امام موسی بن جعفر علیهالسلام در سال ۱۲۸ یا ۱۲۹ هجری قمری در ابواء که یک محله و منطقه ای است میان مکه و مدینه به دنیا آمد. از مادری با فضیلت و نیکوکار به نام حمیده؛ و بعد از شهادت امام صادق علیهالسلام که سنشان ۲۰ ساله بود امامت امت را به عهده گرفتند؛ و مدت ۳۴ سال یا ۳۵ سال امام جامعه بودند؛ و در ۲۵ رجب سال ۱۸۳ قمری در بغداد به دستور هارونالرشید در زندان او به شهادت رسیدند.
مراتب علمی
مراتب علم و فضل آن حضرت بسیار بالا است تا جایی که به او عالم میگفتند. این عناوینی که انتخاب میکردند جهاتی داشت. هم میخواستند شناسایی نشود چون اوضاع اوضاع خاصی بود. هم این که صفت ویژه او را بیان میکردند. یکی از یادگارهای علمی و کلامی آن حضرت کلام مستحکمی است که ایشان درباره عقل فرمودند. حدیث شریف عقل. مرحوم صدرالمتالهین رحمه الله علیه در شرح حدیث عقل ایشان بیانی دارد که آنجا از این حدیث به وجد آمده و او را شرح میکند و از جامعیت و جامعالاطراف بودن این بیان امام کاظم علیهالسلام خیلی خوشحال است.
دوران سخت
بعد از شهادت امام صادق علیه السلام در سال ۱۴۸ قمری دوران امامت امام کاظم علیهالسلام شروع شد. حضرت چهارخلیفه پلید عباسی را درک کرد به خصوص هارونالرشید را. دوران سختی بر آن حضرت و شیعیانش گذشت .اوضاع سیاسی اجتماعی دردوران هارون بسیار سنگین و سخت بود .عرصه بر امام تنگ بود. نمیتوانست کار فرهنگی و کار سیاسی انجام دهد.
ممنوعیت نقل از امام
تا جایی که حتی کسانی که راوی روایات حضرت بودند جرأت نداشتند نام امام را با صراحت ببرند. اگر شما در مطالب کتب دقت کنید مطالب تفسیری و فقهی و عرفانی و مباحث مختلف که از امام کاظم علیهالسلام نقل شده میبینید که همه اش به صورت کنایه است همه با اشاره است. “سمعت ابا ابراهیم ” “سمعت ابالحسن ” یا از عبد صالح روایت میشود . یا ” قال العالم “اینها الفاظی است که برای حضرت آمده. یا سید اینگونه گفت در روایات لفظ سید هم داریم. “حدثنا الرجل” یک مردی برای ما اینگونه گفت .اسم امام را هم میترسیدند ببرند اینقدر که وضعیت وضعیت بحرانی بود .
مناره هایی از نور
البته امام هرگز از پا ننشستند با اینکه مدت زیادی از عمر شریفشان را در زندان سپری کردند به طرق مختلف تلاش کردند تا فرهنگ ناب شیعی را در جامعه گسترش دهند و معارف شیعی, محکم و مستحکم باقی بماند. در این مسیر شاگردانی را تربیت کردند که آن شاگردان مانند مناره هایی از نور در بلاد اسلامی کار خودشان را انجام دادند .در برابر حکومت جور و گروههای انحرافی این شاگردان ایستادند و در عرصههای علمی و اجتماعی دارای وثاقت قابل اعتنایی بودند. بعضی از این شخصیتها شخصیتهای بسیار بلند مرتبهای هستند . یونس بن عبدالرحمن, صفوان بن یحیی, محمدبن ابی عمیر ,حسن بن محبوب, احمد بن ابی نصر بزنطی و امثال ذلک.
