بسم الله الرحمن الرحیم
سلسله مباحث تفسیر سوره مبارکه الرحمن
جلسه ششم
وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ﴿٧﴾ أَلا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ ﴿٨﴾ وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ ﴿٩﴾
آسمان را برافراشت و میزان و قانون را وضع کرد. نعمت آفرینش آسمانها نعمت بزرگی است و یکی دیگر از نعم الهی است که خدای تعالی در اینجا بیان میفرماید. این نعمت معنای وسیعی دارد. حتی نزول وحی هم از آسمان میشود. هم امور تکوینی را شامل میشود هم امور تشریعی را میگیرد. درباره آسمان نکاتی را عرض کردم. درباره میزان هم یک اشاره مختصری کردم و بعضی از کلمات را درباره میزان برای شما عرض کردم.
میزان به هر وسیله سنجش میگویند. حتی سنجش حق از باطل را هم میزان میگویند. مثلاً تقوا میزان سنجش حق از باطل است. تشخیص عدل از ظلم هم میزان است. هم شامل قوانین تکوینی میشود، هم تشریعی.
در لغت به معنای ترازو و وسیله وزن کردن است؛ اما وقتی بعد از آسمان آمد «وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ» از بلندمرتبگی و رفعت آسمان گفت و وقتی بعدازآن از میزان گفته میشود، مفهومش مفهوم گستردهتری است.
همتای قرآن گزارش بدون اطلاع نمیدهد
امیرالمؤمنین -سلاماللهعلیه- فرمودند: من به راههای آسمانها آشناتر هستم تا به راههای زمین. معارف زیادی در آسمان هست. همین کلام امیرالمؤمنین مطلب مهمی است. خطبه اول امیرالمؤمنین را بخوانید. نکات بسیار مهمی دارد. امیرالمؤمنین جوری کیفیت خلقت آسمان و زمین و ملائکه و موجودات غیبی و ظاهری خدای تعالی را بیان میکند که کأنّ زمانی که خدا داشته خلق میکرده ایشان در آنجا حاضر بوده است.
یکوقت هست که برای شما چیزی را تعریف میکنند، یکوقت هست که شما خودتان یکچیزی را دیدهاید که دارند چطور درست میکنند. آنچه را که دیده باشید بخواهید تعریف کنید خیلی فرق میکند تا بخواهید از روی کتاب بخوانید و بگویید که اینطور بوده است.
حضرت در مقام بیان این مطلب که چگونه آسمانها درست شد خیلی عجیب توضیح میدهد؛ که با علم روز باید تطبیق داد و تفسیر کرد؛ که دید امیرالمؤمنین در این بُعد چه عظمتی دارد؛ که قطعاً مِن لَدُن حَکیم مطالب را گرفته است. کأنّ آنجا حضورداشته است و داشته میدیده که این عالم چگونه دارد خلق میشود.
انسان کامل همتای قرآن است. ثقلین، کتاب الله و عترتی اهلبیتی. امیرالمؤمنین که باب علم است، همتای قرآن است. گزارش بدون اطلاع نمیدهد. چیزی را که خبر نداشته باشد گزارش نمیکند. وقتی در خطبه اول شروع میکند به حمد و ثنای الهی و بعد شروع میکند به بیان کیفیت خلقت آسمانها و زمین و غیب عالم، این خبری که دارد میدهد قطعاً اطلاع دارد که دارد میدهد. خبرش خبر انسانی است که مطلع است. همتای قرآن است. نمیتواند اینجور بگوید: به نظر میرسد احتمالاً فلان طور بوده است.
برپا بودن آسمانها و کائنات با یک نظم دقیق که بر آنها حاکم است، واقعاً بدون قاعدههای حسابشده و تنظیمشده ریاضی اصلاً امکان ندارد. حتماً این روابط باید کاملاً تنظیمشده باشد.
قرآن یکمیزان و محل سنجش افکار است
میزان هر چیزی بهحسب خود آن است. پارچه را متر میکنیم. زمین را مترمربع میگیریم. مایعات را لیتر میگیریم. بعضی چیزها را تعداد آن را شمارش کنیم. هر چیزی معیار سنجش خودش را دارد. آِیه «وَضَعَ المِیزان» شبیه آیه ۲۵ سوره مبارکه حدید است «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» همراه انبیا کتاب و میزان فرستادیم تا بتوانند عدالت را در جامعه برقرار کنند.
