- حدیث بندگی
- موضوع: شرح موعظه پیامبر (ص) به ابن مسعود
- ۱۳۹۷/۱۱/۲۴– جلسه بیستم
بسمالله الرحمن الرحیم
«وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ إِلَى قَوْلِهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ وَ مَا هُوَ إِلَّا مُنَافِقٌ جَعَلَ دِینَهُ هَوَاهُ وَ إِلَهَهُ بَطْنَهُ کُلَّ مَا اشْتَهَى مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ لَمْ یَمْتَنِعْ مِنْهُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ فَرِحُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَهِ إِلَّا مَتاعٌ یَا ابْنَ مَسْعُودٍ مَحَارِیبُهُمْ نِسَاؤُهُمْ وَ شَرَفُهُمُ الدَّرَاهِمُ وَ الدَّنَانِیرُ وَ هِمَّتُهُمْ بُطُونُهُمْ أُولَئِکَ هُمْ شَرُّ الْأَشْرَارِ الْفِتْنَهُ مِنْهُمْ وَ إِلَیْهِمْ تَعُودُ یَا ابْنَ مَسْعُودٍ اقْرَأْ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ ما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ »
رسول اکرم در بیان خودش از آیه قرآن شاهد میآورد. آیه ۲۳ سوره مبارکه جاثیه «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ…أَ فَلا تَذَکَّرُونَ» کسانی که حالت آنها را برای شما هفته گذشته گفتیم مشکلشان این است که هوای خود را خدای خود قرار میدهند و خداوند آنها را گمراه کرده است.
خدا هدایتکننده است. چرا در این آیه میفرماید که خدا گمراه میکند؟ در ادامه میفرماید «وَ مَا هُوَ إِلَّا مُنَافِقٌ جَعَلَ دِینَهُ هَوَاهُ وَ إِلَهَهُ بَطْنَهُ کُلَّ مَا اشْتَهَى مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ لَمْ یَمْتَنِعْ مِنْهُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ فَرِحُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَهِ إِلَّا مَتاعٌ» که به آیه ۲۶ سوره مبارکه رعد اشاره میکند.
این که میفرماید «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» اله در اینجا به معنای معبود است؛ یعنی کسی را که انسان پرستش میکند. اینجا منظور واجب الوجود نیست. به معنای خدایی که خالق عالم وجود است نیست. اله یعنی آن چیزی که انسان پرستش میکند.
انسان یا واجب الوجود را پرستش میکند، یا گاهی جماد و گاهی حیوان را پرستش میکند. در دوران و عصر کنونی مواردی از پرستش غیر خدای واحد را داریم که عجیب است که انسانهای عاقل و دانشمند و باسواد سنگ و چوب و حیوان را پرستش میکنند.
به هر جهت این آیه که میفرماید «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» مشرکان و هواپرستان و هوامداران کسی را که از آن اطاعت میکنند هوای نفسشان است، چنین کسی به دلخواه خودش کار میکند و رهاست و تحت امر و فرمان خدای تعالی نیست، مطیع هوای نفسش است. از امر خدا تبعیت ندارد. تن به قانون الهی نداده است. زیر بار شریعت نرفته است. فرمان شریعت را تبعیت نمیکند. در حقیقت دارد هوای خودش را عبادت میکند. پس اله او هوای اوست. چنین افرادی میرسند به جایی که توجیهات فراوان است. «وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا» کار خودشان را درست میدانند و فکر میکنند دارند بهترین کار را انجام میدهند.
کی اینطور میشود؟ اگر یادتان باشد قسمتی را راجع به قفل شدن دل و مهر خوردن بر قلب صحبت کردیم که وقتی دل پر شد و مهر زده شد، دیگر چیزی نمیشود در آن داخل کرد. حتی چیزی نمیشود از آن خارج کرد که آیات متعددی در این باره داریم.
سمع و بصر و قلب عناصری هستند که باید معارف الهی را بگیرند. راههای ورودی به دل ما گوش و چشم است. داده ها وارد قلب میشود که مرکز محاسبه و اندازهگیری است. قلب که پردازش کرد میخواهد نشان بدهد. خروجی زبان است.
