- حدیث بندگی
- موضوع: دعای ۲۳ صحیفه سجادیه (عافیت)
- ۱۳۹۶/۱/۲۳ – جلسه ششم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ أَعِذْنِی وَ ذُرِّیَّتِی مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، وَ مِنْ شَرِّ السَّامَّهِ وَ الْهَامَّهِ و الْعَامَّهِ وَ اللَّامَّهِ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ سُلْطَانٍ عَنِیدٍ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ مُتْرَفٍ حَفِیدٍ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ ضَعِیفٍ وَ شَدِیدٍ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ شَرِیفٍ وَ وَضِیعٍ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ قَرِیبٍ وَ بَعِیدٍ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ مَنْ نَصَبَ لِرَسُولِکَ وَ لِأَهْلِ بَیْتِهِ حَرْباً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ دَابَّهٍ أَنْتَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا، إِنَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ
مرا پناه بده و عافیت بده از شر شیطان، از شر حیوانات زهردار، از شر حیوانات درنده، از شر چشمزخم، از شر آدمهای قوی، از شر آدمهای ضعیف، آدمهای دور و آدمهای نزدیک، از شر هر موجودی که به من ضرر میزند، چه جن باشد چه انس باشد و شر جن و انسی که به جنگ با خاندان پیغمبرت بلند شده است من را خلاصی بده.
و بهطورکلی از شر هر جنبندهای که اختیارش به دستتوست «أَنْتَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا» نَاصِیَه موی جلوی پیشانی را میگویند، وقتی نَاصِیَه حیوان را میگیری موی جلوی پیشانی حیوان را که میگیرید دیگر جرئت تکان خوردن ندارد. کأن مهار کار دست شماست و حیوان نمیتواند تکان بخورد. هر حیوانی را که میخواهند بگیرند موی جلوی سرش را بگیرند دیگر نمیتواند تکان بخورد. «إِنَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» که تو در پادشاهی خودت بر راه راست و عدل قرار داری. این ترجمه تحتاللفظی این فراز از دعا است.
آن چیزی که در نظام خلقت آمده است و بهنوعی باوجود انسان پیوند دارد و بر هرکدام آنها یک اثری بار است، انسان باواسطه و بیواسطه به آن چیز محتاج است و احتیاج دارد، اینها اینجا موردبحث است؛ یعنی امام سجاد -علیهالسلام- در مقام دعا دارد هر چیزی که یک ارتباطی باوجود بنده در این دنیا دارد و نقش ایفا میکند و اثری بر من میگذرد و من اثری در او میگذارم را در مقام بیان اینجا بیان میکند.
مثلاً شیطان, اگر شیطان خلق نمیشد ترک حرام برای افراد آسانتر بود. یک موجودی که دائم وسوسه میکند و انسان را به یک مسیرهایی میاندازد آنهم پیچیده و بعضی وقتها با نقشههای عجیب، شاید انسان اصلاً در خودش احساس تمرد و عصیان نمیکرد. چون شیطان هی وسوسه میکند و تحریک میکند.
به دیوانه گفتند نروی مسجد را آتش بزنی! گفت: خوب شد یادم انداختی. اینجا هم همینطور است. شیطان اگر نبود شاید انسان به آن معنا مبتلای به حرام نبود. یا اگر هم با حرام مواجه میشد راحت ترک میکرد.
شیطان میگوید برای چه ترک میکنی؟ انجام بده توبه میکنی؛ یعنی انسان را به یکحالتی مبتلا میکند. اگر شیطان نبود شاید انسان به متاع دنیا آنقدر که الآن توجه دارد توجه پیدا نمیکرد. شیطان است که «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ» میآید تزیین میکند. دور را نزدیک میکند نزدیک را دور میکند.
همین شیطان باعث کشمکش در افراد میشود که یا ترک کنند یا انجام بدهند؛ که شخص با ترک گناه و ترک شهوات به کمالات میرسد. لذا شیطان که از عوامل فساد در عالم است ازنظر وجودی تکامل انسان متوجه به شیطان است. انسان کمال پیدا نمیکند مگر شیطان موجود باشد؛ یعنی باشد که انسان را وسوسه کند.
