- حدیث بندگی
- موضوع: شرح موعظه پیامبر (ص) به ابن مسعود
- ۱۳۹۸/۰۲/۱۸– جلسه بیست و هشتم
بسم اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
«یَا ابْنَ مَسْعُودٍ مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ لَمْ یَعْمَلْ بِمَا فِیهِ حَشَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَى وَ مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ رِئَاءً وَ سُمْعَهً یُرِیدُ بِهِ الدُّنْیَا نَزَعَ اللَّهُ بَرَکَتَهُ وَ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ وَ مَنْ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ فَقَدْ هَلَکَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً»
بازهم بحث بحث علم و تعلیم و تعلم است. رسول خدا به عبدالله ابن مسعود این را فرمودند: ای پسر مسعود هرکسی علم را یاد بگیرد و به آن علم عمل نکند خدا او را روز قیامت کور محشور میکند؛ یعنی شما در دنیا چشمت را روی دانستههایت بستی عمل نکردی روز قیامت کور هستی. حقیقت این دنیا در آخرت خودش را نشان میدهد. باطن این دنیا قیامت است. حقیقتاً تو در دنیا کور بودی مثل کسی که کور است که نمیبیند که بخواهد عمل کند. کور وقتی نمیبیند چه چیزی را عمل کند. شما آیات و نشانههای خدا را یاد گرفتید اما به آن عمل نکردید. درست مثل همان کور است که حقیقت این کوری در قیامت خودش را نشان میدهد. قرآن کریم هم به آن اشاره دارد. «قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنْتُ بَصِیرًا» چرا من را کور محشور کردی. من که بینا بودم. میگوید تو در دنیا آیات ما را فراموش کردی. حقیقت آن فراموشی کوری در آخرت است.
یکوقت هست که انسان علم را یاد میگیرد اما عمل نمیکند. روایات فراوانی داریم درباره عالم بلا عمل. عالم بدون عمل آخوندها را نمیگویند. فرقی نمیکند، آخوند هم علم داشته باشد عمل نداشته باشد همین است. عالم یعنی هرکسی که چیزی را میداند. الآن شما یاد میگیرید که غیبت حرام است میشوید عالم و اگر غیبتکنید میشوید عالم بلا عمل. مثلاً دروغ حرام است، مال مردم خوردن حرام است، پشت سر دیگران صحبت کردن حرام است، وقتی اینها را یاد گرفتیم میشویم عالم. عمل نکنیم میشویم عالم بلا عمل. همه این روایات ما را شامل میشود. معنای عالم بودن به علمی را وسیع بگیریم. اشاره نداشته باشیم به یک عده خاص. مثلاً استاد شیمی، استاد محیطزیست، در مضرات سیگار سخن میگوید سخنرانیاش که تمام میشود میگوید یک سیگار بکشیم خستگیمان در برود، میشود عالم بلا عمل. عالم یعنی کسی که چیزی را میداند ولی به آن عمل نمیکند. حالا میخواهد لباس روحانی تنش باشد، لباس دانشگاهی تنش باشد، لباس مکانیکی تنش باشد، فرق نمیکند. کسی که بداند و عمل نکند عالم بیعمل است و روز قیامت کور محشور میشود.
در بخش دیگر میفرماید «وَ مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ رِئَاءً» یعنی به چشم دیگران درآوردن. یعنی یکجور نشان بدهد که ما هستیم که اینقدر علم بلد هستیم. هر علمی را «وَ سُمْعَهً» یعنی به گوش دیگری رساندن. بعضیها را دیدهاید که دوست دارند دیده شوند. دیده شدن برای غیر خدا. زمانی هست که برای خداست مناقب و فضائلی که خدای تعالی برای او قرار داده است او میخواهد که نشر را پیدا کند و گسترش پیدا کند. این بد نیست اما زمانی هست که میخواهد فخرفروشی کند. میخواهد بگوید که من دارم تو نداری. خصوصاً در مسائل دینی و عبادی کسی که اینگونه باشد و ارادهاش آن است که در این جمع آن جمع در جلسه اظهار فضل کند حرف بزند دیگران ببینند که مثلاً بعد به او مسئولیتی بدهند، به او جایگاهی بدهند، تحویلش بگیرند، خلاصه برای خدا نیست برای دنیاست، «یُرِیدُ بِهِ الدُّنْیَا نَزَعَ اللَّهُ بَرَکَتَهُ» خدای تعالی برکتش را برمیدارد؛ یعنی هر چهکار میکند بیبرکت است. حرفش برکت ندارد. عملش برکت ندارد.
