درس اخلاق/ وصایای رسول خدا به ابوذر؛ جلسه چهل و چهارم

روشنایی قلب و وسعت دل، نصیب انسان‌های آخرت‌گراست

کارشناس روابط عمومی ۲۸ فروردین ۱۴۰۴ ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله جلسات درس اخلاق

با موضوع وصایای رسول خدا صلوات الله علیه وآله به ابوذر

جلسه چهل و چهارم – ۲۷/۰۱/۱۴۰۴

زیرک‌ترین مؤمن

ابوذر سوال می‌کند «یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَیُّ اَلْمُؤْمِنِینَ أَکْیَسُ» یا رسول الله زیرک‌ترین مومنین کیست؟ «قَالَ أَکْثَرُهُمْ لِلْمَوْتِ ذِکْراً وَ أَحْسَنُهُمْ لَهُ اِسْتِعْدَاداً»  پیغمبر اکرم فرمودند:  آن کسی که بیشتر به یاد مرگ باشد و خودش را بهتر برای مرگ آماده کرده باشد.

مومن اگر زرنگ و باهوش باشد پیوسته به آن هدفی که پیش روی او است توجه دارد و سعی می‌کند زودتر خودش را به مقصد برساند. اگر کسی در مسیر از هدف غافل شود حیران و سرگشته می‌شود و سالم به مقصد نمی‌رسد.

آن کسی که مقصد اصلی را می‌شناسد و می‌داند که باید چگونه طی کند، توجه دارد که دنیا تنها وسیله‌ای است که او را به آخرت می‌رساند؛ پس از این دنیا به نفع آخرت استفاده می‌کند و جاذبه‌های مادی دنیا او را تحت تاثیر قرار نمی‌دهد. از دنیا بهره می‌برد و استفاده می‌کند اما این استفاده برای رسیدن به آخرتش است فریفته دنیا نمی‌شود.

فریفته دنیا هلاکت نصیبش می‌شود

چه کسی فریفته دنیا نمی‌شود؟ کسی که پیوسته به یاد مرگ است و خودش را برای مرگ آماده می‌کند.  مرگ را فراموش نمی‌کند به بیان قرآن کریم ذکر الدار دارد؛ یاد خانه است. به یاد آن جاییست که از آن حرکت کرده و آمده. بنابراین اگر مرگش فرا برسد باید با یک دست پر و توشه فراوانی به سمت خدای تعالی می‌رود.

اما کسانی که هدفشان را گم می‌کنند و یادشان می‌رود، زاد و توشه‌ای برای آخرت فراهم نمی‌کنند؛ چون نمی‌داند که باید به جایی برود و مسیری را دارد طی می‌کند و مقصدی پیش رویش است که باید خودش را به آنجا برساند؛ و چون به این مقصد توجه ندارد برای خودش آذوقه‌ای فراهم نمی‌کند. می‌رود و خودش را بدون زاد و توشه گرفتار می‌کند. مسیر هم که طولانیست و خطرناک؛ هلاکت نصیبش می‌شود.

احمقانه‌ترین حماقت، گناه است

رسول خدا فرمودند: بزرگترین زیرکی پرهیزکاری است. و احمقانه‌ترین حماقت گناه است.

 بالاخره انسان اشتباهاتی دارد غفلت دارد و اشتباه دارد اما کسی عمداً و متعمدا اقدام به گناه کند؛ با طراحی غیبت می‌کند برنامه می‌ریزد که از اینجا حرکت کند و به جایی برود و راجع به فلان کس فلان چیز را به کسی بگوید.

فرمود: «زیرک‌ترین زیرکان کسی است که از نفس خود حساب بکشد». به خودش بگوید چرا فلان جا خندیدی؟ چرا فلان جا سرت را تکان دادی؟ چرا تایید می‌کردی؟ بعضی‌ها با سر تکان دادن گناه می‌کنند با سر تکان دادن غیبت می‌کنند. «زیرک‌ترین زیرکان کسی است که از نفس خود حساب بکشد و برای پس از مرگ کار کند و احمق‌ترین احمقان کسی است که خود را پیرو نفس خویش گرداند و از خدا هم آرزو داشته باشد». به دنبال نفس خودش می‌رود بعد هم می‌گوید انشالله خدا ما را به بهشت ببرد به دنبال گناه می‌رود و از خدا آرزوی بهشت دارد.

روشنایی قلب و وسعت دل، نصیب انسان‌های آخرت‌گراست

«یَا أَبَا ذَرٍّ إِذَا دَخَلَ اَلنُّورُ اَلْقَلْبَ اِنْفَسَحَ اَلْقَلْبُ وَ اِتَّسَعَ» فرمود ای ابوذر اگر نور به دل بتابد قلب فراخ می‌شود.

