و کار حسابی از آنها دیده نشد. مطالباتی هم اگر میخواستند داشته باشند مطالباتشان واقعی و درست نبود. با این که اگر کسی نسبت به نقش بانوان در نظام هستی کوچکترین توجهی داشته باشد، متوجه این میشود که نقش آنها بسیار عظیم است. چه در خانواده و چه در اجتماع و در امورات مختلف بشر. نقش بانوان نقش ویژه است؛ یعنی در سپهر هستی اگر بخواهیم به بانوان نگاه کنیم جایگاه ویژه و خاصی دارند. در این بین اسلام مترقی ترین و کامل ترین برنامه را برای زنان داشته و آنها را در جایگاه واقعی که داشتند قرار داده و تعریف کرده. البته عرض می کنم اگر کوتاهی هایی هم بعد از اسلام بوده اگر دقت کنیم باز برگشتش به خود بانوان است. خود آنها اقدام درستی نداشتند. این که عرض می کنم اسلام مقام زن را بالا برده و رفعت داده و بلند کرده به این جهت است که اگر شما سری به تاریخ بزنید بعضی از جاهای تاریخ را به صورت مختصر تورق کنید و در امم گذشته دقت کنید، در نوع رفتار دنیا قبل از اسلام با زن خیلی مطلب گیرتان می آید و خیلی از مسائل را متوجه می شوید. یکی دو نمونه را برای شما عرض می کنم. مثلاً در یونان زن را زاده شیطان می دانستند. می گفتند انسان نیست. رومی ها می گفتند: زن روح انسانی ندارد. مظهر ارواح خبیثه و موذی است. لذا نمی گذاشتند حرف بزند. نمیگذاشتند بخندد. پوزه بند داشتند. موقعی که می خواست غذا بخورد فقط اجازه میدادند که آن پوزه بند باز شود که غذا بخورد، بعد دوباره می بستند. حیوانی برخورد می کردند. در بعضی از کشورها هر دختری که به دنیا میآمد به خانواده او تسلیت می گفتند. او را جزو اثاث البیت و اثاث منزل می دانستند. به ارث برده می شد؛ یعنی اگر صاحب خانه (پدر خانه) میمرد وسایل اش که به بچه هایش به ارث می رسید، یکی هم همان زن در خانه بود. در چین رسم بود که دختر را نگه می داشتند و برای خدایانشان ذبح میکردند. به اعراب که میرسیم اوضاع خیلی خراب تر بود. از همه حقوق محروم بودند. این طور نبود که از یک حق یا دو حق محروم باشند. هیچ حقی نداشتند. اوضاع بیشتر دنیا این طور بود.
زن، مثال خدا برای مردان و زنان اهل ایمان
اسلام آمد برای این که جایگاه حقیقی او را نشان دهد. ببینید چه عباراتی در قرآن هست. در روایات و در کلمات پیغمبر هست. در کلمات امیرالمومنین هست. در نهج البلاغه راجع به بانوان خیلی مطلب گفته شده. آن روایت «إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْإِیمَانِ نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ نَوَاقِصُ الْعُقُولِ» باید درباره آن یک جلسه بحث شود که بگوییم آن چیزی که در ذهن افراد هست، نیست. معنی این روایت چیز دیگری است. نقص هایی که گفته شده علتی دارد. بیان امیرالمومنین را باید در نهج البلاغه دید. مقاله ای را یک وقت نوشتم در موضوع زن در نهج البلاغه. در آنجا کل بیان امیرالمومنین را در نهج البلاغه که می بینید آن روایت نواقص العقول کنار میرود؛ یعنی یک معنای دیگری دارد. قضیه فی واقعه است. باید ببینیم که حضرت چرا آن را گفت و کی گفت. بعد از جنگ جمل گفت. بعد از این که یک جریان تاریخی را خانمی راه انداخت. حضرت روی جهاتی این حرف را بیان کرد. بعد هم در جای دیگر ترمیم آن هست. لذا در قرآن که نگاه می کنیم وقتی میخواهد ضرب المثل بزند، چون ضرب المثل برای عصاره گیری مطلب است. شما وقتی می خواهید مطلب مهمی را خلاصه گیری کنید با یک ضرب المثل می گویید. ضرب المثل خیلی مهم است. خدا می خواهد برای اهل ایمان اعم از زن و مرد یک مثال بزند «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ» دو خانم را مثال می زند. حتی برای اهل کفر هم دو خانم را مثال می زند. (آیات ۱۰ و ۱۱ سوره تحریم) می توانست کسان دیگری را مثال بزند. عرض کردم که در قرآن ۱۲ نفر اسمشان را یا با کنایه یا به صراحت برده است. هر کدام هم دارای ویژگی های انحصاری هستند.
