بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
شب سوم محرم ۱۳۹۸/۰۶/۱۱
موضوع: نقش بانوان در حماسه کربلا
در مکتب حسین علیهالسلام؛ برکت بخشش
روایتی را میخوانم که در مناقب ابن شهرآشوب است. حسین بن علی -علیهماالسلام- فرمود: «سخن پیغمبر که فرمود برترین کارها پس از نماز شاد کردن دل مؤمن بدون ارتکاب گناه است، نزد من کاملاً درست است». شاد کردن دل مؤمن بدون ارتکاب گناه مهم است. جلسه میگذارند، لطیفه میگویند، جوک میگویند، ادا درمیآورند، صدا تقلید میکنند، ولی در آن گناه میکنند. بعد هم میگویند روایت داریم که ادخال سرور چنین و چنان. ادخال سرور این نیست. آیاتش را که نگاه کنید این است که باید بدون ارتکاب گناه باشد. بعد از امام حسین -علیهالسلام- خودشان اینطور توضیح دادند: چون دیدم غلامی از غذای خودش به سگ میدهد، علت را از او پرسیدم. (لااقل ۵ روایت دیدهام که درباره غذا دادن به سگ که امام حسین -علیهالسلام- دیده است و نکاتی را گفته است) اینجا هم میفرماید: دیدم غلامی دارد به سگ غذا میدهد. پرسیدم چرا داری این کار را میکنی؟ گفت: پسر رسول خدا، من غمگین هستم. میخواهم با شاد کردن این حیوان خودم شاد شوم. چون ارباب من یهودی است میخواهم از او جدا شوم. شاید دل این سگ شاد شود و برای من دعا کند که از دست ارباب یهودیام خلاص شوم. امام خوشش آمد. رفت پیش این یهودی دویست دینار قیمت این غلام را داد. گفت این غلام آزاد شود. یهودی گفت: من فدای شما شوم (پیغمبر مورداحترام بود) پسر پیغمبر هستی آمدهای اینجا. من به خاطر قدم شما غلام و بوستان را به خود شما میبخشم و دویست دینار را هم نمیخواهم. فرمودند: نه من این دویست دینار را به تو بخشیدهام. یهودی قبول کرد. گفت من این ۲۰۰ دینار را از شما قبول میکنم و بخشیدم به این غلام. امام حسین گفت حالا که تو یهودی هستی و اینگونه کار میکنی غلام را آزاد کردم و همه آنچه را که تو بخشیدی من هم بخشیدم به غلام. زن این یهودی تا دید جریان اینگونه است گفت: اسلام که اینگونه است من مسلمان شدم و مهریهام را به شوهرم بخشیدم. یهودی گفت: زن من مسلمان شود من مسلمان نشوم؟ من هم مسلمان میشوم و این خانه را که زنم در آن نشسته را بخشیدم به زنم. ببینید که یکلقمهنان دادن به یک سگ چه کرد. پیغمبر اکرم فرمود اینکه دلی را شاد کنید بدون گناه بعد از نماز بافضیلت ترین کاری است که میکنید. حالا ببینید ما بهجای اینکه دل به دست بیاوریم چقدر دل میشکنیم. اینها آثار وجودی یک عمل بود. آثار وجودی یک عمل برای خدا؛ یعنی از روی اخلاص. چه گردش کاری شد. من این روایت را میگویم برکت بخشش. همین بخشش ببینید چه برکتی داشت. یکی از موارد که بخششهای این خاندان خیلی عجیب است، همان گردنبند حضرت زهراست. شبیه این موارد زیاد داریم.
