بسمالله الرحمن الرحیم
- حدیث بندگی
- موضوع: مقام رضا
- ۱۳۹۶/۸/۱۷
اعلام رضایت در بیان و رفتار
(طی هفتههای گذشته) به یکی از حالات زیبای روح و یکی از مقامات معنوی به نام رضا پرداختیم
که سعی شد بسیار خلاصه و مختصر این بحث را با الگو گیری از زندگی و رفتار امام حسین (علیه السلام) و بیانات اباعبدالله مطرح کنیم.
در طول سفر و در موقعیتهای مختلفی که برای حضرت پیش آمد این اعلام رضایت را داشت، هم در رفتارش، هم در بیانش،
آن چیز (هایی را) که خدای تعالی برای او مقرر کرده بود و خواسته بود، آنها را با رضایت پذیرفته بود و اعلام هم میکرد.
نهتنها خود ایشان، بلکه اهلبیت و یاران و تربیتشدگان مکتب او هم همین را میگفتند «رضا الله رضانا اهلالبیت»؛
(یعنی) رضای خدا هر چه که باشد رضای ما خاندان رسالت و اهلبیت هم همان است.
تکمله مباحث رضا
رضا را تعریف کردیم، فضیلت و درجات و مراتب آن را (و) بعضی از راههای رسیدن به رضا (را هم گفتیم) و بعضی از موانعی که
مانع میشود انسان راضی به رضای الهی باشد را (هم) بیان کردیم، (همچنین) آثار و نشانهها و علائم رضا را برای شما گفتیم،
(یعنی) رابطه رضا با دعا، رابطه دعا با توکل و ارتباط رضا با امربهمعروف و نهی از منکر و بعضی از امور اجتماعی، (که) اینها را بیان کردیم.
این جلسه تکمله جلسات و مباحث قبل است که به حول و قوه الهی بیان و بحث رضا را تمام میکنیم و آن رابطه رضا با بلاست.
بلا رابطه مستقیمی با رضا دارد
مکرر تکرار کردم که یکی از میوههای محبت رضاست، ثمره محبت رضاست، هرچه سطح محبت انسان گستردهتر و بیشتر باشد
که باز محبت هم از معرفت نشأت گرفته، نسبت به خدای تعالی بیشتر میشود و انسان بالاتر میرود.
پس یکی از مباحث اصلی و ریشهای ما محبت است (که) هرچه (محبت) بیشتر شود رضا بیشتر میشود
(و) محبت اگر بیشتر شد رضایت به ربوبیت رب اولاً، رضایت به قضای الهی ثانیاً و رضا به رضای الهی ثالثاً که درجات رضا بود بیشتر میشود.
هرچه محبت بیشتر (شد) درجات محبت بالاتر میرود، ما سه درجه داشتیم: رضا به ربوبیت حق، رضا به قضاء و قدر الهی و رضا به رضای الهی؛
لذا (هرچه) محبت در انسان باشد و قوه پیدا کند و بالا رود این درجات رضا در انسان بالا خواهد رفت.
رضا و رشد روحی
حالت رضا ازیکطرف یک ریشهای نسبت به ایمان دارد که از شئون معرفت است و قبلاً گفتیم که هرچه ایمان بالاتر برود درجه ایمانش بیشتر میشود
(و) رضا در روح او رشد میکند و «بلغ بایمانی اکمل الایمان».
یا آنجا (که فرمود) «لیزداد ایمانا» (یعنی) ایمان انسان هرچه زیاد شود، درجه رضای انسان بیشتر میشود.
حال از منظر دیگری ببینیم.
اگر روح انسان بخواهد سازندگی معنوی داشته باشد، کمالی برای او متصور بشود و یک رشد بالایی داشته باشد (و) به مقصد رسیده باشد دو چیز میخواهد:
- محبت
- بلا
این دو در رشد انسان خیلی عجیباند، انسانسازند؛ محبت، (چون) اکسیر اعظم است و بلا (هم) برای اینکه انسان را به مقصد میرساند؛
تمام جریان کربلا محبت است؛ همهاش محبت و بلا است.