زن و حق مالکیت
اسلام زن را نجات داد. زنی که حق مالکیت نداشت و خودش ملک بود و مایملک بود و او را به ارث می بردند. زن حق مالکیت نداشت. به او حق مالکیت داد. اسلام وقتی آمد زن را حق دار کرد. این نکته ای را که الان عرض می کنم خوب دقت کنید. شاید اسمش را شنیده باشید و بشناسید و کتابش را خوانده باشید. ویل دورانت مورخ فیلسوف شخصیتی بود در آمریکا. خصوصاً تاریخ تمدن ویل دورانت معروف است. کتابش را مطالعه کنید خیلی جالب است. ایشان می گوید: «نخستین قدم برای آزادی مادران بزرگ ما قانون سال ۱۸۸۲ میلادی بود. (حدود ۱۴۰ سال پیش؛ یعنی تا ۱۴۰ سال پیش هیچ چیزی نبوده است). به موجب این قانون زنان بریتانیای کبیر از آن پس از امتیاز بی سابقه ای برخوردار می شدند و آن این بود که آن پولی را که به دست می آوردند حق داشتند برای خود نگه دارند». یعنی ببینید تا صد و چهل سال پیش هیچ خبری نیست. کمتر از ۱۴۰ سال است. یک انقلابی صورت گرفت و گفتند از این به بعد اگر خانم ها پولی به دست شان آمد برای خودشان است حق مالکیت به آنها دادند. بعد در ادامه این را میگوید: «از آن سال تا به امسال (که من دقت نکردم چه تاریخی این را نوشته است) سودجویی مقاومت ناپذیری آنان را از بندگی و جان کندن درخانه رهانیده است و گرفتار بندگی و جان کندن در مغازه و خانه ها کرده است». به خاطر این که می توانستند پول را بگیرند و در جیب شان نگه دارند از آن سال تا الان دیگر در خانه کار نمی کنند و می روند در مغازه ها و خانه ها کار می کنند که پول در بیاورند و برای خودشان بشود. این حق مالکیت است.
بعد اسلام از اول ظهورش برای خانم ها حق مالکیت قائل بود؛ یعنی ۱۴۰۰ سال قبل او می گوید زن مالک هر چیزی است که به دست می آورد. در بحث ارث و مباحث مختلف مالی در کتب فقهی نگاه کنید، زن هر چه که دارد برای خودش است. لذا میگوید در مسائل عبادی اگر کار مالی داشت شوهر میتواند ندهد. میگوید تو وضعیت مالی خوبی داری از مال خودت هزینه را بده. مثلاً اگر غسل واجب به گردنش آمد و برای این غسل کردن باید حتماً پولی هزینه کند باید از پول خودش هزینه کند. اگر درآمد دارد و وضعیت مالی اش مناسب است، اگر هم ندارد باز مرد میتواند بگوید که بر من واجب نیست. آنجا زن باید تیمم کند. بله زن حق مالکیت دارد. بعد آمدند می گویند اسلام آمده و حقوق زن را نادیده گرفته است و زن محدود شده است و حقوقی ندارد. شما که تازه ۱۴۰ سال است دارید حرف از این چیزها میزنید. اسلام ۱۴۰۰ سال است دارد راجع به حقوق زن صحبت می کند. ما یک سری مباحث در نفقه داریم, نفقه اولاد، نفقه پدر مادر و نفقه همسر. ۳ نفقه خور داریم. هر شخصی اگر پدر و مادرش مال نداشته باشند باید زندگی آنها را تامین کند. اگر فرزندانش مال نداشته باشند و نتوانند زندگی شان را اداره کنند باید خودش داراست بپردازد. یکی هم نفقه همسرش را باید بپردازد. حالا اگر خودش فقیر است و پدر و مادر فقیری هم داشت و فرزندانش هم فقیر بودند، همسرش هم که هست، و نتوانست پدر