«وَ ضَیَّقَ عَلَیْهِ مَعِیشَتَهُ» خدای تعالی زندگی او را تنگ میکند. چون در حقیقت چنین کسی از خدا اعراض دارد. از خدا فاصله گرفته است. «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکًا» درآمد دارد، وضع مالیاش بد نیست ولی زندگیاش بهسختی میگذرد. لازم نیست که زندگی سخت فقط برای بیپولها باشد. اتفاقاً کسانی که رزق کمی دارند ازلحاظ مالی وضعیت بالایی ندارند، معیشت آنها ضنک نیست. زندگی خیلی راحت و شیرینی دارند. همه خانواده اهل خانه باهم مهربان هستند. بعضی وقتها افرادی هستند که وضع مالیشان خوب است اما زندگی برایشان سخت است. دائم انگار کسی یقه او را گرفته است.
کسی که یاد خدا را فراموش کرد کار برای او سخت میشود. خدا را که کنار گذاشت خدا هم او را به حال خودش میگذارد. اگر خدا ما را به حال خودمان بگذارد هرچه بدویم نمیرسیم. در دعاها میگوییم «إلهی لا تَکِلنی إلی نَفسی طَرفَه عَینٍ أبداً» خدایا بهاندازه یکچشم بر هم زدن ما را به حال خودمان وامگذار. مگر چه میشود که یکلحظه ما را به حال خودمان بگذارد؟ مثل این است که سیم برق قطع شود و به این لامپ نور نرسد. تاریک میشود. به حال خودمان واگذار شویم چیزی نداریم. فرض کنید حافظهتان را بهاندازه سرسوزنی خدای تعالی را از شما بگیرد. چه اتفاقی میافتد؟ خانه از یادت میرود زن و بچهات یادت میرود. دانستههایت یادت میرود. قدیم یک بیماری حصبه میگرفتند همهچیز یادش میرفت. هر چه بلد بود یادش میرفت. خدای تعالی حافظه را از ما بگیرد خانهمان را هم گم میکنیم. میگوید برو هر کاری که دلت میخواست بکنی بکن ببین میتوانی زندگیات را اداره کنی؟ میتوانی خودت را اداره کنی؟
توحید ما ضعیف است. خیلی وقتها ما فکر میکنیم که خیلی از کارها راداریم خودمان انجام میدهیم و کارهای سخت را باید از خدا بخواهیم. درصورتیکه همه کارها از خداست. «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ» همهچیز دست خداست. کار ساده، کار سخت. شما فکر میکنید که اگر خدا اراده نداشته باشد آب یخ میبندد؟ یخ نمیبندد. بدون اراده خدا برگی از درخت میافتد؟ «وَ ما تسلط مِنْ وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُها» آیه قرآن است. یک برگ از درخت نمیافتد مگر اینکه خدای تعالی اراده کرده باشد. هیچچیزی بدون اراده خدا نیست. در روایت دارد که ما هرسال بهاندازه رزق بشر باران را میفرستیم. اینطور نیست که قحطی و خشکسالی باشد. مثلاً امسال این چند میلیارد نفر در کل جهان مثلاً چند میلیون لیتر آب نیاز دارند. خدای تعالی برای آنها نازل میکند. اینطور نیست که خدا رزق را ببندد؛ اما چون این بشر اهل معصیت است، اهل گناه و خطاست، اهل لغزش است، به ابرها دستور میدهد در بیابانها بریزند که به یک عده نرسد. نیازشان جای دیگری مصرف شود. به اذن الله جایی باران زیاد میآید جایی کم میآید. برای یک عده عذاب میشود برای یک عده نعمت میشود.
توحید ما ضعیف است. شبهای ماه رمضان توحیدمان را تقویت کنیم. خصوصاً که الآن شبها به صبح نزدیک است زیاد نخوابید. لااقل سر شب بخوابید سحر دو ساعت زودتر بیدار شوید. آن مقدار بیداری را هم مشغول خوردن نباشید. اگر زمانی را برای خوردن میگذارید قسمت زیادی را برای غیر خوردن بگذارید. زیاد بخورید خوابتان میگیرد. هوا هم خوب است. پنجره را باز بگذارید، بالکندارید به بالکن بروید، حیاط دارید به حیاط بروید. دو صفحه قرآن بخوانید. دعاها را بخوانید. یک خط آن را بنشینید و فکر کنید. روی یک آیه مقداری تأملکنید. توحیدتان را قوی کنید. عمده مشکلات در عالم خلقت بررسی کنید توحید است. خداشناسی است. خداشناسی که خراب شد معاد هم خراب میشود. باور به قیامت خراب میشود. باور به قیامت خراب شد دزدی زیاد میشود. گناه زیاد میشود و فحشا زیاد میشود. چون باور ندارد که بالاخره از او حساب میکشند. رابطهتان را باخدا تقویت کنید. هرچه که رابطه باخدا قویتر شود استحکام روح بیشتر میشود. در مقابل سختیهای زندگی استواریتان بیشتر است.
