مراسم عزاداری و سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در شب نهم محرم ۱۴۴۰ هـ. ق با سخنرانی آیتالله حسینی همدانی بعد از نماز مغرب و عشاء در مصلا امام خمینی (ره) کرج برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی دفتر نماینده ولیفقیه در استان البرز و امامجمعه کرج، مراسم عزاداری و سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در شب نهم محرم ۱۴۴۰ هـ. ق با سخنرانی آیتالله حسینی همدانی و مداحی حاج علی قلندری و کربلایی مازیار طاولی بعد از نماز مغرب و عشاء در مصلا امام خمینی (ره) کرج برگزار شد.
در ادامه متن کامل سخنرانی آیتالله حسینی همدانی را میخوانید
یکی دیگر از مهمترین مبانی فکری برای التزام به نوع خاصی از سبک زندگی تأثیر و تأثر متقابل ظاهر و باطن آدمی است. قطعاً درون و بیرون انسان بر هم تأثیرگذار است. مثلاً بهوقت ترس چهره تغییر میکند. در افراد مختلف هم متفاوت است. ولی عموماً افراد یک حالت دارند، مثلاً پریدگی رنگ.
وقتیکه از یک موضوع خجالت میکشد عرق میکند. چهره او برافروخته میشود و سرخ میشود. معمولاً افراد از مطلبی شرمگین میشوند و خجالتزده میشوند سرخ میشوند یا عرق میکنند. اگر در گفتارش تردیدی داشته باشد کلام را نمیتواند محکم بگوید. سست القا میکند. نسبت به مطلب اعتقاد و باور داشته باشد، یقین داشته باشد محکم و قاطع سخن میگوید.
رجزهایی که حسین -علیهالسلام- روز عاشورا بیان کرده است را نگاه کنید. نهفقط خودش، یارانش هم وقتی رجز میخوانند اینطور است. خطابههای امیرالمؤمنین را ببینید. بر اساس یک اعتقاد و باور محکم میگوید «یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ».
حسین -علیهالسلام- میگوید اگر دین و پیغمبر خدا جز با کشته شدن من برپا نیست پس ای شمشیرها حسین را دریابید. این باید از یک باوری باشد که محکم صحبت میکند؛ یعنی درون اعتقاد به مطلبی دارد در مقام گفتار نشان میدهد. همانطور که اگر کسی بترسد رنگش میپرد. پس حالتی مثل ترس، غم، شک، یقین، عشق و شجاعت همه اینها امر درونی هستند و در چهره و گفتار انسان خودشان را نشان میدهند و تأثیر میگذارند.
نتیجهای که از این مقدمه میگیریم این است که برای تغییر در ظاهر و دگرگونسازی در رفتار بیرونی، باید به تغییر درون پرداخت؛ یعنی اگر باطن کسی تغییر کرد بیرون او تغییر میکند؛ یعنی اگر کسی از درون نترسید رنگش نمیپرد. حالات ظاهر انعکاس ویژگیهای درون انسان است.
مورد دیگر تأثیر ظاهر بر باطن است. مثلاً وقتی کسی لباس نو و تمیز میپوشد حالش فرق میکند. شما وقتی به حمام میروید شاداب هستید. این شادابی مربوط به بیرون نیست مربوط به درون شماست. کسی ماشین مدلبالا سوار میشود احساس کبر میکند. احساس غرور میکند. بعضیها یک دوچرخه که گیرشان میآید دیگر خدا را بنده نیستند. با همان یک دوچرخه کارشان تمام است.
یک مسئولیتی که میگیرد مدلش فرق میکند. حرف زدنش فرق میکند. مثلاً وقتی انسان عطر میزند و آراسته است روحش تلطیف میشود. لذا در روایات داریم عطر بزنید که روح را لطیف میکند. مؤمن همیشه باید آراسته و مرتب و منظم باشد. بعضیها فکر میکنند هرچقدر که تقوایشان بیشتر باشد باید کجومعوج تر و کثیفتر باشند. «النِّظافَه مِنَ الایمان» هرچه تمیزتر ایمان بیشتر. تأثیر و تأثر است.
تا جایی که میتوانید، نمازخوانها و مسجدیها و اهل ایمان و هیئتیها و اهل ریاضتهای شرعی منظم باشید. در لباس پوشیدن در آراسته بودن ظاهری اسراف نکنید. زیاد نداشته باشید اما آن چیزی را که دارید تمیز و منظم باشد. اهلبیت هم اینگونه بودند.