قلب‌ها اول تاریک است بعد خدای تعالی نور خودش را افاضه می‌کند و آن دل‌هایی که مستعد پذیرش نور الهی هستند وقتی این نور در قلب آنها جای می‌گیرد ظرفیتشان زیاد می‌شود. از باب تشبیه معقول به محسوس؛ مثل مشک خالی می‌ماند. مشک خشکیده را وقتی آب در آن می‌ریزند آرام آرام مرطوب می‌شود بعد این مشک بزرگ و فراخ می‌شود مثل بادکنک باد می‌شود؛ که هر چقدر که در آن باد بدمند ظرفیتش افزوده می‌شود. دل با نور الهی ظرفیتش بیشتر می‌شود و وسعت پیدا می‌کند منظور از دل اینجا  محل درک و جایگاه ایمان است.

شاید اینجا مقصود حضرت از اینکه می‌فرماید وقتی نور در قلب وارد شود قلب توسعه پیدا می‌کند این باشد که با فراوانی یاد مرگ و آمادگی برای اینکه تو به استقبال مرگ بروی چراغ جانت روشن می‌شود. بر اثر یاد مرگ تو توجهی پیدا می‌کنی و در روح انسان نوری ایجاد می‌شود که نمی‌گذارد فطرت پاک او به تاریکی گناه آلوده شود؛ و در اثر همین نور است که به تعبیر پیغمبر خدا جان انسان وسعت پیدا می‌کند و ظرفیتش بیشتر می‌شود؛ به این معنا که از محدوده تنگ دنیا جلوتر می‌رود و فراتر می‌رود و به عالم بیکران ابدی توجه پیدا می‌کند.

علامت دل وسیع و نورانی

درک چنین مطلبی بر ابوذر محسوس نبوده؛ که نور بر قلب وارد شود و قلب وسعت پیدا کند چون یک امر حسی نیست؛ چون امور حسی را ما خوب با حسمان می‌فهمیم؛ ولی بعضی چیزها درک کردنی است؛ لذات معنوی درک کردنی است؛ محاسبه ندارد با عدد و رقم به دست نمی‌آید باید آن حال برای آدم به وجود بیاید. حتی منتقل کردنش هم برای دیگران سخت است.

چون درک چنین مسائلی شاید برای ابوذر مقدور نبود؛ از رسول خدا سوال کرد شما که می‌گویی اگر نور در قلب بتابد قلب فراخ می‌شود و توسعه پیدا می‌کند علامتش چیست؟ «قُلْتُ فَمَا عَلاَمَهُ ذَلِکَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْإِنَابَهُ إِلَى دَارِ اَلْخُلُودِ وَ اَلتَّجَافِی عَنْ دَارِ اَلْغُرُورِ وَ اَلاِسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ».

حضرت فرمودند سه نشانه دارد اگر خدا در قلب کسی این نور را بتاباند؛ یعنی دارد به ما یاد می‌دهد که خودت را بررسی کن؛ خودت را برآورد کن ببین آیا این حالات را داری؟ آن کسی که ندارد اصلاً باید این مسئله را دنبال کند. آنکه دارد باید تقویتش کند.

انسان آخرت گرا پرتلاش و بانشاط است

می‌فرماید اولین نشانه فراخ شدن و گسترده شدن قلب به واسطه نور الهی در دل این است که قلب شخص میل به آخرت دارد. نه اینکه دوست داشته باشد بمیرد هی دست از کار بکشد و منتظر مرگ باشد. من مکرر عرض کردم کسانی که به آخرت توجه دارند و قیامت گرا هستند، آدم‌های پرکار و پرتلاش و پرنشاط و پر انرژی هستند.  می‌داند که می‌خواهد بمیرد و آنجا حساب و کتاب و سوال و جواب هست در نتیجه فعال‌تر می‌شود.

این شخص مهربان‌تر است؛ خوش اخلاق‌تر است؛ چون پاسخگو است دست پاک‌تر است. کسانی که به مرگ اعتقاد دارند آدم‌های درست و حسابی هستند. تمام اختلاس گرها باورشان نمی‌شود که می‌میرند. تمام کسانی که عمداً و متعمدا گناه می‌کنند باورشان نیست که می‌میرند. و یا باورشان هست که می‌میرند اما باورشان نیست که حساب و کتابی دارند.

حضرت فرمود اولین علامت «اَلْإِنَابَهُ إِلَى دَارِ اَلْخُلُودِ» یعنی انسان از دنیای زودگذر و فانی چشم می‌بندد؛ و نگاهش به آخرت است. اینجور آدم‌ها بهترین و راحت‌ترین استفاده را از دنیا می‌کنند. سختی می‌کشند مشکلات دارند اما مثل بقیه زجر نمی‌کشند.

عمل صالح؛ وسیله بازگشت به سمت خدا

راغب اصفهانی در کتاب مفردات وقتی معنای انابه را توضیح می‌دهد می‌گوید انابه به سوی خداوند یعنی بازگشت به سوی او به وسیله توبه و عمل صالح. مثلاً کسی که هر روز صدقه می‌دهد انابه الی دارالخلود دارد. کسی که هر روز بعد از نمازش دعا می‌خواند یعنی انابه دارد. بازگشت به سمت آخرت دارد.

