- حدیث بندگی
- موضوع: شرح موعظه پیامبر (ص) به ابن مسعود
- ۱۳۹۷/۷/۲۵ – جلسه چهارم
«یَا ابْنَ مَسْعُودٍ عَلَیْهِمُ … التَّقْوَى وَ الْإِحْسَانُ»
تقوا و احسان معنایش روشن است. تقوا آن ملکهای است که انسان را حفظ میکند از اینکه عمداً و متعمداً گناه کند و دست به آلودگی و خطا بزند. تقوا حالتی است که وقتی در انسان محقق شد نسبت به گناه و زشتی و خطا حریم میگیرد.
شما فرض کنید مسیری را میخواهید بروید. در این مسیر پر از خار است. لباس شما هم لباس بلندی باشد. در مسیر حرکت این خارها به لباس شما گیر کند. لباست را بالا میگیری که از وسط خارها عبور کنی. بالا گرفتن لباس، تقوا است. انسان خودش را مواظبت کند که مبتلابه آلودگی نشود. کثافات اخلاقی و عملی و رفتاری به انسان نچسبد. یادتان باشد که تقوا یعنی این. دامن کشیدن و حفظ کردن خود از بدیها. کف نفس است.
احسان هم مقام بلندی است. از تقوا و ایمان بالاتر است ولی هنوز بهیقین نرسیده است. احسان به بیان رسول خدا -صلیالله علیه واله و سلم- حالتی است در انسان که کأن شما خدا را میبینید. اگر نمیتوانید ببینید، خدا شمارا میبیند. حالتی که در انسان به وجود میآید و او خود را دائماً در محضر خدا میبیند. چنین کسی هنوز به مقام یقین نرسیده است.
محسنین فقط به معنای نیکوکاران و کسانی که اهل بخشش هستند نیست. در مقام ارتباط باخدای تعالی همان چیزی است که امام حسین -علیهالسلام- در دعای عرفه به خدای تعالی عرض میکند که «اجْعَلْنِی أَخْشَاکَ کَأَنِّی أَرَاکَ» خدایا جوری من از تو بترسم مثل کسی که تو را میبیند.
یکوقت انسان خدا را میبیند و میترسد، زمانی هم در مقابل خدا میخواهد بندگی و عبادت کند. مثلاً شما میخواهید نماز بخوانید میگویید خدایا نماز من جوری باشد کأن در محضر تو میخوانم. البته در محضر خدا هست ولی ما غافل هستیم که خدا دارد میبیند. کسی که از این غفلت بیرون آمده است خودش را دائماً در محضر خدا میبیند.
که در محضر خدا بودن یعنی در نمازخواندنش و در حرف زدن و در غذا خوردنش، خوابیدنش و نشستنش ادبی دارد. وقتی کسی جلوی بزرگی است احترام میکند و پایش را دراز نمیکند. هر حرفی را نمیزند. این مقام، مقام احسان است که انسان خودش را دائماً در محضر خدا ببیند.
«یَا ابْنَ مَسْعُودٍ عَلَیْهِمُ … الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ»
یا بن مسعود اهل دوست داشتن برای خدا باش و نسبت به دشمنان خدا بغض داشته باش. دوست داشتنت مؤمنین را و دشمن داشتنت دشمنان خدا را باید برای خدا باشد. از هوای نفس نباشد. برای اینکه از قیافه طرف خوشت نمیآید نباشد. تمام محور محبت و دشمنیات نسبت به هرکسی خدا باشد.
اگر به دوستمان علاقهمندیم به خاطر این باشد که باخدا ارتباط دارد و خدا گفته است که دوستش داشته باشیم. محور باید خدا باشد. طبق روایات «مُتَحابُّونَ فِی اللّه» در قیامت در زیر سایه عرش الهی بر فراز منبری از نور به سر میبرند. روزی که همه به دنبال سایه میگردند آنها زیر سایه خدا هستند زیر سایه عرش الهی هستند. کسانی هستند که محور دوستیشان خدا بوده است.
