بسم الله الرحمن الرحیم
سلسله مباحث تفسیر سوره مبارکه الرحمن
جلسه پنجم
وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ ﴿۶﴾ وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ ﴿٧﴾
مستقیم یا غیرمستقیم غذای انسان از گیاه تأمین میشود
در آیه ششم «وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ» خدای تعالی به دو نعمت از نعمتهای دیگرش و اگر هر دو را یکی حساب کنیم به نعمت پنجم از نعم الهی اشاره میکند.
نَجم در اینجا به قرینه شجر به معنای گیاهی است که از زمین روئیده میشود. تمام مواد غذایی انسان، مستقیماً یا بهواسطه، از گیاهان به دست میآید. بهواسطه اش ازاینجهت است که حیوانی را که سر میبریم و میخوریم از گیاهان تغذیه میکند. آن حیوانی هم که گوشتخوار است، حیوان دیگری که خوراک اوست از گیاه تغذیه میکند. بالاخره یا مستقیم یا غیرمستقیم غذای انسان از گیاه تأمین میشود. حتی اینجا گیاهان دریایی را هم شامل میشود.
دقت در گیاهان
انسان باید به گیاهان دقت کند، به رگ برگهایی که دارد، ساقههایی که دارد، محل اتصال آنها، فتوسنتزی که در آنجا شکل میگیرد، تولید اکسیژن و هوایی که میکند، گرفتن دیاکسید کربن که از هوا میگیرد و خیلی از فعلوانفعالات شیمیایی که در گیاه صورت میگیرد، رشد و نموی که دارد.
بعضی از گیاهان سالیان سال رشدشان میلیمتری است. بعضی از گیاهان در طول یک سال قطور و محکم و ساقه دار و ریشهدار میشوند. بعضی از گیاهان بااینکه خیلی بزرگ هستند ریشههایشان کوتاه است. بعضیها ریشههای عمیقی دارند. اگر انسان بخواهد بهعنوان عبرت به این موجود نگاه کند و بررسی کند خیلی کار دقیقی است.
لذا اینیکی از نعمتهای خداست که اینجا به ما تذکر میدهد. پس نَجم انواع گیاهان کوچک بیساقه یا کم ساقهای را میگویند که خزنده و رونده هستند. چه در خشکی باشد، چه در دریا. شَجَر هم به معنای درختی است که ساقه دارد. مثل درختان میوهدار.
درخت و گیاه چگونه سجده میکنند؟
یَسجُدان یعنی سجده میکنند. درخت چطور سجده میکند؟ گیاه چگونه سجده میکند؟ اینیک تعبیر است. کنایه است از بندگی. کنایه از اطاعت است. تمام موجودات عالم تسبیحگوی خدا هستند. همه موجودات عالم در مقابل خداوند تبارکوتعالی کُرنش و اطاعت بیچونوچرا دارند. در مقابل قوانین الهی خاضع هستند.
سجده یعنی ابراز بندگی کردن. اظهار حاجت کردن به کسی که بینیاز است. یک تعبیری را مرحوم علامه در المیزان دارند قشنگ است که همین رگ برگهایی که گیاه دارد، همین ریشهای که درون زمین دارد و مواد را از زمین جذب میکند، این خودش یعنی کرنش در برابر خدای تعالی. سجده است. چون خدا به او امر کرده که اینگونه عمل کن، او هم اطاعت میکند. این بندگی خداست.
عرض حاجت به خدای بینیاز میکند و با ثبوتش در زمین اظهار حاجت و بندگی به خدا دارد. همینکه رگها داخل زمین شده است و ازآنجا مواد تغذیهای را به برگها میرساند اظهار بندگی است. اظهار حاجت است. اظهار نیاز است؛ و این نیاز یعنی سجده. یَسجُدان یک تعبیر است.
همه موجودات عالم در مقابل خدای تعالی کرنش دارند در قسمتی از آیه ۴۱ سوره مبارکه نور دارد که «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ»؛ «اَلَمْ تَرَ» یعنی آیا نمیبینی؟ چشمهایت را بازکن و عالم را نگاه کن، هر چیزی که در آسمان و زمین است تسبیحگوی خداست و پرندههای آسمان.