من این را مکرر در این جلسه زیاد گفتم امکان ندارد که موحد افسردگی بگیرد. آنهایی که قرص اعصاب و قرص افسردگی میخورند، ناراحتی دارد خوابش نمیبرد، مشکلات روحی پیداکرده است، یکوقت هست مثلاً بنده هم الآن تا صبح خوابم نمیبرد. چرا؟ مثلاً فلان آقا بااینکه اینهمه نعمت داشت دزدی کرد. دلم برایش سوخته است. به خاطر اینکه چرا جامعه اینطور است اینها عیبی ندارد. ولی اینکه چکش برگشتخورده و خوابش نمیبرد، اعصابش خورد است، ناراحتی دارد، برای دنیا ناراحت است، بعد هم افسردگی روحی پیداکرده است، اینها مذموم و بد است. موحد هرگز اینجور نمیشود. چون برای عالم تعریف دارد. برای حرکت و زندگیاش در دنیا تعریف دارد. برای قیامتش تعریف دارد. همهچیز برایش تعریفشده است لذا افسردگی ندارد. معاد باور و خداباور راحت زندگی میکند. شما وقتی در کنار اولیا خدا هستید میبینید که آرام هستند. کأن هیچ اتفاقی نیفتاده است. نه اینکه بیخیال و بیتفاوت هستند و اصلاً اهمیت نمیدهند. نه اتفاقاً بهشدت مواظب هستند و دقت دارند و میدانند در کجای عالم چه اتفاقی دارد میافتد ولی چون برای دنیا تعریف دارند جهانبینی دارند و میدانند که جهان را صاحبی باشد خدا نام، آرام است. میگویند تدبیر به دست دیگری است و من وظیفهدارم کارم را انجام دهم. درست انجام میدهم اما آنکسی که دارد تدبیر میکند خداست. انسان موحد آرام است.
شما در کنار علامه طباطبایی مینشستید انگار در این دنیا نیست. کنار آقای بهجت مینشستید، نمیدانم چند نفر از شما آقای بهجت را از نزدیک دیدید؟ من چند وقتی را پیش ایشان درس خواندم به خانه ایشان میرفتم. وقتی وارد میشدید و ایشان مینشست آرامش و طمأنینهای داشت که این طمأنینه را منتقل میکرد و انگارنهانگار که بیرون اتفاقاتی افتاده است و میافتد. آرام است و وقتی آرام باشد این آرامش از کجا به دست میآید؟ از اعتماد به دست میآید. شما وقتی روی یک صفحه لغزان ایستاده باشی خودت هم متلاطم هستی. میترسی که الآن مثلاً بیفتی پایین. ولی وقتی بهجای محکم و مستحکم ای تکیه کرده باشی آرام هستی. این آرامش را چه چیزی به انسان میدهد؟ «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» ذکر خدا. نه اینکه بگویید سبحانالله سبحانالله. این هم هست اما یعنی همیشه و همهجا و در همه حال خدا را به یاد داشته باشید. بدانی که خدا ناظر است. خدا بر اعمال ما محیط است. احاطه قیومی دارد. همه کارها در چنبره قدرت خداست. چون خداست آن حی قادر عالم حکیم دیگر انسان مشکلی ندارد. تزلزلی ندارد.