مجالس اهلبیت هم اگر برای خدا نباشد به درد نمیخورد. امام حسین را هم ما برای خدا دوست داریم. محبت باید عامل حرکت باشد. خودش مقصد نیست. حب به اهلبیت موتور محرکه ماست. برای حرکت کردن به سمت تعالی است. اگر خودش مقصد شد انسان در جا میزند. بت و رهزن راه میشود.
او عامل حرکت است. انسان را به حرکت میاندازد. خودش مطلوبیت ذاتی دارد ولی نه به این معنا که در آن بمانیم. باید مقدمه باشد برای رشد. بعضیها فقط مجلس روضهخوانی و سینهزنی را دوست دارند. خودش هدف شده است. باید در انسان حرکت ایجاد کند. اربعین را ببینید که یک جریان و حرکت است. حالا خود اربعین هدف شود باز به درد نمیخورد. خودش میگوید «لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَهِ» من شهید شدم که شما آباد شوید. آنوقت ما در همانجا جامد و فسیل بمانیم.
حضرت فرمودند «مُتَحابُّونَ فِی اللّه» در قیامت در زیر سایه عرش الهی بر فراز منبری از نور به سر میبرند کسانی که برای خدا همدیگر را دوست دارند؛ چه امام باشد، چه پیغمبر باشد، چه دوستت باشد. شعاع نوری آنها باعث میشود که بقیه هم از نور آنها استضائه کنند و استفاده کنند و بهرههای معنوی ببرند و حالتی برای این اشخاص به وجود میآید و معنویتی دارند که فرشتگان الهی به حال «مُتَحابُّونَ فِی اللّه» غبطه میخورند.
این محبت دوطرفه است. اول انسان محب خدا میشود بعد محبوب خدا میشود. «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» تبعیت از خدا میرساند به «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ، یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ، إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ، إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» یعنی اینها در خودشان مقاماتی را ایجاد کردند که خدا آنها را دوست دارد.
«یَا ابْنَ مَسْعُودٍ عَلَیْهِمُ … أَدَاءُ الْأَمَانَهِ»
یا بن مسعود اهل ادای امانت باش. یکی از علامتهای شناخت اهل دین ادای امانت است. میخواهی آدم دیندار را ببینی که چطور است؟ به نمازش نگاه نکن. نماز را که باید بخواند. روزه را که باید بگیرد. خواستید کسی را آزمایش کنید باید این ویژگیها را داشته باشد که راستگو باشد. باید ببینید که امانتدار هست یا نیست.
«وَ اَلْإِیمَانُ هُوَ أَدَاءُ اَلْأَمَانَهِ وَ اِجْتِنَابُ جَمِیعِ اَلْکَبَائِرِ» ایمان این است که از گناهان پرهیز شود و امانت را ادا کند. امانت فقط پول نیست. میگوید فلان مطلب را به فلانی برسان. این نامه را به فلانی بده. این مطلب پیش شما بماند به کسی نگویید.
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَهِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِر» خدای تعالی هیچ پیغمبری را پیغمبر نکرد مگر اینکه راستگو بود و ادای امانت داشت، چه به انسانهای نیکوکار چه به انسانهای بدکار. امام صادق -علیهالسلام- فرمود: اگر قاتل علی -علیهالسلام- چیزی را به امانت به من بسپارد به او برمیگردانم. امام زینالعابدین -علیهالسلام- فرمود: اگر شمشیری را که با او سر پدرم حسینابنعلی را از بدن جدا کردند به من امانت بسپارند وقتی بخواهند بگیرند به آنها پس میدهم.
امانتداری دو جور است. در اموال است و در احکام و امور دینی است. در احکام الهی و امور دینی امانتداری مهمتر است. اگر کسی در تبیین و تعلیم و تبلیغ احکام دینی و دستورات الهی بر اساس میل و هوای نفس خودش عمل کند در امانت الهی خیانت کرده است. مثلاً میخواهد کاری را انجام بدهد میگوید امام حسین اهل مذاکره بود.
