- شرح صحیفه سجادیه
- دعای بیست و سوم
- جلسه سوم ۱۳۹۵/۱۲/۱۸
بسم الله الرحمن الرحیم
«وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِالصِّحَّهِ وَ الْأَمْنِ وَ السَّلَامَهِ فِی دِینِی وَ بَدَنِی، وَ الْبَصِیرَهِ فِی قَلْبِی، وَ النَّفَاذِ فِی أُمُورِی، وَ الْخَشْیَهِ لَکَ، وَ الْخَوْفِ مِنْکَ، وَ الْقُوَّهِ عَلَى مَا أَمَرْتَنِی بِهِ مِنْ طَاعَتِکَ، وَ الِاجْتِنَابِ لِمَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ مِنْ مَعْصِیَتِکَ»
فراز دیگری است از دعای بیست و سوم از دعاهای مولانا سجاد علیه السلام که در عافیت بیان کرده است و طلب عافیت. عافیت را معنا کردیم و اینکه انسان باید از خدای تعالی در زمینههای مختلف وجودی عافیت را طلب کند به آن اشاره کردیم. در این قسمت در ادامه نکته دیگری را بیان میکند. البته وقتی شما به دعا توجه میکنید این دعا از اول تا پایان یک محتوای کلی دارد. ما هر هفته یک قسمت آن را میگوییم. آن قسمت را به خصوصه معنا میکنیم و رد میشویم؛ اما آن محتوای کلی از دست شما خارج نشود. ترجمه تحت اللفظی میکنم و یک مقدار توضیح بیشتر.
«وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِالصِّحَّهِ وَ الْأَمْنِ» بر من منت بگذار به تندرستی و امنیت. این در ادامه همان عافیت است. میشود گفت شرح آن عافیت را جور دیگری از خدا طلب میکند. «وَ السَّلَامَهِ فِی دِینِی» سلامت در دینم. آنجا هم میگفت «عَافِیَهَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ» «وَ السَّلَامَهِ فِی دِینِی وَ بَدَنِی» سلامتی هم در دینم باشد هم در بدنم باشد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام آن روزی که رسول مکرم اسلام در مسجد راجع به ماه رمضان خطبه میخواندند و بعد سؤال کردند که برترین اعمال در ماه رمضان چیست، امیرالمؤمنین دستشان را بلند کردند گفتند ورع از محارم الهی. بعد آنجا پیغمبر خدا شروع کردند به گریه کردن. امیرالمؤمنین سؤال کردند شما چرا گریه میکنید؟ فرمودند به خاطر اینکه تو را در این ماه به شهادت میرسانند و محاسن تو به خون سرت خضاب خواهد شد. بلافاصله امیرالمومنین سؤال کرد آن لحظه دین من سالم است؟ فی سَلامَهَ فی دینی؟
معلوم میشود که بحث سلامت دین و اینکه دین انسان سالم بماند بحث مهمی است. اینکه محاسنت به خون سرت خضاب میشود یعنی این که داری شهید میشوی؛ یعنی پایان کار انسان شهادت است. مهمترین سؤالی که میکند این است که دین من سر جایش هست؟ این جا امام سجاد از خدای تعالی طلب میکند «وَ امْنُنْ عَلَیَّ» خدایا بر من منت بگذار «بِالصِّحَّهِ وَ الْأَمْنِ وَ السَّلَامَهِ فِی دِینِی وَ بَدَنِی» هم دینم سالم بماند هم بدنم. چون بدن مرکب است. آدمی که حال ندارد نماز هم نمیتواند درست بخواند.
ظریفی خیلی شوخی میکرد. چند روزی با هم بودیم. خیلی میخورد ما هر وقت او را دیدیم دیدیم دارد میخورد. به او گفتم چرا اینطور؟ گفت حاج آقا باید خورد دیگر؛ شما هیچ چیز نمی خورید شب هم که بلند می شوید و بیحال می گویید الهی العفو الهی العفو. باید محکم و بلند بگویید الهی العفو. من می خورم که نصف شب محکم بلند شوم بگویم الهی العفو. او شوخی می کرد و توجیه خوردن خودش را می کرد؛ اما به اندازهای که بدن انسان سالم باشد از خدا طلب میکند.