شأن رسول خدا هم همین است. او هم از طرف خدای تعالی میزانی آورده است که حق از باطل، دروغ از راست، عدل از ظلم، بهوسیله آن شناخته میشود؛ که در بعضی از روایات و تعبیرات، امیرالمؤمنین بهعنوان میزان الاعمال مطرح است.
پس اصل این میزان و تعادل و رابطه توسط خدای تعالی قرار دادهشده است. بعضی وقتها اختلافات در افکار است. در آرا و اندیشههاست. خداوند تبارکوتعالی گفته است که من قرآن را فرستادم برای پایان دادن به اختلافات؛ یعنی قرآن یکمیزان است. محل سنجش افکار است. هرکسی هر فکری و هر اندیشهای و هر نظری که داشت با قرآن بسنجد. اگر با قرآن درست درمیآمد پس درست است. اگر نبود «فَاضرِبوهُ عَلی الجِدار.»
«ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» آیه قرآن است. میگوید آن چیزی که رسول خدا به شما داد را بگیرید و هر چیزی را که نهی کرد آن را کنار بگذارید. قرآن معیار و میزان و ملاک است. درستی و باطلی یک فکر، یک اندیشه و یک نظریه، با قرآن کریم قابلتشخیص است.
آزادی بیان
فکر کردن و تضارب آرا و کرسیهای آزاداندیشی خیلی به ذهن کمک میکند. ذهن را فعال میکند؛ اما آیا این ذهن که فعال شد هر حرفی که زد درست است؟ نه. باید میزان داشته باشیم. ما در اسلام آزادی بیان نداریم. آزادی بیان به این معنا که هرکسی آزاد باشد هر چیزی به زبانش آمد بیان کند برای همه مردم، چنین چیزی نداریم. برخلاف عقل است. چون اسلام دین فطری و عقلی است. برخلاف عقل است که هرکس هرچه به زبانش آمد بگوید.
اسلام آزادی تبلیغ دارد. آزادی تبلیغ چه زمانی است؟ بعدازاین که آمدید، حرفتان را آوردید، در یک مرکز علمی نشستیم، باهم بحث کردیم، تضارب آرا کردیم، با دانشمند همان رشته گفتیم و شنیدیم، به یک نتیجه که رسیدیم، حالا آزاد هستیم که این نتیجه را تبلیغ کنیم.
نهفقط در اسلام، در بقیه ادیان هم اینطور نیست. ولی میدانید که با اسمهای قشنگ و خوش آب و رنگ چه بلاهایی دارند بر سر جوامع میآورند. آزادی تبلیغ داریم اما آزادی بیان نداریم. البته حالا آزادی تبلیغ به اسم آزادی بیان مطرح میشود.
در بحث آزادی بیان آزاد هستید که بیان کنید، اما در مراکز علمی، برای علمای همان فن صحبت کنید. بشنوید و بشنوند. بعد به یک نتیجه که رسیدید آزاد هستید که آن را تبلیغ کنید. بعد معیار اینکه این حرف درست است یا باطل است قرآن است. «وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ» در کتاب مبین همهچیز هست.
قرآن میزانی است که اختلافی در آن نیست
کتاب آسمانی و قرآن کریم برای حل هرگونه اختلافی که بشر داشته باشد آمادگی دارد. مثل میزان که وسیله وزن کردن است؛ که فلان شیء آن مقدار وزن را دارد یا ندارد را محک میزند. حالا اگر اختلاف در کتاب آسمانی پیش آمد، در خود قرآن اختلاف شد، این میشود وسیله طغیان. وسیله انحراف میشود.
یعنی ما اگر ترازو را دستکاری کنیم طغیان و انحراف در ترازو است. ترازو دیگر نمیتواند خوب کارش را انجام بدهد. لذا کتب آسمانیِ دیگر طغیان کردند. دستکاری شدند و تحریف شدند. کموزیاد شدند؛ اما در قرآن کریم تحریف وجود ندارد. نه به زیاده نه به نقیصه. هیچ کموزیادی در قرآن نیست.
چون خودش هم فرمود ما او را حفظ میکنیم «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» کما اینکه گفت اگر میتوانید مثلش را بیاورید. اگرنه، یک آیه بیاورید. اگرنه، یک کلمه بیاورید. یک کلمه که مثل خود قرآن معجزه باشد؛ و الا شما بگو واو، بگو فیل، به این شکل نه. درجایش قرارگرفته باشد و معجزه باشد. نتوانستند بیاورند.