تکامل روحی با محبت و بلا
توجه داشته باشید که این دو، در سیر تکاملی روح انسان بسیار مؤثرند؛ البته هر دو به صورت توأمان و کنار هم؛
(یعنی) نمیشود که شخص مؤمن و موحد و الهی باشد و فقط مسیر محبتی را طی کند؛ برای رسیدن به کمال باید دچار بلا شود (و غیرازاین) امکان ندارد.
نمیشود هیچ انسانی هیچ ابتلایی نداشته باشد؛ (طبق قاعده) باید ابتلا داشته باشد؛
یا (نمیشود) فقط با مصیبت و بلا و سختی و گرفتاریهایی که برایش پیشآمده (است)، مسیر رسیدن به مقصد الهی را طی کرده باشد و از محبت چیزی نچشیده باشد.
انسان فقط با مصیبت به مقصد نمیرسد، این دو (محبت و بلا) باید با هم باشند (و) با هم رابطه مستقیم دارند.
آن چیزی که نقش محوری دارد، محبت است
محبت، موتور محرکه انسان به سمت جلو است، محبت است که انسان از آن قوه و نیرو میگیرد و به مقصد میرسد
(و) تا محبت به بهشت نباشد، تا محبت به اهلبیت نباشد، تا محبت به خدا نباشد، انسان حرکت نمیکند.
در عشقها و محبتهای ظاهری هم همینطور است؛ آن محبت عامل حرکت است،
یک آدم تنبل بیحال را همان عشق ظاهری به حرکت میاندازد؛ لباس پوشیدنش را، نوع آرایشش را، نوع خوراکش، همه اینها را تغییر میدهد.
همان محبت ظاهری دنیایی همه اینها را تغییر میدهد، یک آدم بیحالی بوده، یکدفعه به کسی دلبسته میشود، این مطلب او را حرکت میدهد.
این همت در قوس صعودی و بلندش هم همینطور است؛ پس آن نقش محوری و اصلی، با محبت است،
حالا ببینید راجع به اولیای خدا (هم) وقتی بحث محبت میشود، در کنارش بلا را حتماً مطرح میکنند.
شروع رضا از عبد
رضای الهی وقتی است که رضای عبد در آنجا باشد، وقتی انسان مورد رضا و پسند خداست که خدا مورد رضا و پسند انسان باشد؛ (یعنی) از عبد شروع میشود.
ما باید خالق رضا باشیم تا رضای خدا بیاید، وقتی رضا میوه محبت شد، پس هر جا خواستیم محبت الهی باشد اول باید محبت بنده به خدا باشد تا محبت خدا نسبت به انسان شامل بشود.
حالا این بنده (هر) چقدر خدا را دوست دارد، به همان مقدار خدا او را دوست دارد.
روایت میگوید میخواهی بدانی که چقدر خدا تو را دوست دارد ببین تو چقدر خدا را دوست داری، چون دوست داشتن عامل حرکت است.
ما صبح چگونه برای نمازخواندن بلند میشویم؟ چطوری عبادات و بندگی او را انجام میدهیم؟
در دوستیهای ظاهری، آن دوستمان که از ما چیزی میخواهد، خواب و خوراک از ما گرفته میشود تا خواستهاش را برقرار بکنیم و بالاخره آن خواسته او را انجام دهیم.
چرا؟ چون به او علاقهمند هستیم و آن چیزی را که محبوب ما از ما خواسته، تلاش میکنیم طبق خواسته او عمل کنیم.