تشکیل حکومت
بعضی از اینها جزو اصحاب اجماع هستند و بعضی از آنها از مشایخ ثقات هستند .اینها شخصیتهای بزرگی بودند که توسط امام تربیت شدند. عدهای از همین شخصیتهای بزرگ تربیت شده توسط امام مدتها به خاطر همان حرکتهای انقلابی و مبارزاتی که داشتند در زندان بودند. به هر جهت تلاش امام این بود که تشکیل حکومت اسلامی را در بین مردم جا بیندازد. لذا یک روشی را پیش گرفت و کاری کرد که در ذهن مردم ایجاد شود که حکومت بنیعباس حکومت غاصبی است که غصب حکومت آل علی را کرده و به روشهای مختلفی این کار را دنبال میکرد و آن را هم در بین مردم شایع کرد. به گوش هارون هم رسیده بود .هارون هم احساس خطر کرد. دید اوضاع دارد خراب میشود برای اینکه اطمینان پیدا کند مجلسی را ترتیب میداد. سؤالاتی را میکرد یک وقتی دارد به این که هارون میخواست امتحان کند که ببیند تمایل امام چگونه است از حضرت سؤال کرد که دوست داری فدک را به تو برگردانیم؟ فدک برای آل علی است مربوط به فرزندان فاطمه است میخواهیم برگردانیم. امام فرمودند حاضرم فدک را تحویل بگیرم اما باید با همه حدود و ثغور و با همه مرزهایش بدهی با همه موجودیتش بدهی والا نمیگیرم. هارون سؤال کرد مگر حدود و مرزهای فدک کجاست؟ امام فرمودند اگر من حدودش را مشخص کنم هرگز نخواهی داد. هارون اصرار کرد که شما بگویید بالاخره من ببینم که وضعیتم چگونه است. حضرت شروع کردند گفتند: حد اولش عدن است ,حد دومش سمرقند است, حد سومش آفریقاست, حد چهارمش مناطق ارمنیه است و خزر. هر یک قسمتی از این حدود را که میگفت چهره هارون سیاه میشد بغض او را می گرفت تغییر رنگ میداد به هر جهت نتوانست تحمل کند از شدت ناراحتی گفت اگر اینها را ما به شما بدهیم برای خودمان چه میماند؟ حضرت فرمودند که دیدید گفتم که تحمل نمیکنید و فقط حرف میزنید.
مبارزه با عقاید منحرف
وضعیت سیاسی اجتماعی هم در زمان امام کاظم یک وضعیت خاص بود که یکی از مهمترین فصلهای زندگی امام کاظم علیهالسلام را در بر میگیرد. باید با دقت به ابعاد مختلف این دوران توجه کرد و او را بررسی کرد. یکی از کارهایی که امام کاظم علیهالسلام کرده بود برنامهریزی فکری و آگاهی بخشی در زمینه مسائل اعتقادی و بیان راه چاره در روبهرو شدن با عقاید منحرف و انگیزههای واپسگرا و نژادپرستی و عقاید مختلف دینی بود که در آن زمان توسعه پیدا کرده بود. بعد از زمان امام صادق علیهالسلام فرقههایی بهوجودآمد. در پشت سر امام صادق علیهالسلام هفت امامی ها، شش امامی ها و افراد مختلفی فرقههای مختلف فتحیه و اسماعیلیه و اینها هم آمدند.
عدم تسلیم در برابر طاغوت
آن چیزی که در امام خیلی خودش را نشان میداد این بود که هرگز در برابر طاغوت ها سر خم نکرد و تسلیم نشد. بلکه درست در مقابل آنها گام برمیداشت و به دلیل تحمل و مقاومت و ترش رویی و گرفته خاطر بودن از کارهای ناشایست آنها به او کاظم میگفتند؛ یعنی خیلی گرفته بود. در مقابل حرکات دیگران و فسادی که از دیگران بود ایشان خودش را گرفته نشان میداد.
همان طور که امیرالمؤمنین سلامالله علیه فرمودند: پایینترین درجه نهی از منکر آن است که انسان با چهره خشمآلود با گناهکاران برخورد کند. بعضیها گناهکار را که میبینند به چهرهاش میخندند. این دستور دینی نیست. اولین نهی از منکر این است که شما ابرو در هم بکشید. اخم کنید. گناه را که میبینید چرا نگاه میکنید و میخندید. فرق هم نمیکند فرزندت باشد یا غریبه باشد. باید مواظب بود.