هرکسی که دین را هر طور دلش بخواهد معنا میکند در ادای امانت خیانت کرده است. در تعلیم و تبلیغ مطالبی را بگوید که میل خودش و هوای نفسانی خودش در آن نقش داشته باشد، این در امانت الهی خیانت کرده است. این خیانت از خیانت در اموال شدتش بیشتر است. اگر در مسائل دینی امانتداری صورت نگیرد یک امتی از بین میروند. یک مجموعه آسیب میبینند. لذا بعضیها را دیدهاید که در مسائل دینی خیلی راحت میگویند به نظر من اینطور است به نظر من آنطور است. دروغ بستن آگاهانه به دین یکی از خیانتهای در امانت است. روایات حرمت خیانتدرامانت زیاد است.
در یک تقسیمبندی دیگر امانات گاهی امانات شرعی است و گاهی امانت عرفی و عقلایی است. در امانت شرعی مثلاً شما مالی را در خیابان پیدا میکنید باید نگهدارید تبلیغش را بکنید تا به صاحبش برگردانید. تا وقتی به صاحبش نرسانید این مال پیش شما امانت است. وجوه شرعی مثل خمس و زکات امانت الهی است که شما باید به صاحبش برسانید.
مثلاً در خمس یکپنجم اموال شما برای شما نیست. نیمی از آن برای امام زمان –سلاماللهعلیه- است و نیمی از آن برای سادات فقیر است. با شرایطی که باید به آنها پرداخت شود. اگر سادات فقیر در جامعه نبود به بیتالمال برمیگردد و در امور عمومی استفاده میشود. اینکه میگویند اگر درب خانه سادات هم از طلا بود بازهم آنها خمس تعلق میگیرد حرف غلطی است که بعضیها برای منافع خودشان میزنند.
امانت عقلایی و عرفی هم داریم؛ مثل سپردن مال خودمان به دیگران. بحثهای فقهی خوبی هم دارد. مثلاً وقتی چیزی را عاریه بگیرند اگر صاحبمال انتفاع از آن مال را واگذار کند کسی که عاریه گرفته است حق بهرهبرداری از مال را دارد. اصل مال به امانت در دست اوست. اجازه دارد که انتفاع ببرد.
در این بحث موضوع عین داریم و منفعت داریم و انتفاع. مثلاً منزلی را شما دارید عین است. ماشین یک عین است. این عین منافعی دارد. مثلاً خانه، نشستن در آن منفعت آن است. محل تجارت قرار دادن آن منفعت آن است. انسان یکزمانی عین را منتقل میکند. مثلاً منزلی را میفروشد. یکزمانی عین را پیش خودش نگه میدارد منافعش را منتقل میکند که به این اجاره میگویند.
یکوقت نه عین را منتقل میکند نه منافعش را منتقل میکند، انتفاع آن را منتقل میکند. مثل بهرهبرداری که شما در مسجد دارید. نه عین برای شماست نه منفعت. نه عین را میتوانید بفروشید نه میتوانید اینجا را اجاره بدهید. ولی درزمانی که میآیید نماز میخوانید و میروید انتفاعش برای شماست. سجادهات را که بگذاری کسی دیگر نمیتواند در آنجا نماز بخواند تا زمان رکوع. اگر تا رکوع خودت را نرساندی کسی میتواند بیاید سجاده را کنار بزند و بایستد و نماز بخواند. والا اگر از همان اول در جای شما بایستد نمازش باطل است.
در اجاره اصل مال و عین، امانت در دست شماست ولی منفعتش برای شماست. گاهی عین با همه خصوصیاتش، منفعت و انتفاع امانت است. مثلاً سفر میخواهد برود خانه را به شما میسپارد ولی اجازه استفاده کردن از منفعت و انتفاع آن را نمیدهد. بعضی وقتها همه را دست شما میسپارد در این صورت اصلش امانت است ولی میگوید که میتوانی منفعت و انتفاع آن را استفاده کنی.
بالاخره امانت را باید به صاحبش برگرداند. اگر کسی هر امانتی را بسپارد حتی سلامی را که به او میسپارند که به دیگری برساند باید سلام را برساند. خدای تعالی امر به ادای امانت کرده است. «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا» آیه ۵۸ سوره نساء. یکی از امانتهای الهی ولایت است. دایره امانت خیلی زیاد است. عمر ما امانت است. جسم ما امانت است.