چشم بعضی وقتها کج بین است. بعضی وقتها دوبین است. بعضی وقتها اصلاً نمیبیند. بعضی وقتها خوب میبیند. چشمی که خوب میبیند میتواند خوب منتقل کند. اما اگر چشم بد دید بد منتقل میکند. اگر چشم نابینا و اهول و اعور شده باشد و دادهها غلط داده شود غشاوه و پرده ای روی آن افتاده باشد و گوش هم بسته باشد، مواظبت بر این چشم و گوش نشود،. وقتی بد منتقل شد بد پردازش میکند. وقتی بد پردازش شد بد انتقال میدهد.
وقتی چشم و گوش و قلب که محل پردازش و فهم و درک معارف است و باید بشناسد و به انسان جهت بدهد و به مقصد برساند، اسیر هوا و هوس شد، اسیر شهوت شد؛ یعنی از مسیرش کج شد، کور و کج بین و دو بین شد، یا آلوده به خطا و گناه و معصیت شد، چگونه میخواهد انوار الهی را درک کند؟ این قلب چگونه میخواهد پردازش کند و بفهمد؟
کسانی که اهل تقوا هستند قلبشان سالم است. قلب صاف است و خوب درک میکند. لذا در گرفتاریها و مشکلاتی که برایشان به وجود میآید فرقان دارند. زود حق را از باطل تشخیص میدهند تا حق را از باطل تشخیص داد به حق عمل میکند و باطل را کنار میگذارند.
تقوا هم مقول به تشکیک است. آرامآرام زیاد میشود تا به درجه عالی برسد. هر مقدار که انسان نزاهت روح و طهارت نفس داشت تلقی او از مسائل بهتر است. وقتی این نور در اختیار او بود حق را از باطل بهتر تشخیص میدهد.
مثل اتاق تاریکی که اشیایی در آن وجود دارد. شما نور می اندازید و میخواهید ببینید که آیا این اشیا هر کدام سر جای خودش هست یا نیست. کسی که با نور الهی میبیند تشخیص میدهد که هر چیزی سر جایش هست یا نیست. لذا اگر سمع و بصر و قلب مهر زده شده باشد، چطور میخواهد بفهمد و راه را نشان دهد و انسان را به مقصد برساند.
دل به دو جهت قفل میشود. یک وقت به جهت گناه و معصیت است که معصیت پرده ای است که بر قلب می افتد. گناه زنگاری است که وقتی به دل انسان افتاد انسان آنقدر پیش میرود که آیات خدا را تکذیب کند. اولین گناهی که داشت سه شب خوابش نمیبرد. عذاب وجدان میگیرد. بعد آرام آرام عادت می کند و بعد عمدا و متعمدا انجام میدهد. بعد هم همه چیز را منکر میشود. «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساءُوا السّوأى أَن کَذَّبوا بِآیاتِ اللَّهِ»
یکی از چیزهایی که دل را میبندد و نمیگذارد که انسان حقیقت را بفهمد و بفهمد که باید دفاع کند، کجا دفاع کند، کجا ساکت بنشیند، یک قسمت از آن برای گناه است. زنگاری بر قلب می آید که «خابَ مَنْ دَسَّاها» میشود. فطرت الهی را که خدا به بیان قرآن کریم الهام کرده است «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» دیگر نمیفهمد. این قلب برمیگردد. باران رحمت الهی با شدت میبارد اما در ظرف وجود او هیچ تأثیری نمیگذارد.
مسئله دیگری هم که باعث قفل شدن دل است، همین هوا پرستی است. بعد از اینکه حق روشن شد و معلوم شد که حق و باطل کدام است به جای اینکه خدامحور شود هوا محور میشود. در همه گروهها هم هست. از ما طلبهها بگیرید که مثلا سر مباحثه فهمیدیم چه کسی درست میگوید چه کسی غلط میگوید نمیتوانیم زیر بار برویم. تا در همه مسائل اجتماعی و سیاسی حق و باطل را فهمیده است اما زیر بار حق نمیرود. إ
«ِلهَهُ هَواهُ» خدای او نفسش است. در دل چنین کسی بسته شده است. وقتی بسته شد به جای اینکه خدامحور باشد هوامحور است. خداوند چشم و گوش او را کور و کر کرده است. حق را نمیشنود. حق را نمیبیند. حق را نمیفهمد. وقتی اینگونه شد کیفر الهی است.