پس خلقت موجودات برای انسان از جهات مختلف ضروری و سودمند است. اینجا که میگوید خدایا من را و بچههایم را از شر شیطان و از شر حیوان گزنده و شر حیوان درنده و از شر جن و انس نجات بده، نه اینکه آنها وجودشان ضروری نیست. وجودشان ضروری است باید باشد و برای انسان لازم است.
این کشمکش و تضاد و تعارض مقتضای این طبیعت دنیاست. اقتضای دنیا این است که تعارض اینچنینی داشته باشد. یک لیوان آب است. دو نفر میخواهند بخورند دعوایشان میشود. تعارض و کشمکش و تضاد اقتضای طبیعت و عالم است. این اولاً.
ثانیاً حواس ظاهری ما محدود است. حواس ظاهری ما خیلی محدود است. مثلاً شنیدن یکصدا ما را از صدای دیگر غافل میکند. یک حس ما بخوابد حس دیگر ما فعال است. یک حس ما فعال باشد حس دیگرمان از کار میافتد و تعطیل میشود. دلیلش هم تجرد روح است.
مثلاً بچهها الآن نشستند و فوتبال نگاه میکنند. وقتی دارد فوتبال نگاه میکند تمام حواسش وقتی متوجه فوتبال است هرچه صدایش کنی نمیشنود. گوشش از کار میافتد. حواس دیگرش از کار میافتد. حواس در انسان محدود است. بعضی از افراد هستند که در یکزمان میتوانند چند کار را انجام دهند. هم گوش به حرف اینطرفی میدهند هم گوش به حرف آنطرفی میدهند. هم جواب یکی دیگر را میدهند. البته این در مردها کمتر است.
ثالثاً این ابزاری که هست ضعیفتر از آن است که انسان به یاری آنها بتواند در مقابل خطرها پایداری کند. خودش را محکم نگه دارد یا بتواند از خودش دور کند. لذا اینجا انسان دست به دعا میشود. امام دست به دعا شده است. دارد به ما یاد میدهد که طبیعت که اقتضایش تعارض است, حواس ظاهری تو هم متوجه یکچیز که میشود نسبت به چیز دیگر کمتر است، قدرت مقابله هم نداری باید دست به دامن خدا بشوی و از خدا بخواهی تو را از شر این چیزها حفظ کند.
لذا یکی از کارها و وظایفی که ما داریم استعاذه است. استعاذه یعنی پناه بردن به خدا «وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ» آیه قرآن است. موقع خطر موقع گرفتاری شما باید به پناهگاه بروید. وقتی یک خطر سنگین هست انسان باید در پناه باشد.
اینجا هم میگوید وقتیکه نزغ شیطان بهطرف شما آمد «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ» به پناهگاه خدا پناه ببر؛ که البته میدانید این پناه بردن به خدای تعالی لفظی نیست؛ یعنی در مقام عمل طوری عمل کنید که خودتان را در پناه خدای تعالی قرار داده باشید. استعاذه پناه بردن به حریم امن الهی است. انسان خودش را از شر جن و انس حفظ کند.
مثلاً در رابطه با تلاوت قرآن کریم آمده است «إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ» وقتی شما میخواهید قرآن تلاوت کنید «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» از شر شیطان به خدا پناه ببرید. چون شیطان نزغ میکند حواس شمارا پرت میکند. معانی و معارف قرآن از دست شما میرود.
این را هم بدانید که این استعاذه مربوط به شروع قرآن نیست که موقعی که شروع میکنید بگویید «اَعُوذُ بِاللّه مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم» در تمام حالتی که قرآن میخوانید باید حواستان به این باشد که از شر شیطان به خدا پناه میبرید. این مربوط به تمام قرآن است. دائم باید از گزند شیطان به خدا پناه برد. چون دائماً شیطان در کمین است. چون دائماً قرآن صراط مستقیم است. دائماً شیطان بر صراط مستقیم ما کمین دارد و میخواهد ما را زمین بزند.
این پناه بردن به خدای تعالی از شر شیطان و از شر هر شروری لفظی نیست که ما بنشینیم گوشهای هی بگوییم به خدا پناه میبریم, به خدا پناه میبریم, به خدا پناه میبریم. البته لفظ قولی آنهم خوب است «اَعُوذُ بِاللّه مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم» این هم خوب است انسان بگوید. زبانی هم این ذکر را بگوید.
