- حدیث بندگی
- موضوع: شرح موعظه پیامبر (ص) به ابن مسعود
- ۱۳۹۸/۰۵/۹– جلسه سی و نهم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
«یَا ابْنَ مَسْعُودٍ إِذَا قِیلَ لَکَ اتَّقِ اللَّهَ فَلَا تَغْضَبْ فَإِنَّهُ یَقُولُ وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ»
حضرت در این فراز نکتهای را بیان میکند که من هم آن را یک مقداری با توجه به روایات توضیح میدهم. یا بن مسعود وقتی به تو میگویند که از خدا بترس، خشمگین مشو. خدای تعالی در آیه ۲۰۶ سوره مبارکه بقره فرمود: چون به او (منظور کافر است) گویند که از خدا پروا کن، غرور و سرسختی و تعصب و لجاجت، او را به گناه وامیدارد. پس دوزخ برای او بس است. این قسمتی از آیه است.
بزنگاه مطلب در اینجا، یکی تقواست که یعنی از خدا بترسید، یکی هم بحث عزت است. مقداری درباره عزت صحبت میکنم. امیرالمؤمنین -سلاماللهعلیه- فرمودند: «العَزیزُ بِغَیرِ اللّه ذَلیلٌ» عزیز غیر خدایی ذلیل است. میدانید که عزیز از اسمای حسنای الهی است. بیش از ۹۰ بار در قرآن کریم فقط برای خدای تعالی بهکاررفته است. به معنای نفوذناپذیر است. به معنای غیرقابل نفوذ است. اصولاً هرکسی خودش را در برابر خدای تعالی ذلیل بداند عزیز میشود. خدای تعالی عزت را در اطاعت خودش قرار داده است و ما متأسفانه به بیراهه میرویم. خدای تعالی گفت اگر میخواهی عزیز شوی بندگی من را بکن. هر وقت بنده من شدی عزت پیدا میکنی.
روایت خیلی قشنگی است که یک قسمت آن مربوط به عزت است. من همه آن را برای شما امشب میخوانم. «أُوحِیَ إِلَى دَاوُدَ: یَا دَاوُدُ، إِنِّی وَضَعْتُ خَمْسَهً فِی خَمْسَهٍ، وَ اَلنَّاسُ یَطْلُبُونَهَا فِی خَمْسَهٍ غَیْرِهَا فَلاَ یَجِدُونَهَا: وَضَعْتُ اَلْعِلْمَ فِی اَلْجُوعِ وَ اَلْجَهْدِ وَ هُمْ یَطْلُبُونَهُ فِی اَلشِّبَعِ وَ اَلرَّاحَهِ فَلاَ یَجِدُونَهُ، وَ وَضَعْتُ اَلْعِزَّ فِی طَاعَتِی وَ هُمْ یَطْلُبُونَهُ فِی خِدْمَهِ اَلسُّلْطَانِ فَلاَ یَجِدُونَهُ، وَ وَضَعْتُ اَلْغِنَى فِی اَلْقَنَاعَهِ وَ هُمْ یَطْلُبُونَهُ فِی کَثْرَهِ اَلْمَالِ فَلاَ یَجِدُونَهُ، وَ وَضَعْتُ رِضَائِی فِی سَخَطِ اَلنَّاسِ وَ هُمْ یَطْلُبُونَهُ فِی رِضَا اَلنَّفْسِ فَلاَ یَجِدُونَهُ، وَ وَضَعْتُ اَلرَّاحَهَ فِی اَلْجَنَّهِ وَ هُمْ یَطْلُبُونَهَا فِی اَلدُّنْیَا فَلاَ یَجِدُونَهَا».