برای اینکه بدانیم و ببینیم چقدر خدا ما را دوست دارد، (باید) بررسی کنیم ببین چقدر خدا را دوست داریم؟
نشانه های دوست داشتن خدای متعال
علائم و نشانههایی (هم) دارد (که) یکی از نشانههایش اطاعت است؛ چقدر خدا را اطاعت و بندگی میکنی؟ چقدر آنجائی که خدا گفته انجام نده انجام نمیدهی؟
چقدر آنجائی که فرموده انجام بده انجام میدهی؟ هرکدام از اینها در ما یک ملاک و معیار است.
به همان مقدار (که) خدا به ما شوق و انس دارد و محبت دارد که ما به خدا علاقه داریم؛ این یک قاعده (است).
وقتی محبت گفته شد، رضا هم در کنارش میآید؛ به همان مقدار که محبت داریم در کنارش رضا هم داریم.
محبوب خدا مورد ابتلاست
از اینجا بحث بلا آغاز میشود؛ طبق روایت آنگاهکه انسان محبوب خدا شد، خدا او را مبتلا میکند؛
آنگاهکه انسان محبوب خدا شد، هر مقدار که خدا را دوست داشتی بدان خدا هم تو را همانقدر دوست دارد، میشوی محبوب خدا.
محبوب خدا که شدی بدان خدا تو را به بلا مبتلا خواهد کرد، وقتی خدا را دوست داشتی و معشوق تو شد این معشوق تو را در مسیر تکاملیات به بلا مبتلا میکند.
بلا یعنی چه؟
یعنی احتمال بلا، یعنی اختبار، یعنی خبر گرفتن…
دیدهاید یک پارچهای مدتها از آن استفاده میکنند در سرما، گرما، در آب سرد و گرم و با مواد شوینده،
تمام این کارها را که انجام میدهند آخر سر میگویند این پارچه خوبی است و امتحانش را خوب پس داده؛ به این امتحانات که میگیرند، بلا میگویند.
مبتلا کردیم به سرما، گرما، مواد شوینده، مسائل مختلف (و) از این امتحانات خوب بیرون آمد، امتحان خودش را خوب پس داد.
یادمان باشد که امتحان پس دادن با یکبار نیست؛ با یکبار توی آب سرد و گرم قرار دادن نیست
(بلکه) این پارچه را مثلاً ۲۰ سال کارکردهاند، ۲۰ سال است دارد کار میکند و امتحانش را خوب پس داده (است).
امتحان یعنی خبرگیری، مبتلایش میکند برای اینکه معلوم شود در چه مرحلهای از دوستی قرار دارد،
خدا این کار را میکند بهاندازه حال هرکسی هم خدا اندازه میگیرد، یک کاری نمیکند که بِبُرد.
انواع بلا
بدانید این بلاهایی که سر ماها میآید، مشکلاتی که برایمان پیش میآید، از همین خار در دست رفتن بلاست،
سردرد و پادرد و چشمدرد و گوشدرد و اینجور چیزها -غیر از دنداندرد- همه اینها بلاست و اینها مراحلی برای اهل ایمان است.
فکر نکنید اگر در انگشتتان خاری رفت، یا از بغل سیمی رد شدید و دستتان برید، بیدلیل است؛
خیر، حسابوکتاب دارد و بدانید این ابتلاها هرچه شدیدتر میشود، رابطه محبتی بین تو و معشوقت محکمتر میشود،
رشته دوستی را محکمتر میکند، رابطه محبتی بین عبد و مولا را (بیشتر میکند)؛ البته به شرطی که آن موازنه بین محبت و ابتلا حفظ بشود.
رابطه رضا و بلا
هر کس حالت رضایتش بیشتر باشد، ابتلاهای او بیشتر است؛ محبتش بیشتر است
(لذا) ابتلایش بیشتر است (و اصلاً) این حالت زیبای معنوی روح بدون رنج نمیشود.