ولی آن چیزی که مفیدتر است و مهمتر است استعاذه عملی است. در مقام عمل انسان در آن دژ خودش را قرار بدهد که اصطلاحاً آن دژ را تقوا میگویند. کسی که وارد تقوا شد و تقوا را در خودش درست کرد که تقوا سپر او هست، در حقیقت ورود به آن استعاذه است؛ یعنی در آن دژ واردشده است که او را از گزند شیطان حفظ خواهد کرد.
لذا انسان باتقوا، وقتی قرآن میخواند با انسان بیتقوایی که قرآن میخواند خیلی فرق دارد. چون انسانهای بیتقوا هم بعضاً قرآن میخوانند «رُبَّ تالَ القرآن و القرآنُ یَلعنُه» چهبسا قاری قرآن که خود قرآن او را لعنت میکند. چون آیه را میخواند که غیبت نکن، جلسه که تمام میشود در همانجا جلسه غیبت راه میاندازد. خود آن آیات او را لعن میکنند.
یک نکتهای که در این بیان امام سجاد -علیهالسلام- ازخداخواسته است توجه به جن و انس است. تا اینجا زیاد احتیاج به شرح جزءبهجزء شرها نیست. محتوای کلی این چند شری را که امام سجاد -علیهالسلام- از آنها به خدای تعالی پناه میبرد معلوم شد. هرکدام از اینها یک ضررهایی به ما دارند از همه اینها باید به خدا پناه برد.
در آنجا به مسئله جن و انس هم اشاره میکند. جن را یک تذکری بدهم. جن یک موجود نامرئی است که مثل انسان دارای شعور است. جن جزء موجوداتی است که نر و ماده دارد. تکلیف دارد. فقط چون ازنظر وجودی وجودش پستتر و پایینتر از انسان است پیغمبر و امام در آنها نیست. پیغمبر و امام انسانها پیغمبر و امام اجنه هم هست.
نامرئی است. ثواب و عقاب بر او مترتب است. خلقت اصلی او هم از حرارت است. شما به شعله شمع که نگاه میکنید آن اضافهای که هنوز به فتیله نچسبیده است ولی شعله را شما میبینید. یک فضایی آنجا هست که شما نخی را وارد آنجا کنید زود آتش میگیرد. جن جنسش از آن حرارت است. از آن گاز است.
به شکلهای مختلف هم درمیآید و تمثل هم پیدا میکند. در لغت جن را به معنای مستور میگیرند. به معنای پنهان و ناپیدا میگیرند؛ که کلمه جَنَنَ به همین معناست. جنین مستور است. مجنون عقلش مستور است. جَنَّه کَفَش مستور است. بالایش بسته است. به خاطر درختهایی که توی هم دیگر رفته است. جُنّه سپر است، انسان پشتش سپر میگیرد. جن را هم جن میگویند به خاطر همینکه مستور است و دیده نمیشود.
اگر کلمه جن بدون قرینه خاص به کار برود مقصود آن موجوداتی هستند که قابلرؤیت نیستند. گاهی جن میگویند با قرینه و ما همان موجودی که هست را در نظر میگیریم. همین جن مصطلح. ولی اگر جن را گفتند مطلق و هیچ قرینه خاصی هم به کار نرفت در کلمات که آمد یعنی آن موجودی که قابلرؤیت نیست. میکروب را هم میگیرد ویروس را هم میگیرد. او هم میشود جن؛ یعنی مستور؛ یعنی چیزی که قابلدیدن نیست. نه آن حیوان.
لذا ما در مجموعهای از روایات داریم که وقتی کلمه جن گفتهشده منظورشان همان موجود مستور است. همان میکروب و ویروس. مثلاً در روایت دارد حضرت از آن ظرف سفالی از قسمت دستهاش نمیخورد. مثلاً لیوان یا فنجان سفالی بود از قسمت دستگیرهاش نمیخورد. میگفت چون محل سکونت جن است. نه اینکه اجنه آنجا مینشینند. چون آنجا قابلشستوشو نبود، نمیشد آنجا را تمیز شست. آنجا آلودگی جمع میشد. خصوصاً سفالی که باشد بدتر است.