خود امیرالمؤمنین که زاهد است در روایات نداریم که آنچه را که داشته است آلوده باشد. حتی وسط میدان جنگ از کاسهای که لبش پریده بود آب نخورد. گفت محل آلودگی است. باید تمیز و مرتب و منظم بود. اینها در روح اثر دارد. همانطور که شلخته بودن و کثیفی حالت منفی روحی برای انسان ایجاد میکند.
پس ظاهر در باطن اثر میگذارد. لذا میتوان از راه ایجاد تغییرات بیرونی به تحولات درونی دست پیدا کرد. مثلاً با ورزش کردن انسان در خودش یک شادابی به وجود میآورد. این را هم توجه دارید که ظاهر و باطن انسان دو چیز مستقل از هم نیستند. بین آن دو استحکام وجود دارد. تأثیر متقابل وجود دارد.
البته باطن اساس وجود انسان است. حقیقت انسان را باطن انسان تشکیل میدهد. باطن حقیقت است. همانطور که باطن این دنیا قیامت است. هر چیزی در عالم ظاهر و باطنی دارد. همین نمازی که میخوانید ظاهری دارد که احکام بر آن مترتب است و یک باطن و حقیقتی دارد؛ که این رکوعی که میرویم به چه معناست؟ سجدهای که میرویم به چه معناست؟ سجدهای که میرویم چه اثری دارد؟
روزه هم همینطور ظاهری دارد که شما از طلوع فجر تا غروب آفتاب مفطرات را امساک میکنید؛ اما باطن و حقیقت روزه چیست؟ حقیقت نماز معراج است. حقیقت نماز قرب است. حقیقت نماز تقرب انسان به خدای تعالی است. دستورات عبادی که داریم هرکدام یک باطن و حقیقت دارد. حتی الفاظ باطن دارد. حسن یعنی نیکو. حسین یعنی نیکوی کوچک. ولی حقیقتی بر آن مترتب است. نام مقدس امیرالمؤمنین علیبنابیطالب.
مثلاً کنیه پیغمبر خدا ابوالقاسم است. از یکی از معصومین پرسیدند که ابوالقاسم یعنی چه؟ حضرت فرمودند به اینکه پیغمبر اکرم فرزندی داشت به نام قاسم. ابوالقاسم یعنی پدر قاسم. گفت این مقدار را بلدم بودم چیز بیشتری یادم بدهید. حضرت فرمودند: امیرالمؤمنین قسیم النار و الجنه است یعنی قسمت کننده بهشت و جهنم برای اهل بهشت و جهنم است. درنتیجه قاسم است و چون تحت تعلیم پیغمبر اکرم از بدو تولد بود و در دامن پیغمبر بزرگشده و هر کس از کسی چیزی یاد بگیرد آنکس پدر اوست پس ابوالقاسم یعنی پدر علی. آن شخص خیلی خوشش آمد و به وجد آمد و تشکر کرد و رفت. اگر میگفت چیز بیشتری بگویید ما هم الان چیز بیشتری بلد بودیم. اگر سؤال بیشتری میکرد شاید حضرت حقیقت بالاتری را از ابوالقاسم باز میکرد.
غرض این است که هر چیزی حقیقت دارد و یک باطنی دارد. باطن دنیا آخرت است. اساس وجود انسان هم باطن اوست. معرفت و محبت عوامل باطنی هستند. ولی در ظاهر و حرکات انسان تأثیر میگذارند. مثلاً همین معرفت و محبت در عبادت تأثیر میگذارند. محبت و معرفت موتور محرکه ما هستند. اگر این دو موتور بخصوص محبت که البته ریشه محبت و معرفت است خاموش باشند ما اهل مراعات مستحبات و کارهای اضافی نیستیم. توجه به مستحبات در عبادت نمیکنیم.
کسانی که مقید هستند مستحبات را انجام دهند و بعضی از مکروهات را ترک کنند یک مقدار معرفت ایشان بیشتر است. چون معرفت ایشان بیشتر است محبت ایشان به خدا بیشتر شده است. درنتیجه حاضر است نیمهشب بلند شود و نماز شب بخواند. والا کسی که معرفت ندارد میخوابد. محبت نداشته باشد حرکتی برایش نیست. انگیزهای برای بلند شدن ندارد. کسی که میتواند دو ساعت قبل از نماز صبح بیدار شود برای این است که باور و معرفتی پیداکرده است که در او محبت ایجاد کرده است.