بعد یک چیز بالاتر «وَ امْنُنْ عَلَیَّ» بر من منت بگذار که چی؟ «وَ الْبَصِیرَهِ فِی قَلْبِی» قلب من بینا باشد. بینایی در قلبم «وَ النَّفَاذِ فِی أُمُورِی» در کارهایم پیشرفت داشته باشم «وَ الْخَشْیَهِ لَکَ» ترسم برای تو باشد «وَ الْخَوْفِ مِنْکَ» ترسم از تو باشد. خشیت و خوف فرق دارد. برسم توضیح میدهم «وَ الْقُوَّهِ عَلَى مَا أَمَرْتَنِی بِهِ مِنْ طَاعَتِکَ» به من منت بگذار که به آن چیزی که به من امر میکنی از اطاعت تو توان داشته باشم که آن را انجام دهم. آن چیزهایی را که تو از من اطاعتش را میخواهی بر من منت بگذار و قوت آن را به من بده «وَ الِاجْتِنَابِ لِمَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ مِنْ مَعْصِیَتِکَ» بر من منت بگذار که بتوانم در آن چیزی که از معصیت نهی کردهای پرهیز کنم. خیلی عبارت قشنگی است.
این قسمت از این دعا خیلی مطالب بلندی را به ما یاد داد که چگونه در مقام دعا از خدای تعالی طلب کنیم. صحت بدن، سلامت دین، بصیرت قلب، راه افتادن کارها، ترس و خوف از خدا، توجه به اینکه انسان اطاعت خدا را بکند، از خدا بخواهد که اهل معصیت نباشد. اینها مطالب مهمی است.
این که بر من منت بگذارد صحت را، صحت حالت پایداری و طبیعی را میگویند. میگویند نماز صحیح یعنی نمازی که درست انجام شده است و پایدار است و قضا ندارد. نماز صحیح یعنی چیزی که قضا ندارند. هر چیزی هم به حسب است. صحت هر چیزی با خود آن چیز تنظیم است. میگویند فلانی خبر صحیح به ما داد. خبر صحیح یعنی مطابق با واقع بود و کذب نبود. اینجا میفرماید به این که «وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِالصِّحَّهِ» یعنی من یک حالتی داشته باشم پایدار و ماندگار. بعد میگوید سلامت داشته باشم. امن داشته باشم. بصیرت قلب داشته باشم. سلامت یعنی از بیماریها و آفات دور باشم. هم دینم از آفات دور باشد هم بدنم از آفات و بیماریها دور باشد. بیماری دینی نداشته باشم. بیماری اعتقادی نداشته باشم.
بعضیها بیماری اعتقادی دارند. اعتقاداتشان ضعیف است و این هم مسئله مهمی است. بعضیها مشرک هستند خودشان حواسشان نیست. ملحد هستند حواسشان نیست. ملحد یعنی از دین کج شده است. انحراف پیدا کرده است. خیلی در جامعه انسان میشنود پیغمبر را قبول دارد امام را قبول ندارد. خدا و قرآن را میگوید قبول دارم اما بقیهاش را قبول ندارم. یک بنده خدایی میگفت خدا بله خدا که هست، نمیشود بگوییم خدا نیست، قرآن هم فرستاده اما پیغمبر معصوم نیست نعوذبالله.
پیغمبر معصوم نباشد پس قرآن را از خودش نوشته است. معصوم نباشد اشتباه میکند. معصوم نباشد یعنی قوه حفظ ندارد. چون ما قائل به این هستیم که پیغمبر اکرم در سه مقطع قطعاً معصوم است؛ یعنی کلاً معصوم است. یک، تلقی قرآن یعنی وقتی دارد به او وحی میشود. دوم، حفظ قرآن. سوم، تبلیغ قرآن. در این سه مرحله معصوم است. اگر در گرفتن قرآن عصمت نداشته باشد، در تحلیل قرآن عصمت نداشته باشد، در تبلیغ قرآن عصمت نداشته باشد، یعنی وقتی دارد میگوید یک چیزهایی را هم از خودش اضافه کند و بگوید این قرآن دیگر حجت نیست. قرآن دیگر سند نیست.