امام صادق (ع) فرمود «قال رسولالله (ص): ان عظیم البلاء یکافاً به عظیم الجزا»
مکافئه به معنای موازنه است، هموزن بودن، همجهت بودن، میفرماید «بهدرستی که بلاهای بزرگ موازنه دارد؛ هموزن با جزاء و پاداش عظیم است»
بعد میگوید «فاذا احب الله عبدا، ابتلاء الله بعظیم البلاء» اگر خدا بنده را دوست داشته باشد، او را به بلاهای بزرگ ابتلا میکند.
«فمن رضی فله عند الله رضا» وقتی این بنده رضایت داد و راضی به آن قضایا شد «فله عند الله الرضا» آنوقت رضایت رب میآید
«و من سخط البلاء» اگر دوری جست و گفت من نمیخواهم و از بلا فرار کرد «فله عند الله السخط».
اگر اول بنده نپذیرفت، از طرف خدا هم پذیرش نیست. حرکت از طرف ماست، به این توجه داشته باشید،
هم رضا هم سخط، هر دو از ناحیه عبد شروع میشود؛ «فمن رضی» و «من سخط» این روایت رابطه بین رضا و محبت، بلا و محبت، همه اینها را برای ما بیان میکند
محبت و بلا در روایات
سدیر یکی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) است که در کنار حضرت بود
«عن ابیعبدالله (علیه السلام) قال: انّه قال و عنده سدیر؛ ان الله اذا احب عبدا غته بالبلاء غتاً»
خدای تعالی وقتی بندهاش را دوست داشته باشد او را (در بلا) فرومیبرد، یعنی غوطهور میشود؛
«و انا و ایّاکم یا سدیر لنصبح به و نمسی» و ما (و شما) با همین بلاها شب و روز می میکنیم.
«عن ابی جعفر (علیه السلام): ان الله تعالی اذا احب عبدا، غنه بالبلاء غنا» یعنی او را در برمیگیرد
«و بجه بالبلاء بجا» با همانکه میپوشاند با همان آزاد میکند، با بلا میپوشاند و با بلا آزادش میکند
«فاذا دعاه قال لبیک عبدی» وقتی دست به دعا برمیدارد بلافاصله جواب او را میدهد.
ایمان و بلا در روایات
امام صادق (علیه السلام) فرمودند «انما المومن بمنزله کفه المیزان» مومن بهمنزله کفه ترازو است
«زید فی ایمانه، زید فی بلائه» هرچه ایمان بیشتر، بلا شدیدتر، بلا بیشتر است.
بلا انسانساز است، محبت انسانساز است، بلا و محبت دو بال سازندگی انسان هستند.
طبق روایت «بر مو من چهل شبانهروز نمیگذرد مگر اینکه بلایی به او میرسد تا تذکر برای او باشد»
(البته) اینکه بلا به او میرسد، نه اینکه بچهاش میمیرد (بلکه) بلا از کوچکترین چیزی که باعث ناراحتی انسان میشود،
تفاوت سطح بلا
هر چیزی که روح انسان را کدر میکند و ناراحتش میکند (گرفته) تا آن بلاهای سنگین (را در برمیگیرد) که «فدیناه بذبح عظیم» (که) آن هم یک بلاست.
مثلاً این سردرد خودش یک بلاست، این نسبت به عموم مردم (است)
اما نسبت به اولیای خدا، بلاهایی که به اولیای خدا میرسد، جور دیگری است و اصلاً سطحش فرق میکند.
(بلا برای) ما همین پادرد و سردرد و چشمدرد و گوشدرد و اینجور چیزهاست و نهایتش اولادی میدهد و تصادفی میشود و چیزی اتفاق میافتد؛
بلاها دایره دارد و سطحش (برای افراد مختلف) فرق میکند
شدیدترین بلاها را خدا برای چه کسی میخواهد؟ «عن ابیعبدالله (علیه السلام) قال: ان اشد الناس بلاء الانبیاء، ثم الذین یلونهم، ثم الامثل فالامثل»
شدیدترین بلاها را خدا برای انبیاء میخواهد (سپس برای) آنان که پشت سر میآیند یعنی اوصیاء هستند و بعدش آنها که محبتشان بیشتر است و همینطور پایینتر میآید.