«خدای تعالی به حضرت داوود -سلاماللهعلیه- وحی کرد که من پنج چیز را در پنج چیز قراردادم؛ اما مردم در پنج چیز دیگر به دنبال آن میگردند و پیدایش نمیکنند. من علم را در گرسنگی و در تلاش قراردادم، آنوقت مردم در سیری و راحتی به دنبال آن میگردند، پیدایش نمیکنند». در قدیم اینطور بود الآن هم همینطور است. کسانی که با سختی به دنبال علم هستند و علم را بهزحمت به دست میآورند و در سختی هستند، بیشتر به مدارج علمی میرسند. شما به زندگی و حالات علمای درجهیک نگاه کنید. نهفقط علم دین، حتی در فیزیک و شیمی و علوم روز نگاه کنید کسانی که به موفقیت رسیدهاند معمولاً با سختی و گرفتاری همراه بوده است. اینطور نیست که در راحتیها به مدارجی رسیده باشند. زحمت کشیدند، سختی کشیدند، مطالعه کردند، سرکوب شدند، مشکلاتی بر سر راه آنها پیشآمده. خدای تعالی میفرماید من علم را در سختی و تلاش و در گرسنگی قراردادم، شما میخواهید آن را در سیری پیدا کنید؛ اما پیدایش نمیکنید.
«من عزت را در اطاعت خودم قراردادم» مردم فکر میکنند که باید نوکر اینوآن باشند. فکر میکنند اگر خدمت اینوآن را بکنند عزیز میشوند. پیش مسئول این اداره و آن دستگاه، پیش اینوآن خودش را کوچک میکند. عزت را خدا میدهد. تو بندگی خدا را بکن. هرچه بندگی خدا بیشتر شد عزت انسان بیشتر میشود. خدا مقلبالقلوب است. توجه داشته باشید هرچه تلاش کنید که در قلب مردم جا پیدا کنید بهاندازه سرسوزنی موفق نخواهید شد. راه نفوذ در قلوب اطاعت و بندگی خداست. هر چه بندگی ما نسبت به خدای تعالی بیشتر شد پیش مردم عزیزتریم. نه اینکه برویم بندگی خدا را بکنیم که پیش مردم عزیز شویم. این اثر وضعی آن است و الا اگر کسی برود بندگی کند که پیش مردم عزیز شود، نمیشود. اثر وضعی یک سری امور است. آب در ۱۰۰ درجه خودبهخود جوش میآید، چه بخواهید چه نخواهید. اگر بندگی خدا را کنید عزیز میشوید. ببینید حضرت امام رضوانالله علیه چه عزتی داشت. رهبری را ببینید چه عزتی دارد. با پول و وعدهووعید که عزیز نشدند. باید بندگی خدا را کرد. ما چرا امام حسین را دوست داریم؟ چرا علماء ربانی را دوست داریم؟ عالم محلهمان را دوست داریم، دنبالش راه میافتیم، حرفهایش را گوش میدهیم، چون او را عین الربط به خدا میدانیم. او را میبینیم که ارتباطش باخدا زیاد است. بندگی خدا را میکند درنتیجه محبتش در دل ما میافتد. اینها اثر وضعی آن عبادت است.
«بینیازی را در قناعت قراردادم مردم بینیازی را در مال زیاد پیدا کردن به دنبالش میگردند پیدا نمیکند. من رضای خودم را در سرپیچی کردن از نفس قراردادم مردم به دنبال راضی کردن نفس میگردند ولی پیدایش نمیکنند». میخواهی رضای الهی را پیدا کنی با نفست مخالفت کن. میدانید که نفس تنها دشمنی است که هر چه به آن کمک کنید پرروتر میشود. شما هر دشمنی که داشته باشید به او محبت کنید کمکش کنید و یک خدمتی به او بکنید آرامآرام نسبت به شما نرم میشود، بهجز نفس. نفس را هرچه خدمتش بکنید دشمنتر میشود. مثلاً نفس شما نگاه به نامحرم را مطالبه میکند. مدارا میکنید و میگذارید که یک نگاه بکند. با یکبار نگاه کردن طوری جری میشود که بار دوم و سوم میخواهد. بعد لمس میخواهد و مسائل دیگر. از همان اول باید جلویش را گرفت. نفس تنها دشمنی است که با خدمت کردن رام نمیشود. بقیه دشمنها رام میشوند.
«من راحتی را در بهشت قراردادم مردم آن را در دنیا طلب میکنند و نمییابند» در دنیا چه کسی راحت است؟ کسی راحتی ندارد. پولدارها هم راحتی ندارند. مثلاً مریضی دارند. هرچه که وضع مالی آنها بهتر شود و در رفاه مادی بیشتری به سر ببرند استفاده آنها از مسائل مالی کمتر است. کسانی که بیحساب مال دارند اتفاقاً فرصت استفاده هم ندارند. معمولاً انباردار دیگران هستند. برای ورثه جمع میکنند.