این البته به خاطر زبان قابلفهم آن دوران بوده است والا الآن لازم نیست که بگویند از ظرفی که ترکخورده نخورید. از ظرف لب پَر نخورید چون در آن جن است. الآن مردم کاملاً متوجه هستند برای پرهیز از آلودگی است.
این موجودات که نامرئی هستند مثل جن همیشه به ضرر انسان نیستند. اینطور نیست که دائماً ضرر برسانند. خدای تعالی آنها را بر بشر مسلط نکرده است. والا زندگی بر انسانها مشکل میشد. مگر اینکه این موجودات مورد آزار و اذیت انسانها قرار بگیرند یا از قسم شرور جنیان باشد. اینها اذیت میکنند و آزار هم دارند. درهرصورت باید با دعا انسان ضرر آنها را از خودش دفع کند.
اگر انسان گرفتار شرور این موجودات شود باید از خدا طلب کند. این را هم بدانید تأثیر جن در عالم فقط به اذن تکوینی خدای تعالی است. اینطور نیست که آزاد باشد و بتواند هر کاری را انجام دهد «وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» به هیچکس نمیتوانند ضرر بزنند مگر اینکه اذن الهی پشت سرش باشد.
همه موجودات مأمور الهی هستند. همه موجودات به اذن الله کار انجام میدهند «وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» همه به اذن الهی است که کار میکنند. مقدمات آن آزار و اذیت را ما فراهم میکنیم. خدا هم آزاد میگذارد که او تصرف کند.
از بعض از شیاطین مسلمین استعاذه لازم نیست. ما از شر شیطان همیشه استعاذه میکنیم. شیطان هم جن است. شیطان رجیم که اخبث شیاطین است، اخبث اجنه است از او فاصله میگیریم و از خدای تعالی طلب میکنیم که ما را حفظ کند.
مرحوم صدوق یک روایتی را نقل میکند که از رسول خدا -صلیالله علیه و آله و سلم- است که وقتی من را در آسمان سیر میدادند در شب معراج من روی کتف راست جبرئیل بودم. داشت من را میبرد نگاه کردم به یک بقعهای از زمین که یک کوه سرخی بود با رنگی زیبا که زیبایی این رنگ از زعفران زیباتر بود و از مشک خوشبوتر بود.
بعد شیخی را دیدم که بر سرش کلاهی بود. یک پیرمردی را دیدم که یک کلاه بر سرش است. در آنجا به جبرئیل گفتم این سرزمین سرخرنگ کجاست و چیست؟ گفت این بقعه سرزمین شیعیان توست و سرزمین شیعیان وصی تو علی بن ابیطالب است.
پرسیدم آن شخصی که کلاه بر سر دارد او کیست؟ گفت شیطان است. ابلیس است. گفتم از آنها چه میخواهد آنجا چهکار دارد؟ گفت میخواهد آنها را از ولایت علی بن ابیطالب طرد کند. ولایت امیرالمؤمنین را از آنها بگیرد و آنها را دعوت به فسق و فجور میکند. کار شیطان در آن بقعه این است.
اینجا مواردش زیاد است. میآید جلو تا میگوید: بلند شو ای ملعون و او را طرد کرد. بعد آنجا نکتهای را بیان میکند، که مشارکت میکند در اموال و اولاد وزنان و خیلی اینها را تحت تأثیر خودش قرار میدهد. همین آیه قرآن است که شیطان مشارکت در اولاد و اموال میکند؛ یعنی سعی میکند در اموال که مبتلابه ربا شوند. مبتلابه تصرف مال غیر شوند. حرامخواری کنند. در اولاد هم نعوذبالله مبتلابه زنا و امثالذلک شوند.
بعد حضرت فرمود: پس شیعیان من و شیعه علی تحت سلطه شیطان نیستند؛ یعنی امکان ندارد ابتدائا شیعیان علیبنابیطالب و شیعیان رسول خدا تحت سلطه شیطان باشند. روایت مفصل است من یک قسمت آن را خواندم. انسان با سوء اختیار خودش با کجرفتاری خودش شیطان را بر خودش مسلط میکند. والا طبق این روایت طبق آیه قرآن اصلاً شیطان مسلط بر هرکسی نیست. ما خودمان این کار را میکنیم.