بعضی جاها از آن کم کردند، ولی معلوم است که کم شده است. چند سال قبل، قرآنی را به نظرم پاکستان چاپ کرد و در کشورهای عربی توزیع شد. بجای ۱۱۴ سوره ۷۷ سوره داشت. سورهها و آیات که از جهاد و جنگ و مبارزه گفته بود حذفشده بود. هیچ بحثی از طاغوت و مبارزه در آن نبود.
یکوقتی در زمان خلفای صدر اول یک خطیبی بالای منبر شروع کرد سخنرانی کردن. گفت: «الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَ» بهجای اینکه بگوید وَالَّذِینَ گفت الَّذِینَ. واو را نگفت. پای منبر کسی شمشیرش را کشید. گفت تا واو را سر جایش نگذاری شمشیرم به غلاف نخواهد رفت. چون آن واو را اگر حذف میکردی معنای آیه عوض میشد. شیطنتی در آن بود. تا این مقدار مواظب بودند. تحریفی در قرآن نداریم. قرآن میزانی است که اختلاف در آن نیست؛ و اختلافات را برمیدارد.
معیار سنجش اعمال ما حقیقت است
در قیامت هم عقاید و اعمال ما و اخلاق ما باید با چیزی سنجیده شود. قطعاً اعمال ما را با متر که نمیسنجند. معیار سنجش دارد. معیار سنجش اعمال ما حقیقت است. هر چیزی که حق و حقیقت بود وزن دارد. لذا خدای تعالی در قرآن کریم فرموده «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» در روز قیامت این وزن چیست؟ حق است.
یعنی هر چیزی که حقیقت داشت، آن عملی که از روی حقیقت و اخلاص و بدون ریا انجام شد و برای خدا بود وزن دارد؛ و مدار سنجش این حق «عَلیٌ مَعَ الحَق» است. معیارش در آنجا امیرالمؤمنین است. از بارزترین مسائل عینی این حق، اهلبیت -علیهمالسلام- و امیرالمؤمنین -سلاماللهعلیه- هستند که میزان الاعمال است. در زیارتنامه ایشان هم هست.
آنوقت چیزی که حقیقت نداشت و حقانیت نداشت وزن ندارد. مثل اعمال کافر، مثل اعمال ریایی. در سوره کهف آیه ۱۰۵ فرمود «فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَزْناً» اعمال اینها روز قیامت وزنی ندارد.
واضع عدالت خدا است
بالاخره خدای تعالی واضع میزان است. سنجش و معیار و ملاک برای سنجش را خدا قرار داده است. بعد میفرماید به اینکه «أَلا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ.» «وَضَعَ الْمِیزَانِ» یعنی خدا میزان را وضع کرد؛ یعنی یک تعادل و برابری در تمام موجودات عالم برقرار کرد تا در میزان طغیان نکنند. تا از مسیر عدالت منحرف نشوند.
واضع این عدالت خدا است. تا شما در اعمالتان از این عدالت منحرف نشوید و طغیان نکنید؛ و طبق قرآنی که در آن طغیانی نیست عمل کنید. «وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ» وزن را بر اساس عدل به پادارید «وَلا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ» و میزان را هم کم نگذارید. برای بار سوم کلمه میزان را آورد.
در جای دیگر هم گفته است «وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ»، «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ»، مواردی را در قرآن داریم که به وزن و مقدار اشاره میکند.
تفاوت سه میزان
ظاهرش این است که این سه میزان، در این سه آیه، باهم فرق داشته باشد. در اینجا که میگوید «أَلا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ» همین ترازو را میگوید. میگوید من عدالت را وضع کردم تا شما در زندگی عادیتان و در وزن کردنهایتان و در محاسباتتان طغیان نکنید. این مربوط به همین ترازوهای معمولی است که وجود دارد؛ که سنگینی و سبکی را با آن میسنجند و اندازهگیری میکنند.
در حقیقت این مطلب را بیان میکند که لازمه اینکه ما با وضع میزان، حق و باطل را بین شما تقدیر کردیم این است که شما هم در اندازهگیری اجناستان، بین خودتان میزان را رعایت کنید و آن را کموزیاد نکنید. «لا تَطْغَوْا» نهی از طغیان در اندازهگیری است. «أَقِیمُوا الْوَزْنَ» امر به این است که وزن و اندازه را رعایت کنید. «لا تُخْسِرُوا» هم یک نهی دیگری است که «لا تَطْغَوْا» را تأکید میکند.