بیانی است از امام صادق -علیهالسلام- فرمودند: «معنای عزت آن است که هرگاه با حق روبرو شدی در برابر آن خوار باشی». معنای عزت این است که در مقابل حق خودت را کوچک ببینی. اگر کسی چشمش به دست دیگران باشد و طمع به اموال دیگران داشته باشد هرگز عزیز نمیشود. باید طبع انسان بلند باشد. انسان قانع است که عزیز است.
امیرالمؤمنین فرمودند: «اِقْنَعْ تَعِزَّ» قانع باش تا عزیز شوی. هرچه در خانه دیگری دید میخواهد. هرچه بر دست دیگری دیده میخواهد. هر چه که دیگری داشت او هم میخواهد. برای رسیدن به خواسته ناچار میشود کارهایی را انجام دهد. اقلش این است که عزتش را از دست میدهد. چون باید پیش اینوآن برود. بعضی از کارهایی را که راضی نیست انجام بدهد. در برابر بعضی اشخاصی که راضی نیست سرخم کند. آرامآرام عزتش را از دست میدهد.
اگر میخواهی عزیز شوی به کسی که با تو قطع رابطه کرده ارتباط برقرار کن، باعث عزت تو میشود. بعضیها میگویند الحمدالله دیگر ۲۰ سال است که با فلانی ارتباط نداریم. این چه برادری است که توداری؟ خوب نیست. ارتباط برقرار کردن باکسی که عمداً قطع کرده است عزت میآورد.
یا میفرماید باکسی که بر تو ستم کرده ببخش. اینها روایت است که میخوانم. کسی را که به تو ستم کرده ببخش. ببین خدا چه عزتی به تو میدهد. چطور انسان را رشد میدهد و بالا میبرد. بعضی وقتها هم حق با خود ماست. اصلاً اینها در مواردی است که حق با خود ماست. در مواردی که طرف مقابل ظلم آشکاری هم کرده است و قطع رابطه کرده است. ولی خوب است که انسان ارتباط بگیرد.
حتی در بعضی از تعبیرات دارد امام صادق -علیهالسلام- فرمودند: «هیچ بندهای خشم خود را فرونخورد مگر اینکه خدا بر عزت او در دنیا و آخرت اضافه کرد». کسی میآید آدم را عصبانی میکند که باید آنجا یک دادی بزند. اینها البته در مسائل شخصی است. در برابر با دشمن و آمریکا نیست. حواستان باشد که اشتباه نشود. این مسائل در برابر برادران دینی است. بستگان، همسر، فرزندان، همسایگان. اگر کسی آدم را ناراحت کند، میفرماید اگر خشم خودت را فروبردی برای تو عزت به وجود میآورد. عزت دنیا و آخرت. باید این را بدانیم که همهچیز دست خداست. اوست که عزیز میکند. اوست که ذلیل میکند. «تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ».