آماده و منتظر حرکت

دومین علامت را فرمود «وَ اَلتَّجَافِی عَنْ دَارِ اَلْغُرُورِ»؛ تجافی مثل نشستن کسی است که آماده و منتظر ایستادن و حرکت کردن است. چنین کسی با خیال راحت در دنیا ننشسته. حالت تجافی یعنی حالت رفتن دارد. منتظر است که به او بگویند بلند شو و بیا. یعنی می‌خواهد بگوید که به دنیا تعلقی ندارد. از دنیا بهره می‌برد اما به دنیا نچسبیده.

دارالغرور هم عبارتی است که قرآن کریم و روایات برای دنیا قرار داده‌اند؛ خانه فریب. مثل سراب است؛ شیفته خودش می‌کند.

گمشده انسان، کمال مطلق است

مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله علیه درباره فریبکاری دنیا می‌فرماید فطرت انسان گمشده‌ای دارد که پیوسته در جهت رسیدن به آن تلاش می‌کند؛ یعنی همه ما فطرتاً به دنبال چیزی هستیم. هدف اصلی تقرب به خدای تعالی است. گمشده انسان رسیدن به خدا و کمال مطلق است. انسان کمال طلب است. در همین دنیا هم از چهره زیبا خوشش می‌آید. چون کمال را در این قیافه می‌بیند. جمال و کمال مطلق خداست. انسان هم به دنبال جمال و کمال است؛ و چون توجه ندارد ناخودآگاه به سمت کمال حرکت می‌کند اما رهزن ما را به جای دیگری می‌برد. هدف اصلی گم می‌شود و از روی اشتباه در دام زیبایی‌های سرابی می‌افتد. در واقع فریفته زر و زیور دنیا می‌شود. فکر می‌کند گمشده‌اش همین زیبایی‌هاست. مطلوب خودش را دنیا فرض می‌کند و حرکت می‌کند تا آن را به دست بیاورد. اتفاقا تلاش می‌کند و می‌رسد بعد که به دست می‌آورد می‌بیند نیازش برطرف نشده. هنوز دنبال چیز دیگری می‌گردد.

مثل بچه که گریه می‌کند و گشنه‌اش است پستانک را که به دهان بچه می‌گذارند فکر می‌کند که دارد شیر می‌مکد یک ساعت هم می‌مکد ولی سیر هم نشده. فکر می‌کند که دارد سیر می‌شود. گول زنک است در حقیقت. دنیا که می‌گویند سراب است مثل همین است انسان فکر می‌کند که مطلوب واقعی است. آن مطلوب را انسان آب حیات می‌داند و فکر می‌کند که باید آن را بخورد تا زنده بماند ولی سراب است که فکر می‌کند آب حیات است.

مثلاً فکر می‌کند اگر خانه و ماشین خوب داشته باشد و زندگی مرفهی داشته باشد کار تمام است؛  به دست می‌آورد می‌بیند نشد. می‌گوید پس باید پست و مقام به دست بیاورم؛  به دست می‌آورد می‌بیند نشد.

خدای تعالی دنیا را با همه ابزارش برای ما قرار داده برای رسیدن به کمال اما متاسفانه ما خود آن را هدف قرار می‌دهیم. اگر دل به نور ایمانی که پیغمبر خدا فرمود وسعت پیدا کند آن مطلوب حقیقی را پیدا می‌کند و غفلت ندارد؛ و تاریکی از جانش گرفته می‌شود و روشن می‌شود؛ همه چیز را می‌بیند.

از حرکت بایستی، نور هدایت خاموش می‌شود

هدایت خدا مثل چراغ راه پله می‌ماند. خدا هدایت اولیه را به تو می‌دهد. چراغ طبقه اول روشن است؛ اگر قدم گذاشتی و حرکت کردی به سمت پله‌های بالاتر چراغ طبقه‌های بعد هم روشن می‌شود اما اگر از حرکت بایستی خاموش می‌شود؛ باید یک حرکتی بکنی تا دوباره چراغ روشن شود. اگر هدایت اولیه را نگه داشتی خدا هدایت را زیاد می‌کند. باید از هدایت خدا بهره بگیری باید یک حرکتی بکنی. اما اگر حرکت نداشته باشی و از هدایت خدا استفاده نکنی تاریک می‌شود و گم می‌شوی؛ و کسی هم با رعد و برق راه را پیدا نمی‌کند.

به هر جهت کسی که دلش با نور خدا نورانی شد، غفلت و تاریکی از جانش گرفته می‌شود و حقیقت برایش روشن می‌شود و به آخرت دل می‌بندد؛ و ممکن نیست از دنیا استفاده نکند از دنیا استفاده می‌کند برای آخرت.

و سومین نشانه را فرمود: «وَ اَلاِسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ» که ان‌شاءالله جلسه بعد با قید حیات خدمت شما عرض خواهم کرد.

در انتشار این خبر سهیم باشید:

پاسخی بگذارید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر وبسایت امام جمعه کرج در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.