و مادرش و فرزندانش را اداره کند، اگر بعد از یک مدتی مالدار و ثروتمند شد، پدرش نمی تواند بیاید بگوید من نفقه خور تو بودم. پنج سال نفقه من را ندادی فلان مقدار الان بدهکار هستی. یا مثلاً پسرش بگوید: پدر باید نفقه من را می دادی، ندادی. حالا که مال داری بده. نفقه در پدر و مادر و فرزندان دِین نیست؛ اما در همسر دِین است؛ یعنی این چند سالی را که نداده باید محاسبه کند و بپردازد، مگر اینکه خودش نخواهد. در غیر این صورت دِین است. در وصیت نامه باید بنویسد که من فلان قدر به این خانوم بدهکارم. نفقه اش غیر از تمام اموالی است که باید حساب و کتاب کنند و ارث بدهند. ارثیه بعد از پرداخت دین است. نفقاتی است که به همسرش نداده چون خانم ها در این مسئله مستقل اند. مردان حق دخالت و تصرف در اموال زنانشان را ندارند، مگر در یک موارد خاص.
زن و ارث
زنی که در طول تاریخ جزو اسباب و اثاثیه بوده و خودش مایملک شخصی بوده و به ارث می رفته، آن وقت می گویند که اسلام آمد و حقوق زنان نادیده گرفته شد. اتفاقا اسلام آمد و او را در شرایطی قرار داد که گفت زن ارث می برد. حالا آمدند میگویند چرا ارث زن نصف ارث مرد است؟ اصلاً تا دیروز که شما او را انسان نمی دانستید. خودش به ارث برده میشد. اگر هم در اسلام تفاوتی در مقدار ارث بردن هست حکمتی در آن است که باید توضیح داده شود و الا جز در یکی دو مورد بقیه موارد ارث زن و مرد مساوی یا زن بیشتر از مرد است. در خیلی از موارد ارث، یا زن و مرد مساوی اند، یا زن بیشتر از مرد می برد. آن چیزی که مبتلا به هست این است که مردی می میرد، یک دختر دارد یک پسر دارد. پسر دو برابر دختر می برد. چون این مورد زیاد است به چشم می آید ولی مواردی را که در فقه مطرح است راجع به ارث و میراث مطالعه کنید. مثلا همین آقایی که مرده ۲ تا بچه داشته. یک دختر و یک پسر. دختر و پسرش هم مردهاند. دختر یک پسر دارد و پسر یک دختر دارد. طبقه اول ارث که از بین رفت، ارث به طبقه دوم می رسد. پسری که از دنیا رفته که ارثش دو برابر خواهرش بود الان می رسد به دخترش. آن دختر خانمی که از دنیا رفته بود و ارثش نصف ارث برادرش بود الان می رسد به پسرش. الان در اینجا آن دختر ارثش از آن پسر بیشتر است و دو برابر است. از این دست موارد تا دلتان بخواهد در فقه داریم. در بحث ارث یا مساوی است یا بیشتر است. در یکی دو مورد هم هست که «لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ». (نساء/۱۱)
اهمیت اسلام به آزادی و استقلال زنان
زن با حفظ حریم عفت و خانواده میتواند در همه عرصه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی شرکت داشته باشد. استعدادهایش را شکوفا کند و به جامعه عرضه کند. رسول خدا -صلی الله علیه و آله و سلم- فرمودند: همانا خداوند به شما زنان اجازه داده است که برای برطرف کردن حوائج خود از خانه بیرون بروید. عرض میکنم که یک قسمتهایی از اینها بحث های خاص هم دارد. ولی حضرت اجازه داده است و آزادی هایی برای زن در نظر گرفته