شما وقتی به کسی محبت دارید دائم میخواهید او را ببینید. میخواهید با او تماس داشته باشید. میخواهید در کنار اوباشید. اگر معرفت الهی در دل انسان واقع شد مگر میتواند از خدا فاصله بگیرد؟ «طوبی لِمَن عَشِقَ الْعِبَادَهَ فَعَانَقَهَا وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ» خوش به حال کسی که با عبادت معاشقه دارد.
عَشَقِه گیاهی است که به دور گیاه دیگری میپیچد. گیاه دیگر را پایه قرار میدهد و شیره آن را میمکد. عشقه در حقیقت حالت انگلی دارد. همان نیلوفر را میگویند. وقتی به گیاه دیگر پیچید گیاه را زرد و لاغر میکند بیرمقش میکند تا خودش زنده بماند.
کسی که اهل عبادت و بندگی خداست حالتش اینطور است. عبادت مثل عشقه به او پیچیده است. این شخص را زرد و بیحال کرده است. محبت اینطور است. حرکت میآورد. لذا امیرالمؤمنین -سلاماللهعلیه- فرمودند: «ما جَفَّتِ الدُّموعُ إلّا لقَسوهِ القلوبِ» خشکی اشک چشم نتیجه قساوت قلب است. اثر درون است بر ظاهر. اگر اشک چشم نداری برای سنگدلیات است.
چهکار کردیم که سنگدل شدیم؟ «و ما قَسَتِ القلوبُ إلّا لِکَثْرهِ الذُّنوبِ» زیادی گناه باعث قساوت قلب میشود. گناهی که پشت آن توبه نیاید نتیجهاش میشود که قلب سنگ میشود. قلبی که سنگ شد اشک ندارد. چشمی که اشک نداشت کارش پیش نمیرود. هرکسی هر چیزی گیرش آمد با اشک چشم گیرش آمده است. اشک چشم در زمینههای مختلف خیلی کارساز است.
اسلحه است. «وَ سِلاحُهُ البُکاء» وسیله دفاعی ما گریه ماست. بعضیها با گریه خیلی مخالف هستند. میگویند اینها امت گریه هستند. نمیدانند گریه چقدر کاربرد دارد. خصوص گریه بر حسین –علیهالسلام- گفت قلب شما مثل یک صفحه سفید است که هر گناهی روی آن یک لکه سیاه است. وقتیکه زیاد شد قلب کاملاً سیاه میشود و از اثر میافتد. دائم اهل توبه و انابه و بازگشت و رجوع باشید. خطا کردید بلافاصله قلباً و حقیقتاً توبه کنید.
محروم بودن از اشک چشم حالت ظاهری است ولی ریشهاش در قساوت قلب است که یک امر باطنی است. قساوت قلب هم ثمره گناه زیاد است. اینجا معلوم میشود که چرا در میانه میدان حسین -علیهالسلام- خطابه میکرد و آن امت نادان هلهله میکردند که سخنان حق حسینابنعلی به گوششان نرسد. باطنشان خراب بود.
«کلکم عاص لامری غیر مستمع لقولی قد انخزلت عطیاتکم من الحرام و ملئت بطونکم من الحرام، فطبع الله علی قلوبکم ویلکم الا تنصتون؟ الا تسمعون؟!» اینها بیانات امام حسین –علیهالسلام- است: همه شما از امر من رویگردان شدید. بیان من را گوش نمیدهید. اگر کسی باطنش حرام آلود شد به حرف امامش گوش نمیدهد.
مال حرام و به دست آوردن ثروت از راه نامشروع و حرامخواری بر عقاید و اخلاق و اعمال انسان اثر میگذارد. تمام سرمایه ما سه چیز است. این سه تا را باید دائم بروز نگهداریم. اعمال ماست؛ همین نماز و روزه و حج و زکات و تولی و تبری و خمس و امثالذلک است. یکی هم اخلاقیات است که بایدها و نبایدهای رفتاری است و عقاید است که توحید و نبوت و امامت و امثالذلک است.