گیرمان این است که حواسمان به جیبمان هست. او میگوید درست است که خدا رزق ما را میرساند اما آخر از کجا میرساند؟ یقین نداریم. اگر یقین داشت اطمینان هم میآید. بعد تلاش میکند که خودش به دست بیاورد و آن چیزی را که به دست آورد فکر میکند که خودش به دست آورده است. نمیداند که قوه آن را خداداده است. فکر آن را خداداده است. نقشه آن را خداداده. علم آن را خداداده. طراحی آن را خداداده. اگر خدا قدرت این را نمیداد که فکر کند، نقشه بکشد، طراحی کند، کاسبی کند، از کجا میخواست دربیاورد؟ بعد چون آرامآرام فکر میکند که با علم خودش و فهم خودش کاروکاسبی کرد و درآمد داشت، وقتی یکذره بینیاز میشود طغیان میکند. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» انسان وقتی خودش را بینیاز میبیند طغیان میکند. اتفاقاً باید وقتی خودش را بینیاز دید طغیانش کمتر شود. باید سرش را پایینتر بیاورد و تواضعش بیشتر شود؛ و در مقابل خدا کرنشش بیشتر شود. اما چون خودش را محور به دست آوردن دید ملاک خودش شد نه خدا، طغیان میکند.
اینجا که رسول خدا میفرماید اگر کسی برای خدا علم یاد نگیرد برای ریا و سمعه یاد بگیرد برای اینکه به افراد بفهمند و به گوش دیگران بخورد که من اینقدر بلدم، خدای تعالی برکت را از او میگیرد و زندگیاش در دنیا تنگ میشود. هر چهکار میکند پول هم درمیآورد اما باز به او نمیچسبد و شیرینی و گوارایی ندارد. یک نان و پنیر و چای میخورد انگار در عرش اعلا قدم میزند. کسی هم غذاهای لذیذ و گوارا میخورد بازهم حواسش پرت است.
بعد فرمود «وَ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ وَ مَنْ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ فَقَدْ هَلَکَ» خدای تعالی چنین کسی را به حال خودش واگذار میکند. برو تلاش کن ببین میتوانی به دست بیاوری؟ بعد چنین کسی دائماً مشغول است و تلاش میکند و سعی میکند اما هیچچیزی گیرش نمیآید. نه دنیا دارد نه آخرت. رسول خدا فرمود و کسی را که خدا او را به حال خودش رها کند چنین کسی هلاک شده است. مثل یابویی سرکش میماند که به سمت دره میرود کسی که افسار او در دستش بود آن افسار را رها کرده است. حیوانی که رم کرده است و افسارش هم که باید در دست صاحبش باشد و رهاشده است همهچیز را از بین میبرد. هم هلاکت دنیایی پیدا میکند هم هلاکت آخرتی پیدا میکند. در حقیقت در دنیا دارد میچرد. فکر میکند که دارد زندگی میکند. بعد رسول خدا به این آیه استناد میکند. آیه ۱۱۰ سوره مبارکه کهف «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا» همین آیهای که اگر میخواهید بخوابید هر ساعتی که بخواهید از خواب بیدار شوید این آیه را بخواند درست همان ساعتی که میخواهد بیدار میشود. قطعاً امتحان کردهاید. مجرب است. من سالیان سال این کار را میکنم. درست سر ثانیه انسان بیدار میشود. من لااقل ۴۰ سال است که تجربهدارم. شب که بخوابم هر ساعتی که بخواهم با این بیدار میشوم. حالا این آیه برای آن بود که کسی که امید دارد که خدا را ملاقات میکند و به دیدار خدا میرود اهل عمل صالح باشد و نسبت به عبادت و بندگی خدا شرک نداشته باشد؛ یعنی اهل ریا نباشد. خالص باشد؛ یعنی کسی که اهل ریا نیست و شرک نداشته باشد. چون ریا شرک است.
خدا میگوید عملت را برای من انجام بده. فقط برای من انجام بده. ما میگوییم خدا که میبیند اما دوستم هم ببیند. او میگوید فقط برای من انجام بده. شما انجام میدهید اما دوست دارید که دیگران هم بشنوند کار خوبی میکنید. در عمل شریک دارید. خدا هم میگوید «أَنَا خَیرُ شَرِیک» من شریک خوبی هستم همهاش برای شریکم. روز قیامت هم که میگوییم ما نماز خواندیم روزه گرفتیم میگوید برو از همان شریکم بگیر. تو فقط باید این عمل را برای من انجام میدادی. برای من و فامیلت، برای من و همسایههایت، برای من و دوستت انجام دادی. من هم شریک خوبی هستم همهاش برای آنها. پاداشش را هم برو از همانها بگیر. بدی ریا این است.