حیوانات چه میگویند؟
یک روایتی است از امام حسین -علیهالسلام- که خیلی قشنگ است. در آن روایت حدود ۱۳ /۱۴ حیوان را نام میبرد. صداهای آنها را میگوید که مثلاً خروس قوقولیقوقو میکند. کبوتر بق بقو میکند. کلاغ قارقار میکند. در آنجا امام حسین -علیهالسلام- توضیح میدهد که هرکدام از اینها چه میگویند. مثلاً قوقولیقوقو میگوید: «قُولی لا اِله اِلّا الله تُفلِحُوا» همه اینها را به ترتیب، حضرت یکییکی میگوید. همه موجودات عالم تسبیح میگویند.
صدای جیرجیرک را شنیدهاید؟ از وقتی تولد پیدا میکند تا وقتیکه میمیرد عمرش ۲۰ روز است. اهلدلی میگفت: میدانید که در این ۲۰ روز چه میگوید؟ همهاش میگوید سبحانالله. میگوید من ۲۰ روز بیشتر وقت ندارم. در این ۲۰ روز هم نمیخواهم که ذاکر خدا نباشم. همهاش را ذکر میگوید.
انسانها نعمتهایی را که خدا به آنها داده است فراموش میکنند
انسانها ناسپاس هستند. نعمتهایی را که خدا به آنها داده است فراموش میکنند. فکر میکند که همه را خودش به دست آورده است. چه ثروت باشد، چه قدرت باشد، چه فهم باشد، چه علم باشد. همینکه میفهمد، همینکه میتواند حرف بزند، همینکه میتواند ببیند، اینها نعمتهایی است که ما ناسپاسی میکنیم. سپاسگزاری نداریم.
هرچند وقت یکبار هم خدای تعالی یک گوشمالی میدهد که انسان حواسش را جمع کند. هیچ خواری در بدن انسان نمیرود مگر اینکه یک تنبه است. یک تذکر است. یک اشتباه کردی میخواهد پاک کند. دیدید وقتی روی صورت و دست و بدن آدم خراش میافتد! اینها پاککننده است. مطهِّر است.
همینکه انسان تب میکند. بدن شما داغ میشود و حرارت بالا میرود. این لطف الهی است. گناهان انسان را آب میکند و میسوزاند. برای همین تا تب میکنید زود به دنبال تب برنگردید. بگذارید یکذره تب بکشید. بدن که داغ میکند خدای تعالی کوره را در بدن انسان روشن کرده است. ماه رمضان هم همینطور است. گناهان انسان را ذوب میکند. اسم رمضان همین است. باید اینها را قدر شمرد.
ما مریض که میشویم زود شروع میکنیم به ناله کردن. بااینکه کسالت و مریضی هم نعمت خداست. برای کسی که گناه دارد کفاره گناهانش میشود. برای کسی که گناه ندارد درجه و مقام میشود. زجر کشیدن و درد کشیدن را برایش مقام مینویسند. فقط تنها دردی که ثواب ندارد دنداندرد است، چون دنداندرد تقصیر خود انسان است. بقیه دردها ثواب دارد.
سجده هر موجودی متناسب با خودش است
در آیه ۴۹ سوره نحل دارد که «وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ دابَّهٍ وَ الْمَلائِکَهُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ» و برای خدا سجده میکنند آنچه در آسمانها است. کرات آسمانی برای خدا سجده میکنند. ملائک برای خدا سجده میکنند.
دستهای از ملائکه دائم در رکوع هستند. یک عده ملائکه در سجود هستند؛ یعنی از اول خلقت در رکوع است تا آخر. تا هر وقت که خدا اراده کند. بقیه ملائک هم مأمور کاری هستند.
«دابَّهٍ» یعنی جاندار. فقط انسان را نمیگوید. همه موجودات، همه سجده کننده خدا هستند. سجده هر موجودی متناسب با خودش است. در قرآن کریم دارد به اینکه بعضی وقتها تختهسنگهای بزرگِ کوهها، از ترس خدا و خشیت الهی به پایین میریزد. سنگهایی که میریزد فکر نکنید که همینطور خودبهخود افتاده است. از خوف خداست.
بعضی از سنگها را میگوید که از درون آنها آب میجوشد؛ یعنی دارد از خدا تشکر میکند. از دل بعضی سنگها گل میروید. در همان آیه میگوید که ولی بعضی از انسانها دلشان از ترس خدا تکان نمیخورد. سنگ تکان میخورد و به پایین میافتد، از دلش آب میجوشد، ولی از این آدم هیچچیزی بیرون نمیآید. هیچ موعظهای در او تأثیر نمیگذارد. هیچ حرفی در او اثر نمیگذارد.