یعنی تو که باید در محور حق حرکت میکردی و خدا راه را به تو نشان داده بود «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» اما حق را کنار گذاشتی و هوس خودت را جلو انداختی کیفرت این است که چشم و گوشت را میبندد. قلبت هم که باید مطلب را بفهمد و تحلیل کند او را هم گنگ میکند. وقتی راه را ندیدی و نشنیدی و نتوانستی بفهمی گم می شوی. وقتی که گم شدی در حقیقت ضلیل شدی. همان میشود که خدای تعالی در آیه شریفه فرمود «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ».
این گمراهی در حقیقت گمراهی پاداشی است. گمراهی کیفری است. خدای تعالی ابتدائاً هیچ احدی را گمراه نمیکند. تمام انبیا را برای هدایت بشر فرستاده است. عقل هم از درون هادی بشر است. با وجود این که رحمت و لطف الهی که همه را شامل است بیاید بندگانش را گمراه کند؟ اینطور نیست .
جهنم و گمراهی که ایجاد شده کیفری است. کسی که در تاریکی راه رفت و به چاه افتاده تقصیر خودش است که چراغ را روشن نکرده است. تقصیر راه و چاه نیست. راه روشن بود، مسیر مشخص بود، چاه از راه معلوم بود، چراغ ها را یکییکی خاموش کردید. در تاریکی به چاه افتادید. این اضلال الهی کیفری است. به خاطر این است که خودمان از هدایت خدا بهره نگرفتیم.
البته در آیات الهی هست که هدایت هم زیاد میشود. پاداش دارد. یکی از علامتهایی که معلوم میشود خدای تعالی اعمال مستحبی ما را قبول کرده است یا نه در روایت است که اگر موفق شدی مستحب بعدی را انجام بدهی بدان که مستحب قبلی را خدا از تو قبول کرده است. اگر موفق شدی کار خیر بعدی را انجام بدهی بدان که کار خیر قبلی است از تو قبول شده است.
خدا یک هدایت عام دارد که همه را هدایت میکند. اگر این هدایت را گرفته و دستورات خدا را پیروی کردیم راهها بازتر میشود. گشایش مسیر برای ما بیشتر میشود. افق دید ما وسیعتر میشود. راههای انتخاب بیشتر میشود.
اما اگر در وادی هوا افتادیم این راهها بسته میشود. قلب بسته میشود. قلب که بسته شد انسان گمراه میشود. کسی که هوس مدیریت قلب او را به عهده گرفت اولاً هر چیزی را که هوس داشت میشنود. هر چیزی را که هوس داشت میبیند. بعد هم قلب که میخواهد هدایت کند به سمت هوس هدایت میکند.
چون مدیریت کار به دست عقل نیست. دست خدا نیست. این بدبخت بیچاره بهشت و جهنم را هم در چیزی میبیند که میلش است. اگر میلش به هر چیزی بود بهشتش آنجاست و اگر میلش نبود آنجا برایش جهنم است. دیدهاید کسانی را که مثلاً درباره آزادی صحبت میکنند. بهشت را جایی میداند که راحت است. هوسش آنجاست.
برای نجات باید چه کار کرد؟ «جَاهِدُوا أَهْوَاءَکُمْ کَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَکُمْ» همان طور که با دشمنانتان مجاهده میکنید با هوایتان هم باید جهاد کنید و دست به شمشیر شوید. هوا اگر آمد همه چیز را از انسان میگیرد و نمیگذارد انسان پیشرفتی داشته باشد. شیطان و نفس مثل بقیه دشمنان نیستند.