حرامخواری و کسب مال از حرام در هر سه اینها اثر میگذارد. انسان را نسبت به اعمالش سست میکند. نماز نمیخواند. روزه نمیگیرد. نعوذبالله بد هم میگوید. بهجایی میرسد که میگوید «لاخَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ» در بحث اخلاقیات بداخلاق خواهد شد. در بحث عقاید هم میگوید به نظر من خدایی که ما را خلق کرده نباید اینطور رفتار کند. به نظر من… به نظر من…
بررسی که میکنید میبینید حرامخوار است. برای حرامخواری لازم نیست حتماً طرف رباخوار باشد. اگر کسی اعتقاد به بعضی از امور نداشته باشد کسبی که دارد میکند حرام میشود و حرامخواری راه فلاح و رستگاری را میبندد. انسان را اسیر میکند. سرسپرده شیطان میکند. دیگر حاضر نیست کلام حق را بشنوند. دیگر حاضر نیست در مسیر حق قدم بردارد.
در جامعه خودمان الآن هستند که باکمال بیشرمی حرام مرتکب میشوند وقتی به آنها تذکر میدهی دیدهاید که چه جوابهایی میدهند. این یا حرام متولدشده است یا حرام خورده است. از این دو حال خارج نیست. در مقابل حکم صریح خدای تعالی که به او گفته میشود این نص صریح قرآن است و بیان خدای تعالی است اگر بگوید قبول ندارم و زیر بار این چیزها نمیروم یا حرامزاده است یا حراملقمه است. والا مگر میشود بگوییم خدا گفت بگوید هر که که گفته است، من آزادم هر جور که میخواهم زندگی کنم. آنجا باید یک سیلی زیر گوش او زد و بعد بگوییم من هم آزادم هر جور دلم خواست رفتار کنم.
در تاریخ هست که بعضی از افراد برای جبهه حق بودند از کوفه میآمدند. در نزدیکی کوفه به امام -علیهالسلام- رسیدند. آمدند و در ردیف هم قرار گرفتند و اهل مبارزه شدند. بعضیها هم در تاریخ است که آمدند گزارش دادند و رفتند. مثل فرزدق.
امام سؤال کرد از اوضاع کوفه. گفتند رؤسای قبایل و سرشناسان شهر رشوههای کلان گرفتند بهسختی از بنیامیه حمایت میکنند. به نظر نمیرسد که به شما کمک کنند. چون همه آنها رشوه گرفتهاند؛ اما مردم دلهایشان با شماست به شما علاقه دارند اما روز حادثه در مقابل شما شمشیر میکشند. «الْقُلُوبَ مَعَکَ وَ السُّیُوفَ مَعَ بَنِی أُمَیَّهَ وَ مَا النَّصْرُ اِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ» اینها نمونههای تأثیر و تأثر است.
میگوید چون رشوه گرفتهاند و حرامخوار شدهاند درون نمیگذارد که در آن لحظه بااینکه دوستت دارند شمشیرشان برای دفاع از تو شود. طبق آموزههای قرآن کریم و دستوراتی که از اهلبیت عصمت و طهارت -علیهمالسلام- به دست ما رسیده اگر انسانها درست تربیت شوند و روابط خانوادگی درست داشته باشند جامعه در سلامت به سر میبرد. انحرافات اخلاقی از بین میرود. چون با فطرت بشر سازگاری ندارد. درنتیجه بنیادهای اخلاقی و انسانی درست میشود والا خراب خواهد شد.
در دستگاه بنیامیه و بنیعباس پر بود از این مسائل که چون بنیادها درست پایهگذاری نشده بود انحرافات اخلاقی و انحرافات رفتاری که با فطرت بشر سازگاری نداشت مبتلا بودند و درنتیجه جرثومههای فسادی در جامعه به وجود آمد. خانه ابوسفیان مرکز فساد و فحشا بود. در آن زمان خانه او ذات الاعلام بود.
در مکه و مدینه رسم بود بعضی خانهها ذات السراج بود چراغ میگذاشتند روی خانه تا هرکسی که درراه مانده و گرفتار است و بیچیز شده است اینجا بیاید. خانه علیاکبر و خانه امام حسین و خانه عباس بن علی و خانه امام حسن اینطور بودند. بعضی خانهها روی آنها پرچم بود که در جاهلیت و اوایل اسلام بود؛ یعنی این خانه خانه فحشا است. هر کس اهل فحشا است بیاید در این خانه.
خانه ابوسفیان از این خانهها بود. هند که همسر ابوسفیان است و مادر معاویه است از زنان بدنام آن زمان بود. معاویه جز ابوسفیان لااقل چهار نفر دیگر مدعی بودند که پدر او هستند. ابوسفیان بهزور او را به نام خودش کرد. عبیدالله بن زیاد، خودِ زیاد، زیاد ابن ابیه است. معلوم نیست که پدرش چه کسی است. معاویه سعی میکرد که بگوید زیاد برادر من است.