لقمان حکیم بود. اندرزهای او را اگر جایی پیدا کردید بخوانید. حرف حکیمانه یادتان باشد که با علم به دست نمیآید. هرچقدر هم که پای درس استاد بنشینید حکیم نمیشوید. عالم میشوید اما حکیم نمیشوید. حکمت چیزی است که خدا میدهد. در قرآن کریم میفرماید که ما حکمت را به داوود دادیم. انسان با سکوت حکیم میشود. با حفظ شکم حکیم میشود. با صمت و صوم، با سکوت و روزه، بر زبان انسان حکمت جاری میشود. کسانی که زیاد میخورند، بیشازاندازه نیاز، حکیم نمیشوند. بعضی وقتها کسی با یک بشقاب نیازش برطرف میشود، بعضیها با دو بشقاب نیازشان برطرف میشود، هر دو کمخوراک هستند، اگر او بشقاب دوم را خورد و آنیکی بشقاب سوم را خورد پرخور میشوند، کسانی که پرخور هستند فهمشان کم است. حکمت را با سکوت میدهند. کسانی که زیاد حرف میزنند یا زیاد میخورند معمولاً حرفهای حکیمانه کمتر میزنند. لقمان حکیم بود. حضرت علامه رضوانالله علیه شما یک ساعت هم پهلوی ایشان مینشستی سکوت بود. تا از او سؤال نمیکردی جواب نمیداد. حضرت آقای خوشوقت تا صحبت نمیکردی صحبت نمیکرد. امام هم همینطور بود. ولی ظرفیت ما کم است دو تا مطلب که بلدیم دلمان میخواهد که آن دو مطلب را بگوییم. ظرفیتمان کم است. باید بالا برد. ظرف وجودیمان باید خیلی بزرگ باشد. کسانی که سکوت میکنند ظرف وجودیشان بزرگ است. یکی از خاصیتهای آنهم حکمت است. این جمله حکیمانه است. حضرت لقمان گفت که اگر میخواهی عزت دنیا به دست بیاوری طمع خودت را ازآنچه مردمدارند ببُر، عزیز میشوی؛ زیرا پیامبران و صدیقان به سبب کندن طمع خود به آن مقامات رسیدند.
جالب است که امام باقر -علیهالسلام- در پایداری و ماندگاری عزت، چون بعضی وقتها انسان کاری میکند که عزتی را هم به دست میآورد، هر چیزی را که انسان داشت باید برای داشته خودش تلاش کند که بماند و پایدار باشد. چهکار کنیم که بماند؟ حضرت فرمودند: قطع طمع. امام صادق علیهالسلام فرمود که لقمان فرمود اگر میخواهی عزت به دست بیاورید طمع نداشته باش. امام باقر فرمود برای اینکه عزتت باقی بماند طمع نداشته باش. فرمود «اُطْلُبْ بَقَاءَ اَلْعِزِّ بِإِمَاتَهِ اَلطَّمَعِ» بقای عزت را به کشتن طمع طلب کن.
گاهی امر فردی است، گاهی یک امر اجتماعی است. طمع مسئله مهمی است. عزت مسئله مهمی است. عزت فردی داریم عزت اجتماعی داریم. همه اینها که عرض کردم درباره مسائل فردی بود. درباره مسائل سیاسی اجتماعی هم هست. این درس اخلاق است اما اخلاق سیاسی هم هست. اخلاق اجتماعی هم هست. جامعه اگر طمعکار بود به درد نمیخورد. فرد طمعکار، خانواده طمعکار، جامعه طمعکار، محله طمعکار، شهر طمعکار، کشور طمعکار. از آنطرف فرد عزیز، خانواده عزیز، جامعه عزیز، محله عزیز، شهر عزیز، کشور عزیز. آنوقت اگر مسئولین یک کشور اهل عزت نباشند، طمع به غیر داشته باشند، چشمشان به دست دیگران باشد چقدر آن جامعه ذلیل میشود. مگر ما کم داریم؟ کشور ما پر از نعمت است به حمدالله و المنه؛ اما چون چشم به غیر دارد، آمریکا را میبینند. آمریکا چند سال است که آمده است؟ قبل از چه کسی بوده؟ کجا بوده؟ اینها دم از هولوکاست میزنند درصورتیکه کشتاری که در آمریکا انجام دادند که سیاهان و سرخان را کشتند تعدادشان از قصه دروغین که میگویند بهمراتب بالاتر است. کشتارشان یک روزی هم دارد. خیلی عجیب است که چقدر کشتند تا این تمدن پوشالی خودشان را که در حال اضمحلال هم هست درست کردند. این روایاتی که گفتیم همه شخصی است؛ اما آثار اجتماعی و سیاسی دارد. این روایات برای به قول ما طلبهها قضیه فی واقعه نیست. مسئله این روایات گسترده است. مسئولین اداره یک کشور اگر عزیز نباشند اهل طمع باشند و چشمشان به غیر باشد، کشور را ذلیل میکنند.
چه چیزی ما را ذلیل میکند؟ در روایات دارد که هیچچیزی مثل گناه انسان را ذلیل نمیکند. گناه ظاهر لذیذی دارد؛ اما باطنش از حنظل برای انسان تلختر است. دنیا و آخرت انسان را خراب میکند.