امکان دارد بعضی جاهایش را پیغمبر به تعبیر خودش آورده باشد. آنجایی که خدای تعالی گفته: قُل، یعنی پیغمبر بگو، پیغمبر هم گفته ولی آیا عین کلمات خدا است؟ یا خودش هم هرچه دلش خواست گفت؟ این جا خراب میشود. اگر کسی بگوید پیغمبر معصوم نبوده قرآن حجیت ندارد. دیگر ما نمیتوانیم با قرآن استدلال کنیم. چون افکار و انظار شخصی در آن داخل شده است. دیگر به درد ما نمیخورد برای استدلال. خدای تعالی هم فرمود به اینکه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْر وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» ما خودمان او را فرستادیم. خودمان هم حفظش میکنیم. این قرآن منزه است از اینکه هر نقصی بخواهد به او برسد.
خیلی عجیب است در معجزات عددی قرآن شما دقت کنید. در معجزات متعددی که در خود قرآن از لحاظ مفهومی و محتوایی و کلماتی وجود دارد قسمتهای مختلف. مثلاً بسماللهالرّحمنالرّحیم ۱۹ عدد است. حروف هر سوره ای مضربی از عدد ۱۹ است کم و زیاد ندارد. از معجزات عددی قرآن بخواهم بگویم خودش یک منبر مستقل میخواهد که چقدر عجیب است.
امن به معنای فقدان ناگواریها در حال است؛ یعنی وقتی میگوییم فلانی در امن است، یعنی الان هیچ مشکلی ندارد و نسبت به آینده هم همین طور است. اگر نسبت به آینده یک گرفتاری داشته باشد به آن امن نمیگویند. امن یعنی احتمال آسیب و عیب در آینده برایش وجود ندارد. درنتیجه دلش هیچ نگرانی ندارد. این شخص در امنیت به سر میبرد؛ اما اگر احتمال این را بدهیم که نیم ساعت دیگر یک ربع دیگر بمب منفجر میشود میریزند میکشند آتشسوزی میشود انسان حالت آرامش ندارد. امن یعنی الان هیچ مشکلی نیست، در آینده هم مشکلی بوجود نمیآید.
از خدا میخواهد که خدایا بر من منت بگذار سالم باشم، صحت داشته باشم، در امنیت به سر ببرم؛ و مهمتر «وَ الْبَصِیرَهِ فِی قَلْبِی» بصیرت یک بینش خاص است؛ که این بینش خاص انسان را برای آگاهیهای لازم و دقیق آماده میکند که آنها را دریافت کند. اگر این بینش خاص قوت داشته باشد در افراد شدت بیشتری پیدا کند. باورهای عقلانی شخص، برهانهای علمی شخص قویتر میشود. زمینه پیوند او با ملکوت عالم بیشتر میشود. محکمتر میشود. هرچه بصیرت بیشتر شد ارتباط انسان با ملکوت عالم بیشتر خواهد شد.
بصیرت دینی، بصیرت قلبی، بصیرت انواع دارد که اشاره خواهم کرد. شخصی که بصیر شد حتی رفتارهای ظاهری او با فردی که کافر است و توجه به این مسائل ندارد فرق خواهد کرد. یکی غذا میخورد برای سد جوع، دیگری غذا میخورد برای هوسرانی، برای خوشگذرانی. آدم بصیر چون باورهایش فرق میکند اهدافش هم فرق میکند. یک کار است هر دو دارند غذا میخورند. این میگوید من میخواهم غذا بخورم که جان بگیرم بتوانم بندگی کنم. او میگوید باید خورد و خوشگذرانی کرد.
راجع به بصیرت باید زیاد کار کرد. بصیرت از اسما و صفات خدای تعالی است. بصیرت از ماده بصر است. ۴۰ بار در قرآن کریم این کلام آمده است با مشتقاتش برای خدا. «ولله بصیر بالعباد» و شبیه این ۴۰ مرتبه فقط برای خدا آمده است. از صفات خدا است. از اسماء خدا است. ریشه قرآنی دارد. ریشه روایی دارد. راجع به پیغمبر خدا هم هست «قُل هٰذِهِ سَبیلی أَدعو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلىٰ بَصیرَهٍ أَنا وَمَنِ اتَّبَعَنی» خیلی این آیه قشنگ است. پیغمبر بگو من به سوی خدا دعوت میکنم. هم خودم بصیرت دارم هم کسانی که با من هستند. لذا از من پیروی کنید. کسی که بصیرت دارد گول نمیخورد.