اهمیت بیعت و مشارکت سیاسی اجتماعی بانوان
بحث ما نقش بانوان در نهضت کربلا بود. مقدمهای را عرض کردم و اینکه اسلام زن را از اینکه موجود فراموششده باشد خارج کرد و شخصیت داد. خود رسول خدا شخصاً اقدام کرد به نشان دادن جایگاه بانوان در اسلام. حضرت در بالا بردن سطح آگاهی و فرهنگ بانوان شخصاً اقدام کرد. جالب است بدانید معلم خصوصی گرفت آورد خانه که به همسرانش سواد یاد بدهد. بعضی از آنها را با خودش به مناطق جنگی و عملیاتی برد که کار مداوای مجروحین را انجام بدهند؛ که بعضی از موارد را گفتم. در مسائل اجتماعی خود رسول خدا بانوان را شرکت داد. تصور کنید در دورانی که جاهلیت به آن گفته میشد در کل جزیره العرب و آن منطقه کسانی که سواد داشتند کمتر از ۲۰ نفر بودند. اساساً هم برای زن ارزش قائل نبودند. در چنین فضایی رسول خدا کاری کرد که بانوان فعالیت سیاسی اجتماعی داشته باشند. وارد عرصه اجتماع شوند. مسئله بیعت را کم نگیرید. تا همین چند صدسال قبل زن را اساساً جزو حیوان میدانستند. آن موقع هم که انسان دانستند برایش ارزشی قائل نبودند. حق رأی نداشتند. همینالان در خیلی از کشورهای عربی خانمها حق رأی ندارند. اخیراً یک تحرکاتی دارد میشود. رسول خدا مسئله بیعت بانوان را با آن کیفیت خاص مطرح کرد. روی این مسئله کم کارشده است. این کار شخصیت دادن به بانوان است. به زنان صحابه صحابیات گفته میشد. رسول خدا خودشان شخصاً مسئولیت تعلیم و تعلم صحابیات را به عهده گرفته بود. خیلی مهم است. اهمیت دادن به علم و بانوان است برای اینکه در آن عرصه خودشان را حاضر کنند. بعد هم که نوبت به اهلبیت رسید آنها هم شروع به تربیت کردن بانوان کردند. بانوان با اخلاص، فداکار، عالمه، مجاهد. مسئله بیعت را که رسول خدا باب کردند یادم نمیآید که در این مسئله کسی کارکرده باشد. در پیمان عقبه قبل از اینکه هجرت پیغمبر صورت بگیرد که کمتر از ۸۰ نفر بودند که با پیغمبر بیعت کردند سه خانم در جمع آنها هست. پیغمبر اکرم از آن سه نفر بیعت گرفت. البته آنجا بیعت برای یک موضوع خاص بوده اما بااینحال پیغمبر اکرم بیعت را از آنها گرفتند. یا در جریان غدیر خم آنجا هم حضور بانوان و مشارکت آنها در قبول امر خلافت مولا امیرالمؤمنین -سلاماللهعلیه- مطرح است. رسول خدا دستور دادند که اول همسرانشان وارد خیمه بشوند با علی بن ابیطالب بیعت کنند و تبریک بگویند. بعد هم دستور دادند که با آن کیفیت خاص همه مردم بیعت کنند. خانمها هم بنا شد که دستشان را به آب بزنند. بعضیها میگویند دست پیغمبر در آب بوده اما بعضیها هم میگویند فقط دست به آن آب زده. حضرت دستشان را نگهداشته بودند و مردها هم میآمدند و دستشان را میزدند به پشت دست پیغمبر و میرفتند. اینیک نوع از بیعت صدر اول بود. در بعد منفی هم زنها حضور داشتند که یک نمونهاش در صدر اسلام بحث جنگ جمل است که فرمانده جنگ با یکی از خانمها بود که در مقابل امیرالمؤمنین -سلاماللهعلیه- ایستاد و فرماندهی جنگ را به عهده گرفت. معلوم میشود که اصل حضور زن در چنین جایگاهی حساس نبوده است.
به نظرم بعضی از دوستان اگر فرصت کنند در موضوع مشارکت سیاسی بانوان در صدر اسلام کار کنند. در بخش اهلبیت و بانوانی که آمدند درصحنه. متأسفانه چون خود خانمها نسبت به این موضوع کمکاری دارند جمعآوری نشده یا کمتر جمعآوریشده است. کتاب ریاحین الشریعه هشت جلد است. راجع به همین بانوان صحبت میکند. خدا رحمت کند نویسندهاش مرحوم محلاتی این کتاب را با یک سبکی نوشته است. ایشان هم قائل بود به اینکه حضرت زینب مقبرهشان در مصر است. ایشان خودش هم مصر میرفت زیارت ولی به نظر من میرسد که همین سوریه است. کار که به دست اهلبیت رسید اوج این تربیت در کربلا دیده میشود. چقدر انسانهای شجاع تربیت شدند. میوه کربلا هم همین مادران و همسران و دختران و فرزندان و خواهران شهدا هستند. مادران شهدای انقلاب اسلامی ثمره همان حرکتاند. در لبنان خدمت مادران شهدا رسیدم دیدم مثل مادران شهدای خود ما هستند و همه آنها هم استناد میدهند به امام حسین -علیهالسلام- و حضرت زینب.