ما هر دشمنی که داشته باشیم اگر حواسمان به او باشد، هدیه بدهیم و توجهی کنیم آرام آرام رفاقتی پیدا میشود. برخلاف نفس است. شما هر چه به نفس برسید دشمن تر میشود. دشمنی است که اگر به او برسید دشمنی او بیشتر خواهد شد. اگر هوس دارد که ببیند و اجازه بدهد که یک بار ببینند، وقتی دید دیگر رها نمیکند. حالا میخواهد لمس کند.
کسانی که اهل هوا و هوس هستند با هم جمع نمیشوند. چون هواها با هم اختلاف دارند. چیزی که انسان را ایمن میکند و تحت یک لوا قرار میدهد آن چیزی است که مطابق با فطرت است. مطابق با فطرت هم با وحی الهی به دست میآید. هر جا که دستور خدا بود آرامش بخش است. هر جا که هوا حاکم بود چون هوای افراد با هم جمع نمیشود و اختلاف دارند شروع دعواست.
پیروی کردن از هوای نفس با توجه به این آیات با هدایت منافات دارد و کسی که به دنبال هوای نفس برود هدایت نمیشود. هوس و شهوت با ثبات شخصیت انسان منافات دارد. چون کسی که قلبش سالم باشد شخصیت باثباتی دارد. اگر چشم و گوش بسته شد و قلب مهر شد این شخصیت شخصیت متعادلی نیست لذا از هدایت هم بهرهمند نمیشود.
چنین آدم هوس مداری معمولاً هدف هم ندارد و رهاست. هر لحظه چیزی را دنبال میکند. چون به دنبال آگاهیهای لازم نمیرود. منبع عملکرد او قانون محکمی که بشود به آن تکیه کرد نیست. معیار حق و باطل هم تشخیص خودش است. تشخیص انسان هم با گرما و سرما عوض میشود. با هوس عوض میشود. لذا قلب این انسان ختم شده و مسیر درستی را نمیرود.
در ادامه رسول خدا فرمودند: میدانید که چنین کسی کیست؟ «وَ مَا هُوَ إِلَّا مُنَافِقٌ جَعَلَ دِینَهُ هَوَاهُ وَ إِلَهَهُ بَطْنَهُ کُلَّ مَا اشْتَهَى مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ لَمْ یَمْتَنِعْ مِنْهُ» او کسی نیست جز منافق. توجه داشته باشید که کافر و منافق مماثل هم هستند. در طول و شبیه هم هستند. در اینجا رسول خدا شاهد دیگری میآورد «جَعَلَ دِینَهُ هَوَاهُ وَ إِلَهَهُ بَطْنَهُ» باز در اینجا به شکم اشاره میکند. معلوم میشود که شکم خیلی چیز عجیبی است.
اینجا وقتی میخواهد مذمت کند میگوید کسانی را که برای شما گفتیم که وضعیت زندگی آنها در دنیا چگونه است و خدای آنها چیست، چنین کسی جز منافق نیست. که هوای و هوسش دینش شده و شکمش خدایش است. «کُلَّ مَا اشْتَهَى مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ لَمْ یَمْتَنِعْ مِنْهُ» هر چیزی را که به آن میل پیدا کند چه حلال باشد چه حرام از آن دست نمیکشد.
خیلی از گرفتاریها ریشه اش در شکم است. در اینجا رسول خدا به آیه ۲۶ سوره مبارکه رعد اشاره کرده است. «قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ فَرِحُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَهِ إِلَّا مَتاعٌ» اینها به زندگی دنیا سخت دلخوش هستند؛ اما نمیدانند که زندگی دنیا در کنار حیات آخرت ناچیز است.
«یَا ابْنَ مَسْعُودٍ مَحَارِیبُهُمْ نِسَاؤُهُمْ وَ شَرَفُهُمُ الدَّرَاهِمُ وَ الدَّنَانِیرُ وَ هِمَّتُهُمْ بُطُونُهُمْ أُولَئِکَ هُمْ شَرُّ الْأَشْرَارِ الْفِتْنَهُ مِنْهُمْ وَ إِلَیْهِمْ تَعُودُ» پسر مسعود بدان محراب آنها زنانشان هستند. به بعد دیگری از ابعاد هوس اشاره میکند و مسائلی که مربوط به شهوات انسان است. اینها تمام توجهشان به مسائل شهوانی است و شرافت آنها طلا و نقره است به دنبال به دست آوردن مال هستند.