تاریخ پر است از بیبصیرتی. بعضی افراد هستند که هوش سیاسی خوبی دارند. بحث امشب را خوب دقت کنید. هم معرفتی است هم اخلاقی است هم کلامی است. از جهات مختلف میشود به آن پرداخت. چون شرح دعا میکنیم جهات لطیفش سر جایش جهات معرفتی اش هم هست. جهات دیگرش هم هست. هوش درسی خوبی دارند. علمی آنها خیلی خوب است؛ اما هوش اجتماعی ندارد. بعضیها هوش سیاسی دارند هوش اجتماعی دارند، سواد ندارند؛ اما آن چیزی که مهم است درک مسائل اجتماعی است. باسواد است. خیلی درس خوانده است دانشمند است؛ اما مسائل اجتماعی را تشخیص نمیدهد. رفتار اجتماعی را خوب بلد نیست که چگونه عمل کند.
آدم بسیار خوبی بود اما اطرافیانش و خانوادهاش او را ضایع کردند. نزدیکانش، خویشاوندانش او را تحت تأثیر قرار دادند. فرزندانش را نتوانست خوب تربیت کند. تربیت یعنی تحلیل کند. چون تربیت فرزندان بالاخره انسان یک وظیفهای دارد انجام میدهد. ولی حالا نتیجه چه میشود. دیگر هر کسی مأمور به کار خودش است. باید از خدا بخواهیم که فرزندانمان در مسیر درست باشند و او هم خودش مسئول است. هر کس مسئول اعمال خودش است. هر کسی وظیفه دارد امربهمعروف و نهی از منکر کند. هر کسی وظیفه دارد مسائل دینی خودش را دنبال کند. درست هم باید این کار را کرد؛ اما بعضی وقتها انسان نمیتواند از فرزندش عبور کند. جریان زبیر را که شنیدهاید. جریان زبیر را نمیگویم زیاد شنیده اید.
اواخر حکومت و عمر معاویه بود به حجاز آمد. آمد مکه و مدینه شروع کرد با بزرگان مکه و مدینه مباحثه کردن و جلسه گذاشتن. شروع کرد برای رأی جمع کردن برای یزید علیه من الرحمن ما یستحقه. قصد داشت بحث ولایتعهدی یزید را زمینه سازی کند. لذا جلسات متعددی دیدهاید که برای انتخابات و اینجور چیزها هم که میشود، شش ماه قبل، پنج ماه قبل شروع میکنند جلسات گذاشتن. این را ببین آن را ببین. شخصیتهای سیاسی را راضی کنند که بالاخره از آنها حمایت کند؛ که اگر آمدند رأی داشته باشند.
معاویه هم که احساس کرد دیگر کارش تمام است شروع کرد برای یزید بیعت گرفتن با شخصیتهای مهم مدینه سخن گفت. نمیشد از امام حسین علیه السلام بگذرد. شخصیتی مثل حسینبنعلی را که نمیشد نادیده گرفت. بالاخره با او هم باید یک ارتباطی میگرفت. بصیرت را دارم عرض میکنم. شخص بصیر تحت تأثیر قرار نمیگیرد. بصیر وظیفهاش را خوب تشخیص میدهد و به موقع عمل میکند. معاویه گفت نمیشود از امام حسین گذشت. بالاخره آمد خدمت حسین علیه السلام. میخواهد ذهن حضرت را آماده کند. میگوید من قصد دارم یزید را بعد از خودم به عنوان جانشین انتخاب کنم و مطرحش کنم تا بیاید به اسلام خدمت کند.
دیدهاید بعضیها دم انتخابات می خواهند به اسلام خدمت کنند. میگوییم برای چه آمدی؟ میگوید احساس وظیفه کردم. الان در همین یک ماه گذشته نزدیک ۳۰,۴۰ نفر پیش من آمدند برای شورای شهر احساس وظیفه کردند. من هم به همه گفتم این احساس احساس خوبی است. آدم احساس وظیفه کند احساس خوبی است.