ریا در سه مقطع گریبان آدم را میگیرد. ریای قبل از عمل، ریای بعد از عمل، ریای حین عمل. در روایات به این ریا شرک خفی میگویند. شرک پنهان. انسان حواسش نیست که مثلاً دوستش آمده است و در جلسه نشسته است دارد او نماز میخواند نمازش بهتر میشود. در روزه ماه رمضان جایی که یک عده حواسشان نیست که این روزه است برخورد میکند جوری نفس میکشد جوری راه میرود همه بفهمند که این روزه است. خصوصاً در غیر از ماه رمضان. بالاخره هر جور شده به دیگران میفهماند که مثلاً به اعتکاف رفته است. بالاخره یکجوری به همه میفهماند که دو زار صدقه داده است.
ریا از اعمال قصدیه است. توجه داشته باشید حواستان باشد که شیطان خیلی رهزن است. بعضی وقتها به اسم ریا مینشیند بر سر کارهای ما که ما اصلاً عمل صالح نداشته باشیم. مثلاً میگوید این کار را نکنید ریا میشود. آن کار را نکنید ریا میشود. این حرف را نزنی ریا میشود. این پول را ندهی ریا میشود. ما هم حواسمان هست که مثلاً آقا در مسجد دیشب چه چیزهایی گفت. درباره ریا گفت مثل راه رفتن مورچه سیاه روی سنگ سیاه در شب سیاه است انسان نمیفهمد که دارد ریا میکند. شما مبتلابه ریا هستی و حواست نیست. کسی هم که ریاکار است دارای شرک خفی است. یعنی برای خدا شریک قائل است. پس هیچ اعمالی نداریم. حالا میخواهم دست کنم در جیبم و صدقه بدهم شیطان میگوید که ریا نشود نمیدهم. میخواهم دو رکعت نماز بخوانم او میگوید ریا نشود نمیخوانم. میخواهم به زیارت بروم او میگوید فلانی تو را دید ریا نشود. میآید مینشیند اعمال صالح را از ما میگیرد. عمل صالح نداریم چون میترسیم که ریا شود. حواسمان باشد که از آنطرف نیفتیم.
ریا از اعمال قصدیه است. یعنی انسان باید قصد ریا کند و الا اگر قصد ریا نداشته باشد میخواهم صدقه بدهم، میخواهم کار خیر کنم، میخواهم مسجد بسازم، هرگز هم قصد ریا ندارم پس ریا نیست. ریا وقتی ریاست که من قصد کنم ولا الضالین را جوری بگویم که دیگری بشنود. حواسم به آن است ولی نه مثلاً من ولا الضالین را هم اتفاقاً درست گفتم دیگری گفت ماشاالله حاجآقا خوب ولا الضالین میگوید این عیب ندارد. چون ربطی به گفتن من نداشت. مثلاً اینجا سه نفر باهم دولا میشوند. یکی میخواهد چیزی را از روی زمین بردارد، یکی میخواهد چیزی را روی زمین بگذارد، یکی هم رفته به رکوع. این سه نفر یک عمل یکشکل انجام دادند ولی نیتها باهم فرق دارد. هرکسی خودش میداند که برای چه دولا شده است. برای برداشتن چیزی از زمین، برای گذاشتن چیزی روی زمین یا خواسته رکوع برود. این بهقصد خودش مربوط است. پس ریا از اعمال قصدیه است. اگر قصد ریا نداشته باشید عملتان ریا نیست.
یکوقت هست که طرف قبل از عمل ریا میکند. قصد میکند که برود معتکف شود و روزه مستحبی بگیرد بهقصد ریا. یکوقت هست که عملش خالصانه است و قصد قربت کرده است اما وسط نماز یکدفعه ریایش میگیرد. یکوقت هم بعد از عمل است عمل تمامشده است و حالا هی تعریف میکند. بعضیها ۱۵ روز عمره میروند ۳۰ سال تعریف میکنند. قصه کلعلی را بلدید؟ قدیمیها کتاب فارسی زیاد میخواندند. ضربالمثل میخواندند. حکمت بلد بودند. یک بنده خدایی کربلا رفته بود. کربلایی علی به او میگفتند. بعد رفت مکه و برگشت میگفتند حاج علی. در بازار یکی به او میگفت کلعلی. این وجدانش ناراحت شده بود که چرا کل بازار به او میگویند حاجآقا اینیکی به او میگوید کل علی. بعضیها گرفتار عناوین هستند. عنوانش را درست نگویی دو سه شب خوابش نمیبرد. دعوت کرد به خانه و یک مهمانی مفصل داد و جریاناتی را برایش تعریف کرد که ما در سفر حج که میرفتیم کشتیمان متلاطم شد مردم آمدند دور من را گرفتند گفتند حاج علی به دادمان برس. هی این کلمه حاج را زیاد میگفت او هم هی سیب و خیار میخورد و عجب عجب میگفت. تمام میوهها و غذاها را خورد وقتی میخواست برود گفت عجب جریان عجیبی داشتی کلعلی. حالا بعضیها هم مثل کلعلی هستند. این ریای بعد از عمل است.