در روایت دیگری (که) شبیه همین است، میگوید «ثم انما یبتلی المومن علی قدر اعماله الحسنه»
یعنی بعد از انبیاء و اوصیاء و اولیاء میرسد به مومن (که) بهاندازه اعمال حسنهاش، خدا به او بلا میرساند
و «ضمن صح دینه و حسن عمله اشتد بلاء» هرچه عملش صالحتر باشد و کارش درستتر باشد، بلایش شدیدتر است.
مقدار بلا
یادتان باشد بلا همیشه بهاندازه است، بیشتر نیست؛ چون میخواهد سازندگی داشته باشد، والّا انسان را از مولا میبرد و دور میکند.
همهچیز بهاندازه است اگر انسان به این جایگاه (ایمان) رسید دیگر جا ندارد ناراحت شود و بگوید چرا اینطور و آنطور شد؟
مگر من اینطور نبودم؟ مگر من اهل نماز و روزه نبودم؟ مگر من خدا را بندگی نمیکردم؟
پس چرا هر چی بلاست برای من میآید؟ بعضی (از) ماها اینجوری میگوییم.
فکر میکنیم چون نماز میخوانیم و روزه میگیریم هیچ اتفاقی نباید برایمان بیفتد،
درصورتیکه باید بیفتد و اگر نیفتد باید شک کنیم که چه شد؟ پس چرا برای ما هیچ اتفاقی نمیافتد؟
هرچه بلا گستردهتر (باشد)، نشاندهنده ظرفیت بالای شخص است (و نشان میدهد) که محبت او در چه سطحی است.
اولیاء خدا را ببینید به چه چیزهایی مبتلا شدهاند، حسین (علیه السلام) را ببینید به چه ابتلاهایی مبتلا شده، هرچه محبت سطحش بالاتر باشد، بلا برای او هیچتر است
و هرچه به ظهر و زمان شهادتش نزدیکتر میشد صورتش برافروختهتر میشد.
شهدای کربلا
تیر خوردن برای من و شما دردآور است.
از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند این شهدای کربلا که تیر میخورند چه جوری بود؟
حضرت انگشت (سائل) را گرفت و فشار داد و گفت
«هر تیر که میخوردند به همین مقدار برایشان درد داشت» (چون) غرق در مسائل دیگر بودند.
عرض شد بلا یعنی امتحان، یعنی اختیار، یعنی تا چه مقدار پای مطلب خودت میایستی، چقدر پافشاری داری.
امتحان لازم نیست حتماً با مصیبت هم باشد.
امتحان با نعمت
خدای تعالی بعضی وقتها با نعمت امتحان میکند، با خوشی و راحتی طرف را امتحان میکند،
گاهی نعمتهای خودش را به سمت کسی سرازیر میکند تا ببیند این بنده، یاد خدا هست یا خدا یادش رفت؟
به پست و مقام و پولی رسید، به شکل و شمایلی رسید، آیا هنوز به یاد خدا هست یا خدا یادش رفت؟
در تاریخ موارد زیادی داریم که تا یک مقدار وضعش خوب شد، اصلاً خدا یادش رفت، اصلاً منکر خدا شد؛
(درحالیکه) کسانی که مقام رضا را دارند، میگویند چه اینها باشد چه نباشد خدایا من تو را دوست دارم.