آیه قرآن هم شما یادتان هست که «إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ» شیطان بر بندگان من سلطه ندارد. شیطان فقط دعوت میکند. شیطان فقط پارس میکند. سگ پارس کننده درگاه الهی است. شیطان موجودی است که اگر نباشد کمالاتی برای انسان نیست. مبارزه باید کرد. شیطان مثل چاه کنیفی است که در هر خانهای قرار میدهند که انسان خودش را در آنجا راحت کند. اگر خانه مجللی ساخته شود ولی دستشویی نداشته باشد یکچیزی در نظام خانه و مهندسی خانه کم است.
شیطان در نظام عالم باید وجود داشته باشد. اگر وجود نداشته باشد یکچیزی در نظام عالم کم است که باید وسوسه کند. شیطان بر بندگان خدا سلطه ندارد ابتدائاً تا انتها هم ندارد. ولی آرامآرام انسان خودش را تحت گزند او قرار میدهد. مگر بنده مخلَص باشد که اگر عبد مخلَص خدا باشد که همه انسانها در معرض خطر هستند مگر بندگان مخلَص خدا.
قسمت آخر روایت سؤال میکند که اصلاً این محل کجاست؟ میگوید آن محل که محل امن است محل نور است و خوشبو است قم است. خیلی حدیث قشنگی است. حالا الآن شما بروید میبینید که شیطان در قم پرسه میزند. خصوصاً اخیراً افراد را با همین کلاه به گناه و معصیت دعوت میکند.
فضاهای بدی را بعضاً انسان در شهر قم هم میبیند. بههیچوجه تا چند سال قبل بیحجاب در قم وجود نداشت؛ اما متأسفانه الآن آنهایی که حجابشان نصاب لازم را ندارد فراوان شده است. بعضی از مظاهر فسق را میبینیم که هست. معلوم میشود که شیطان با آن کلاه پرسه میزند.
آن کلاه هم کلاهی است که بهوسیله او گول میزند. در روایت دیگری هم دارد که حضرت موسی شیطان را دید که یک بُرنُسی به سر داشت و رنگارنگ بود. گفت من بهوسیله این بندگان خدا را گول میزنم. پس ما باید به خدای تعالی پناه ببریم و دائماً این دعا را بر زبانمان داشته باشیم. در حالات مختلف از شر شیطان, از شر حیوانات موذی, از شر انسانهای موذی، از شر هرکسی که به ما شرارت میکنند و اذیت میکند باید به خدا پناه ببریم.
بعضی وقتها باید از علم به خدا پناه ببریم. در دعا نخواندهاید که «أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لاَ یَنْفَعُ» یعنی اگر علمی نفع نداشته باشد برای ما, یعنی ما را عاقبتبهخیر نکند, علمی که ما را دستگیری نکند, بهشت برای ما تحصیل نکند, بندگی خدا را برای ما تحصیل نکند, این علم نافع نیست. لذا باید از این علم به خدا پناه برد.
همانطور که میگوییم ما از شر شیطان به تو پناه میبریم از شر این علممان هم به خدا پناه میبریم. همین علمی که نافع نیست را ببینید که چه مضراتی برای بشر فراهم کرده چه مضراتی را برای بشر درست کرده. پس این استعاذه و پناه بردن به خدا یکبعدی نیست. ابعاد مختلف دارد.
«أَعُوذُ بِالله مِنْ شَرِّ نَفْسِی» انسان از شر خودش باید به خدا پناه ببرد. چون میشود ابزارآلات شیطان. آخرین مطلبی هم که اینجا بیان کرد و به خدای تعالی در مقام دعا عرض میکند «وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ دَابَّهٍ» از شر هر موجودی و جانداری که «أَنْتَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا» موی جلوی پیشانیاش دستِ توِ خداست؛ یعنی همه موجودات عالم تمام عالم در قبضه خدای تعالی قرار گرفتند و در ید قدرت خدا هستند.
«إِنَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» در قرآن کریم فرمود «مَّا مِن دَابَّهٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» هیچ جانوری نیست مگر اینکه موی جلوی پیشانی او در اختیار خدای تعالی است و خدای تعالی هم بر صراط مستقیم است.