امام سجاد -علیهالسلام- تعبیر زیبایی دارد که فرمود «طاعَهُ وُلاهِ الأمرِ تَمامُ العِزِّ» تا حالا این روایت را نشنیده بودید. فرمان بردن از رهبر الهی تمام عزت و کمال عزت است. حالا ببینید که چقدر افرادی به خاطر نافرمانی از رهبر، خودشان را ذلیل کردند. از زمان پیغمبر بگیرید تا الآن. پیغمبر رهبر الهی بود. ولی امر بود. امیرالمؤمنین ولی امر بود؛ اما چه سرپیچیهایی کردند. طلحه و زبیر. زبیر شخصیت بزرگی بود در تاریخ اسلام. در کنار امیرالمؤمنین نشسته بود. پیغمبر اکرم فرمود بهزودی تعدادی بلند میشوید جلوی علی را میگیرید. زبیر گفت خدا نکند که ما جز آنها باشیم. جنگ جمل که شروع شد، امیرالمؤمنین به زبیر گفت یادت هست آن مجلس را که پیغمبر آنگونه گفت؟! زبیر یک تکانی خورد و صحنه را رها کرد اما در بیابان او را کشتند. قاتل زبیر هم معلوم نیست که کیست. شخصیت بزرگی که پیغمبر اکرم نسبت به او اینهمه منقبت گفته است ببینید که چگونه عاقبت به شر شد. لااقل قاتل او هم معلوم نیست که انتقام خون او را بگیرند. امیرالمؤمنین خیلی تأسف خورد وقتی شنید و دید که زبیر کشتهشده. حالا باز در مقابل جنگ با امیرالمؤمنین کشته نشد ولی از بین رفت. به حضرت گفتند برویم مکه و برگردیم بعد بیعت میکنیم. حضرت فرمودند میروند و دیگر هم نمیآید. همینطور جلو بیایید به امام حسن به امام حسین تا در همین زمان خودمان کسانی که دستشان را از دست ولی امر کشیدند چه ذلیل شدند.
نکته پایانی هم بگویم و آن اینکه هر چیزی ظاهری دارد و باطنی. ظاهر کرنش در مقابل خدا ظاهرش ذلت است که انسان خودش را، سرش را روی خاک میگذارد و خاکمال میکند؛ اما در حقیقت موجب عزت انسان است. شاید همین سجده کردن که انسان این حالت را میبیند یک حالت حقارت داشته باشد ولی باعث کرامت انسان است. حقیقت آن کرامت است. لذا اگر ظاهر تکبر در مقابل خدا عزت باشد «أَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ بِالْإِثْمِ» اما باطن آن حقیقتاً ذلت است. اگر کسی نخواست در مقابل خدا کرنش کند و گناه کرد بعد هم گردنکلفتی میکند و افتخار میداند که خلاف میکند حقیقت آن ذلت و خواری است. چه اشتباه بزرگی میکنند کسانی که خیال میکنند گناه آنها را بزرگ و عزیز میکند. اینها حتی در مقابل امربهمعروف و نهی از منکر هم حالت تمرد و سرپیچی دارند و زیر بار نمیروند.
چگونه باید عزیز شد؟ راهش این است که درراه عزیز باشیم. چطور باید محبوب شد؟ چطور باید حبیبالله شد؟ وقتیکه در مسیر حبیبالله باشیم. «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّه» بگو اگر میخواهید حبیبالله شوید از من پیغمبر تبعیت کنید حبیبالله میشوید. در اینجا هم اگر میخواهیم عزیز شویم باید درراه عزیز حرکت کنیم. خدا عزیز است. «مَن کانَ یُریدُ العِزَّهَ فَلِلَّهِ العِزَّهُ جَمیعًا» آیه ۱۰ سوره مبارکه فاطر. میخواهید عزیز شوید باید درراه خدا قرار بگیرید که همان بندگی و اطاعت از خداست.
باسلام حیف شد که با تغییر مکان خیلی از خانمها نمیتوانند شرکت کنند چون با توجه به ساعت اتمام جلسه و دوری راه توفیق سلب شد