امام کاظم را که کاظم می گفتند علتش این بود. عباس بن علی را ابوالفضائل قمر بنیهاشم به او عباس میگفتند به خاطر این که در چهره هیچ دشمنی نخندید وعبوس بود. لذا از این زندان به آن زندان او را بردند. وجود امام در او ذره ای سیاسیکاری و تساهل نبود. هرگز در امام روحیه سازشکاری وجود نداشت. زندانهای متعدد و مکرری که رفت از هفت سال گفتند تا ۱۴ سال «مِن سِجنٍ الی سِجن» از این زندان به آن زندان. به خاطر همین روحیه مبارزه او بود تا اینکه به شهادت رسید.
آزار جسمی و روحی
بالاخره بعد از اینکه دیدند به هیچ وجه نمیتوانند امام را از آن وضعی که دارد ساکت کنند مثل بقیه ائمه تصمیم به کشتن و شهادت آن حضرت گرفتند و بعد از این که مدت طولانی حضرت در زندان بودند توسط سم به شهادت رسید. خیلی دردناک است زندگی امام کاظم علیهالسلام. آن لحظاتی که امام به زندان میرفت دارد به اینکه حضرت خیلی شاد بودند و میگفتند فرصت مناسبی است برای مناجات با خدا اگرچه در طول این مدت هم ایشان در آنجا مشغول ذکر و مناجات بودند که در همان زندان هم, خواستند او را اذیت کنند آزار و شکنجههای روحی دادند و زن رقاص و بی بند و بار به سمت حضرت فرستادند.
روزهای آخر
این روزهای آخری که قبل از شهادت امام بود دعاهای حضرت عوض شده بود به خدای تعالی عرضه میداشت خدایا همانطور که دانه را از دل خاک نجات میدهی من را هم از زندان نجات بده. این گونه بر حضرت سخت گرفتند. اینقدر نحیف شد که وقتی جنازه را از زندان بیرون آوردند آن چهار غلام با اینکه آن تخته وزنش زیاد بود اما احساس میشد که چیزی روی آن تخته نیست و او هم به کنایه و با جسارت میگفت آن امام شیعیان است این همان امام شیعیان است. آوردند پیکر حضرت را بر جسر بغداد گذاشتند. مردم از اطراف و اکناف آمدند آن قدر بر بدن پسر پیغمبر گل ریختند که آنجا معروف شد به سوق الریاحین یعنی بازار گلها. اما دلها بسوزد بر آن پیکری که نیزه دار با نیزه زد شمشیر دار با شمشیر زد… خدای تعالی همه ما را از شیعیان و موالیان و محبان اهل بیت علیهم السلام قرار بدهد.
زندان آخر
در همین زندان آخر با اینکه خیلی خوشحال بود وقتی به زندان میافتاد میفرمود به این که جایی را پیدا میکنم برای مناجات با خدا. فرصتی است که با او مناجات کنم. به سجده میافتاد و با خدا مناجات میکرد؛ اما دعاهای امام کاظم علیهالسلام در این زندان آخر بسیار پرمعنا است. دارد به این که خدایا همانطور که دانه را از خاک نجات میدهی مرا از این زندان نجات بده. آن قدر او را شکنجه کردند بدن آن حضرت نحیف شد. وقتی به شهادت رسید او را روی یک لنگه در قرار دادند. ۴ غلام او را از زندان بیرون آوردند؛ اما کأن روی این لنگه در غیر از پارچه هیچ چیزی نیست.
بدن مطهر امام کاظم را آوردند در جسر بغداد قرار دادند. شیعیان از اطراف آمدند بر بدن حجت خدا آنقدر گل و ریحان ریختند که آن منطقه معروف شده به سوق الریاحین؛ یعنی بازار گلها؛ اما با جد غریب امام کاظم چه کردند؟! آنکه نیزه داشت نیزه زد.آنکه شمشیر داشت شمشیر زد. آن بعد از ظهر هم زینب کبری آمد بدن قطعهقطعه شده را دید از زیر سنگها و نیزهها و شمشیر شکستهها بیرون آورد. الا لعنه الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.