چطور میشود که انسان اینگونه میشود؟ وقتی غفلت انسان را گرفت و یادش رفت که چه کسی بوده و از کجا آمده و به کجا میخواهد برود. در این آیه خدای تعالی میفرماید «وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ دابَّهٍ وَ الْمَلائِکَهُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ» هر موجود زندهای خدا را سجده میکند.
وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ﴿٧﴾
آسمان را برافراشت و قانون میزان را در آن گذاشت. این هم نعمت دیگری از نعمتهای الهی است. نعمت آفرینش آسمانها یکی از نعمتهای بزرگ خداست.
آسمان، در قرآن کریم به معانی مختلفی آمده است. گاهی به معنای سمت بالا است، وقتی میگوید به سمت آسمان یعنی به سمت بالا. بعضی وقتها آسمان که میگوید منظور کواکب آسمانی است؛ سیارات و ستارهها و کرات. گاهی به معنای جو زمین است. هرکدام از این معانی که باشد بازهم نعمت خداست.
بدون آسمان زندگی برای بشر ممکن نیست
بدون آسمان زندگی برای بشر ممکن نیست. نور و گرما و باران و خیلی از این نعمتها از آسمان است. حتی وحی الهی هم از آسمان نازل میشود؛ یعنی میخواهم بگویم که شامل امور مادی و معنوی میشود. مفهوم آسمان مفهوم وسیعی است. وقتی میگوید دستهایت را به سمت آسمان بلند کن و از خدا طلب کن تا رحمتش را نازل کند، آیا واقعاً رحمت از بالا نازل میشود؟ اینها تعبیر است.
کلمه سَماء از سُمُو گرفتهشده است. به معنای علو و بلندی است. چون نسبت به زمین بلندی دارد به آن سماء میگویند.
قطعاً شما که به قرآن مراجعه کنید درباره «سَماوات و اَرض» مطالب فراوانی را در قرآن کریم میبینید. بخصوص آسمان، بلکه آسمانها. بعضی وقتها میگوید سَماء، بعضی وقتها میگوید سَماوات. در عبارات داریم که میگوید «السَّمواتِ السَّبْع وَ الاَرَضِینَ السَّبْع» این آسمانهای هفتگانه یعنی چه؟
مباحث درباره آسمان را خداوند تعالی ۱۴۰۰/۵۰۰ سال قبل مطرح کرده است؛ که تا آن زمان بحثی درباره آن نبوده است. هیئت و نجوم آن زمان را شما مطالعه کنید. اگر بتوانید کتابهای آن زمان را پیدا کنید میبینید چیزهایی را خدای تعالی در قرآن کریم درباره آسمانها و زمین گفته است و بخصوص آسمانها که عقل بشر و فهم بشر به آنها نمیرسید. نظر علمی درباره آن مطالب اصلاً داده نشده بود.
کیفیت خلق آسمان چگونه بوده است؟
کیفیت خلق آسمان چگونه بوده است؟ در هیچ کتابی نیست. همراهی آن با زمین چگونه بوده است؟ قبلاً آیا به هم چسبیده بودند و بعد از هم جدا شدند؟ بعد هفتآسمان تشکیلشده است؟ آیات مبارکه سوره فصلت آیات یازدهم به بعد دارد که «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِی دُخَانٌ» آسمان بهصورت دود بود. این را آن موقع بشر آیا میفهمید که چیست؟
این بحثها بحثهای عمیقی است. اینکه دخان بوده و دود بوده. بعد این دود چسبیده بوده. این دود چسبیده را جدا کرده. آسمانها را طبقه طبقه خلق کرده است. «فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یوْمَینِ» هفتآسمان را هم در دو روز خلق کرده است. علوم آن روزها که هیچ، علوم امروزی میتواند اینها را ثابت کند؟ علوم امروزی درباره کیفیت آفرینش آسمانهای هفتگانه آیا حرفی دارد یا ندارد؟ دود بودن را میتواند توضیح بدهد که چیست؟ نظریاتی دارند ولی با این چیزها جور درنمیآید.
الآن با کربن ۱۴ به چیزهایی که پیدا میکنند میزنند و قدمت آن را تشخیص میدهند. نحوه آزمایش اشیایی است که به دست میآورند. الآن یک استخوان پیدا میکنند میگویند برای ۵ میلیون سال قبل است. برای یک انسان بوده است.