برای آنها مهم نیست که از حلال به دست بیاورند یا از حرام به دست بیاورند. بر سر هر سفرهای مینشینند. تمام همت و توجهشان شکمشان است. همانهایی که امام حسین ع را کشتند. این گروه از انسانها بدترین انسانها هستند. بدترین بدها هستند. فتنه از اینها بلند میشود و به اینها برمیگردد. دایره اینها در داخل هست در خارج هست. در جوامع کوچک و بزرگ هست.
«یَا ابْنَ مَسْعُودٍ اقْرَأْ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ ما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ» به آیات ۲۰۵ تا ۲۰۷ سوره مبارکه شعرا استناد میکند. ابن مسعود آیات خدا را بخوان که میفرماید آیا نمیبینی اگر سالها به آنها ناز و نعمت دهیم، سپس وعده ای که به اینها داده شده به سمت انها می آید ( که همان وعده دوزخ است) لذتهای که در دنیا بردند برای آنها هیچ سودی ندارد .
در این مجموعه بحثهایی که داشتیم رسول خدا دارد چهره دنیا را ترسیم میکند و اینکه اهل دنیا اینگونه مبتلا میشوند و نتیجه آنها چه خواهد بود. لذا یکی از چیزهایی که ما را نجات میدهد این است که مواظب چشم و گوشمان باشیم. از امیرالمؤمنین -سلامالله علیه- پرسیدند «بِمَ نِلتَ بِما نِلت» چه شد که علی شدی؟ فرمود: «کُنتُ بوّاباً علی بابِ قلبی» دروازه بان قلبم بودم. مواظب چشم و گوشم بودم.
این یعنی مواظبت از چشم و گوش انسان را علی بن ابی طالب میکند. میفرماید مهمترین چیزی که دارم قلب من است که مرا به مقصد میرساند. این مرکز مدیریت چطور میتواند من را مدیریت کند؟ وقتی دادههای درست به آن وارد شود. این دادهها از کدام طریق وارد میشود؟ چشم و گوش. چشم و گوش اگر کنترل شود قلب خوب میتواند مدیریت کند؛ اما اگر داده ها بد باشد تبدیل به خواطر می شود.
شما امروز کتابی را میخوانید روز بعد در نماز تعادلتان را از دست میدهید. نمیشود چیزهایی را که خواندی صحنههایی را که دیدی موقع نماز به سراغت نیاید. چون جسم و روح با هم مشغول فعالیت هستند و در حال حرکت هستید. آرامش نیست و متوجه نمیشوید. وقتی که بدن آرام شد مغز و روح دارد کار خودش را انجام میدهد و آنجاست که خواطر به ذهن هجوم میآورد.
دیگر اختیار آن هم به دست تو نیست. اختیارش برای زمانی بود که باید کنترل میکردی تا وارد نشود. باید آن کتاب را کنترل میکردی که نخوانی. باید صحنه را کنترل میکردی که نبینی. صدا را باید کنترل میکردی که نشنوی. در ذهن طبقه بندی شده قرار میگیرد .وقتی که بدن آرام شد و تحرکی نداشت زمان حمله خواطر است.
کسی که در طول روز کارش الهی است در نماز هم متصل است. این مسئله در خواب هم خودش را نشان میدهد. هر چه که در روز به آن فکر کنند و انجام بدهند شب خواب همان را میبینند. قلب بزرگترین سرمایه است. اگر انسان چشم و گوشش را حفظ کند قلبش حفظ میشود. انشاءالله خدا توفیق آن را بدهد که مواظب قلبمان باشیم. هر کدام ما صاحب هفت مملکت هستیم. مملکتمان را خوب اداره کنیم. مواظب اقالیم سبعه باشیم. چشم و گوش و زبان و دست و پا و بطن و فرج را کنترل کنیم.