اینها هم که شیطان هستند هر کسی از باب خودش میآید؛ یعنی شیطان بلد است چه کار کند. آقا میخواهم ایشان را بفرستم بیاید مسئولیت به عهده بگیرد. به اسلام خدمت کند. حضرت یک نگاه به معاویه کرد گفت: همین پسر سگ باز فاسق شارب الخمرت را میگویی؟ بلافاصله. همینطور چند تا لقب را حضرت برای او گفت. زمینه چینی کرده بود که این به درد خلافت میخورد. حالا معاویه را ببینید چقدر خبیث است. معاویه گفت یزید راجع به شما این طور صحبت نمیکند؛ یعنی حاجآقا غیبت نکن. وقتی معاویه به امام حسین میگوید یزید راجع به شما این طور صحبت نمیکند یعنی شما دارید غیبت میکنید. غیبت مسلمان هم جایز نیست.
حالا اگر یک آدم مقدس خشکی بود میگوید نکند من اشتباه کردم. شروع میکند آن شب تا صبح استغفار کردن که این راست گفت. نکند من راجع به اهل ایمان اینطور صحبت کردم. آدم بیبصیرت تعجب میکند. خودش را مذمت میکند. ولی امام بلافاصله جواب داد اصلاً نگذاشت کلام منعقد شود. بیشتر از آن این بصیرت است که بفهمی کجا و چگونه و چه مقدار سخن بگویی که اثر خودش را بگذارد؛ و الا کار خراب میشود.
بعضی از آدمها را دیدهاید مقدس مآب هستند. میآیند پیش ما میگویند حاجآقا تا حالا بنده بد کسی را نگفتم. میگویم غلط کردی که این طور هستی. اینکه نفاق است. منافق است که میخواهد دل همه را به دست بیاورد و همه را داشته باشد. مگر میشود انسانی صاحب اندیشه و فکر و خط و جهت باشد و همه با او خوب باشند؟ چرا، دشمنان علیبنابیطالب هم علیبنابیطالب را به خاطر شخصیتش قبول داشتند و دوستش داشتند. ولی با فکرش مخالف بودند. این عیبی ندارد. اینکه انسان را افراد دوست داشته باشند. میگویند شخصیتش شخصیت خوبی است. آدم متدینی است. ولی فکرش را قبول نداریم. ولی این که کاری کند دوست و دشمن همه او را بپسندند رفتار او را بپسندند این نفاق است.
مگر میشود کسی که بر ضد دین اقدام کرده و قیام کرده حرکتی داشته ما سکوت کنیم و او را رسوا نکنیم. باید رسوایش کرد. باید بیان کرد. باید گفت. اینها را نمیشود نادیده گرفت. کسی که معرفت دینی دارد بصیرت دینی دارد بصیرت قلب دارد فریب نمیخورد. کسی که بصیرت دینی و معرفت دینیاش کم باشد فریب میخورد. حواستان باشد حب دنیا مانع بصیرت است. دوستی دنیا نمیگذارد دل انسان باز شود. قلب انسان بفهمد. مثل یک چرک و مانع و ساتر غلیظ روی قلب انسان را میگیرد و نمیگذارد انسان بفهمد.
علی بن ابیطالب این شخصیت نورانی عالم و آگاه در بین مردم زندگی میکرد. وضعیتش هم آن طور بود؛ اما یک عده نفهمیدند خیلی جالب است که امیرالمؤمنین سلامالله علیه فرمود هیچ کس از شیعیان به بصیرت نمیرسد مگر اینکه با شناخت من به نورانیت برسد؛ یعنی وقتی من را شناخت نورانیتی در او بوجود میآید که دارای بصیرت میشود. پس هنگامی که مرا به این مقام شناختند به طور تمام و کمال بصیرت یافتند. این خیلی مهم است که چرا حضرت این را میگویند.
وقتی میگوید من را بشناسند، یعنی مرا بشناسد، زمانه ام را بشناسند، جریاناتی که بر من رفت را بشناسند، تمام زوایای تاریخی را خوب یاد بگیرند، بلد شوند، بصیر می شوند. ما تاریخ نمیخوانیم. تاریخ اسلام را بخوانید. همین جریانات صدر اول را بخوانید.۵۰ ساله اول را بخوانید. خیلی دید انسان را وسیع میکند در مسائلی که هست. یک مقدار تاریخ بخوانید. بعد برگردید تاریخ تحلیلی بخوانید. آنهایی که تحلیل کردند را بخوانید. عبرت گرفتن از مسائل مختلف انسان را بصیر میکند. چشممان چشم عبرت گیری باشد.