مسئولیتها امانت است. شخصی که مسئولیتی به عهده میگیرد، باید آن را درست حفظ کند، بالنده کند و رشدش بدهد و به نفر بعدی تحویل دهد؛ اما بعضیها مسئولیت را میگیرند و کار را خراب میکنند. او خیانتدرامانت کرده است. همه فقها ادای امانت را واجب میدانند ولو نسبت به کافر باشد.
«یَا ابْنَ مَسْعُودٍ عَلَیْهِمُ … وَ الْعَدْلُ فِی الْحِکْمَهِ»
یابن مسعود در حکم کردن اهل عدالت باش. بالاخره برای انسان در مقاطعی پیش میآید که از او میخواهند نظر بدهد. در این مسئله عادل باش. جامعه اسلامی سه رکن دارد؛ قانون عادلانه، اجرای عادلانه و قضاوت عادلانه. گاهی مسئول همه اینها یکی است. امام معصوم است. گاهی هم سه مسئول دارد.
جامعه بدون قانون هرگز اداره نمیشود. قانون هم بدون اجرای دقیق مفید نیست. زمانی جامعه با قانون هرجومرج ندارد که درست و بهموقع اجرا شود. نسبت به همه یکسان اجرا شود. عادلانه باشد. نقش دستگاه قضایی هم این است که کار دستگاه اجرایی را با قانون میسنجد که آیا درست اجرا کرده است یا غلط اجرا کرده است که اگر غلط بود جلوی آن را بگیرد و تنبیه کند.
هر سه رکن، چه قانون، چه اجرا و چه قضا باید بر محور عدالت باشد. در فرد و خانواده هم همینطور است. در اجتماع کوچک محله و همسایهها هم همینطور است. گاهی عدالت فقهی است. گاهی عدالت اخلاقی است. عدالت فقهی آن است که قاضی و شاهد باید عادل فقهی باشند؛ یعنی هرکسی ملکه نفسانی را دارد که واجب را انجام میدهد و حرام را ترک میکند چنین شخصی عادل است که عمداً و متعمداً گناه نمیکند. چنین کسی ازنظر فقهی عادل است. شما میتوانید پشت سر او نماز بخوانید و میتوانید او را قاضی قرار بدهید. میتوانید شاهد بر طلاق بگیرید.
عدالت اخلاقی دایرهاش وسیعتر و دقیقتر است. باید عادل در قوه غضبیه و شهویه و عقلیه باشد. دستگاه فکری و اندیشه او عادلانه باشد. دستگاه جذب ملایمات او که به آن تولی یا شهوت هم میگویند در حد وسط باشد. دستگاه دفع ناملایمات که به آن غضب یا تبری میگویند در او حالت اعتدال داشته باشد. این سه اگر بود میشود عدالت اخلاقی.
ممکن است کسی از راه حلال مال به دست بیاورد، این شخص عدالت فقهی دارد؛ اما انسان حریصی است. چنین شخصی عدالت اخلاقی ندارد چون صفت زشت حرص را دارد. عدالت فقهی دارد چون حرصی که دارد در حرام نیست، حلال است ولی عدالت اخلاقی ندارد.
امیرالمؤمنین -سلاماللهعلیه- در حد کلانش فرمود: هیچ عاملی چون عدالت دولتها را استوار نمیکند. الآن هم بیعدالتی سروصدای مردم را درآورده است و مردم را ناراضی و اذیت کرده است. رهبری در جلسه هیئت دولت گفتند اگر در دستگاه شما، مسئول شما ۲۰ میلیون حقوق بگیرد و زیردست شما در همان اداره ۱ میلیون حقوق بگیرد این عدالت است؟
امیرالمؤمنین فرمود: اساس سیاست عدالت است. عدالت برپادارنده مردم و زیور و زینت حکمرانان است. یکی از ویژگیهای عادل این است که با مردم چنان رفتار کند که دوست دارد آنان با او رفتار کنند. عادلترین مردم کسی است که با داشتن قدرت انصاف بورزد. نهایت عدالت این است که انسان نسبت به خودش عدالت بورزد. آیا ما با خودمان عادلانه برخورد میکنیم؟ بیشتر اوقات ما با خودمان به نفع میگیریم. به نفع خودمان کارها را انجام میدهیم. با خودمان هم عادلانه رفتار نمیکنیم.