میدانید که از حضرت آدم تا حضرت نوح ۲ هزار سال طول کشید. از حضرت نوح تا حضرت ابراهیم ۲ هزار سال، از حضرت ابراهیم تا حضرت موسی ۲ هزار سال، از حضرت موسی تا حضرت عیسی ۲ هزار سال، از حضرت عیسی تا پیغمبر ۶۰۰ سال، از پیغمبر هم تا الآن ۱۴۰۰ سال، جمعاً میشود ۱۰ هزار سال.
فاصله زمان حضرت آدمی که ما الآن فرزندان او هستیم تا ما ۱۰ هزار سال است، یا اگرنه، ۲۰ هزار سال است. آنوقت استخوان آدمی را پیدا میکنند برای ۵ میلیون سال قبل. اینها چیست؟ برای نسلهای دیگر بوده است. قرآن هم میگوید که ملائکه به خدای تعالی عرض کردند، بازهم میخواهی آدمهایی را درست کنی که خونریزی میکنند؛ که خداوند فرمود من چیزی را میدانم که شما نمیدانید. ما که از نسل آدم هستیم نسبت به آنها زیاد قدیمی نیستیم.
بشر چگونه میخواهد اینها را بفهمد؟ آنوقت الآن برای دورههای زمینشناسی و انسانشناسی ببینید در کتب زیستشناسی و زمینشناسی چه چیزهایی را میگویند. با هیچ عقلی جور درنمیآید. درباره کیفیت خلقت که دود بود. بعد در دو روز خدا آن را هفتطبقه کرد. آیا واقعاً این روز، روزِ شبانهروز است؟ در آیه دیگری میفرماید خدا زمین را در دو روز خلق کرد. در آیه دیگری میفرماید ششروزه خلق کرد. با توجه به این آیات میفهمیم که معنای روز، یعنی مرحله.
درآیات ۱۱ به بعد سوره مبارکه فصلت، درباره وحی به هر آسمان سخن میگوید. میگوید ما به هر آسمانی وحی کردیم. این وحی چیست؟ مگر میشود به هر موجودی وحی کرد؟ آیا علم امروز میتواند این را توضیح بدهد؟ نمیتواند. معنای دقیق روز را نمیتواند توضیح دهد.
یا مثلاً درباره آسمان که در قرآن نگاه میکنیم میبینیم که میفرماید درهای آسمان را باز کردیم. درهای آسمان را بستیم. در دعاهای ماه رمضان هم زیاد است. در آیه ۴۰ سوره مبارکه اعراف دارد که «إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ» کسانی که نسبت به آیات الهی تکذیب دارند و به آیات الهی اعتقادی ندارند، برای اینها درهای آسمان باز نمیشود. مگر آسمان در دارد؟ آسمان ظاهری که در ندارد. الآن میشود اینها را ثابت کرد؟ در آن زمان این حرفها چه حرفی بوده است؟
«وَ فُتِحَتِ السَّماءُ فَکانَتْ أَبْواباً» آیه ۱۹ سوره نبأ. اینجا به باب هم نه که به بابها اشاره میکند. اینها یعنی چه؟ یا مثلاً آسمان وجود دارد ولی پایهای ندارد. یا اگر هم دارد قابلدیدن نیست. در آیه ۲ سوره مبارکه رعد دارد که «اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» همه را هم به خدا نسبت میدهد. خدای تعالی آسمانها را بالا برد و ستون ندارد. یا اگر هم دارد شما نمیبینید؛ که میگویند جاذبه است.
هر چیزی را خدای تعالی در قرآن کریم درباره آسمان و غیر آسمان میگوید، به اراده خودش استوار میکند. آیه ۴۱ سوره مبارکه فاطر فرمود: «إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا» خداست که زمین و آسمان را امساک میکند.
مباحث مربوط آسمان فقط اینها نیست. آیه «إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَهٍ الْکَواکِبِ» برای آسمان دنیا است. پس معلوم میشود که آسمان دیگری داریم که زینتهای دیگری دارد. یا مثلاً مسائل معنوی را در سوره ذاریات بیان میکند «وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ» که روزی شما در آسمان است. این هم یک بُعد دیگر آسمان است.