شده است. رسول خدا دستور داد که خانم ها در تشییع جنازه شرکت کنند. نگویید حاج آقا دارد درباره بیرون آمدن زن از خانه صحبت می کند. این طور نیست. من جلسات گذشته مواردی را از حضور زنان در زمان پیغمبر عرض کردم. بحث بیعت را گفتم. دوستان روی آن کار کنند. حضرت از بانوان بیعت گرفت؛ یعنی در مسئله سیاسی آنها را دخالت داد و مشارکت کردند. گفت شما حق رای دارید. همین الان در بعضی از کشورها زن ها حق رای ندارند. پیغمبر هزار و چهارصد سال قبل به خانم ها حق رای داد. گفت بیایید بیعت کنید؛ یعنی شما صاحب نظر هستید. یا در کار سیاسی مهمی مثل دفاع از حریم ولایت و امامت از زمان خود پیغمبر دفاع شروع شد و در جنگ ها شرکت می کردند تا برسد به زمان امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین. در کربلا بانوان بزرگ کربلا، یک جهاد عظیم فرهنگی بر علیه دشمنان اهل بیت و اسلام را مدیریت کردند و خوب هم مدیریت و عملیاتی کردند. جهاد فرهنگی بزرگی بود. کاری که ام کلثوم، فاطمه بنت الحسین، فاطمه بنت علی، زینب کبری -سلام الله علیها- انجام دادند. اگرین بانوان برای اینگونه عملیات، محدودیت داشتند، قطعاً اقدام نمی کردند. چون در انجام وظایفشان به شدت متعبد بودند. این طور نبود که بگویند حالا می رویم بالاخره یک جور می شود.
یا همین مقوله آزادی که دائماً گفته می شود و اینکه اسلام جلوی آزادی زنان را گرفته است و دیگران به زن آزادی دادند. در قرون مختلف کی و چه زمانی زن آزاد بوده؟ تاریخش را ببینید که کی از این نعمت الهی برخوردار بوده؟ خداوند انسان را آزاد خلق کرده. بشر هم فطرتا آزادی را دوست دارد؛ اما زنان در طول تاریخ رهایی و آزادی نداشتند. اسلام وقتی آمد زن را آزاد کرد. چون اسلام کاملترین و جامع ترین دین است و هر چه که برنامه دارد بر اساس فطرت و خلقت بشر است. قوانینی را هم ریخته است که با رعایت آنها همه به راحتی و آسایش می توانند کار کنند و زندگی کنند و بهره ببرند، بدون اینکه به آزادی های دیگری آسیب بزنند. این از ویژگیهای آزادی است که اسلام می دهد. در کجای اسلام استقلال در عمل از بانوان گرفته شده است؟ هر خانمی خودش برای خودش در عملکرد مستقل است. یکی از مسائل فقهی که مطرح می شود همین است. الان شما مثلا در جایی مشغول کار هستید. به شهر دیگری منتقل می شوید. همسر شما اهل کرج است ولی شما ناچارید که مثلاً به تبریز بروید. همسر شما می تواند قصد اقامه نکند. مستقل است و نمازش را شکسته می خواند. اختیار دارد می تواند تبعیت کند، میتواند نکند. در هیچ جای اسلام شما نمی توانید برنامه، حکمی و احکامی را مثال بزنید که زن مستقل نباشد. در تمام این موارد استقلال دارد. البته در آزادی هایی که به بعد حیوانی مربوط می شود محدودیت ایجاد کرده است. فقط هم برای بانوان نیست. برای مرد ها هم محدودیت ایجاد کرده است. آن محدودیت هم برای بانوان است هم برای مردان است. مگر مردها آزاد هستند که در بعد حیوانیت هرجور خواستند رفتار کنند؟ این طور نیست.