امیرالمؤمنین سلامالله علیه فرمودند در هر عبرت گرفتنی بصیرت است. «فِی کُلِّ اعْتِبَارٍ اسْتِبْصَار» در هر عبرت گرفتنی یک بصیرتی هست. یک جریانی پیش میآید آدم یک عبرتی میگیرد. فضای دیدش بازتر میشود. پس یادمان باشد از این به بعد این کار را نباید بکنیم. اینکه گفتند مومن از یک سوراخ دو بار نیش نمیخورد یعنی بار اول که نیش خورد بصیرتی در او به وجود میآید آگاهی به وجود میآید که دیگر آن مسیر را تکرار نمیکند. اگر تکرار کرد معلوم میشود از آن درس عبرت نگرفته است.
باید انسان خودش را بیاورد در کنار اهل بصیرت و با آنها حرکت کند و با آنها انس و ارتباط داشته باشد. انسان باید مصاحبت با اهل بصیرت داشته باشد تا بتواند آن بهره را ببرد. بصیرت دینی از کلام خدا به دست میآید. با تفکر و اندیشه به دست میآید. با مطالعه در آیات خدا به دست میآید. در مطالعه در احوال گذشتگان به دست میآید. با یاد خدا بصیرت انسان زیاد میشود. با اخلاص بصیرت انسان زیاد میشود. با تقوا بصیرت انسان زیاد میشود. نگاه ابزاری به دنیا داشتن بصیرت انسان را تقویت میکند؛ یعنی من این دنیا را باید وسیله کارم قرار بدهم و بالا بروم در آن نمانم. آلت دیدن دنیا. نه نگاه استقلالی به دنیا.
آن کسی که در دنیا نشسته و «اثاقلتم الی الارض» هست چسبیده به دنیا، بصیرتش از بین خواهد رفت. کنترل زبان و شکم در بصیرت افزایی انسان نقش دارد. امام چه فرمود؟ گفت «وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِالصِّحَّهِ وَ الْأَمْنِ وَ السَّلَامَهِ فِی دِینِی وَ بَدَنِی، وَ الْبَصِیرَهِ فِی قَلْبِی» قلب من بفهمد من میخواهم چه کار کنم. چشمم باز شود. تا میتوانید به بصیرت خودتان افزوده کنید. در مسائل اجتماعی، در مسائل سیاسی، الان دشمن خیلی با لطایف، بعضا با ظرائف پیچیده دارد عمل میکند.
باید در هر زمان متوجه باشیم که چه چیزی در مقابل ماست. چه چیزی با چه ترفندی دارد میآید. یک فیلم ساخته میشود یک کار فرهنگی است. آن طرف آب به آن جایزه میدهند که تو بهترین فیلم دنیا را ساختی. بعد میگوییم ببینیم که چه بود ساخت. من قبل از اینکه اکران شود و آنجا جایزه بگیرد آن فیلم را دیدم. برخلاف این که در ذهن خیلیها هست که ما با این چیزها مخالفیم و نمیدانیم. اتفاقاً این امور را دنبال میکنم.
اتفاقاً کارگردان معمای شاه را گفتم بیاید و چند نکته را به او گفتم و ایشان هم پذیرفت. بعضاً هم بعضی فیلمهای صدا و سیما را فیلمهای دینی را نقد میکردم و کاملاً آشنا هستم. بعضی وقتها این حرفها را میگویند و فکر میکنند ما دور از آبادی هستیم و همینطور یک چیزی را مخالفت میکنیم. این فیلم آنچنان جامعه ایرانی را مورد هتک قرار میدهد و یک چهره ای از ایران بروز میدهد و نشان میدهد که هر کاری بخواهیم بکنیم که بعد بخواهیم درست کنیم به این سادگیها نمیشود.
بعضی وقتها واقعیتهای جامعه است. مثلاً در جامعه ما اعتیاد وجود دارد. یکی از کارهایی که مثلاً در این شهر است ضربوشتم است. برخلاف بعضی چیزها که گفته میشود بزه شماره یک استان، دعواست نه مواد مخدر. مواد مخدر در درجه دوم و سوم است. زدوخورد و عصبانی بودن است. در بعضی از محلهها بیشتر است. حالا ما این بزه را داریم. چند درصد از مردم ما مبتلا به آن هستند؟ که ما باید برایش فیلم بسازیم و بعد در جامعه توسعه بدهیم.