«لا تَطْغَوْا» و «لا تُخْسِرُوا» میگوید که طغیان نکنید و کم هم نکنید در وزن و میزان. تأکید است. لذا بااینکه ممکن بود با ضمیر، به تمام این میزانها اشاره کند، ولی کلمه «میزان» را آورد تا بفهماند که این سه کلمه، سه بارِ معنایی دارد.
علمای علم تفسیر هرکدام برای این سه کلمه «میزان» مطالبی را گفتهاند. شاید ۱۰/۱۲ مورد گفتهشده است. ولی اگر بخواهم عصاره گیری کنم این میشود که تفاوت معنایی در این سه آیه، از گستردگی به ضیق است. اولی دارد دایره وسیعی از میزان را بیان میکند. دایره دوم که «أَلا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ» را میگوید یک مقدار از وسعتش کم شده است. «وَلا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ» هم یک مطلب خیلی جزئی و کمتر را میگوید.
توضیح بیشترش این است که در اولی، میزان در تمام عالم هستی و قوانین الهی وجود دارد. خدای تعالی معیار قرار داده است. میزان و معیار الهی در سراسر هستی موجود است. خیلی دایرهاش وسیع است. دومی، عدم طغیان انسانها در موازین زندگی است. چه فردی و چه اجتماعی؛ که محدودتر میشود؛ و سومی وزن و مقدار خاصی از اشیا را مشخص میکند و میگوید کم نگذارید. محدودتر از مورد قبلی است.
حذف میزان از زندگی بشر گرفتاریهایی را درست میکند. باعث هرجومرج میشود. خسران درست میکند. باید به عدل و داد عمل کرد. طغیان و سرپیچی از قوانین تشریعی خدا مساوی است با سرپیچی از قوانین تکوینی. لذا خیلی به ما دستور دادهاند که اهل محاسبه باشید. اهل وزن کردن باشید. «حاسِبُوا اَنْفُسَکُم قبلَ اَن تُحاسَبُوا و زِنُواها قبلَ اَنْ تُوزَنُوا» خودتان را وزن کنید. ببینید اعمالتان حق و حقیقت دارد؟
آیا اعمال وزن میشوند؟
زندیقی (کسی که مادیگراست و خدا را قبول ندارد) آمد خدمت امام صادق -علیهالسلام- سؤالاتی پرسید. یکی از سؤالاتش این است که آیا اعمال وزن نمیشوند؟ حضرت فرمودند: نه اعمال وزن نمیشوند. اعمال که جسم نیستند. در حقیقت صفت کاری هستند که مردم آن را انجام میدهند، یا خوب یا بد.
بهاضافه اینکه کسی محتاج وزن کردن است که شمار و سنگینی و سبکی اشیا را نداند؛ و بر خدای تعالی هیچچیزی پوشیده نیست. خدای تعالی جنسش را میداند. فرمود «أخْلِصِ عَمَلَک، فَإِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ.» ناقد به صراف میگویند که تا دست به پول میزند میفهمد تقلبی است یا نه. میگوید عملت را خالص کن. چون کسی که میخواهد عمل تو را بسنجد، آن ناقد بصیر است. خدا بر همهچیز اشراف دارد.
زندیق بلافاصله سؤال کرد: اگر اینطور است پس معنای «میزان» در قرآن چیست؟ حضرت فرمودند: عدل است که خدا عدالت را گسترده است. زندیق گفت: پس اگر اینطور است چرا خدا در قرآن گفته است «مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ» اینجا دیگر بحث وزن و ترازوست. حضرت فرمودند: یعنی کسی که عملش رجحان داشته باشد، برتری داشته باشد و بهتر باشد.
زبان و گمان ترازوی انسان است
امیرالمؤمنین -سلاماللهعلیه- فرمودند: «اللِّسانُ مِیزانُ الإنسانِ» زبان و گفتار ترازوی انسان است. اگر شما میخواهید ببینید شخصی وزن دارد، ببینید چه میگوید. بعد جالب است که پیغمبر خدا فرمود «أنَا مِیزانُ الحِکمَه وَ عَلیٌ لِسانُه» این دو روایت را در کنار هم بگذارید معنای قشنگی از آن درمیآید. «اللِّسانُ مِیزانُ الإنسانِ» انسان در عالم چه کسی را داریم؟ پیغمبر اکرم؛ یعنی امیرالمؤمنین زبان پیغمبر است. همانطور که قرآن کریم فرمود جان پیغمبر است.