مکتب های بشری مثل اومانیسم و سکولاریسم و امثال اینها، آثاری بر این مکتب های بشری وجود دارد، اثر های پلید و خبیثی که آرام آرام به خورد بشر دادند. حرف هایی می زنند که عدهای پذیرفتند. مربوط به جسم است. روح و تعالی روح نادیده گرفته شده است و همه چیز را در این جسم و بدن خلاصه کردند. نتیجه اش هم شده همین جامعه که می بینیم. گرفتاری بزرگ ما این است که مبنای تفکر و بررسی و تصمیم گیری و قانون گذاری که خالق بشر به ما گفته و ما باید از او بگیریم نمی گیریم و میخواهیم با اومانیسم درستش کنیم. با سکولاریسم می خواهیم آن را درست کنیم که مسائل را میبرد به ناکجا آباد. بعد می خواهیم با فکر ناقص بشر، فکر خطا پذیر، فکر دچار افراط و تفریط قانون بریزیم و با این قانون ها اداره کنیم. غرب آمد زن را از بردگی نجات بدهد، او را مبتلا به نوع جدیدی از بردگی کرد و کشانده و همین طور دارد جلو می برد. متاسفانه به تفاوت های زن و مرد هم توجه نشده. زن و مرد از نظر خلقت در تمایلات، استعداد ها و قدرت با هم فرق دارند. اسلام بر اساس همین تفاوت ها و استعدادها هم قوانین خاص وضع کرده است و در یک چارچوب عقلایی از هر کدام از این جنس کاری را خواسته و تمام نیازهای فطری و غریزی آنها را هم در نظر گرفته است.
املقمان، خواهر مسلم بن عقیل
نقش بانوان در قبل از شروع کربلا را گفتیم. خانمهایی که مقدمتا نقش داشتند مثل طوعه که قبل از عاشورا و کربلا نقش ایفا کرد. بانوانی که در کربلا نقش داشتند. بانوانی که در روز عاشورا نقش داشتند و شهید روز عاشورا هستند و از اصحاب هستند، از فرزندان امیرالمومنین هستند، اینها را هم گفتیم. بعضی از خانم ها نقش آنها از بعد از ظهر روز عاشورا شروع می شود که تبلیغ دین است که تعدادی از آنها را هم گفتیم. خانم هایی که در کربلا بودند و روز عاشورا را هم درک کردند و بعد از آن به اسارت رفتند و کارهایی را انجام دادند. بعضی از آنها هم در کربلا نبودند؛ اما بعد از عاشورا و بعد از کربلا خدماتی داشتند مثل ام البنین، مثل ام لقمان. ام لقمان دختر عقیل بن ابی طالب است. خواهر مسلم بن عقیل است. یکی از زنان فرهیخته تاریخ اسلام است. دانشمند و سخن مدار بود. نطاق (سخنور) بود. شخصیت ادیبی دارد. بسیار شجاع و عاقل بود. ایشان در مدینه بود و با کاروان نیامده بود. یکی هم فاطمه صغرا بود که دیشب گفتم در مدینه مانده بود. ام لقمان وقتی کاروان به مدینه رسید گروهی از مردم را جمع کرد و به استقبال کاروان برد. جریان مصیبت را برای آنها تکرار کرد و آنها را تهییج کرد. در آن حالی که به پیشواز آمده بودند اشعاری را خواند. ترجمه آن را برای شما می گوییم: «چه خواهید گفت اگر پیغمبر به شما بگوید که شما آخرین امت من بودید، با خانواده و فرزندان من پس از من چگونه رفتار کردید؟ عده ای در خون خود آغشته و عدهای به اسارت رفتند». این ها را شروع به گفتن کرد و مردم را تهییج کرد و شروع به افشاگری و روشنگری کرد. خیلی زیبا جلسه را تنظیم کرد.