نقش مؤثر گریه بانوان و اقامه عزا در اقرار به پشیمانی دشمن
آمدن بانوان به همراه حسین بن علی بن ابیطالب در کربلا به خاطر نقشی بود که میتوانستند در کربلا و بعدازآن ایفا کنند. دوشینه شب عرض کردم اولین نقشی که همراهی بانوان با امام داشت مسئله روشنگری و تبیین حقیقت انقلاب حسین -علیهالسلام- بود. نقش دیگری که این همراهی با امام حسین داشت عملکرد بانوان در تغییر و نگرش نگاه مخاطب به واقعه کربلا و پشیمان کردن جنایتکار از عملی که انجام داده و برانگیختن مخاطبین علیه دشمنان. این کار را خانمها بهوسیله گریه بهوسیله مجلس عزا کردند. نقش گریه و بر پا کردن مجلس عزا، این نقش دست خانمها بود. قصه را نگاه کنید و بررسی کنید که بازماندگان از اصحاب و اهلبیت درجاهای مختلف آنچنان گریه ناله و اقامه عزاداری کردند که دشمنان متأثر شدند مردم علیه بنیامیه تهییج شدند دشمن را وادار به اقرار و پشیمانی به عمل کردند. در بعضی از مواقع هم گفتند که اصلاً تقصیر ما نبود. یزید گفت اصلاً تقصیر من نبود و انکار کرد که دستور داده است. این کار، کار بانوان بود که کاخ یزید را لرزاندند. با خطابههایی که در کوفه و شام و در مدینه و در بین راه انجام دادند نهضت امام حسین -علیهالسلام- را زنده نگه داشتند. ثمره نقش همراهی مسئله پیامرسانی و نشر خبر و بیان صحیح واقعه بهصورت درست و دقیق و بیان صحیح آن بود. این مطلب خیلی مهم است؛ یعنی خبرنگاری و خبررسانی که این مخدرات در طول مسیر انجام دادند، این پیامرسانی باعث شد که خون شهید هدر نرود. در هر زمان و مکان و فرصت و مجلسی آن چیزی را که ثبت کرده بودند و آن چیزی را که ضبط کرده بودند بابیان رسا و بدون اغراق و بعضی وقتها با کنایه و بعضی وقتها صریح بیان کردند. درنتیجه حضور بانوان در کربلا تأثیر اساسی داشته است؛ که قسمتی از آن قبل از کربلا، قسمتی در کربلا و قسمتی بعد از کربلاست. قبل از کربلا طوعه و بانوانی که هنوز حرکت آغاز نشده خدماتی را داشتند. مثل ماریه عبدیه که دیروز گفتم شخصیت بزرگی است. یکی از کسانی است که ثروتش را درراه اسلام خرج کرد. همسرش و دو پسرش در جنگ جمل در رکاب امیرالمؤمنین به شهادت رسیده بودند و خانهاش شد محل تحلیل سیاسی و پرورش انسانها برای این حرکت که قصه آن را دیشب گفتم. یکی از آنکسانی که در کربلا حضور ندارد و قطعاً جزو زنان کربلایی و عاشورایی است امالبنین است که چهار فرزند را تربیت و هدیه کرده است و فرستاده برای یاری حسین. بماند بعداً به آن میپردازیم.