در یک روایت دیگری امیرالمؤمنین فرمودند: «ظَنُّ الإنسانِ مِیزانُ عَقلِهِ» گمان انسان و نظرات قطعی و احتمالیاش، حدس و گمانش در موضوعات مختلف که مثلاً میگوید به ذهنم میرسد که مطلب باید اینگونه باشد، این گمانها که افراد میکنند نشاندهنده عقلشان است. وزن عقلشان را نشان میدهد. در همین مسائل جاری کشور ببینید. رهبری را ببینید. امام را ببینید. گمان و حدسش را بیان میکند. این حدس با عالم واقع چند وقت بعد درست درمیآید.
اعمال انسان را چه چیزی سنگین میکند
رسول خدا -صلیاللهعلیهوآلهوسلم- فرمودند: «مَا مِن شَی ءٍ فِی المِیزانِ أَثْقَلُ مِن حُسنِ الخُلقِ» در ترازوی اعمال چیزی سنگینتر از خوشخویی نیست. اعمال انسان را سنگین میکند. یا در یک روایت دیگری است باز از رسول خدا -صلیاللهعلیهوآلهوسلم- که فرمود: هر کس چشمانش از ترس خدا اشک بریزد، برای هر قطره اشک بهاندازه کوه احد در ترازوی اعمالش پاداش قرار میدهند؛ و امام باقر و امام صادق -علیهماالسلام- فرمودند: «أثقَلُ ما یوضَعُ فی المیزانِ یَومَ القیامَهِ الصَّلاهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ اهل بَیتِهِ» سنگینترین چیزی که در ترازوی اعمال شما گذاشته میشود صلوات بر محمد و اهلبیت اوست.
میزان در روایات به امام معصوم، به امیرالمؤمنین گفتهشده است. به میزان العدل تفسیر شده است؛ یعنی همان عدل است که با دقت و بالطافت و قاطعیت اطلاق ترازو هم بر او شده است.
همه چیز اسلام متوازن است
در بحثهای اجتماعی هم همین را داریم. توازن اجتماعی، اقتصادی، معیشتی، نظامی، قضایی. در نظام اسلامی که نظامی است بر پایه عدل و میزان، باید همهچیز متوازن باشد. والا نظام اسلامی نظام متوازنی نیست. مثلاً اگر نظام قضایی اسلام بههمخورده باشد، نظام اسلامی هنوز میزان نیست.
نظام اسلامی بر اساس دین است و اسلام؛ و اسلام همهچیز او متوازن است. چه در اقتصاد، چه در معیشت، چه در بعد نظامی، چه در بعد اجتماعی، چه در بعد فرهنگی، هرکجا که نقصی داشته باشد، نظام اسلامی در همانجا میلنگد. اینها اصل انکارناپذیر است؛ یعنی تلاش ما به سمت این است که تراز شود.
امام میزان است
عدالت میزان خداست. امیرالمؤمنین فرمودند: «اِنَّ الْعَدْلَ میزانُ اللّه» میزان خدا که وَضَعَ المِیزان کرده، عدل است. « اِنَّ العَدلَ میزانُ اللّه سُبحانَهُ الَّذى وَضَعَهُ فِى الخَلقِ و َنَصَبَهُ لاِقامَهِ الحَقِّ فَلا تُخالِفهُ فى میزانِهِ» عدل میزان خداست. با میزان خدا مخالفت نکنید.
با این بیانی که عرض کردم بحث اینکه امام معصوم، میزان است، دانسته میشود که چگونه است. امام میزان است. معیار سنجش حق از باطل و معیار هدایت بشر است. اگر با قرآن هم تطبیق شود، قرآن و عترت در کنار هم هستند. «السَّلامُ عَلَى یَعْسُوبِ الْإِیمَانِ وَ مِیزَانِ الْأَعْمَالِ» که درباره امیرالمؤمنین میگوییم.
درباره آیه «وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ» داوود رقی روایتی را نقل میکند از امام صادق -علیهالسلام- که مفصل است. بیان مصداق است نه اینکه تفسیر آیه باشد. میگوید: «سَماء» رسول خداست که «رَفَعَها» خدای تعالی روح او را قبض کرد و به سمت خدای تعالی رفعت پیدا کرد.
«وَوَضَعَ الْمِیزَانَ» امیرالمؤمنین است که نصب شد بعد از رسول خدا از طرف خدای تعالی. «أَلا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ» یعنی عصیان نکنید و خلاف نظر امام که میزان است رفتار نکنید. «وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ» اطاعت و پیروی کنید از امام که واسطه عدل و عدالت است. «وَلا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ» و حق او را از بین نبرید و نسبت به امام معصوم ظلم نکنید.