نسب فاطمه کلابیه
یکی دیگر از آن بانوان ام البنین است. امشب شب عباس بن علی است. حضرت عباس بن علی بن ابی طالب زخرالحسین، عبدالحسین، باب الحسین، باب الحوائج است. فاطمه کلابیه که بعداً به او ام البنین گفته شد، از خاندان بنی کلاب است. از اجداد رسول خداست. دارای فضائل اخلاقی و کمالات معنوی فراوانی بود. از نظر ایمان و ثبات قدم، توکل و صبر و شکیبایی، بصیرت و نطق و سخنوری. فاطمه کلابیه یکی از شعرا و ادیب است. عرض کردم که حضرت عباس -علیهالسلام- فرزندی دارد به نام عبیدالله. نسل حضرت عباس از طریق همین عبیدالله است. ۵/۶ نسل بعد از او را بررسی کردم همه از ادبا و سخنوران هستند. بسیار شخصیت های بافضیلتی هستند؛ یعنی نسل امیرالمومنین از طریق ام البنین قطع است مگر از طریق همین عبیدالله. پدر فاطمه کلابیه حزام بن خالد است که جدش میخورد به کعب بن عامربن کلاب، که جد پیغمبر است. بسیار شجاع و دلیر بود. راستگو، اهل بخشش و جود و مهمان نواز و جوانمردی و نطاق بودن و سخنور بودنش معروف است. مادر حضرت ام البنین هم ثمامه است. لیلا هم به او گفته می شود. ثمامه بنت سهیل که جد او هم میخورد به بنی کلاب که جد پیغمبر است و امیرالمومنین. این بانو بسیار وظیفه مادری اش را خوب انجام داد و به عنوان معلمی دلسوز و رئوف به فرزند خودش بینش عمیق و دقیقی را داد. دوستی با اهل بیت را در دل او نهادینه کرد. نسلش شجره طیبه است. همه خاندانِ مادر حضرت ام البنین دارای کرامت و اخلاق و هنر و وجاهت اجتماعی و شجاعت بودند. معروف است که خانواده مادر حضرت ام البنین بعد از قریش حرف اول را میزد.
ماجرای خواب پدر امالبنین
نوشته اند که حزام بن خالد به همراه جمعی از بنی کلاب به مسافرت رفته بودند. در یکی از این بیتوته ها در عالم خواب دید که در سرزمین سرسبزی نشسته است. مروارید های درخشانی اطراف او را گرفته است. مرواریدها در دستش می ریزد و او از زیبایی این مرواریدها به تعجب آمده است. مردی را می بیند که به سمتش می آید. به او میرسد و سلام میکند. جواب میدهد. آن مرد میگوید مرواریدها را میفروشی؟ به چه قیمت میفروشی؟ حزام هم نگاهی می کند می بیند که درّ قشنگی است. میگوید من قیمت این را نمیدانم؛ اما اگر شما خریداری چند می خری؟ مرد هم گفت من هم نمی دانم که قیمت این چقدر است ولی این هدیه ای است که یکی از پادشاهان عطا کرده. من ضامن هستم برای تو به چیزی که از درهم و دینار بالاتر است که به تو بپردازم. گفت آن چیست؟ گفت تضمین می کنم که شرافت و سیادت ابدی دارد و بهره بزرگ برایش خواهد بود. گفت ضمانت می کنی که در اختیار من باشد؟ گفت ضمانت می کنم. گفت من واسطه ام که این را به تو برسانم. من به تو این مروارید را دادم و تو هم از من گرفتی. حزام می گوید من از خواب بیدار شدم. خیلی خواب عجیبی بود. رفتم پیش دوستانم از بنی کلاب. گفتم چنین خوابی دیدم کسی بلد است تعبیر کند؟ بالاتفاق گفتند که رویای صادقه است. خدای تعالی به تو دختری خواهد داد که این دختر با یکی از بزرگان ازدواج خواهد کرد و به واسطه همین ازدواج تو مجد و شرافت و کرامت و بزرگی پیدا می کنی. ثمامه بنت سهیل باردار بود. میگوید برگشتیم. وقتی رسیدیم دیدم که دختر به دنیا آمده. نگاه کردم دیدم مثل مروارید سفید است. همان خوابی که دیده بودم تداعی شد. دیدم چه رویای صادقه ای بود. اسم دختر را فاطمه گذاشتم. با سجایای اخلاقی توسط مادر ادیبش تربیت شد و همه زمینه ها را همین مادر به او آموزش داد. تاریخ دقیق ولادتش البته مشخص نیست؛ اما تولد عباس بن علی که فرزند اوست سال ۲۶ قمری است. تاریخ های دیگر هم گفته شده؛ اما ۲۶ قمری مشهور است. حضرت عباس -علیه السلام- هم در سال ۶۰ قمری به شهادت رسید.