ریای قبل از عمل که همان قصد است. الآن تازه میخواهی بگویی که من تصمیم میگیرم که این کار را انجام بدهم که به گوش و چشم دیگران بیاید. این عمل باطل است قطعاً؛ یعنی اگر در غیر ماه رمضان روزهبگیری قصدت این باشد که دیگران ببینند کاملاً باطل است. چه وضو بگیری بهقصد ریا، نماز بخوانی بهقصد ریا، صدقه بدهی بهقصد ریا، این عمل صد درصد باطل است. یعنی کأن انجام ندادهای. اگر کسی بعد از عمل ریا کند مثلاً نمازش را خوانده است با قصد تقرب اما الآن وسوسه شده است که به دیگران بگوید، از ثواب کار کم میکند. ولی عمل درست است و ثواب خودش را هم دارد. ریای بعد از عمل کار حرامی است ولی به خود عمل ضرر نمیزند. کار حرام است مثل نگاه به نامحرم میماند. ولی عمل را باطل نمیکند و از بین نمیبرد. کسی که روزه گرفته بعد از روزه به دیگران گفت که من امروز روزه بودم روزه باطل نمیشود سر جایش هست. یکی هم ریای حین عمل است. حین عمل هم اگر کسی ریا کرد عمل از همانجا باطل میشود. ریای قبل و حین عمل مبطل عمل است اما بعد از عمل کار خلافی است.
اینجا میگوید «فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً» در بندگی خدا شریک قائل نشود؛ یعنی اهل اخلاص باشد. امام صادق علیهالسلام از خطبه رسول خدا به ابوذر نقل فرمودند «یا جاهِل تَعَلَّم العِلم فَاِنَّ قَلباً لیسَ فیهِ عِلم کَالبیتِ الخَراب الَّذی لا عامِر لَه» رسول خدا به ابوذر گفت ای جاهل (نه اینکه به ابوذر گفت جاهل این بخشی از یک روایت طولانی است) ای کسی که نمیدانی به دنبال علم برو. چرا؟ چون قلبی که ظرف علم نباشد ظرف یادگیری بایدها و نبایدهای اخلاقیاش نباشد، دلی که ظرف معارف الهی مثل توحید و معاد و نبوت نباشد، دلی که ظرف احکام الهی نباشد، مثل خانهخرابی میماند که هیچ آبادکنندهای ندارد.
رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم فرمودند «إِنَّ مَنْ تَعَلَّمَ اَلْعِلْمَ لِیُمَارِیَ بِهِ اَلسُّفَهَاءَ أَوْ یُبَاهِیَ بِهِ اَلْعُلَمَاءَ أَوْ یَصْرِفَ وُجُوهَ اَلنَّاسِ إِلَیْهِ لِیُعَظِّمُوهُ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ اَلنَّارِ» خیلی روایت قشنگی است. قبل از اینکه این روایت را بخوانم یاد یک روایت دیگر افتادم. این روایت را چند روز بیشتر در جلسه معلمها خواندم. خیلی روایت قشنگی است. در روایت دارد که اگر مذاکره علمی بود، من الآن دارم مذاکره علمی میکنم؛ یعنی من دارم میگویم و شما میشنوید. روایات اهلبیت همهاش علم است. داریم باهم مذاکره علمی میکنیم. روایت این را میگوید. میگوید اگر یک مجلسی بود که افراد در حال مذاکره علمی بودند یکی داشت درس میداد و دیگری داشت درس میگرفت، کسی از بغل آنها رد میشد، گفت جلسه علم است ببینم چه میگویند. گوش هم داد و آخر هم چیزی یاد نگرفت و نفهمید که چه میگویند یا فهمید ولی خودش در آن جلسه مذاکره نبود. فیلمبردار جلسه بود، صدابردار جلسه بود، عبوری بود، خدای تعالی برای این کسی که مذاکره علمی را شنید ثواب دوازده هزار ختم قرآن مینویسد. حالا ببینید ثواب کسی که مذاکره میکرده است چقدر است. این ثواب فقط برای کسی است آن مذاکره را شنیده است و قصدش هم این نبوده است که بیاید بشنود. عبوری رد میشده است. ببینید خود آن مجلس چقدر جلسه ثواب داری است. لذا میخواهم بگویم که قدر خودمان را در این جلسات بدانیم. خیلی ثواب دارد. گذشته از اینکه چیزی یاد میگیریم برکت معنوی دارد برای ما ذخیره و زخر است بهشرط آن اخلاصی که داریم.