عبیدالله بن زیاد هم همینطور نتیجه زنا بود. امام حسین او را ناپاک فرزند ناپاک خطاب کرد. یزید هم انسان هوسباز و آلودهدامنی بود. روز عاشورا ۱۰ نفر داوطلب شدند که بر پیکر حسین -علیهالسلام- اسب بتازند. ابو عمر زاهد میگوید نسب آن ۱۰ نفر را بررسی کردیم همه آنها حرامزاده بودند. نتیجه فساد و فحشا امام کشی میشود.
فقط تمرد از کلام امام نیست. همه اینها که به امام جامعه مینویسند جام زهر بخور این چه معنایی دارد؟ نامه رسمی مینویسند و پای نامه امضا میکنند که نوبت زهر خوردن توست؛ یعنی باید بمیری. این یعنی چه؟ کمحرفی است که میزنند؟ این کمچیزی است که گفته میشود؟ تاریخ را میخوانیم که ریشههای این حرفها به دست بیاید.
پس میبینید که چگونه حرکات ظاهری در درون ما اثر میگذارد و درون ما در ظاهر ما اثر میگذارد. و عرض کردیم سبک زندگی هرکسی معلول باورهای درونی اوست. ارزشهایی که بر فرد و جامعه حاکم است روش او را در زندگی رقم میزند. چرا میگویند که نگاه به عالم عبادت است؟ چرا میگویند نگاه به قرآن عبادت است؟ چرا میگویند نگاه به کعبه عبادت است؟ نگاه کردن یک کار ظاهری است اما در درون تأثیر میگذارد.
سجده یک حرکت ظاهری است ارتباط باخداست اما این حرکت ظاهری درون را شکوفا میکند. قرب میآورد که هر چه این قرب به مبدأ وحی زیاد شد بهرهبرداری او از معارف قرآن بیشتر خواهد شد. چون طهارتی در او به وجود میآید که با حقیقت قرآن ارتباط میگیرد. حسین -علیهالسلام -غرق در قرآن است. حتی سربریده بعد از بریده شدن هم قرآن میخواند. اصلاً حسین قرآن مجسم است. حسین قرآن ورقه شده است. آن نامردها به قرآن اهانت کردند.
حالا معلوم میشود که در نماز چرا ما باید روبهقبله باشیم. چون جهتگیری ظاهری بهسوی یک مکان دلوجان را هم به سمت همان مکان سوق میدهد. باطن انسان را توحیدی میکند. قبله ما در ایران به سمت مقام ابراهیم و در خانه خدا است. وقتی قامت میبندید و توجه میکنید میخواهید توجهتان به خانه خدا باشد بدانید که درب خانه خدا و مقام ابراهیم جلوی شما است.
چرا به جماعت نماز میخوانیم؟ چون تشکل و همبستگی ظاهری حرکات ما را به وحدت قلبی میکشاند. قلب ما را به هم نزدیک میکند. باطن بر ظاهر و ظاهر بر باطن اثر میگذارد. اگرچه گاهی سخت است و به تکلف میاندازد. امیرالمؤمنین فرمودند «إِنْ لَمْ تَکُنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ; فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْم إِلاَّ أَوْشَکَ أَنْ یَکُونَ مِنْهُمْ» اگر بردباری نداری خودت را بهزحمت مثل آدمهای حلیم کن. چون امید این است که کسی که خودش را شبیه قومی کند آرامآرام مثل آن قوم شود.
چرا به ما میگویند که لباس و آرایش دیگران را نداشته باشید؟ خوراک دیگران را نخورید؟ چون تأثیرگذار است. چون آرامآرام به آن شکل میشویم. لذا گفتند اگر کسی اشک نداشت تباکی کند. خودش را به حالت گریه بزند. حالت اشک گرفتن آرامآرام فرد را اندوهگین میکند. معرفت و محبت باطنی هستند اما در حرکات ظاهری جلوه میکنند. همانطور که حرکات ظاهری روی باطن تأثیر میگذارد. محبت وقتی آمد خودبهخود انسان خودش را رها میکند.
باتشکر از امام جمعه محترم و تمامی زحماتی که در این استان متحمل میشوند ان شاء الله در پیشگاه خداوند متعال مأجور باشند دراین قسمت از سخنرانی ایشان مطلب مربوط به مال حرام در ارتباط باعدم قبول ولایت مطرح شد که دراین متن آورده نشده اگر در جلسه دیگری بوده بفرمایید