چون فیلم که ساخته میشود میخواهد فرهنگی را توضیح بدهد. میخواهد یک فرهنگی را القا کند. میخواهد بگوید ما این هستیم. باید یک فکری برایش کرد. ببینید چه ظلمی به نظام کرده! چه ظلمی به اسلام کرده! چه ظلمی به جامعه ایرانی کرده! از هر بُعدی که بخواهیم نگاه کنیم. بعد یک منکری را که شاید این منکر در جامعه ما درصدش خیلی پایین باشد این را به عنوان یک جریان دارد معرفی میکند. بعد بدتر از او یک خلافی در جایی مرتکب شده به اصل آن خلاف نمیپردازد به یک موضوع دیگری که حاشیه است به او میپردازد و آن را مهم میکند. همین فیلم فروشنده.
یعنی در حقیقت با فروشنده ایران را فروخته. عِرق دینی و اسلامی ما را فروخته. آن هم چه کسی! کسی که میرود آن طرف آب با افراد متجاهر به فسق عکس میگیرد. او را هی تبلیغ کنند و تشویق کنند؛ و وزرای ما برایش تبریک بگویند. چون مثلا ترامپ الان گفته که ایرانیها را راه نمیدهیم ایشان نرفته پس کار بزرگی انجام داده. باید به این بعدش خیلی پرداخت؛ مثلا ترامپ ستیزی دارد. میخواهند حتی به خاطر این کار از ما حق توحش بگیرند. گرفتاری اینجاست. این را توجه داشته باشید.
خود آنها یعنی آمریکا چون الان با هیئت حاکمه و بعضی از گروهها و سیاست بازها با خود این رئیسجمهور آمریکا مشکل دارند یک جریان ترامپ ستیزی را راه انداختند. در نتیجه این بنده خدا با این کارش دومنظوره کار کرد؛ یعنی هم ایران را زد هم ترامپ را زد.باید به او اسکار داد. بعضی از آقایان حواسشان نیست دارند از کدام طرف ضربه میخورند. داخل هم همینطور. بعضی وقتها حرکتهایی میشود. باید تا میتوانید فضاهای فکریتان را تقویت کنید. بی کار نباشید.
دشمن برای تک تک بنده و شما برنامهریزی و طراحی دارد. ضربه ای که از انقلاب اسلامی استکبار جهانی خورده ضربه مهلکی است. تا از پا هم در نیاورد ول نمیکند. یا او از پا درمیآید یا باید این طرف را از پا در بیاورد که به فضل پروردگار این طرف محکم است. چون وصل است به احکام الهی. وصل به وحی است. شاید تضعیف شود ولی هرگز قطع نمیشود. آن باطل است که از بین خواهد رفت و عن قریب هم در این مسیر سرازیری قرار دارد و کاملاً میبینیم که مضمحل خواهد شد انشاءالله. به فضل پروردگار استکبار از بین خواهد رفت.
به هر جهت این بصیرت را تا میتوانید زیاد کنید. اهل مطالعه باشید. اهل نشست و برخاست با اهل بصیرت باشید. بعد حضرت فرمودند به این که «وَ النَّفَاذِ فِی أُمُورِی» خدایا پیشرفت در کارهایم را از تو میخواهم «وَ الْخَشْیَهِ لَکَ، وَ الْخَوْفِ مِنْکَ» ترس برای تو، خوف از تو. بعضی نکات خوف و خشیت را هم برای شما بگویم. خشیت یک خوف خاص است. هم کلمه خشیت هم خوف به معنای ترس به کار میرود. گاهی یک حقیقت هستند؛ یعنی وقتی میگوید خوف و خشیت منظور یک چیز است.
آن خوفی که از روی شعور و درک عظمت خدای تعالی و نقصان خودمان و قصور در بندگی باشد به آن میگویند خشیت. خوب معنایش را درک کنید. میفهمیم از روی شعور. چه چیز را؟ عظمت خدا را. وقتی خدا را عظیم دیدیم یک حریمی داریم. به خودمان نگاه میکنیم میبینیم ناقص هستیم. به اعمالمان نگاه میکنیم میبینیم قاصر است. از این سه تا در کنار هم یک حالتی در ما بوجود میآید. مثل ترسیدن از مار نیست. ما از مار هم میترسیم. از سیل هم میترسیم. از زهر هم میترسیم. از تیر هم میترسیم. از برقگرفتگی میترسیم. ولی این حالت مثل او نیست. آن حالت حریمی که برای ما بوجود میآید به آن خشیت میگویند.