اتفاقات شب عاشورا
ببینید در عاشورا این اتفاقات چگونه بوده (است). حسین (علیه السلام)،
شب عاشورا جایگاه هرکدام از اصحاب را به آنها نشان داد،
قبلش گفت چراغ را که خاموش میکنیم هرکسی میخواهد برود، برود؛ اینها چهکار کردند؟
ابوالفضائل قمر بنیهاشم (علیه السلام) بلند شد، زهیر بلند شد، حبیب بلند شد،
هرکدام از اصحاب و یاران بلند شدند و گفتند ما را اگر بکشند، زنده کنند، بکشند،
هفتاد بار ما را بکشند و زنده کنند، ما از کنار تو جدا نمیشویم،
هرکدام از این کشته شدنها و زنده شدنها بلاست.
تنظیم ظرفیت
«عجبت لمراه المسلم لا یفض الله عزوجل قضاء الا کان خیراً له و ان غرض بالمغارمین کان خیرله و ان ملک مشارق الارض و مغاربها کان خیرا له»
خدایا آن چیزی که تو در طرح کلیات برای منِ بنده دیدهای،
من به همه آنها راضی هستم، ولو با قیچی من را قطعهقطعه کنند.
امام صادق (علیه السلام) میفرماید من تعجب میکنم برای یک انسان مسلم، که خدای تعالی برای او طوری تقدیر میکند،
نسبت به او طوری عمل میکند که اگر او را با قیچی قطعهقطعه کند
و یا شرق و غرب عالم را به او میدهد و هر دو تا برای او خیر است.
انسانی که راضی به رضای الهی است، باید ظرفیت خودش را با همان بحثهایی که داشتیم، تنظیم کرده باشد.
تسلیم بعد از رضا
بعد از بحث رضا، بحث تسلیم پیش میآید. قبلش صبر را داریم،
بعد توکل را داریم، بعد رضا را داریم، بعد تسلیم را داریم و میرود تا به فنا برسد؛
(بعد از رضا)، تسلیم است، (انسان) باید به تسلیم برسد.
آنجایی که (حسین (علیه السلام) با) صورت روی زمین افتاد،
به خدای تعالی عرضه میدارد «الهی رضاً بقضائک و تسلیماً لامرک»
یعنی مرحله رضا میرود و میرود تا به درجه فنا میرسد.
در زندگی اهلبیت، شما مسئله رضا را کاملاً میبینید،
از زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) بگیرید تا زمان حضرت حجت (سلاماللهعلیه)
الآن حضرت حجت (سلاماللهعلیه) غرق در رضای الهی است و میگوید خدایا تو اینجوری میپسندی.
هرچه رضا بیشتر، بلا بیشتر؛ و شیرین هم هست،
چون محبوب برای ما این را میخواهد، چون محبوب این را برای ما رقمزده (است)،
زیبایی در نگاه حضرت زینب (سلاماللهعلیها)
اینجا معلوم میشود چرا زینب کبرا (سلاماللهعلیها) میفرماید به اینکه «و ما رایت الاجمیلا»
این جمیل بودن و زیبا بودنش به این است که محبوب برای من این را خواست.
برای حسین (علیه السلام) هم همینطور بود، برای امام سجاد (علیه السلام) هم که به حکمت الهی
چند روزی در بستر بیماری بود او هم همه این صحنهها را زیبا میبیند.
همهی این بلاها را زیبا میبیند، حسین (علیه السلام) از اول حرکت عرضه داشت «رضا الله رضا نا اهلالبیت»
(اگر) خدا میخواهد ما راضی هستیم «ان الله شاء یراک قتیلا» خدا دوست دارد حسینش را کشته ببیند.
خدا دوست دارد فرزندان و خاندان مرا اسیر ببیند، خدا دوست دارد علیاصغر را
روی دست من پرپر شده ببیند، علیاکبر را قطعهقطعه شده ببیند،
ابوالفضائل قمر بنیهاشم را با آن وضعیت کنار نخلستان قطعهقطعه ببیند، «رضا الله رضانا اهلالبیت»
همه اینها در مقابل چشمان زینب کبرا (سلاماللهعلیها) واقع شد
و او هم فرمود «و ما رایت الا جمیلا» غیر از زیبایی چیزی ندیدم.