رسول خدا فرمودند «إِنَّ مَنْ تَعَلَّمَ اَلْعِلْمَ لِیُمَارِیَ بِهِ اَلسُّفَهَاءَ أَوْ یُبَاهِیَ بِهِ اَلْعُلَمَاءَ أَوْ یَصْرِفَ وُجُوهَ اَلنَّاسِ إِلَیْهِ لِیُعَظِّمُوهُ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ اَلنَّارِ» کسی که رفت زحمت کشید و درس خواند و شب و روزش را یکی کرد برای اینکه علم یاد بگیرد اما هدفش این بود که با نادان مجادله کند، با نادانها بحث کند، یا در مجالس علما بنشیند و وقتیکه کسی بحثی راه انداخت این هم شروع به بحث کند برای اینکه مثلاً در جلسه علما گل کند، یا توجه مردم را به سمت خودش جلب کند برای اینکه او را تعظیم کنند خدای تعالی جایگاه او را آتش قرار میدهد. اینکه میخواهیم برویم درس یاد بگیریم، حدیث یاد بگیریم، قران یاد بگیریم، بدانیم که هدفمان از این یادگرفتن چیست. یمَارِیَ بِهِ اَلسُّفَهَاءَ است یا یُبَاهِیَ بِهِ اَلْعُلَمَاءَ است یا میخواهیم خودمان یاد بگیریم و عمل کنیم و آدم شویم. برای دنیا و آخرتمان است و میخواهیم در نصاب و چهارچوب باشیم.
شما خدمت علامه طباطبایی بودید این را میدیدید. همه حرف میزدند ایشان سکوت داشت بااینکه تمام آن مطلب علمی ریشه و اصل اش در دل ایشان بود. بعضی وقتها آدم دو کلام که بلد است اما دیگران دارند غلط میگویند اگر حلم و بردباری نداشته باشد میخواهد بگوید که غلط است. لذا همیشه علم و حلم را باهم میگویند. اگر انسان حلم نداشته باشد آن دوکلمهای را هم که بلد است دائم میخواهد بگوید. دلش میخواهد به همه بفهمند که این دو تا را بلد است. از علامه تا سؤال نمیکردند جواب نمیداد. وقتی هم که سؤال میکردند میگفت که بله این مطلب مثلاً سه بخش دارد، بخش اول اینطور است، بخش دوم آنطور است، بخش سوم اینطور است. کاملاً پنبه مطلب را میزد. کسی بالای حرف او دیگر نمیتوانست حرف بزند؛ یعنی تمام مطلب را کامل بیان میکرد. بزرگان ما زیاد اینطور بودند. حالا یک عدهای علم را یاد میگیرند بالاخره در یک جلسه اظهار فضل کند. یا وجوه مردم را به سمت خودشان بکشند.