زُهِیر شهادتش را مدیون همسر فداکارش شد
یکی از آنکسانی که در کربلا نبود و مشهور است که نبود، البته تاریخش دوتاست؛ دُلهم یا دِیلم یا دُلِیهم یا دَلهم دختر عمر و همسر زهیر بن قین بود. بانوی فداکاری که نقش او قبل از کربلا کاملاً معلوم است. چون عرض کردم که بانوان میتوانند تهییج کنند و میتوانند ترغیب کنند؛ و الا کسی باشد که نق بزند و بگوید نرو بچههایم یتیم میشوند، سوهان روح میشود و نمیگذارد که آقایان کارشان را انجام دهند؛ اما کسی هست که دنبال میکند خودش لباس رزم بر تن همسرش میکند خیلی باهم فرق دارد. زهیر از دوستان امام حسین نبود و زیاد هم ارتباطی نداشت. چون عثمانی بود طرفدار عثمان بود و علوی نبود. بااینکه یکی از سرداران بود ولی اینگونه بود که تمام تلاشش همین بود که با امام حسین -علیهالسلام- مواجه نشود. در همهجا و در این راه هم همینطور. در یک منزلی مواجه شد قصهاش را میدانید خانمش در اینجا نقش داشت. گفت بلند شو برو و شروع به تهییج او کرد. او هم رفتوبرگشت و حالا اینکه چه اتفاقی در آنجا افتاد من گشتم در تاریخ یکچیزی پیدا کردم که ظاهراً آن قصه است چون خودش درجایی چیزی گفته است که میشود از آن این را به دست آورد. زهیر شهید کربلاست ولی این سعادت را مدیون ارشاد و راهنماییهای همسر فداکارش است. بیان این بانو روحیه شوهر را تغییر داد و بهاصطلاح مس وجود او را طلا کرد و این زهیر عثمانی، شد زهیر حسینی. حماسه زهیر را هم شنیدید و جالب است. این خانم نام خودش را در کنار کربلاییان و عاشوراییان و در زمره فداکاران و ایثارگران در ساحت مقدس ابیعبدالله -علیهالسلام- تا قیامت ثبت کرد. میگویند در همانجا زهیر او را طلاق داد. حقوق او را داد یک مقدار هم بیشتر داد. تمام اثاثیه را هم به او بخشید و به عموزادههایش گفت که این خانم را به خانوادهاش برسانید. قول مشهور این است؛ اما یک قول دیگر هم هست که زهیر این کارها را کرد اما او آمد. تا این جای ماجرایش مربوط میشود به بانوانی که قبل از کربلا بودند ولی میگویند او همراه زهیر آمد. ظهر عاشورا که زهیر به شهادت رسید غلام زهیر را صدا کرد و یک کفن به او داد و گفت: برو بدن اربابت را بپوشان. این غلام میگوید: من آمدم دیدم بدن ارباب هست؛ اما حسین -علیهالسلام- عریان افتاده است. چطور بدن اربابم را بپوشانم اما امامم عریان باشد؟! این کار را نکردم.
اُمّ وَهَب، اولین شهیده کربلا
یکی از بانوان دیگری که قبل از کربلا اقدامی داشته و کمک کرده به این جریان ام وهب است. ام وهب همسر عبدالله بن عُمَیر کَلبی است. با آن ام وهبی که مسیحی بود فرق دارد. جریان او را بعداً میگویم. این ام وهب شخصیت دلیری داشت. مبارز و شجاع بود. عبدالله بن عمیر در کوفه زندگی میکرد. از طایفه بنی علیم بود. از اشراف کوفه بود. وضعیت مالی خیلی خوبی داشتند. در یک محلهای زندگی میکردند که معروف بود مثل شمال شهر که میگویند. آمده بود به نخیله. دید در آنجا دارند سپاهی را آماده میکنند. پرسید: سپاه کیست و برای چه میروند؟ گفتند: میروند با سپاه حسین بجنگند. او قبلاً تصمیم گرفته بود که به ری برود. شنیده بود آنجا دارند با دشمنان اسلام میجنگند. میخواست برود آنجا جهاد کند ولی شنید که اینجا دارند برای امام حسین سپاه جمع میکنند گفت: خدا میداند که آرزو داشتم با مشرکان بجنگم. الآن امیدوارم ثواب جنگ با این مردم که برای کشتن فرزند رسول خدا اقدام میکنند نزد خدا از ثواب جنگ با مشرکان کمتر نباشد. آمد خانه و گفت که چنین اتفاقی افتاده است. همسرش ام وهب گفت که باید برویم. من هم میآیم. هر دو باهم آمدند کربلا و روز عاشورا هم در کربلا این خانم هست. ولی حرکت و ترغیب و تهییج او قبل از کربلا شروع شد. آنقدر حماسه انجام داد که امام حسین به او گفت که به خاطر حمایت از اهلبیت من به پاداش نیک نائل میشوی. قصهاش این است که عبدالله صبح اول عاشورا رفت و مقابله کرد. دو نفر را کشت و دستها و انگشتانش قطع شد. همسرش دید که شوهرش دارد مردانه میجنگد چوبی برداشت و رفت به منطقه جنگی و در کنار شوهرش شروع به رجز خواندن کرد و میجنگید. امام حسین این صحنه را دید. صدا زد که برگرد جنگ برای شما نیست. او هم اطاعت کرد و برگشت. ولی خوب میجنگید که امام حسین برایش دعا کرد. چون عبدالله مجروح جنگی بود ماند تا زمانی که در حمله دوم شمر دستور داد که خیمهها را آتش بزنند. در آنجا عبدالله آمد جلو و کشته شد. این خانم آمد بالای سرش شروع کرد به گفتن گوارا باشد بر تو بهشت. شمر دید که دارد با رجزی که میخواند تهییج میکند، به رستم که غلامش بود گفت با گرز به سر او بزن و او را بکش. او هم آمد با یک عمودی به سر این بانو زد و او را به شهادت رساند؛ و اولین بانوی شهیده کربلا ام وهب است.
اولین مجلس عزای حسین علیهالسلام، در خانه اَمِّسَلَمِه برپا شد
آخرین بخش قبل از کربلا جریان امسلمه است. امسلمه بسیار شخصیت بلندمرتبه ایست. بعد از حضرت خدیجه -سلامالله علیها- یکی از بالاترین و والامقامترین وبرترین زنان پیغمبر است. امالمؤمنین است. از راویان حدیث پیغمبر اکرم است. جزو روات احادیث است. جایگاه علمی دارد. امام حسین به او خطاب میکرد مادر، اینقدر علاقه به او داشت. از مدینه که شروع کردند حرکت را به سمت مکه که بعد بیایند کربلا، امسلمه جلوی امام حسین را گرفت و عرضه داشت که نروید و کربلا مسائلی دارد. حضرت قبول نکرد ولی آنقدر جایگاه رفیعی دارد که امام حسین -علیهالسلام- وسایلش را به امسلمه سپرد. نامههایش را، کتابهایش را و بعضی از ودایع امامت را که گفت فرزندم که آمد و از تو خواست اینها را به او بده. آیه مبارکه تطهیر که در شأن اهلبیت -علیهمالسلام- نازل شد، در خانه ام سلمه نازل شد. این هم برای او یک مقام و جایگاهی بود. رسول خدا داستان کربلا و مصائب امام حسین -علیهالسلام- را برای این خانم بازگو کرده بود. یک شیشهای به امسلمه داده بود و گفته بود که خاک کربلاست و فرموده بود اگر واقعه کربلا رخ بدهد تو بهوسیله این شیشه مطلع خواهی شد. عصر عاشورا دیدند که از خانه امسلمه شیون بلند شد و صدای امسلمه به گریه بلند است. آمدند درب آن خانه و پرسیدند که چه شده است؟ گفت: الآن پیامبر را در عالم رؤیا دیدم که غبارآلود و خسته بود. حالت پریشان و خاکآلود. پرسیدم یا رسولالله کجا رفته بودی که اینگونه خاکآلودی؟ فرمود: الآن از کربلا برمیگردم. از دفن شهدای کربلا برمیگردم. شاهد شهادت فرزندم حسین بودم. امسلمه میگوید: یکدفعه از خواب بیدار شدم یادم افتاد و با سرعت دویدم به سمت آن شیشهای که پیغمبر به من داده بود. دیدم که خون در این شیشه جوش میزند. فهمیدم که حسین به شهادت رسیده است؛ بنابراین اولین مجلس عزای امام حسین -علیهالسلام- که مقارن با شهادت امام حسین بوده در خانه امسلمه برپاشده است. اهل مدینه هم آمدند در کنار امسلمه. در این روایت دارد که پیغمبر فرمود: شاهد شهادت حسین بودم.