این خاندان چند ویژگی داشتند. شجاعت و دلاوری بود که به خصوص خود همین بانوی بزرگوار اینگونه بود. از این نسل و فرزندانشان همه اینگونه بودند؛ یعنی عباس بن علی و برادرانش هم اینگونه بودند. ادب و متانت و عزت نفس بود. هنر و ادبیات بود. دایی ام البنین لبید است، لبید ادیب. در آن زمان زندگی می کرد و شاعر بود. ایثارگری و احترام به حقوق دیگران بود. عشق به ولایت اهل بیت بود. وفا و پایبندی به تعهد بود و امثال ذالک که ویژگیهای خاص این خاندان بود.
خواستگاری امیرالمومنین از امالبنین
صدیقه طاهره که از دنیا رفت، ده سال بعد امیرالمومنین تصمیم گرفت ازدواج کند. عقیل را صدا کرد که نسابه عرب است. گفت زنی را انتخاب کن که از نسل دلیر مردان عرب باشد تا با او ازدواج کنم و برایم یک پسر شجاع و فارس (اسب سوار) به دنیا بیاورد. عقیل هم بعد از مدتی که گشت ام البنین را انتخاب کرد و گفت در عرب شجاع تر از پدران این بانو وجود ندارد. امیرالمومنین عقیل را فرستاد که خواستگاری کند. عقیل به خانه حزام آمد. رسم عرب این بود که اگر کسی بر آنها وارد می شد سه روز از او پذیرایی می کردند و روز چهارم از او می پرسیدند که برای چه آمدی. سه روز در خانه حزام بن خالد زندگی کرد. روز چهارم که پرسیدند برای چه آمدی؟ گفت: آمدم به خواستگاری فاطمه برای امیرالمومنین. حزام اول بهت کرد. بعد به وجد آمد. راجع به نسب و اینها صحبت کرد. گفت خانم ها بهتر این جور قضایا را می دانند. باید برویم با خود دختر و مادرش صحبت کنیم. آمد به اتاق که بگوید، دید که مادر ام البنین یعنی لیلا یا همین ثمامه، نشسته دارد موهای حضرت ام البنین را شانه می کند. ام البنین هم دارد می گوید که مادر! من دیشب خوابی دیدم. حزام گوشه ای ایستاد که ببیند این خواب چیست. خوابی هم که ام البنین دیده است عجیب است. گفت در باغ سرسبز و پر درختی نشسته بودم، نهرها روان بود. میوه های فراوانی از این درخت ها آویزان بود. من هم داشتم به ماه و ستاره ها نگاه میکردم. یک دفعه ماه افتاده در دامن من. مبهوت این نوری شدم که از این ماه ساطع بود. چشم ها را خیره می کرد. من هم در حال تحیر و متعجب بودم که دیدم سه ستاره پرنور دیگر هم افتاد در دامن من. نور آن ها هم خیره کننده بود. در همین تعجب بودم که هاتفی صدا زد. من او را نمی دیدم ولی او مرا با اسم صدا زد و گفت: بشراک فاطمه! فاطمه مژده باد تو را به سیادت و نورانیت. ماه نورانی و ستاره درخشان که پدرشان سید و سرور همه انسان هاست بعد از رسول خدا. از خواب بیدار شدم درحالی که میترسیدم. مادر تاویل این چیست؟ حزام شنید که مادرش گفت: این یک رویای صادقه است. به زودی با مرد جلیل القدری ازدواج میکنی. و چهار فرزند خداوند به تو می دهد. حزام آمد داخل و گفت امیرالمومنین از تو خواستگاری کرده است. به مادرش گفت ببین این دختر لیاقت امیرالمومنین را دارد که به خدمتکاری علی برود؟ آنجا خانه وحی و نبوت است. خانه علم و شرافت است. اگر اهل و لایق میدانی برود، اگر نه که نه. خواستگاری انجام شد. با مهر السنه ازدواج سر گرفت. ۵۰۰ درهم. وقتی که داشت به خانه امیرالمومنین می رفت به امیرالمومنین عرض کرد که این یک هدیه ایست از طرف ما به پسر عموی رسول خدا و ما طمع نسبت به شما و منصب و مال و منالتان نداریم.