امیر المومنین سلام الله علیه فرمودند «تَعَلَّمُوا اَلْعِلْمَ فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَهٌ وَ مُدَارَسَتَهُ تَسْبِیحٌ وَ اَلْبَحْثَ عَنْهُ جِهَادٌ وَ تَعْلِیمَهُ مَنْ لاَ یَعْلَمُهُ صَدَقَهٌ وَ بَذْلَهُ لِأَهْلِهِ قُرْبَهٌ لِأَنَّهُ مَعَالِمُ اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ وَ سَالِکٌ بِطَالِبِهِ سُبُلَ اَلْجَنَّهِ وَ مُونِسٌ فِی اَلْوَحْدَهِ وَ صَاحِبٌ فِی اَلْغُرْبَهِ وَ دَلِیلٌ عَلَى اَلسَّرَّاءِ وَ سِلاَحٌ عَلَى اَلْأَعْدَاءِ وَ زَیْنُ اَلْأَخِلاَّءِ یَرْفَعُ اَللَّهُ بِهِ أَقْوَاماً یَجْعَلُهُمْ فِی اَلْخَیْرِ أَئِمَّهً یُقْتَدَى بِهِمْ تُرْمَقُ أَعْمَالُهُمْ وَ تُقْتَبَسُ آثَارُهُمْ وَ تَرْغَبُ اَلْمَلاَئِکَهُ فِی خَلَّتِهِمْ لِأَنَّ اَلْعِلْمَ حَیَاهُ اَلْقُلُوبِ وَ نُورُ اَلْأَبْصَارِ مِنَ اَلْعَمَى وَ قُوَّهُ اَلْأَبْدَانِ مِنَ اَلضَّعْفِ وَ یُنْزِلُ اَللَّهُ حَامِلَهُ مَنَازِلَ اَلْأَحِبَّاءِ وَ یَمْنَحُهُ مُجَالَسَهَ اَلْأَبْرَارِ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ – بِالْعِلْمِ یُطَاعُ اَللَّهُ وَ یُعْبَدُ وَ بِالْعِلْمِ یُعْرَفُ اَللَّهُ وَ یُوَحَّدُ وَ بِهِ تُوصَلُ اَلْأَرْحَامُ وَ یُعْرَفُ اَلْحَلاَلُ وَ اَلْحَرَامُ وَ اَلْعِلْمُ إِمَامُ اَلْعَقْلِ – وَ اَلْعَقْلُ یُلْهِمُهُ اَللَّهُ اَلسُّعَدَاءَ وَ یَحْرِمُهُ اَلْأَشْقِیَاءَ».
علم را یاد بگیرید حسنه است. درس خواندن باهم و مباحثه کردن را خدای تعالی برایتان تسبیح مینویسد. گفتوگوی علمی تسبیح است. خود یادگرفتن علم حسنه است. باهم مباحثه کردن و گفتوگو کردن تسبیح است و جستجو کردن یک مطلب علمی (البته الآن که کامپیوتر است و راحت است بعضی وقتها لازم میشد که درگذشته دو سه ساعت دنبال مطلب میگشتم در کتابهای متعدد تا پیدا کنم) همین جستجو کردن جهاد است و یاددادن به کسی که بلد نیست زکات است، صدقه است. لذا یک درس یادگرفتن اینهمه ثواب دارد. به دنبالش بروی جهاد است. درس بدهی صدقه است. درس بخوانی حسنه است. مباحثه کنی تسبیح است. فرصتها را از دست ندهیم. در ادامه روایت هست که علم برای عالمان موجب قربت به خدای تعالی است. نزدیک خدا میشوند. چون علم است که دستمایه حلال و حرام است. تا علم نداشته باشند نمیدانند که چه چیزی حلال و حرام است که بخواهند رعایت کنند و به دیگران بگویند که رعایت کنند؛ و کسی که حرکت میکند و برود و علم را یاد بگیرد در حقیقت به سمت بهشت در حال حرکت است. آنوقت این علم انیس وحشت اوست. در تنهایی قبر و قیامت او مصاحب اوست و تنهایی او را جبران میکند. علم اسلحه او در مقابل دشمنان است. زینت و زیور دوستان است. خدای تعالی با علم گروهی را بلند میکند و آنها را پیشوایان خیر و نیکی قرار میدهد که باید دیگران به آنها اقتدا کنند. به کارهای ایشان نگریسته میشود. آثارشان مورد اقتباس قرار میگیرد. روش این علما الگو میشود. اقتباس مثل این میماند که از یک شمع روشن شمعهای دیگر را روشن کنیم. شعله گرفتن از یک شمع است. روش آنها الگو میشود. دیگران به آنها نگاه میکنند و کار یاد میگیرند. فرشتگان به دوستی با اینها رغبت میکنند. با بالهای خودشان میآیند در نماز اینها شرکت میکنند و در نمازشان آنها را با بالشان مسح میکنند. مسح کردن ملائکه آنها را باعث زندگانی آنهاست. زنده شدن دل آنهاست. فروغ چشم آنهاست از تاریکی و نیروی بدنی آنها را زیاد میکند. خدای تعالی عالمان را در منازل ابدال فرومیآورد. ابدال یعنی انسانهای بزرگ؛ و اینها را با برگزیدگان دنیا و آخرت همنشین میکند. بهوسیله علم است که انسان خدا را اطاعت و عبادت میکند. بهوسیله علم است که خدا شناخته میشود و انسان یکتاپرست میشود و بهوسیله علم است که پیوند خویشاوندی ایجاد میشود و حلال و حرام را میشناسد. علم جلودار عقل است. عقل تابع علم است. خداوند علم را به خوشبختان الهام میکند و بدبختان را از علم محروم میکند.