گاهی خوف و خشیت که گفته میشود منظور یک چیز است. از عظمت خدا قلب انسان یکدفعه میریزد. جلال خدا و عذاب الهی. یکجوری میشود این دوتا در انسان که انسان دلش بلرزد. گاهی خشیت هست خوف نیست. آنجایی که ظهور اسماء جمال و جلال خدا را ببینیم. گاهی از مواقع خوف هست خشیت نیست. ترس از جنایات گذشته و عذاب آنها. اینکه انسان میترسد که قبلاً خطا کرده و گناهانی داشته، یک ترسی در انسان بوجود میآید. این ترس خوف است ولی خشیت نیست. چرا چون ریشه اش عظمت خدا نیست. کمبودهای خودمان است. دقت کنید دارم چه میگویم. پس گاهی خشیت است که عظمت خدا است گاهی خوف است که نقصان ها و کمبودهای خودمان است.
گاهی خوف و خشیت با هم است. گاهی فقط خوف است. گاهی فقط خشیت است. خشیت چون علمی است، عظمت خدا را انسان درک میکند، مخصوص علماست. «إِنَّمَا یخْشَی اللّه مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ» علما میترسند. بچه از بخاری نمیترسد میرود میچسبد و میسوزد. پدر و مادرش علم دارند فاصله میگیرند. یک ترسی دارند یک حریمی دارند. راجع به بقیه امور هم همینطور است. شما نسبت به گناه اگر علم پیدا کردید به طرفش نمیروید. اگر یک عالمی گناه کرد خشیت ندارد. «إِنَّمَا یخْشَی اللّه مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»
بعضی از اهل دل و معرفت از عرفا گفتند، وقتی همه شهوات به آتش خوف میسوزد در قلب انسان یک خشوع و انکساری ظاهر میشود. وقتی همه شهوات سوخت دیگر در قلبش نه حقدی دارد نه حسدی دارد. هیچ چیز دیگر از این آثار نیست و چیزی برای او نمیماند، غیر از خدا و یک چیز، مراقبه و محاسبه. این آدمی که مواظب است مراقبه دارد و محاسبه دارد این حالت حالت خشیت است. فقط نفس خودش را مؤاخذه میکند. پس با این تعریفی که کردم یادتان باشد خشیت برای غیر خدا مذموم است. نمیشود ما از کسی و از بزرگی حریم بگیریم و ترس داشته باشیم. ترسی که ریشهاش نقصان من و عظمت اوست این فقط مال خداست. این خشیت فقط برای خدا است. «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ»
بر خلاف خوف. خوف صرف ترتیب اثر عملی است. انسان مار را که دید میترسد. عملا میترسد. ولی از نظر قلب برای این مار عظمتی قائل نیست. او را منشأ اثر نمیداند. چیزی که اثرگذار است برای خداست. اینجا یک تأثیر و تأثر عملی است. ریشه اش استقلال نیست که واقعا او مؤثر است. این طور نیست. انسان از مار میترسد. از بلندی میترسد. این یک چیز طبیعی است. این ترس هم مذموم نیست. هر کسی یک جور است. از بمباران میترسد. حالت طبیعی اش این است که سیم برق لخت را نشانش بدهی میترسد. باید هم بترسد. اگر نترسد معلوم میشود قوه عاقله اش یک چیزیش هست. از مار زهرآگین که به طرفش میآید باید بترسد؛ اما او را منشأ اثر نمیداند. منشأ اثر را خدا میداند.
خشیت در انسان این است که قلباً معتقد است که شخص یا چیزی مؤثر است و این برای خداست نه برای غیر خدا. لذا اینجا امام علیهالسلام از خدای تعالی درخواست میکند «وَ الْخَشْیَهِ لَکَ، وَ الْخَوْفِ مِنْکَ» اگر ترسی دارم برای تو باشد و اگر هم خوفی دارم باز هم از تو باشد. به خاطر اینکه من کم کاری دارم. دو بند دیگرش ماند که معنایش این است که من را کمک کن در آن چیزهایی که امر کردی در طاعت، قوه انجامش را داشته باشم. کمکم کن از آن معصیتهایی که نباید انجام بدهم اجتناب کنم. بر من منت بگذار که بتوانم این کار را بکنم.