بههرتقدیر سوره اَلرَّحمن دارد نعمتهای خدا را بیان میکند. میفرماید که نعمت دیگری را به شما یادآوری کنم و آن آسمان است. «وَالسَّماءَ رَفَعَها» هر چیزی که به شما میرسد از آسمان میرسد. رزق شما از آسمان میآید. وحی از آسمان میآید. گرما و سرما و باران و نور و حرارت و حرکت همه اینها مربوط به آسمان است. این هم نعمت دیگری از خداست. فعلاً دارد نعمتها را شمارش میکند که توجه افراد را جلب کند.
میزان
«وَ وَضَعَ المِیزان» خدای تعالی قرار دهنده میزان است. میزان یعنی عدالت. وضع کردن یعنی امر کردن؛ یعنی خدای تعالی امر به عدالت کرده است. آسمان را بالابرده است و بعد هم امر به عدل کرده است. نعمت میزان یکی دیگر از نعمتهای خداست.
میزان یعنی برابری. این میزان در همهجا هست. میزان در دین، یعنی افراطوتفریط نداشته باشید. صراط مستقیم را بروید. میزان در قرآن، یعنی حق و باطل را به شما نشان میدهد. ائمه میزان هستند، علیبنابیطالب میزان است، یعنی شما نباید از او جلوتر و عقبتر باشید. میزان در معاشرت، یعنی در رفتوآمدها و ارتباطات افراطوتفریط نداشته باشید. میزان در معاملات یعنی کم نفروشید. میزان در مال یعنی اسراف و تبذیر نداشته باشید. میزان در عبادات یعنی نه رهبانیت و نه بیدین بودن. میزان در کسب علم و معارف. میزان در همهجا هست.
تمام نظام عالم عدل است
خدای تعالی میخواهد با ما با عدل رفتار کند. «بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الاَرْضُ» با عدالت است که زمین و آسمان برپاست وگرنه ازهمپاشیده میشد. تمام نظام عالم عدل است. از خودمان و وضعیت جسمانی خودمان بگیریم تا مسائل فیزیکی کرات و هستی و موجودات عالم همهچیز به عدل و اندازه است. زیاد و کم شدنش خلل به وجود میآورد.
افراد عادت کردند، بینیشان را عمل میکنند. یا اعصاب بویاییاش را از دست میدهد، یا اعصاب حسیاش را از دست میدهد. بعضاً هم چشمهایشان چپ میشود. دخالت در خلقت خدای تعالی است. یکوقتی بیماری هست آنجا را باید درست کند، ولی در غیر این صورت دخالت در خلقت خدای تعالی است. میزان الهی را به هم زده است.
میزان بدن
ما نمیدانیم که میزان ما چطور است. در تمام بدن ما همهچیز از سرتاپا نابرابر است. همهاش قرینه است، ولی یک اندازه نیست. حتی سایز پا و اندازه دست اندازه نیست. اگرچه همهچیز بهاندازه است. تمام وجود شما با وجب خودتان هشت وجب است. از کنار قوزک پا تا سر، هفت و نیم تا هشت وجب است. وقتی دودست را کاملاً بازکنید، از نوک انگشت میانی این دست تا انگشت میانی دست دیگر، اندازه قد شماست.
قلب هرکسی اندازه مچ دست اوست. دور مچ دست، اندازه کف پای شماست. از مچ دست تا آرنجتان اندازه کف پای شماست. آدم احساس میکند غیرطبیعی است ولی وقتی اندازه میگیرید میبینید که طبیعی است. از کنار قوزک پا تا کمر چهار وجب است. فاصله بین دو چشم یکچشم است. همهچیز اندازهگیری شده است. یکذره که اینها کموزیاد میشود کوچک و بزرگیاش خودش را نشان میدهد. یک مقدار شما در کار خدا دخالت کنید همه اینها خودش را بروز میدهد و خراب میشود.
تکرار میزان نشانه اهمیت آن است
در این آیه سه بار کلمه میزان بهکاررفته است که نشانه اهمیت آن است. چون میتوانست با ضمیر به آن اشاره کند. هر وقت خدای تعالی لفظ را میآورد غرضی دارد. مثل آیه «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ» میتوانست بگوید «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ» معلوم میشود که این دو لفظ «أَطِیعُوا» با همدیگر فرق دارند. بنای قرآن این نیست که قصه بگوید. یک واو کموزیاد شود معنا عوض میشود.