امالبنین، خبررسان عاشورا
این خانم خیلی شخصیت بزرگی دارد. وقتی می خواست داخل خانه برود نرفت. گفت اول زینب باید اجازه بدهد. دختر بزرگ علی باید به من اجازه دهد. من دارم می روم جایی بنشینم که فاطمه نشسته بود. رابطه و آن قصه تاریخی ام البنین خیلی عجیب است. به هرجهت آمد و چهار فرزند برای امیرالمومنین به دنیا آورد. عبدالله، عباس و جعفر و عثمان که هر چهار تا شهید کربلا هستند. ام البنین مادر شهید است. خبر شهادت حضرت عباس را که شنید شروع کرد به شعر گفتن. چون گفتم که ادیب بود و نطاق. «ای کسی که فرزند رشیدم عباس را دیدی، همانند پدرش بر دشمنان تاخت. فرزندان علی همه شیران بیشه شجاعت اند. شنیده ام بر سر عباس عمود آهنین زدهاند، در حالی که دست هایش را قطع کرده بودند. اگر دست در بدن پسرم بود، چه کسی جرات و توان جنگیدن با او را داشت». یکی از ویژگیهای این بانو زمان شناسی و دشمن شناسی بود. با مرثیه هایی که سروده است و نوحه هایی که خوانده است و مجلس عزایی که گرفته است یکی از خبررسان های کربلا و واقعه عاشورا که ندای مظلومیت حسین -علیه السلام- و اهل عاشورا را به گوش آیندگان رساند حضرت ام البنین است. هر روز با عبیدالله بن عباس که در کربلا حاضر بود می آمدند و در بقیع می نشستند. چون بقیه محل رفت و آمد بزرگان بود. می آمدند به قبور شان سر بزنند. محل تجمع بود. میرفت با تعدادی از خانم ها در آنجا مجلس عزا به پا میکرد. در مقام عزاداری در آن جا ظلم و ستم بنی امیه را بیان می کرد و جوری دلخراش صحبت میکرد که در تاریخ مینویسند که مروان که قسی القلب بود اشکش در می آمد. این کار دائمی او بود. به امام حسین هم به شدت علاقه داشت. میگفت علاقه من به حسین فقط به خاطر فرزندی امیرالمومنین نیست. او امام من است. فصاحت و بلاغت بی نظیر، بصیرت و دانش فراوانی داشت. ظاهراً در سال ۶۴ قمری هم از دنیا رفت. فاصله سنی شان هم با امیرالمومنین ۲۰ سال بود. توسل به این بانو اثر دارد. بزرگان از علما به این بانو استغاثه می کردند و توسل می کردند. صد صلوات می فرستادند و بعد هم از حضرت طلب میکردند که واسطه شود. شخصیت های بزرگ علمی و علما به ایشان توسل داشتند. نزدیک به ۳۰ کتاب در فضیلت او نوشته شده. بالاخره یکی از بانوانی که در کربلا نقش داشت و نقشش را هم به خوبی انجام داد او بود. نام حسین که برده می شد حالش منقلب می شد. وقتی آمدند خبر دادند به شهادت فرزندانش، اسم هر کدام را که می بردند می گفت به فدای حسین. آن وقت پسری تربیت کرد مثل عباس، حضرت عباس ابوالفضائل.